شماره درس: 143
تاريخ درس: ۱۳۷۹/۴/۲۹
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث كه عنوان شد در جلسه قبل بحث قانون مراقبه و محاسبه بود و محاسبه را هر كسى جورى معنا كرده است جورى دستور داده است گاهى دستور خيلى مفصل و گاهى به نحو متوسط وگاهى به نحو اختصار لذا دستور مفصل، دستور متوسط، دستور مختصر ولى روى اصل قانون همه علمهاى علم اخلاق پافشارى دارند نسخههاى اولشان همين قانون مراقبه است قانون محاسبه است و روايات فراوانى داريم از ائمه دين عليهمالسلام كه دستور دادند به اين قانون مراقبه، قانون محاسبه، نظير ان روايت مشهور از موسى ابن جعفر عليهمالسلام كه فرموده است «ليس منّامن لا يحاسب نفسه كل يوم» از ما نيست ان كسى كه محاسبه براى خودش هر روز نداشته باشد يك بررسى در كارهايش هر روز نداشته باشد و نظير اين روايت موسى بن جعفر عليهالسلام در روايت زياد ديده مىشود هم روايات نبوى هم روايات ولوى، زياد به اندازه تواتر اجمالى به
اندازه استفاضه بالا اينكه بايد اين قانون محاسبه را داشته باشيم و من الان مفصلش را عرض ميكنم تا اگر رسيديم بعد متوسط ومختصرش را بيان ميكنم مفصلش اين است كه يك جملهاش را در جلسات قبل عرض كردم توجه، توجه را يك مقدارى دربارهاش صحبت كردم كه الان بايد متذكر باشيم توجه به اينكه همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائيم همه چيز حتى دل ما در محضر خداست و توجه به اين مطلب ضرورى است به عبارت ديگر توجه به اين «ان اللّه يحول بين المرء و قلبه»[1] اگر در قانون مراقبه و محاسبه هيچ نبود جز اين بس بود براى سازندگى كه ما بگوئيم كه اين قانون مراقبه اين قانون محاسبه خيلى لازم است خيلى واجب است انسان توجه داشته باشد اينكه خدا از او به خودش نزديكتر است به قول سعدى مىگويد يار از من به من نزديكتر است، اين است عجب كه من از وى دورم. با كه اين راز توان گفت كه او در كنار من و من محجورم ظاهرا آقاى سعدى به جاى ترقى در اين شعر يك تنزل كرده است اول عالى است «ان اللّه يحول بين المرءو قلبه» يار از من به من نزديكتر است قيوميّت حق اول او و متوجه مىشود بعد من، اول او مىشنود بعد من، اول او مىداند قدرت دارد بعد من «ان اللّه يحول بين المرء و قلبه» شعر اول همينه امّا شعر دوم پائين آمده تنزل كرده مىگويد با كه اين راز توان گفت كه او در كنار من و من محجورم كنار نيست بلكه قيوم لذا يك اشتباه بزرگى سعدى كرده به جاى ترقى تنزل كرده حالا قرآن آن كه مىگويد و ما بايد توجه بهش داشته باشيم نه اينكه او در كنار من و من محجورم نه قيوميت من به او از من به من نزديكترِ «ان يحول بين المرء و قلبه» يك توجه به اين مطلب كه همه چيز گفتار من كردار من دل من، تخيلهاى من، تفكرهاى من در محضر خدا بلكه اين در محضر خدا هم نارساست همان كه قرآن مىگويد قيوميت حق «ان اللّه يحول بين المرء و قلبه» توجه ديگر هم در اين باره كه قرآن باز روى آن پافشارى دارد توجه به اينكه همه جا محضر پيغمبر اكرم محضر ائمه طاهرين عليهمالسلاماست حتى دل من و من در محضر حضرت ولى عصر هم به نحو واسطه فيض، به نحو قيوميت آن هم از من به من نزديكتر است و اين است عجب كه منِ طلبه از او دورم توجه به اين كه اگر نگاه من نگاه آيتى باشد او توجه دارد اگر نگاه، نگاه آلوده باشد توجه دارد اگر نگاه ما لا يعنى باشد توجه دارد زبان من گفتار من اگر گفتار خدائى باشد توجه دارد اگر گفتار شيطانى باشد توجه دارد اگر گفتار مالا يعنى باشد توجه دارد «قل اعملوا فسيرى اللّه عملكم و رسوله و المؤمنون»[2] و اين آيه شريفه در قرآن تكرار شده تكرار قرآن يعنى تأكيد قرآن و تأكيد قرآن يعنى من علم اخلاقم، كتاب اخلاقم بايد تكرار داشته باشم و اين آيه در قرآن تكرار شده تكرارش براى همين است كه توجه داشته باشيم الان اينجا در محضر ولى عصر است آن هم نه با كه اين راز توان گفت كه او در كنار من و من محجورم اين كه مىگوئيم در محضر ايشان به نحو واسطه فيض به نحو قيوميت يعنى آن محضرى كه آن است اين محضر را عوام مردم، عموم مردم نمىتوانند درك كنند و آيه را اختصاص بدهيم به روز قيامت و اختصاص بدهيم به روز دوشنبه و پنج شنبه و اينها نيست و اگر من مىتوانم حرف بزنم قدرتش از حضرت ولى عصر واسطه فيض است اگر مىتوانم بشنوم اگر مىتوانم ببينم چيزى كه بايد توجه كنيم آيه مىگويد كه از نظر دل هم، دل ما در محضر آقا امام زمانِ، براى اينكه «ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة و فينبئكم بما كنتم تعملون»[3] بايد در روز قيامت شهادت بدهد آقا امام زمان لهِ ما عليهِ ما خوب كىِ مىتواند شهادت بدهد وقتى كه دل ما در محضر ايشان باشد والا اگر دل ما در محضر ايشان نباشد من الان كه مىگويم براى خداست يا نه خوب بايد دل من در محضر امام زمان باشد تا بداند براى خداست يا غير خداست در روز قيامت لهِ من عليه من شهادت بدهند آيه شهادت هم همينه «و كذالك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و تكون الرسول عليكم شهيدا»[4] ائمه طاهرين عليهمالسلام شما امت وسط هستيد ذرهاى افراطى تفريطى همان وجود كه پروردگار عالم مىخواهد خلق كرده است چرا اين جور براى اينكه در روز قيامت شاهد بر اعمال باشيد خوب كِى ميتواند امام زمان شاهد بر اعمال باشد وقتى كه اين جلسه در محضر ايشان باشد دل همه ما در محضر ايشان باشد و الا اگر از دل ما خبر نداشته باشد معنا ندارد شهادت بدهد براى اينكه ممكن است ريا باشد ممكن است خلوص باشد پس اين خلوص و ريا كه يك امر قلبى است بايد در محضر حضرت ولى عصر باشد لذا ديگر فرقى بين پروردگار عالم در اين جهت ديگر فرقى بين پروردگار عالم و حضرت ولى عصر نيست «لا فرق بينها و بينك الا انّهم عبادك» چون واسطه فيض هستند اين جلسه در محضر ايشان حالا آيه شريفه كه تكرار شده نمىگويد فقط در محضر امام زمان نه در محضر پيغمبر اكرم در محضر حضرت زهرا در محضر ائمه طاهرين عليهمالسلام و من جمله در محضر حضرت ولى عصر كه ديگر واسطه فيض زنده الان ايشان. توجه به اين مطلب لازم است واجب است و راستى اگر انسان اين رسوخى بشود يك دفعه ميدانيم كاربرد خيلى ندارد براى اينكه دانستها كاربرد ندارد و امّا اگر رسوخى شد يعنى اين آيه شريفه «قل اعملوا فسيرى اللّه لكم و رسوله و المؤمنون» رسوخ كرد در عمق جان من به قول قرآن ايمان شد، قلبى شد به عبارت اهل علم دانستنى نه، يافتنى شد خوب اگر يافتنى شد همين مصونيت مىدهد مصونيت صد در صد اصلاً معناى عصمت يعنى همين اينكه انبياء، اوصياء، معصومند يعنى از نظر مرتبه علمى خود را در محضر خدا مىبينند صد در صد مىبينند حالا يك مثال عوامانه ميزنم ببينيد چگونه معصوميت مىآورد اگر يك زنى يك مردى سر تا پا شهوت سر تا پا عجوبت زمينه براى اينها فراهم امّا يك بچه هفت هشت ساله متوجه در اين اتاق، خوب قطعا زنا نمىكنند قطعا نمىدهند از اين بچه خجالت مىكشند از اين بچه مىترسند اين دانستنى نيست يابيدنى است مىيابد كه اين بچه در اين اتاقِ خوب اگر راستى ما خدارا، امام زمان را به اندازه يك آدم معمولى بيابيم كه ما در محضر او هستيم خوب مصونيت صد در صد پيدا مىشود حتى مصونيت دل معناى عصمت هم يعنى همين اصلاً معصوم يعنى همين يعنى خود را مىيابد در محضر خدا وقتى خود را مىيابد در محضر خدا ديگر معقول نيست گناه بكند به قول قرآن شريف مىفرمايد «و لقد همّت به و هم بها لولا ان رأى برهن ربه» چون كه حضرت يوسف مىيابيد خدا را در آن وقت آنجا را محضر ربوبى ميديد ديگر معنا ندارد گناه بكند حالا هزا زمينه هم باشد ديگدر گناه نمىشود به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى «رضوان اللّه تعالى عليه» مىفرمايد كه بيست و چهار زمينه براى گناه يوسف بود كه اگر يكى از آن زمينهها براى هر مردى،براى هر مقدسى پيدا مىشد ديگر بعيد بود بتواند از فتنه رهائى پيدا بكند بعد بيست و چهار زمينه را مىشمردند هر دوى اينها عجب بودند زليخا در كمال زيبايى بود جلسه سر تاپا شهوت بود جلسه را جورى فراهم كرده بود احدى نباشد مصونيت داشت اگر جواب زليخا را داده بود نانش در روغن بود اگر جوابش را ندهد مىدانست كه شكنجهها، زندانها، بيست و چهار زمينه براى اينكه گناه بكند امّا نكرد چرا «لو لا ان رأى برهان ربه» لذا همين كه «و لقد همّت به و همّ بها» همين معنايش است كه بيست و چهار زمينه است امّا چيزى نگذشت اين زمينه منجز بشود به فعليت در آيد اينكه يوسف مىيابد خدا را براى اينكه حضرت يوسف ميديد آنجا و الا هيچ كسى نيست امّا خدا هست مىديد آنجا و الا هيچ كسى نيست ولى در محضر خداست اين لازمِ و اگر ما در قانون مراقبه هم هيچ چيز نداشتيم جز همين مسئوليت به ما مىدهد و روى اين بايد كار كرد با انقلت طلبگى هم يعنى با علم كلام علم فلسفه اين حالات پيدا نمىشود براى اينكه آنها پيدا مىشود دانستنىها انسان ممكنِ چهل تا دليل بياورد براى اثبات وجود خدا چهل تا دليل بياورد اينكه خدا قيوميت دارد خوب مىشود امّا همين ممكنِ گناه هم بكند خود را در محضر خدا نيابد غفلت داشته باشد انقلت، قلت طلبگى براى آرام كردن عقل ما براى اينكه عقل ما سيراب شود ساكت شود آرام بشود خيلى خوب بايد هم باشد لذا اصول دين به نحو اجتهاد براى همه لازمِ باطن هر كسى در فراخور حالش من جمله شما عزيزان كه ديگر دو بعدى هم هستيد هم براى خودتان هم براى ديگران اصول دين دانستنى بايد عالى از هر كدام شما الان بپرسند به چه دليل دوازده تا امام، امام زمان پشت پرده غيبت روزى ظاهر مىشود عالم گلستان مىشود فورا بايد استدلال آن هم قانع كننده همه را قانع بكند. به چه دليل معاد اسلامى، به چه دليل خدا عادل است به چه دليل اين قرآن معجزه است تا روز قيامت مسلم اين كه ما هم براى خودمان هم براى ديگران بايد بدانيم اجتهاد يه تقليدى نيست قرآن مذمت مىكند در اصول دين اين كه كسى كه مقلد باشد تقليد بكند امّا اين خوب لازم، واجبِ براى اين كه عقل مارا ساكت بكند يا عقل مارا سيراب بكند بايد باشد امّا كاربرد ندارد اگر بخواهيم كاربرد داشته باشد بايد چه كرد نماز شب، نماز اول وقت سر و كار داشتن با قرآن، سر و كار داشتن با توسل سر و كار داشتن با دعا خدمت به خلق خدا و به عبارت ديگر اهميت به واجبات همه همه مخصوصا نماز اهميت به مستحبات همه همه مخصوصا خدمت به خلق خدا اهميت به اجتناب از گناه همه همه مخصوصا حق الناس و اگر گناه آمد فورا تدارك فورا جبران عذر خواهى از خدا ولو گناه خيلى كوچك، غسل بكند، غسل توبه، نماز بخواند، دو ركعت نماز توبه بعد هم راستى حالا آيا با استغفراللّه يا با گريه و زارى خدايا غلط كردم بيائيم ببينيم كه حال چه اقتضا مىكند صد مرتبه بگويد خدايا غلط كردم البته با زبان نه البته باتمام وجود با عمق جان، اينها آن دانستنىهاى ما را يابيدنى مىكند ديگر مىيابيم همه جا محضر خداست ديگر مىيابيم قيوميت حق را و اگر بگوئيم «اللّه لااله الا هو الحى القيوم» اين را نمىدانيم، مىيابيم ديگر اون وقت با شعر نه با تمام عمق جانمان مىگوئيم يار از من به من نزديكتر است اين است عجب كه من از وى دورم باكه اين راز توان گفت كه او در عمق جان من به نحو قيوميت و من غافلم اين اول چيزى است كه در قانون مراقبه است و آدم شدن معلوم مشكلِ اين هم پيدا شدن مشكل البته خون جگر مىخواهد رياضت دينى مىخواهد امّا اگر از همه شما كه اهل دل هستيد بپرسند اوجب واجبات چيست خوب مىفرمائيد همين. اوجب واجبات الزام لازمات چيست اين كه راستى انسان درك بكند قيوميت حق را نه يك قدرى برويد بالاتر ما طلبه هستيم ما بايد از اين حرفها زياد داشته باشيم ما درك بكنيم واسطه فيض را كه آن هم مىشود قيوميت اين عالم پروردگار عالم پيغمبر را حضرت زهرا را ائمه طاهرين عليهمالسلام را خلق كرده است به نحو قيوميت براى عالم وجود، مخلوقند «لا فرق بين ها و بين اللّه الا انهم عبادك» مخلوقند، عبدند چون عبدند چنينند امّا بالاخره خدا اينها را خلق كرده است به نحو قيوميت براى عالم امكان بله فرقشان با خدا اين است كه او واجب است و اين ممكن يك فرق بين احد و احمد همين يك ميم امكانى دارد درك اين گونه مطالب اينها دانستن شان لازمِ واجبه. ولى آن كه لازمتر و آن كه واجبتر اينكه انسان بيابد قيوميت امام زمان را بيابد بهش مىگويند شهود يكى از اهل دل من بهش مىگفتم تشرف دارى يا نه و اينها راستى انسان مىرسد به اينجا كه تشرف باز هم همان شعر آقاى سعدى كه اين است عجب كه او در كنار من و من محجورم اين تشرفِ امّا انسان برسد به يك جائى كه بيابد قيوميت امام زمان را، چقدر مزه دارد، چقدر عاليه گفتنش البته من بگويم شما بشنويد اينهم خوبه امّا واقعيتها و راستى اگر اين، ولو كم رنگ بهش مىگويند تو روايت آمده درجه دهم ايمان مرحوم شيخ انصارى در عدالت كه در مكاسب چاپ شده است مىفرمايد چهاردهم. مرتبه چهاردهم از علم، عصمت است كه همان يابيدنيها را معنا مىكند اما بالاخره ما به آن مراتب كه نه ولى به يك جائى كه مصونيت پيدا كند و اگر به اين حالت برسد ديگر محال كه گناه بكند البته محال عادى اينكه مىگويم محال يعنى عادى محال عادى است كه ديگر گناه بكند ديگر ولو زمينهها فراوان ولو اينكه آلودگىها زياد ولى اين اصلاً نمىبيند غير خدا را تا اينكه بخواهد روى آنها حساب بكند و اين شعر زياد گفته شده شعرهاى خوب هم گفته شده امّا حالا چه مقدار اين شاعر بهش رسيده نمىدانم
به دريا بنگرم دريا تو بينم
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از روى تو زيبا تو بينم
«ما رأيت اللّه الا لقد رأيت اللّه قبله بعده و معه» يعنى قيوميت و راستى انسان يك وقت مىرسد به اينجا ديگر چيزى نمىبيند جز خدا اگر بخواهد چيزى غير خدا ببيند يك توجه ثانوى مىخواهد ببيند ماها توجه اوليهمان ديدن خودمان ديدن صفاتمان اگر فضيلت باشد ديدن مالمان ديدن اطرافيانمان ديدن محبوبمان آن وقت توجه ثانوى كه نمىتوانيم خدا يعنى من الان خيال نمىكنم كه تو اين مجلس يك كسى باشد بگويد نه من دو ركعت نماز خواندم از وقتى گفتم اللّه اكبر تا وقتى گفتم السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته هيچ چيز نديدم جز خدا به اين مىگويند حضور قلب ديگر حضور قلب يعنى هيچ كسى هيچ چيزى نمىبيند جز خدا خود را ببيند در محضر خدا بيابد در محضر خدا خوب اين توجه ثانوى است كه ما نمىتوانيم. ممكن است يك كسى يك آن يك دقيقه بتواند ولى معمولاً نمىشود بعضى هستند عكس اين مطلبه كه چيزى نمىيابد در اين جهان جز خدا اگر بخواهد بيابد توجه ثانوى مىخواهد كه بر آن توجه ثانويهاش گاهى اين جورى است كه تدلى مىبيند «كسراب ٍ بقيعة ٍ يحسبه الظمان ماء»[5] مىبيند گاهى غفلت از اين دارد وجود مىبيند كه ديگر اين كفر است پيش آنها يك شرك است پيش آنها ولى بالاخره توجه ثانوى آنها ديدن غير خداست و ما خلق شديم برهمينها براى اين كه توجه آنى توجه دائمى بشود همه ما قطعا بر ايمان زياد جلو آمده و در بن بستها مىيابيم خدا را راستى مىبيند هم مىيابد خدا را مىيابد قيوميت را مىيابد علم خدا را مىيابد جوديت خدا را مىيابد قدرت خدا را لذا در آن يابيدنى ها مىبيند مىيابد توحيد را لذا در آن وقت در بن بستها به دو نفر متوسل نمىشود يعنى خدا يك است دو نيست خدا هست و يك است و دو نيست خدا خدايش بالا مىرود شروع مىشود يعنى خدايا قدرت دارى يعنى خدايا علم به حال من دارى خدايا رئوفى خدايا مهربانى خدايا مستجمع صفات جمالاتى امّا مىيابد اينها را نه ميداند مىيابد صد و بيست و چهار هزار پيامبر آمدند اين توجههاى بن بستى را توجه دائمى بكنند با چه چيزى با انقلتها نه آن انقلت قلتها را انبياء دارند قرآن مىدانيد كه كتاب علم افتخار صدر المتألهين اينكه از قرآن توانستند استفاده بكنند كتاب علمِ امّا آنى كه هدف قرآن اخلاق يعنى آن توجه ما د ربن بستها را توجه دائمى بكند قرآن ما برساند به يك جائى كه هيچ چيزى هيچ كسى در دلمان نباشد جز خدا يك قدرى برو بالاتر هيچ چيزى هيچ كسى نبينيم جز خدا آن وقت اين شعر بابا طاهر درسته كه شايد هم رسيده بودِها نمىدانم بالاخره شعرِ امّا اين شعر محتوايش درست مىشود مىگويد به هر كجا بنگرد خدا بيند «فأينما تولوا فثم وجه اللّه»[6] ما شما فقها تو كتاب فقهتان «فأينما تولوا فثم وجه اللّه» مىبرديش درست هم هست بايد ببريدش روى قبله و اين آيه معنايش چيه و نماز مستحبى قبله مىخواهد يا نه و روايات ما چى مىگويد همين انقلت قلتهاى طلبگى خوب بايد هم باشد نمىشود كه نباشد بايد باشد امّا راستى يك وقت انسان مىرسد به يك جائى كه مىيابد «فأينما تولوا فثم وجه اللّه» ديگر آن وقت گناه ندارد ديگر صفات رذيله به طور كل ريشه كن مىشود به طور كلى براى اين كه اصلاً خود نمىبيند تا علم خود ببيند متكبر شود ديگر خود نمىبيند تا فضيلتى بينند تا غرورى در دلش پيدا شود ديگر خود نمىبيند تا اينكه صفات حسنه بتواند روى دل اين اثر بگذارد اصلاً خود نمىبيند بلكه خود و هر چه هست «كسراب بقيعه يحسبه الظمان ماء» پس چه مىبيند خدا، خوش به حال اينها كه با چه جان دلى با چه عمق جانى مىگويد خدا، خدا، خدا يكى از اين خداها به آنچه كه در دنيا هست ارزش دارد حضرت ابراهيم مىخواهد امتحانش بكند جبرئيل آمده ميكائيل آمده با آن صداى زيبا صداى خيلى جذاب جبرئيل ديگر سبوحٌ قدوس او مىگويد «ربنا و رب الملائكة و الروح» گفت كسى را كه صداى محبوبم را اسم محبوبم را آوردى يك دفعه ديگر بگو نصف مالم را مىدهم گفت يك دفعه ديگر بگو تمام هستىام را مىدهم يك دفعهديگر بگو خودم را مىدهم خوب از امتحان نمره 20 آورد راستى انسان، اين زيارت جامعه خوب زيارتى است راستى، به قول امام زمان به علامه مجلسى علامه مجلسى مىفرمايد در مقابل امام زمان ايستادم مداح وار اين زيارت را خواندم بعد حضرت فرمودند نعم الزيارة هذه تو اين زيارت جامعه اين جمله زياد تكرار شده كه آقا امام زمان خودم زن و بچهام مالم هستى ام فداى تو، خلاصه طواف يعنى اين، طواف يعنى اين يعنى اى خدا همه چيزم فداى تو گفتم نه در تعارف نه با عمق جان انسان برسد به آنجا بگويد همه چيزم فداى اسم تو اسم تو اللّه، به دنيا و آنچه در دنيا است ارزش دارد خوب اين حالات يعنى براى انسان لذت يعنى اين حالات اگر كم رنگش براى ما پيدا شود كه مشكل است انصافا خيلى خوب است خدايا گفتن ما داريم امّا يابيدنى هايمان كمِ تو را به حق امام زمان قسمت مىدهم اين يابيدنىها ولو كمرنگ به همه ما به اطرافيان ما به نسل جوان ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره انفال، آيه 245.
[2]- توبه 104
[3] ـ سوره توبه، آيه 93.
[4] ـ سوره بقره، آيه 143.
[5] ـ سوره نور، آيه 39.
[6] ـ سوره بقره، آيه 115.