موضوع درس:
شماره درس: 166
تاريخ درس: ۱۳۸۰/۳/۲۳
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى. در روايات ما آمده است اينكه ما دعا بخوانيم به اينكه تخلق پيدا كنيم به اخلاق اللّه و نسبت هم مىدهند به پيغمبر اكرم كه يكى از دعاهاش همين بوده است «الهم خلقنى باخلاقك» در ميان بزرگان هم اين جمله مشهور شده است كه درباره خودسازى گاهى استعمال مىكنند به اينكه تخلق به اخلاق اللّه اختلاف شده كه معناى اين چى است يعنى چه ما تخلق پيدا كنيم به اخلاق اللّه ما مىخواهيم مصلاً با سخاوت باشيم با شجاعت باشيم متواضع باشيم منيّت نداشته باشيم خوديت نداشته باشيم و اينها اخلاقها فضائل يا رذائل مربوط بهانسانها است و اينكه تخلق به اخلاق اللّه و يك آدمى كه خودسازى بكند اخلاقش بشود اخلاق خدا اين يعنى چه سه معنا براى اين دعا براى اين روايت كردهاند و اين سه معنا هر سه معنايش فوقالعاده دقيق است خوب است كه يك مشرك دارد و اينكه راستى اگر انسان بتواند خودسازى بكند به مقامهاى خيلى بالايى مىرسد يك معنايى كه معمولاً براى عموم مردم شده است گفتند اين اخلاق اللّه مثل رسولاللّه است مثل ولىاللّه است اين نسبت، نسبت تشريفاتى است و چون فضائل خيلى بالا است اينرا اخلاق اللّه بهش گفتهاند يعنى فضائلى كه از نظر تشريفات به اندازهاى بالا است كه نسبت به خدا داده مىشود مثل رسولاللّه مثل ولىاللّه يا روح من و شما را قرآن روحاللّه گفته است «فاذا سوّيتهُ و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» آنجا همين معنا كردند كه روح به اندازهاى مقام و منزلت دارد كه پروردگار عالم نسبتش را به خودش دادهاند گفته روحى چنانچه مىفرمايند رسولى، وليى و اينها نسبت تشريفاتى است. اضافه، اضافه تشريفاتى است. و معناى اينكه «الهم خلقنى باخلاقك» معنايش اين است كه خدايا آن اخلاقى كه خيلى قدر و منزلت دارد به اندازهاى كه منسوب به تو مىشود نسبت تشريفاتى به تو دارد خدايا اين اخلاق را به من عنايت بفرما. خدايا منرا متواضع كن، سخى كن، با گذشت و ايثار و فداكار كن و بالاخره معناى «الهم خلقنى باخلاقك» خدايا كارى بكن تو معلم اخلاق من بشو من بتوانم درخت رذالت را از دلم بكنم و درخت فضيلت را به جايش غرس كنم ميوهدار كنم. از ميوه او استفاده كنم و آن كلمه طيبه در قرآن من بشوم «مثلاً كلمةً طيبةً كشجرةٍ طيبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء توتى اكلها كلَّ حينٍ باذن ربِّها»(ابراهيم 24) سخاوت اينجورى است براى انسان تواضع اينطورى است براى انسان گذشت و ايثار و فداكارى اين حالت را به انسان مىدهد و بالاخره اين انسان مصداق آيه شريفه مىشود «مثلاً كلمةً طيبةً كشجرةٍ طيبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء توتى اكلها كلَّ حينٍ باذن ربِّها» هميشه ميوه دارد هميشه از ميوه فضائل انسان استفاده مىكند هم خودش استفاده مىكند هم ديگران اين را هم فلاسفه، عرفاى دينى، علماى علم اخلاق و افرادى كه سروكار با روايت اهلبيت دارند مثل علامه مجلسىها اين «الهم خلقنى باخلاقك» را اينجور معنا كردهاند معناى خوبى هم هست كه ما موظف هستيم دعا كنيم به اينطور به اين دعا «الهم خلقنى باخلاقك» در روايات هم داريم تخلق باخلاق اللّه و اين تخلق باخلاق اللّه و الهم خلقنى باخلاقك يعنى خدايا توفيق بده من درخت رذالت را از دلم بركنم صفت رذيله نباشد به جاى آن صفات حسنه باشد فضائل باشد اين فضائلى كه هميشه ميوه دارد هميشه مفيد است و كه براى اين كردند معنايش اين است كه اگر انسان از نظر تقوا زمينه در خود پيدا كند كه پروردگار عالم تجلى كند در او تجلى اسماء و صفات اين داراى اسماء و صفات حق مىشود «عبدى اتعنى حتى اجعلك مثلى اقول كن فيكون تقول كن فيكون» و انسان بواسطه اطاعت بواسطه رابطه با خدا اهميت به واجبات اهميت به مستحبات مخصوصا اهميت به اجتناب از گناه كمكم اين مىتواند محل تجلّى از طرف حق تعالى بشود پروردگار عالم همين طور كه تجلّى در آن درخت براى حضرت موسى كرد تجلّى در آن كوه كرد «جَعَلهُ دكا و خرَّ موسى صعقا» (اعراف 143) تجلّى بكند در اين از نظر اسماء و صفات كه در روايات ما در روايات صحيفه سند در كافى شريف آمده است كه اگر كسى اهميت به واجبات بدهد حسابى اهميت به مستحبات بدهد اين مورد حب خدا واقع مىشود كه در روايات دارد وقتى اهميت به مستحبات بدهد «احببته» و در آن روايت كه مرحوم كلينى نقل مىكند كه نظير آن زياد هم هست مىفرمايد «فاذا احببته كنت سمعه الذى يسمع به و بصرهُ الذى يبصربه و لسانه الذى يتكلم به و بدهُ الذى يبطش به عند وانى اجبتُهُ و ان سألنى اعطيتُهُ» انسان راستى مىرسد به جايى كه ديگر محل تجلّى حق تبارك و تعالى مىشود و مثلاً طىالارض كه پيدا مىكند طىالسان هم پيدا مىكند و نقل مىكنند كه مرحوم نخودكى اين از نخودكى مىآمد تا مشهد مقدس چهار فرسخ بوده يك ختم قرآن مىخوانده تا مىآمده حرم حضرت رضا(ص) نصف قرآن زيارتش را مىخوانده كارهايش را مىكرده دو دفعه كه بر مىگشته هم طىالارض بوده هم طىالسان خوب اين همين روايت شريف ديگر خوب دلالتش خوب است روايت مىگويد كه ديگر من چشمش مىشوم گوشش مىشوم زبانش مىشوم دستش مىشوم دست پر قدرت درباره روشيد نقل مىكنند زياد است كه روشيد آمد منزل يكى از رفقايش در وقتى آمد كه دنبالش بودند و خانه هر كه بود خانهاش را خراب مىكردند و صاحب خانه را مىكشتند و اين در ميان مردم آمد رفت منزل رفيقش، رفيقش خيلى متوهش شد و پا شد آمد به روشيد گفت براى چه اينجا آمدى خانهام خراب شد زن و بچهام اسير شدند خودم كشته شدم هر چه دل دارى بهش دارد فايده نكرد بالاخره اين معلوم رفيق نااهلى هم بوده دست و پاى روشيد را بست انداختش در يك اتاق گفت بروم پيش ابنزياد ببينم چه خبر است آمد پيش ابن زياد نشست ناگهان ديد روشيد با قاطر همان صاحب منزل آمد قاطر بست بيرون دارالاماره آمد بالا تا چشم ابن زياد افتاديه روشيد پا شد يك احترامى خاصى نشاندش پهلوى خودش گرم با او گرفت يك نيم ساعت تا آن پا شد رفت بعد ابنزياد گفت اين رفيق شامى ما است مدتها بود نديده بوديم او را و حالا ديديمش اين صاحب منزل رفيق روشيد پاشد رفت منزل ديد زير قل و زنجير است و راستى مىشود كه اين جورها در چشم در گوش در زبان يك كارهاى خدا گونهاى بكنند «عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى اقول كن فيكون تقول كن فيكون» راجع به اهل دل راجع به آنهايى كه راستى در راه هستند راستى كار كردن از اين چيزها زياد ديده مىشود و به قول ميرداماد رضواناللّهتعالىعليه مىفرمايد كه ما حكيم را حكيم نمىدانيم جز اينكه بتواند خلق كند مردنش دست خودش باشد زنده شدن هم دست خودش باشد و بالاخره حكيم مثل ميرداماد حكيم را حكيم نمىداند مگر اينكه از اين كارها برايش كارهاى عادى باشد هم تجربه مىگويد چنين است و هم، علم مىگويد چنين است اما مهمتر روايات اهلبيت مىگويد چنين است روايات اهل بيت مىگويد راستى اگر كسى وصل به خدا بشود وصل خدا به اين معنا كه رابطه با خدا تقرب به خدا به حد كافى باشد به كمال به حد كافى باشد اين خيلى كارها مىتواند بكند اين مثل لامپى است كه متصل به كارخانه باشد كارخانه نيست ربطى به كارخانه ندارد اما اين اتصال به كارخانهاش ديگر روشنايى مىدهد صد در صد روشنايى مىدهد حالا چيزى كه گفتنش لازم است اينكه ما نمىخواهيم به اينجاها برسيم اما اين تخلق به اخلاق اللّه اگر پيدا بشود ديگر انسان مىرسد به آنجا كه دلش مىخواهد همه غمهاى عالم براى اين باشد مردم غم نداشته باشند و اينها را من ديدم راستى هست بعضى رسيدند به جائيكه راستى دعايشان اين است همه مشتها مال اين مردم مشقت نداشته باشند حتى ادعا مىشود حالا نمىدانم تا چه اندازه درست است اما ادعا مىشود اينكه خدايا دلم مىخواهد همه حساب و كتابها روز قيامت بدرش من باشد و مردم حساب و كتاب نداشته باشند خدايا همه جهنم مال من مردم جهنم نداشته باشند و راستى اگر ايثار و گذشت و فداكارى اين درخت كلمه طيبه اين در دل انسان غرس بشود همين جورها است ديگر درخت ميوهدار دلش مىخواهد اين ميوههايش را خودش نخورد، ديگران بخورند اينكه در روايات ما زياد سفارش شده است اينكه مواسات ما بفكر ديگران باشيم نه به فكر خود لااقل هم به فكر ديگران باشيم هم به فكر خود، خود خودى حرام است لااقل بگوييد حرام اخلاقى من كه عقيده دارم حرام فقهى است خودخورى، خودخواهى، خودمحورى اينها حرام است حرام اخلاقى است شايد بيش از پنجاه روايت صاحب كافى مرحوم كلينى نقل مىكنند به اينكه مسلمان آن است كه هر چه براى خود مىخواهد براى ديگران هم بخواهد و آنچه براى خود نمىپسندد براى ديگران هم نپسندد «يكرهُ لغيرما يكرهُ لنفس يحب لغير ما يحب لنفس» اقلاً پنجاه روايت كه بيشتر صاحب وسائل، كه اين روايت تواتر معنوى پيدا مىكند. اما محتوى خيلى بالاتر از اينها اين چه جور مىشود كه راستى انسان ديگران بخورد بيشتر لذت مىبرد تا خود بخورد ديگران در رفاه باشند بيشتر مىخواهد تا خود در رفاه باشد آبروى ديگران محفوظ باشد بهتر مىخواهد تا آبروى خود محفوظ باشد و اين هميشه درصدد اين است كه ديگران در رفاه و آسايش باشند نه خود لااقل خود و ديگران و اما خود نه ديگران اين ديگر شيطان است اين ديگر هم حرمت اخلاقى دارد هم حرمت فقهى و اگر اين «الهم خلقنى باخلاقك» درست بشود فرد ضعيفش همين است حالا نمىخواهيم به آن فرد بالا برسيم كه تجلى مدام نه، تجلى غير مستقيم انسان راستى متواضع است به اندازهاى كه ديگر خود نمىبيند تا علم ببيند تا غرور پيدا بشود خود نمىبيند تا مال ببيند خود نمىبيند تا پست ببيند اين حالت معلوم است كه تجلى صفات و اسماء از طرف خدا اما بطور ناخودآگاه بطور غيرمستقيم و اسمش هم تجلى بگذاريم تا يك مقدار شبهناك بشود چون صوفىها اين حرفها نفهميدگى زياد دارند خيلى لازم نيست اسمش را بگذاريم چى اينكه همانكه الان بحث ما است تخلق به اخلاق اللّه، تخلق به اخلاق اللّه همين است خدا كريم است يعنى همه چيز را براى ديگران مىخواهد نه براى خودش به اندازهايكه «كنت كنز مخفيا فاحببت عن عُرَف» را شماها توى اين مانديد چه جور معنا كنيد، احببت يعنى چه براى خاطر همين است كه خدا كريم است احببت معنا ندارد دربارهاش بايد يك جورى درستش كرد اين شباهت ما به كرامت خدا اين مشكل است و مربوط به اميرالمؤمنين(ع) و امثال اميرالمؤمنين(ع) است اما به اين اندازه كه انسان ديگر خود خور خود محور، خودخواه نباشد مصداق ولو ضعيف مصداق كلمة طيبه باشد اين هم معناى دوم كه «الهم خلقنى باخلاقك» يعنى خدايا اين صفات خوب اين فضائل شباهت به تو دارد اين شباهتها در من موجود بشود حالا اسمش را تجلى بگذاريد يا هر چيزى خدايا اين صفات خوب در من موجود بشود كه من بتوانم مصداق كلمةُ طيبه بشوم در قرآن شريف. استاد بزرگوار ما حضرت امام رضواناللّهتعالىعليه از مرحوم آقاى شاهآبادى نقل مىكردند كه مرحوم آقاى شاهآبادى مىفرمودند كه مراد از اين «الهم خلقنى باخلاقك» اين است اگر كسى پيموده باشد توحيد را مراتب توحيد را هضم كرده باشد رسوخ در دل او كرده باشد توحيد ذاتى، توحيد صفاتى، توحيد عبادى، توحيد افعالى مراتب توحيد برايش هضم شده باشد پشت سر گذاشته باشد مراتب توحيد را خوب قلبى كه توحيد در آن رسوخ كرده باشد عرش اللّه مىشود، قلبُ المؤمن عرش الرحمن و پروردگار عالم اگر اصطلاح عرفانىاش را بخواهيم تجلى مىكند ببر دل اين، اينهم تجلى ذاتى ديگر خواه ناخواه تجلى مىكند بر نفس اين يعنى بر اعضاء بر جوارح بر صفات باطن بر صفات ظاهر اسمش را مىگذارند نفس تجلى مىكند بر نفس اين و وقتى چنين شد دل او عالم فنا پيدا مىكند يعنى ديگر هيچ چيزى در دلش نيست جز خدا هيچ كسى در نظرش نيست جز خدا از نظر نفس هم كارهايى مىتواند بكند كه كسان ديگر نمىتوانند بكنند، خرق عادت اصلاً معجزه از همين جاها پيدا مىشود معجزه معنايش اين است كه چيزهائيكه ما وجود ذهنى داريم او وجود خارجى دارد خيلى مشكل نيست همين الان من و شما مىتوانيم در ذهنمان ايجاد بكنيم يك شير را آنهم فورى تا ما توجه بهش داريم اين شير است وقتيكه توجهمان سلب بشود اين شير مىرود بعضىها وجودشان قوى شده اين كار را در خارج مىتوانند بكنند و اگر توى خارج بكنند مثل حضرت رضا(ع) به شير مىگويند كه اين ساحر را بخور، شير در خارج ظاهر مىشود و ساحر را مىبلعد و دو دفعه همان عكس مىشود يعنى حضرت صرفنظر ازش مىكنند و نابود مىشود بعد مىگويند برش گردان مىگويند نه، عصاى حضرت موسى همين طور كه برگرداند اين ديگر برگشت هم ندارد. همين طور كه ما با وجود ذهنى اين شير را خلق مىكنيم حضرت رضا با وجود خارجى چون وجود خارجى رابطهاى با خدا محكم است بالا است بقول اينها تجلى خدا بر نفس است مىتواند اين شير را در خارج موجود بكند جابر خوى رفيقش مىگويد كه گفتم دلم هواى امام صادق(ع) را خيلى كرده است گفت مىخواهيد برويم دستت را بده به من چشمهايت را ببند، چشمهايم را باز كردم ديدم مدينه هستم گفت اين خانه حضرت صادق(ع) برو من هم مىآيم گفت وحشت گرفتم ننكند سِحرم كرده باشد يك ميخى من اينجا بكوبم تا سال آينده كه مىآيم ببينيم اين ميخ هست يا نه يك وقت ديدم جابر آمد و يك سنگ و يك ميخ داد گفت بكوب بعد هم من رفتم خدمت امام صادق(ع) ترس گرفته بودم آيا چه خبر است رفيق امام صادق(ع) مريد امام صادق(ع) آمد نشست پهلوى امام صادق(ع) با هم درد دل مىكنند درد و دلهايى كه من نمىفهمم با هم توگوشى مىگويند تو گوشىهايى كه مختص به خودشان است گفته بود منرا هم ترس گرفته بودم چه ترسى بعد يك مقدار خدمت امام صادق(ع) نشستيم بعد بلند شدم آمدم بيرون گفت كه مىخواهى برگرديم كوفه گفت كه بله دستم را گرفت گفت چشمهايت را ببيند تا چشمم را باز كردم ديدم سر جاى اولم هستم مىشود وقتى متصل شد به ولايت وقتى متصل شد آن جمله «اللّه ولى الَّذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور» ديگر همين جورها مىشود تجلى خدا بر دل اين «قلب المؤمن عرش الرحمن لا يسغنى ارضى و لا سمائى و لكن يسعنى قلبُ عبدى المؤمن» اين تجلى خدا تجلى ذاتى است بر دل ديگر آن جابر جوفىها و در هر زمانى هم خداوند عالم حجتش را تمام مىكند در هر زمانى هم هست، بوده است و هضمش هم براى همه مشكل است براى ماها هم مشكل است براى ماها هضم اينجور چيزها خيلى مشكل است نبايد هم بگوييم حتى در جلسات خصوصى هم نبايد گفته بشود ولى الا كل حال مىخواهيم بگوييم كه راستى اين جمله مرحوم آقاى شاهآبادى يك واقعيت است اين از عبادت انسان زمينه پيدا مىكند وقتى زمينه پيدا شد ديگر مرتبه ضعيفش گفت مرتبه قوى نمىخواهد باشد مرتبه ضعيفش اين است كه راستى انسان سخى مىشود متواضع مىشود، شجاع مىشود و وقتى اين صفات آمد ديگر بخواههد نخواهد بطور ناخودآگاه يك مقام خرق عادت پيدا مىكند اين مىشود يك فرد استثنايى اين هم معناى سوم اينها اينطور هم نيست كه با هم باشد در عرض هم باشد با هم نسازد نه در طول يكديگر آنكه بعث ما است اين است كه ما بخواهيم، دعا بخوانيم بعد از نماز شبشان، بعد از نمازهايمان وقتيكه راستى حالى داشته باشيم «الهم خلقنى باخلاقك» بعضى اوقات جوانها از من سؤال مىكنند مىخواهيم برويم كربلا مىخواهيم برويم مشهد مىخواهيم برويم مكه چى از خدا بخواهيم راستى بهتر از همه چيز همين «الهم خلقنى باخلاقك» كه اگر اين «الهم خلقنى باخلاقك» درست شد مستجاب شد ديگر همان فرد ضعيفش مىرسد به آنجا كه ديگر بهشت براى او كوچك است ديگر بهترين لذتها براى اين دل شب است بهترين لذتها براى اين ايثار و گذشت است «تتجفى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفا و طمعا و ممّا رزقناهم ينفقون فلا تعلم نفسٌ ما اخفى لهم من قرَّةٍ اعين جزاءً بما كانون يعملون»(سجده 16و17) نمىخواهد اين فلا تعلم نفس را ببريدش به بهشت نه در همان دل شب همان وقتيكه صفت جمال خدا گاهى صفت جلال خدا گاهى تجلى پيدا مىكند بر دل اين معناى آيه ديگر همين است يعنى توى نماز شب ناگهان پروردگار عالم با صفت جمالش با صفت جلالش تجلى مىكند بر دل اين «تتجافا جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا» بعد قرآن مىگويد كه هيچ كس نمىداند چه لذت پيدا شد مگر اينكه خودش اهل دل باشد او مىفهمد كه تجلى خدا بر دل يعنى چه او مىفهمد و مىگويد «الركعتان فى جوف ليل احب الى من الدنيا و ما فيها» دو ركعت نماز نه همه نماز شب، دو ركعت نماز بهتر از دنيا و آنچه در دنيا است حضرت مريم مُرد در وضع خيلى اسفبارى از دنيا رفت در بيابان بود تبعيد بودند مىخواستند بگيرند اينها را بكشند حضرت عيسى با مادرش از اين غار به آن غار كه همان روزها بوده باران گرفت رفت در اين غار ديده نمىشود يك درندهاى هست رفت در آن غار ديد نمىشود حيوانى هست گفت خدايا يك پناهگاهى هم نداريم كه از باران حفظ بشويم هيچ چيزى هم نبود، روزه بود حضرت عيسى رفتند قدرى علف جمع بكنند تا افطار بكنند وقتى كه آمد ديد مادر مرده، مادر را صدا كرد گفت كه مادرم مىخواهى به دنيا برگردى نمىدانم معنايش چى است شايد هم معنايش اين است كه حضرت عيسى مرده زنده مىكرد و برگرداندش، گفت مىخواهى برگردى گفت مىخواهم گفت كه براى چى تو كه الان عنداللّه هستى معلوم صديقه حضرت مريم بهشت برايش كوچك بوده بهشت معمولى بهشت عدن و بهشت رضوان و اينها نبوده است عنداللّه بوده خيلى بالا بوده است اما گفت مىخواهم برگردم براى اينكه روزه بگيرم با اين وضع نماز بخوانم با آن وضع نماز بخوانم در دل شب وضو بگيرم در شبهاى سرد، روزه بگيرم در روزهاى گرم يعنى اين حالى كه دارم اين حال از مقام عنداللّه برايم بهتر است نمىتوانيم من و شما اينها را هضم بكنيم اما هست راستى هست كه روزه براى اين بهتر از مقام عنداللّه است نماز توى دل شب براى اين دو ركعتش از دنيا و هر چه در آن است بهتر است روايت صحيحالسند است مرحوم صاحب وسائل نقل مىكند از امام صادق(ع) كه مىفرمايند «الركعتان فى جوف ليل احب الى الدنيا و ما فيها» اين معناى «الهم خلقنى باخلاقك» اين است اين تجلى اسمش را نياوريد نياورده بوديم هم بهتر بود اين تجلى و... آدم را گم مىكند يك مقدار سوء استفاده مىشود بعضى اوقات اما خودش را حساب بكنيم خودش را خودش را بياوريم مىبينيم راستى هستند هميشه بودهاند اتمام حجت از پروردگار عالم هميشه مخصوصا در اهل علم بوده است يك افرادى كه به اين مقامها رسيدهاند. خدايا گفتنهايش لذت دارد شنيدنهايش لذت دارد خدايا تو را بحق آن كسانيكه به اين مقامها رسيدند اين مقامها را ولو بطور ضعيف كمرنگ به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمّد و آل محمّد