موضوع درس:
شماره درس: 105
تاريخ درس: ۱۳۷۸/۱/۳۱
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
يك مطلبى كه لازم است و بايد تذكر بدهيم اين مطلب را و اين يك مقدمهاى لازم دارد و راجع به اين مقدمه من سابقا صحبت كردم و چون تكرار مفيد است مقدمه بحث يك تكرارى از گذشته است آن مقدمهاى كه سابقا صحبت كردم و همه ما بايد خيلى به آن توجه داشته باشيم اين است كه حساب خواص غير از حساب عموم است هم پيش خدا هم پيش پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين عليهمالسلام و پيش مردم آن حسابى كه خدا حضرت ولى عصر مردم حتى مردم لاابالى براى ما باز مىكنند غير از حسابى است كه براى عموم مردم باز مىكنند آن توقعى كه خدا، حضرت ولى عصر مؤمنين بلكه لاابالىها از ما دارند غير از توقعى است كه از خودشان از عموم مردم است و قرآن رواياتها گفتارها بر اين مطلب خيلى گويا است به شما مىگفتم كه حضرت يوسف در همه جا نمره بيست آورد كه به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى بعضى از صحنه هايش هر كه بود مىرفت ولى او نمره بيست آورد استاد عزيز ما علامه طباطبايى در درس مفصل مىگفتند و در الميزان هم معجزه مختصر فرموده است كه قضيه مجلسى كه زليخا براى يوسف تهيه كرد بيست و چهار زمينه براى گناه بود آن هم چه زمينه هايى زنى مثل زليخا اول زيباى عالم آن هم آن جلسه با آن همه شهوت سر تا پا شهوت جلسه تنها به قول آقاى طباطبايى اگر مىگفت بله نانش در روغن بود اگر مىگفت نه وامصيبتا امّا بالاخره نمره بيست آورد اين حضرت يوسف يك جا نمره بيست نياورد كه آدم مات است و آن در زندان، زندان را خود تهيه كرده بود يعنى قرآن مىگويد حضرت يوسف ديد اگر زندان نرود اينها سر به سرش مىگذارند اين زنها هيچ جا راحتش نمىگذارند گفت «قال رب السجن احب الى مما يدعوننى اليه» خدايا برم زندان از شر اينها نجات پيدا كنم چندين سال زندان آن دو رفيقش كه آن دو خواب را ديدند وقتى مىخواستند از زندان بيرون بروند آن كه نجات پيدا كرده بود مىخواست برود ساقى شاه بشود حضرت يوسف به اين گفت «و اذكرنى عند ربك» همين دو كلمه، طلبهها با شماها هستم اى منبرىها با شما هستم يك كلمه گفت «و اذكرنى عند ربك» رفت جبرئيل آمد گفت كه كى تو را از دست برادرها نجات داد؟ گفت خدا. كى تو را از تو چاه بيرون آورد؟ خدا. كى تو را از دست زليخا نجات داد؟ خدا. كى تورا تا اينجا آورد؟ خدا. اگر خدا چرا گفتى «و اذكرنى عند ربك» [1] اين با توحيد افعالى منافات دارد ديد اشتباه كرده فرياد توبه انابه و توبه كرد قرآن مىفرمايد توبه كرد امّا قرآن مىفرمايد «فلبث فى السجن بضع سنين» هشت سال براى اين حرف در زندان بود چرا اين «و اذكرنى عند ربك» ما خيلى داريم همه مان، كى است نداشته باشد كى توحيد افعالى دارد قرآن در همين سوره يوسف مىفرمايد «و ما يؤمن اكثرهم باللّه الا و هم مشركون» [2] غالب مردم هستند يعنى 90% مردم توحيد افعالى ندارند امّا اين را بايد توجه كنيد آن حسابى كه براى يوسف پيغمبر باز است اين براى عموم مردم باز نيست حساب خواص غير از حساب عموم مردم است توقعى كه از يوسف است هميشه بايد بگويد خدا «و اذكرنى عند ربك» آن هم به يك آدمى كه مىخواهد برود ساقى شاه بشود كه معنى ندارد نظير اين در قرآن زياد است زياد، راجع به حضرت يعقوب جورى، راجع به حضرت داود جورى، راجع به حضرت آدم جور ديگرى اين «فعصى ادم ربه فغوى» اين درجه انحطاطى اگر تو جهنم برده بودند اين قدر ناراحتى نداشت تا اينكه اين درجه رابه او بدهند بچه بازى كه نيست به حضرت آدم اين درجه را بدهند به آدمى كه در آن زمان مقربترين نه به آدمى كه «علم ادم الاسماء كلها» اين خيلى مقام است كه معنايش اين است مظهر اسماء و صفات حق آن هم مظهر اسماء و صفات همه يك كسى مظهر اسماء و صفات حق كلها امّا يك گناه ناكرده گفتندش مذنبى مذنب برو بيرون خرام تو لياقت بهشت ندارى چرا حساب خواص غير از حساب عموم مردم است نبايد حضرت آدم اين گندم را خورده باشد حالا ولو ارشادى باشد ولو اينكه گناه نباشد گناه هم نبوده ولو اينكه يك ترك اولى باشد گناه كه نبوده امّا همين گناه نبودن را چون خدا نمىخواست و اين خواست درجه گرفت درجه انحطاطى «و عصى ادم ربه فغوى» نابود شد و همچنين تا آخر يك روايت صحيح السند ظاهر الدلالة مرحوم كلينى در كافى مىگويد كه عمار مىگويد من مبلغ بودم رفتم خدمت امام صادق عليهالسلام تو ضمن صحبتها گفتم يابن رسول اللّه يك كسى مىخواست برود مكه من نگذاشتم گفتم برو به زن و بچهات برس گفتم برو اين پول را بده به فقرا حضرت فرمودند منع از مكه كردى يك سال بايد مريض بشوى من نمىدانم معنايش چيست نفرين كردند امام صادق عليهالسلامتصرف ولايى كردند يا نه اصلاً كيفر همين است عمار مىگويد من از خانه آمدم بيرون يك سال تب كردم يك سال مريض بودم چرا حساب عمار كه يك مبلغ اسلامى است غير از حساب عموم مردم است و باز همين مرحوم كلينى «رضوان اللّه تعالى عليه» در كافى در روضه امّا روايت صحيح السند است مىفرمايد پيغمبرى از بنى اسرائيل واردشد بر يك شهرى در خارج شهر ديد يك عالمى زير هوار رفته است آن عالم آشنا با پيغمبر بوده است مريد آن پيغمبر بوده ترويج آن را پيغمبر مىكرده ديد مرده سرش بيرون مانده و مورچهها سر اين را خوردهاند بعد آمد توى شهر ديد حاكم شهر مرده و يك تشييع جنازه عالى از اين كردند تشييع جنازه خيلى بالا بود اين، رابطه را وصل كرد كه خدايا اين براى چه است خطاب شد چند روز قبل اين عالم آمد پيش اين ظالم يك حاجت خواست اين هم با احترام حاجتش را داد اين عالم رفت زير پرچم ظلم به جاى اينكه بگويد خدا گفت ظالم اين كيفر دارد بايد كيفرش را بدهد آن ظالم هم كه احترام كرد به عالم و حاجتش را برآورد پاداش دارد بايد پاداش او را بدهد و ما نخواستيم به آخرت بيفتد توى دنيا آن مرگ اين جورى براى اين عالم كيفرش بود آن مرگ با آن احترامى براى آن ظالم جزايش بود گفتن زياد است كه ما به خوبى استفاده مىكنيم حساب خواص غير از حساب عموم مردم است همچنين جلسات، جلسات كه مربوط به خواص است يعنى يك تقدسى دارد اين
جلسهها غير جلسههاى عمومى است جلسه روضه اين جلسه تقدس خاصى دارد اين جلسه نظير مسجد است نظير حسينيه است از يك تقدس خاصى پيش همه برخوردار است نظير حرمهاى مطهر حرمهاى مقدس ائمه طاهرين يا حرمهاى امام زادهها اينهايى كه پيش مردم يك تقدسى دارند و واقعا هم يك تقدسى دارند اين جلسات غير جلسههاى عمومى است غير جلسات عزا و عروسى كه ناهار مىدهند شام مىدهند اينها را نبايد با هم مخلوط كرد زمان روز عاشورا با روز اول محرم يا آخر ذى الحجه اين خيلى تقدس دارد تقدس اين است بايد صد در صد حفظ بشود و امثال اينها آنهايى كه اولياء اللّه بزرگان برايش يك تقدس خاصى قائل هستند مثل فقه شيعه حاج ميرزا عبد المعالى استاد ما حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى وقتى اصفهان بودند يك مقدارى پيش حاج ميرزا عبد المعالى درس خواندند ايشان نقل مىكردند حاج ميرزا عبد المعالى فرمود كه آن قلمى كه فقه اهل بيت با آن نوشته شده باشد اگر آن قلم در يك اتاقى باشد من در اين اتاق نمىخوابم اين قلم را بيرون مىبرم و مىآيم و مىخوابم حاج ميرزا عبد المعالى كه يك آدم ساده نيست يك آيت اللّه است خارج فقه مىگفته تخصص در رجال داشته يك عارفى است كه آقاى بروجردى به عرفان و اخلاق ايشان را قبول داشتند و اين با يك قلمى كه فقه نوشته باشد ديگر چه برسد يك قرآن در يك جايى باشد ما در مقابل قرآن پشت بكنيم يا پايمان را دراز بكنيم اينهايى كه تقدس دارد بايد ما تقدسش را حسابى حفظ بكنيم استاد بزرگوار ما حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» منبر نمىرفتند هر چه به ايشان اصرار مىكرديم كه بابا شما را نمىبينند تو مسجد سلماسى ايشان درس مىگفتند و آن كسانى كه عقب بودند ايشان را نمىديدند مىگفتند همين جا خوب است صدايم مىرسد بدون اجازه ايشان ما يك منبر براى ايشان ساختيم و گذاشتيم همان جا كه ايشان مىنشستند بدون اينكه به ايشان بگوييم ايشان آمدند كه بنشينند معمولاً ايشان وقتى راه مىرفتند سرشان پايين بود هميشه رسم ايشان بود ايشان رسيدند پاى منبر ديدند كه منبر گذاشتيم معلوم است كرامت ايشان نمىنشستند روى زمين رفتند روى منبر امّا بسيار ناراحت و يك جمله گفتند وقتى مرحوم نائينى رضوان اللّه تعالى عليه» منبر رفتند گريه كردند فرمودند من كجا و منبر كجا اينجا جاى پيغمبر است، اينجا جاى حضرت ولى
عصر است من چه كسى هستم كه روى منبر بنشينم و بالاخره با يك نصيحتهاى پدارانه عرفانى حضرت امام آن روز را آنكه منبر مقدس است تمام كردند حجت را و اين منبر تقدس دارد مرحوم نائينى كه يك آدم معمولى كه نيست عقلش آن است كه از سياست و آن زمان همه تعجب مىكردند راستى گرداننده مشروطيت بود از نظر علمى الان اصولش زنده حتى امام (قدس سره) مىفرمودند من رفتم نجف در درس مرحوم نائينى شركت كردم يك اشكال كردم همه شاگردها با يك چشمى به من نگاه كردند كه مگر مىشود به مرحوم نائينى هم اشكال كرد اين چه كسى است كه آمده به مرحوم نائينى اشكال مىكند يعنى شاگردان مرحوم آقاى نائينى بزرگانى مثل آقاى حكيم، آقاى خوئى، مرحوم حاج سيد جمال گلپايگانى اينها كه راستى مرحوم نائينى خيلى مجتهد تحويل اجتماع داد اين آقا وقتى مىنشيند روى منبر گريه مىكند مىگويد من كجا و منبر كجا اين مجالس ابى عبد اللّه الحسين يك اهل دلى خواب حبيب ابن مظاهر را ديد گفت كه مىخواهى برگردى حبيب ابن مظاهر پيش امام حسين است الان پيش خدا يعنى بهشت براى حبيب خيلى كوچك است حتى بهشت رضوان پيش خدا هست قرآن مىگويد شهدا پيش خدا هستند گفتند كه مىخواهى از پيش خدا بيايى در اين دنيا گفت مىخواهم گفتند چرا گفت مىخواهم توى مجلس ابى عبد اللّه شركت كنم و گريه كنم براى مظلومى امام حسين و ما نبايد اين مجالس را سبك بشماريم ما نبايد اين مجالس را آلوده بكنيم وقتى چنين باشد ما طلبهها يك جمله عوامانه هست اين جمله عوامانه جمله خيلى بالايى است اصلاً معمولاً يك مثالهاى عوامانه هست وقتى كه انسان از نظر ظاهر مىبيند كه عوامانه است وقتى محتوى مثال را ببيند مىبيند كه راستى آن قديمها چه مثالهايى مىزدند پر محتوى اين مثال عوامانه مىگويد كه اگر متولى امام زاده احترام امام زاده را نداشته باشد چه انتظارى دارى از مردم احترام امام زاده را داشته باشند خيلى حرف خوبى است ما طلبهها بايد تقدس منبر را حفظ كنيم تقدس لباسمان را استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمودند كه نجف يك وقتى براى من خيلى مشكل شد به اندازهاى كه فكرم را برد بدهكار بودم به مغازههاى سر كوچه و فكرم را برد عصرى نشسته بودم مطالعه مىكردم ديدم نمىشود فكرم رفته است توى بدهكارى در همين هنگام يكى در زد رفتم دم در يك آدمى بود نشناختمش كه بعد فهميدم بزرخى بوده سلام كردم و گفت خدا به تو سلام رساند و گفت هجده سال است من كى تو رابه حال خودت وا گذاشتم كه الان نمىتوانى مطالعه كنى رفتى توى دنيا فكر علامه طباطبايى مىگويد تشكر كردم و تعارف كردم بيائيد داخل، نيامد در را بستم آمدم سر مطالعه يك وقت رفتم توى فكر؛ اين كى بود خدا سلام رساند يعنى چه كه مىفرمايند فردا رفتم وادى السلام اتفاقا مىرفتم وادى قائم چشمم افتاد به قبر ديدم همان آقا است كه اسمش را گفت و گفت خدا سلام رساند اين خدا سلام رساند يعنى چه من تو را به خودت وا نگذاشتم يعنى چه درست مىشود يعنى چه كه مىگفت قرضها هم درست شد فردا هم پول رسيد از ايران وضع من خوب شد علامه طباطبايى گفتند وقتى گفت هجده سال اين هجده سال يعنى چه براى اينكه اگر مراد طلبگى باشد من بيست و چهار سال است كه طلبه هستم اگر آمدن نجف باشد كه من چهار سال است كه آمدهام نجف و هى فكر مىكردم اين هجده سال چيست؟ ديدم اين هجده سال است كه عمامه گذاشتم اين عمامه من مورد قبولى خدا. اين عمامه بچه بازى نيست كه تيجال الملائكه مرحوم حاج شيخ مرتضى مظاهرى آيت اللّه عمامه سر من گذاشت وقتى عمامه را مىخواست سر من بگذارد گفت كه روايت داريم كه «عمامة تيجال الملائكه» و بايد اين تاج ملائكه را تو حفظ بكنى حالا آنهايى كه عمامه نمىگذارند خيلى بد كارى مىكنند اين تازه پيدا شده طلبه دارد خارج مىخواند عمامه نمىگذارد اين ديگر چى است اين ديگر چه صيغهاى است كه اينجا پيدا شده است آقا فاضل است عالى است چرا عمامه نمىگذارى آنهايى كه عمامه نمىگذارند هيچ آنهايى كه عمامه مىگذارند بايد اين عمامه حفظ بشود احترامش بايد اين عمامه حفظ بشود حتى راه رفتنش يك وقتى به شما مىگفتم من يك روز عصرى توى چهار سوق راه مىرفتم امّا بعضى اوقات نمىدانم خيلى يا كم توى مغازهها نگاه مىكردم همان جور كه مىرفتم اين مغازه را مىديدم خريد و فروش است آن مغازه مثلاً گل فروشى است نگاه كردم فردا آمدم درس آيت اللّه اشنى توى ايوان مدرسه صدر فرائد مىگفتند من اول فرائد پيش ايشان درس مىخواندم و بعد پيش حضرت آيت اللّه فياض كه حضرت آيت اللّه فياض يك ارادت خاصى نسبت به من داشت خدا رحمت كند ايشان را درجاتش عالى است متعالى بشود خيلى ايشان به من حق دارند همچنين آقا اشنى خيلى به من حق دارد مرادم اينجاست آقاى اشنى علاوه بر اينكه شاگرد و استاد بوديم با هم دوست هم بوديم با هم مىرفتيم مىنشستيم مجلس داشتيم خيلى خودمانى بوديم ايشان يك سلام و تعارفى و بعد بروم ايشان به من گفتند ديروز توى چهار سوق ديدمتان به اين نشانى كه مرتب توى مغازهها را نگاه مىكنى حساب مىكنند طلبه توى مغازهها را نگاه بكند آقا روى منبر به زنها نگاه بكند. آقا بنشيند روى منبر ببيند زن مانتويى آمد توى مجلس امسال زن مانتويى آمده توى جلسات روضه اينها شيطان هستند من حالا كارى به اين ندارم كه حجاب اسلامى چى است و چه بلايى به سر ما مىآورد و معنايش چى است من فعلاً حرف به اينها ندارم كه چادر بايد باشد چادر را قرآن مىگويد بايد باشد من الان حرفش را ندارم امّا با مانتو نماز بخواند با مانتو توى مسجد بيايد با مانتو توى عزاى حسين عليهالسلام بيايد با مانتو تو حرم برود من اين دفعه به آقاى تبسمى گفتم آقاى عزيز خيلى خوب از شما تشكر مىكنم كه زنهاى ايرانى را چادر سر مىكنيد نمىگذاريد امّا اين زنهاى خارجى را به چه مناسبت زن تركيه بدون چادر بيايد حالا آنكه الان مىخواهم بگويم من شنيدم زن مانتويى امسال آمده توى مجالس آقاى خرازى يكى از مدرسين خوب قم است آدم عالمى است ملاى متدينى است و ان شاءاللّه و اين آيت اللّه خرازى به من گفتند مادر بزرگ من يك زن خيلى مقدسى بود اين از دنيا رفت من چهلم نشده خوابش را ديدم، ديدم خيلى ناراحت است گفت خوب است آمدى يك پيغام برايت دارم و پيغام اين است به زن مانتويىها به اينها بگو نيايند سر قبر من دخترم باشد نوهام باشد هر كسى مىخواهد باشد براى اينكه تا بيايند ملائكهها مىروند حالا ديگر ملائكه بر مىگردند يا نه نمىدانم جلسه روضه امام زادهها حرم مطهر ائمه طاهرين به قول زيارت جامعه محل نزول ملائكه است اگر شما چشم داشته باشيد وقتى مىنشينيد روى منبر نزول ملائكه صعود و فرود ملائكه را مىبينيد در جلسات ابى عبد اللّه الحسين عليهالسلام معنى ندارد ملائكه نيايند مىآيند افتخار هم مىكنند مىآيند بالهايشان را پهن مىكنند روضه خوانها و عزدارها روى اين بالها مىنشينند بعد افتخار مىكنند امّا يك زن مانتويى بيايد حتما اينها مىروند ديگر مىشود جلسه بلا ملائكه ديگر اين جلسه به درد نمىخورد اين بحث ناقص ماند وبعد دربارهاش صحبت مىكنيم اين چشم ما زبان ما بايد كليد داشته باشد جلسه ما بايد كنترل داشته باشد جلسه ما بايد رو و روگيرى بسيار عالى باشد حالا من نمىگويم دو جلسهاى باشد زنها اصلاً نباشد امّا بالاخره بايد جورى باشد كه زنها نشستهاند مردها نشستهاند همديگر را نبينند حالا شما آخوند بايد ببينيد براى اينكه كنترل كند جلسه را امّا چشم بايد پاك باشد خيلى منزه باشد مردم ما را محرم ناموس خود مىدانند بايد چنين باشد بايد نرسد كار به اينجا كه به من مىگفتند يك آقاى جلسه خصوصى گذاشته بود پدر يك دختر گفت كه من راضى نيستم توى اين جلسه خصوصى بروى و اصلاً جلسه خصوصى گذاشتن براى دخترها را من راضى نيستم حالا مرادم اينجاست كه مىگفت ماها مجالسمان مگر مىشود يك زن و مرد يك جا حرام است ديگر هر كه مىخواهد باشد حرام است اينها را كه همه فقهها مىگويند حرام است حالا اداريها دارند اين كار حرام است حالا ما هم مىتوانيم يك جلسه با زن يا دختر بگذاريم مىخواهد مسئله بپرسد نمىشود هر كه باشد اينها را شيخ انصارى براى ما گفتند نوشتهاند شيخ انصارى در كتاب عدالت توى مكاسب از مقدس اردبيلى خدمت امام زمان برس نقل كرده توى مكاسب هست كه به مقدس اردبيلى گفتند آقا اگر تو با يك زن در يك مجلس خصوصى هيچ كس نباشد گناه مىكنيد يا نه نگفت نه گفت پناه مىبرم به خدا، چنين جلسهاى فراهم بشود اين زنگ خطر زده براى ما مقدس اردبيلى طرز حرف زدن ما بعضى اوقات آقا ولايتشان گل مىكند عليه مقام معظم رهبرى حرف مىزند به هر نامرد شمر ذوالجوشن دعا مىكند به مقام معظم رهبرى دعا نمىكند چرا ولايتشان گل كرده است بابا اينها ذنب لا يغفر است همه مردم را بد بين مىكند به همه چيز به عنوان ولايت واى بر اين اصفهانىها و اين ولايتشان و اين ولايتىها به عنوان ولايت جوانها را، مردها را، زنها را بد بين مىكند به انقلاب به حضرت امام به مقام معظم رهبرى به شوراى نگهبان به هر كسى كه مربوط به اين نظام است اگر سپاه نبود صدام الان اينجا حكومت مىكرد آقاى خامنهاى حكومت كند بهتر است يا صدام مثل اينكه ولايتىها مىگويند اگر صدام باشد اين بهتر است اينها ذنب لا يغفر است نمىپذيرند بگويند نمىدانستم جاهل بودم جهل قصورى داشتم من ولايت اثر رويم نگذاشته بود جهل قصورى داشتم مگر مىپذيرند به مقدمات مىگيرند جدى به مقدمات مىگيرند بايد ما زبانمان كنترل بشود همان حرف كه عمار همين حرف را كه الان اين جيگولهها مىزنند برو پولت را بده به فقرا و... همين حرف را بيشتر نزده بود كه پولت را بده به فقرا بده به زن و بچه هايت بخورند يك سال مريض شدو اين روايت را براى چه براى ما گفتند يعنى ما بايد روى منبر مواظب چشممان مواظب گوشمان باشيم حالا اين مداح على على مىگويد كف مىزنند اِ! حالا اين هيچى من شنيدم كه ما آخوندها هم على على مىگوييم و كف مىزنيم ا ِ اين عمامه چه شد امّا وقتى كه يك بى سواد عمامه بگذارد منبر برود منبرش بگيرد على على بگويد كف بزند على لعن مىكند بابا كف زدن مال مشرك است سوت زدن مال مشرك است «ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاءً و تصدية» قرآن است شعار ما اللّه اكبر بوده از اول اين شعار كه تازه پيدا نشده اين شعار از همان وقتى كه پيغمبر آمد اين شعار اللّه اكبر بود اللّه اكبر بود و اسم پغمبر اكرم اين شعار در جنگها بود در نمازها بود و بود و بود و هست شعار مشركين هم «ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية» صوت بود و كف حالا يك طلبه روى منبر آن هم در روز سيزده رجب آن هم توى جلسه جشن پيغمبر اكرم بگويد كف بزنيد، صوت بزنيد، به جاى صلوات على على على بكنيد خيلى ما بايد مواظب زبانمان گفتارمان كردارمان نشستن توى مجلس مگر توى هر مجلسى مىتوان نشست مگر هر كجا مىشود رفت مگر هر چه مىشود گفت «المؤمنين ملجم» اين يعنى بايد مغلوب باشد چشمش، گوشش، دستش، پايش بعضىها اول مىگويد بعد كار مىكند امّا عاقل اين است كه اول فكر مىكند بعد فكر مىكند تقاضا دارم مواظب اين جلسهها باشيد اين جلسههاى حسين كه اين انقلاب را تا اينجا آورده تشيع را تا اينجا آورده اگر اين جلسات ابى عبد اللّه نبود كه ما تشيع نداشتيم به قول حضرت امام نظام هم نداشيتم نه تشيع داشتيم به قول من نه نظام داشتيم به قول امام اين گريهها اين چادرها اگر اين چادرها نبود اين مانتوها كه براى ما نظام نبود اين چادرها نظام آورد آقاى طلبه روى منبر تجويز مىكند مانتو را اى مرده شورت ببرند با اين حرفها من دلم خون است از اين چيزها به اندازهاى مىسوزم كه نمىدانم چه بگويم و اميدوارم كه حضرت ولى عصر يك نظرى به اين مجلس كرده باشند و شماها هم كه مىدانم اين حرفها كه به دردتان نمىخورد شماها همه ملجم هستيد امّا به ديگران بگوييد و مواظب باشيد.
وصلى اللّه على محمد و آل محمد
[1]- سوره يوسف آيه 42.
[2]- سوره يوسف آيه 106.