موضوع درس:
شماره درس: 168
تاريخ درس: ۱۳۸۰/۴/۶
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.
در جلسه قبل عرض كردم اين قلب كه مال انسان است بلكه مال خدا و امانت در دست اين انسان است چيز مهمى است و اگر بتواند صاحب خانه را در خانه بياورد اجانب را اغيار را از اين خانه بيرون كند به مقام بالايى مىرسد به عبارت ديگر به هدف مىرسد «فلولا أَنّ شياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى ملكوت السموات و الارض» و اين نظر هم نظر علمى نيست نظر جسمى نيست نظر فطرى است يعنى از باب يابيدنىها است نه دانستنىها است ما گاهى چيزى را با عقلمان اثبات مىكنيم دانستين است چنانچه گاهى هم باقواى ظاهرى با قواى باطنى اثبات مىكنيم باز علم است و دانستنى انسان چيزى را كه مىبيند اين ما فى ضمير خود مىبيند اين چشم منتقل مىكند صورت را در عقل، عقل مىبيند قوه واهمه قوه تخيلى مىبيند بالاخره دانستنى است اما گاهى مىيابد مثلاً اينكه انسان خود را مىيابد به علم حضورى «لنظروا الى ملكوت السموات و الارض» از يابيدنىهاست ماهها مىدانيم خدا قيوم است عالم وابسته به اوست آن هم وابستگى معلول علت است اما يكدفعه مىيابيم نحوه وابستگى را «و نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض»(انعام75) اين نشان داديم علما كه نه نشان داديم با اين چشم كه نه حضرت ابراهيم رسيد به يك مقاميكه قيوميت حق را ديد با دل يابيد با علم حضورى و آن «و نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض» با اين روايت مثل هم است راستى اگر انسان دل داشته باشد مىيابد قيوميت حق را و اينجا است كه بطور ناخودآگاه صفات رذيله مىشود سالبه به انتقاء موضوع ديگر منيت نفسيت تكبر و اين صفات رذيلهاى كه مربوط به نفهميدگىها است معمولاً اگر انسان برسد به اينكه بيابد قيوميت حق را همين طور كه مىيابد خود خدا را مىيابد اسماء و صفات را مىيابد مهمتر از همه اينها قيوميت حق را آن ربوبيتى كه دارد در عالم تكوين كار مىكند خيلى مقام است و اين دل مىخواهد دلى كه چراگاه شياطين نباشد دلى كه حجاب نداشته باشد مىفرمايد «و اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاوَّلين كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون كلاّ إِنَّهم عن ربهم يومئذٍ لمحجوبون» مطففين(13و14و15) مىگويد قرآن افسانه است بگو افسانه نيست دل ندارى چون دل زنگار گرفته است چون دل را زنگار گرفته بواسطه گناه دل ندارى كه قرآن را مىگويى افسانه است و الا اگر دل باشد نور قرآن مىبينى قرآن مىيابد «تبيان لكل شىء» اينها علم كان يكون و علم فلسفه علم عرفان و اينها نيست ديگر مىيابد قرآن نور دارد همين يابيدنىها است كه گاهى به چشم هم نور قرآن را مىبينند مرحوم كربلايى كاظم اراكى نور قرآن را مىديد ما ديديم كه نور قرآن را مىديد مرحوم آقاى خويى مىفرمودند كه ما وقتى در ايران درس مىخوانديم در قوچان مىخوانديم يك نفر آمده بود توى تاريكى قرآن مىخواند و نور قرآن را مىديد مىيابد ديگر كمكم به اين چشم هم سرايت مىكند بعد قرآن مىفرمايد «كلا انهم عن ربهم يومئذٍ لمحجوبون» اين دل چون زنگار دارد حجاب دارد حجاب بين كى با كى بين خودش با خدا يعنى اگر حجاب برود ديگر بقول امام حسين در دعاى عرفه ظهورى بالاتر از ظهور خود خدا نيست اگر نمىتواند خدا را بيابد ببيند با چشم دل براى خاطر اين است كه دل زنگار دارد دل چراگاه شياطين است و الا مىيابد «ان اللّه يحول بين المرء و قلبه» انفال 24 انسان گاهى قرآن مىخواند گاهى قرآن مىداند گاهى قرآن مىيابد و آمديم در اين دنيا آمديم طلبه شديم آمديم در راه هدايت نه براى اينكه ببينيم با اين چشم بدانيم با عقل آمديم براى اينكه بيابيم با دل و راستى انسان قرآن را بيابد با دل آنوقت مىيابد «ان اللّه يحول بين المرء و قلبه» يعنى چه و الا هيچ عقلى هيچ فلسفهاى هيچ تفسيرى نمىتواند اين آيه را معنا بكند كه «ان الله يحول بين المرء و قلبه» يعنى چه گفتنىها صد نودش اجمال دارد بلكه صد در صدش اجمال دارد اما اگر بخواهيم اجمالى در كار نباشد ديگر يابيدنى مىخواهيم بيابد قيوميت حق را وقتى يافت قيوميت حق را مىيابد «ان يحول بين المرء و قلبه» يعنى چه مىيابد «اللّه لا اله الا هو الحى القيوم» كه اين قيوم كه بالاترين صفات است در ميان اسما و صفات براى آدم اين مىيابد ديگر به مطلوب رسيده به مقصود رسيده همه ما الان كه اينجا نشستيم گم شدهاى داريم از اول اين گم شده را داشتيم يكى خيال مىكند گمشدهاش اين است كه تشكيل خانه بدهد زن مىگيرد بچه پيدا مىكند در امكانات واقع مىشود مىبيند نه گمشده دارد رياستهاى بالا بالا پيدا مىكند تمكنهاى بالا بالا پيدا مىكند مىبيند گم شده دارد اين گمشدهاش نبود گمشده انسان اينها نيست هدف اين نيست مقصود اين نيست، مقصود از خلقت چيز ديگرى است آنوقت بعضى اين گم شده را پيدا مىكنند امكانات ندارد حتى ممكن است تشكيل خانه نداشته باشد ممكن است در بيابان از اين غار به آن غار باشد اما گمشده پيدا شده ديگر وقتى گم شده پيدا شد «الا انَّ اولياء اللّه لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون»(يونس62) «الا بذكرالله تطمئنَّ القلو»(رعد28) يك دل پر از سكونت و وقار يعنى همين دل يابيده است گم شده را گم شده ما كى است چى است «واصطنعتك لنفسى»(طه41) قرآن مىگويد كه همه سرگشته و حيران براى تو، تو بايد سرگشته و حيران بشوى براى خدا «الم تروا أَنَّ اللّه سخَّر لكم ما فى السَّموات و ما فى الارض و أَسبغ عليكم نعمه ظاهرةً و باطنه»(لقمان20) اى انسان همه چيز مال تو «خلقت الاشياء لعجلك» تو براى چى «وصطنعتك لنفسى» تو را خلق كردم براى خودم خيلى مقام است انصافا «خلقت الاشياء لعجلك و خلقتك عجلى» حكومت خدا بر دل تجلى ذاتى خدا بر دل يابيدن خدا با فطرت با دل يا ما براى خدا هر چه اسمش را بگذاريم ديگر يك چيز است برگشت به يك چيز است، اين اشياء همه همه نمىتوانند اين مقام را داشته باشند كه در جلسه قبل مىگفتم اين آيه امانت مراد دل انسان است «انَّا عرضنا الأمانه على السَّموات و الارض و الجبال فأبين أن يحملنها و اشفقن منها»(احزاب 72) كه اينها همه تكوين است تشريع نيست فابين تكوينن اشفقن تكوينن «فحملها الانسان انهُ كان ظلوما جهولا» راستى انسان خيلى به خودش ظلم مىكند انسان خيلى جاهل به خودش است كه چى دارد بعضى اوقات به اندازهاى جاهل به خودمان هستيم دُر گرانبها را مثل يك بچه به يك خرما مىفروشيم وقتى بچه نداند اين دُر است دانه خرما بهتر از آن دُر است، دُر را مىدهد يك دانه خرما مىگيرد و اينكه ملائكه بعضى اوقات به اين آدم مىخندند براى اين است كه مىبينند كه دل را داد به شيطان دلى كه مال خدا است يك باغ وحش شد براى همه چيز بقول آن اهل دل مىگفت بياييد مشرك بشويد همه مىگويند مشرك نباشيد من مىگويم بياييد مشرك بشويد براى اينكه اين دل مال خدا است يك جاى را براى خدا بگذاريد مابقى را بدهيد به ديگران اما در دل جاى نباشد براى خدا، اسم و رسمى نباشد براى خدا اين ديگر خيلى ظلم است «لا تشرك باللّه ان شرك لظلمٌ عظيم» اين نيست كه مثل آن نفهم گاو بپرستد انسان گاهى وقتى دل نبود به اندازهاى پست مىشود كه عورت زن را مى پرستد عورت مرد را مىپرستد مىشود خدايش الان هم چنين است الان هم بسيارى از مردم زن بتش است قبلهُ نساهُ يعنى راستى وقتى يك مقدار فكر بكند مىبيند همان خرافاتى است كه توى هندوستان براى بعضى خرافاتىها هست در ژاپن در چين همين الان در اين ممالك متمدن توى ژاپن كامپيوتر مىسازد با آن همه وضعش اينترنت مىسازد با آن همه دقتش اما به عالت رجوليت يا عالت و هم سجده مىكند يك وقت اين است يك وقت هم اينكه زن بت او روزنامهاش، مجله حرفهايش، سمينارها راجع به زن آن هم مخالف با قرآن مخالف با روايات اهل بيت ديگر تفاوتى ندارد انسان وقتى پست بشود دل نباشد خيلى خرافاتى مىشود گاو مىپرستد حالا باز به آبا و اجداد ما خوب بود آتش مىپرستيدند يك وجهى هم برايش درست مىكردند اما ديگر گاوپرستى آدمپرستى، رئيس پرستى الا هستند بعضى جاها شاهشان را مىپرستند و اين پرستنيدنها هم تفاوت دارد يك دفعه خدا را فداى او كند اين ديگر پرستش است وقتى دل نباشد همان است كه تمام اين چيزها را قرآن فرموده «يأكلون كما تأكل الانعام»(محمد12) «اولئك كالانعام بل هم اضل» اينها چيزهايى است كه قرآن گفته است در «لهم قلوبٌ لا يفقهون بها و لهم اعينٌ لا يبصرون بها و لهم ءاذانٌ لا يسمعون بها»(اعراف 179) يعنى اگر دل نباشد اين اولئك كالانعام بل هم اضل» درجاتش عالى است عالىتر كند آن اهل دلى كه گفت اگر نگفته بود بل هم اضل دق مىكردم و راستى هم بعضى اوقات انسان اگر بل هم اضل در قرآن نبود انسان دق مىكرد كه چرا خداوند گفته اولئك كالانعام راستى بعضى اوقات سگ اعتراض مىكند چرا اينرا تشبيه به سگ كردى چرا؟ از همين جهت هم من خيال مىكنم اين آيات شريفه «اولئك كالانعام بل هم اضل» «فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» اينها فحش نيست اينها يك واقعيت است يعنى انشاء نيست اخبار است همين طور كه ظاهر قرآن هم اخبار است يعنى پيش اهل مىيابد سگ است از سگ پستتر مرحوم ملاصدرا رضوان الله تعالى عليه در اسفار وقتى در تجسم عمل صحبت مىكند و تغيير هويت ايشان يك روايت نقل مىكنند بعضىها مىآيند صف محشر «اقبح من كل قردة الخنازير» اين «اولئك كالانعام بل هم اضل» است كه مرحوم ملاصدرا معنا مىكند وقتى دل نباشد ديگر سقوط است، سقوطش «ان المنافقين فى درك الاسفل من النار» ديگر حساب و كتاب و اينها هم نمىخواهد «و كلَّ الانسان الزمناهُ طائرهُ فى عنقه»(اسراء13) ديگر حساب و كتابش پيشش است خودش است و شايد اصلاً حساب و كتاب هم نداشته باشد در روايات مىخوانيم يك مثال عوامانهاى مىگويند كه يك كسى از آن بالا افتاد مُرد دفنش كردند خوابش را ديدند گفتند حالت چه جور گفت اينكه اين همه آخوندها مىگويند اينها اصلاً درست نيست براى اينكه من از آن بالا كه رفتم صاف رفتم ته جهنم و راستى بعضى وقتها اينجورى است حساب نيست در روايات داريم كه ديگر اينها حساب و كتاب نمىخواهند ديگر اينها «انالمنافقين فى الدرك الاسفل من النار» اگر انسان دل نداشته باشد اينجور است عزيزان من پيغمبر اكرم مىفرمايند «انهُ ليغان على قلبى فا اقول استغفراللّه سبعين مره» دلم را زنگار مىگيرد لذا روزى هفتاد مرتبه استغفار مىكنم زنگار دل پيغمبر به چى است خوردن، آشاميدن، تماس با زن، تماس بامردم در معاشرتهاى دنيا اينها نمىشود كه نباشد از همين جهت هم دوام توجه براى هيچ كسى ميسر نيست حتى براى پيغمبر اين گريههاى پيغمبر اكرم گريههاى اميرالمؤمنين(ع) ائمه طاهرين از همين جا سرچشمه مىگيرد بقول مرحوم حاجى سبزوارى در منظومه مىفرمايد كه مراتب توب كلمراتب تُقى من حرمته او حلٍّ او غير لقاء» گريههاى اميرالمؤمنين اين است غير لقاء لذا دوام توجه براى اميرالمؤمنين هم نمىشود چونكه «انا بشرا مثلكم يوحى الىّ»(كهف11) انا بشرا مثلكم ديگر خوردن مىخواهد خوابيدن مىخواهد بله در همان خوردن و خوابيدن هم «لا تلهيهم تجارةً و لا بيعٌ عن ذكراللّه»(نور 37) اما غير نمازشان است و تمام گريههاى و مدهوشهاى چهارده معصوم بلكه انبياء از همين جا سرچشمه مىگيرد اين دل مكدر مىشود خيلى لطيف است خيلى حالا ببينيد اگر گناه آمد توى اين دل با اين دل چه مىكند، «ان عمل سيئه اسرع للقلب من السكين فى الهو» يك كارد تندى يك گوشت لخمى اين كارد چه جور فرو در آن گوشت مىرود گناه با دل چنين مىكند يك دروغ يك غيبت يك شايعه پراكنى يك ما لا يُعنى، ما لا يُعنى دل را پاره پاره مىكند چه برسد گناه آنوقت همين دل كه بايد جاى خدا باشد همين دل كه بايد عينك براى ديد خدا باشد همين دل كه بايد جاى خدا باشد قلب المؤمن عرش الرحمن ناگهان مىشود جاى شيطان ناگهان مىشود الهامات از طرف شيطان «انَّ الشياطين ليوحون الى اوليائهم لِيُجدلوكم»(انعام 121) همين دل كه جاى احساسات است جاى عواطف است اگر يك مظلومى را ببيند مثل زن بچه مرده گريه مىكند ديگر از خود بيخود مىشود همين دل گاهى مىرسد به آنجا كه در مقابلش مظلوم را مىكشد اين مىخندد حجاج ابن يوسف ثقفى مىگويند موقع نهارش شيعه را مىآوردند به جرم شيعهگرى سر مىبريدند يك مجمع مىگذاشتند روى سرش براى اينكه بيشتر دست و پا بزند پايش را باز مىكردند اين دست و پا مىزد آنهم قاح قاح مىخنديد و مىگفت لذت من به قول امروزيها دسر من در كشتن يكى از شيعيان على(ع) خدا نكند آدم جاهل به جهل مركب بشود خدا نكند انسان قسى بشود بقول قرآن ديگر از هر سنگى بدتر «و ان من الحجارة لما يتفجَّر منه النهار و انَّ منها لما يشَّقَّقُ فيخرج منه الماء و انَّ منها لما يهبط من خشية اللّه» (بقره74) اين آخرى را نمىدانم معنايش چى است اين ديگر يابيدنى است «و ان منها لم يهبط من خشية اللّه» يعنى گاهى سنگ از آن بالاى كوه پرت مىشود كسى پرتش نكرده خشيته اللّه كه در عمق جانش است او پارهپارهاش مىكند اما اين انسان چى نه «ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او اشدَّ قسوه» از اول كه به دنيا مىآيد چنين است نه، از اول كه به دنيا مىآيد روحاللّه در او دميده شده است «سوّيته فيه من روحى» «تبارك اللّه احسن لخالقين» برايش گفته شده است اين امانت است پيش همين كسى كه چهار ماه در دل مادر است اگر حفظش بكند اين امانت را به مقصود مىرسد به مطلوب مىرسد اما اگر حفظش نكند اين دنيا دشمن سرسخت اين دل است ولو دنياى حلال تفاوتى نمىكند دنياى حلالش هم همين است دنياى حلال اين نمازهاى ما بايد اين دنياى حلال را «انه ليغان على قلبى» دنياى حلال را ضررهايش را رفع بكند ذكر ما رابطه با خدا نماز شب ما و بالاخره روابط معنوى ما بايد آن كدورتها را رفع بكند و الا اگر آن روابط نباشد آن انقلت قلت ما خود حجاب الاكبر حجاب بين چه كسانى بين انسان و خدا «انهم عن ربهم يومئذٍ لمحجوبون» اين يومئذٍ كه مفسرين به قيامت برگرداندند نه توى همين نيا است «اذا تتلى عليه ءايتنا قال اساطير الاوَّلين كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون كلاّ انهم عن ربهم يومئذٍ لمحجوبون» توى همين دنيا گاهى در دل شب مىيابد خدا را ديگر همان وقت است كه دنيا و آنچه در دنيا است يك سبوحٌ قدوس را يك الله اكبر را راستى اگر توى نماز شب الله اكبر لقائى بگويد يعنى واقعيت الله اكبر، الله اكبر مخصوصا دستها را بالا كن يعنى پشت سر بينداز دنيا و مافيها را پشت سر بينداز غير خدا را با اللّه اكبر از همه لذت بخشتر از همه بزرگتر از همه چيز بهتر خدا معلوم است اين نماز شب آخرش شهود است آخرش مقام بالاى است آخرش يابيدنىها است و اين نماز شب را معلوم است به اين دنيا و آنچه در اين دنيا است نمىدهد و دنيا و آنچه در دنيا است بر ضد اين است با اين نمىسازد ديگر واى اگر دنياى حرام باشد ديگر واى اگر گناه باشد ديگر آنجاست كه قرآن مىفرمايد واى بر اين «فويلٌ للقاسيةُ قلوبهم من ذكرالله»(زمر22) من از شما تقاضا دارم روى اين حرفها قدرى بيشتر دقت كنيد بابيدنىها بيشتر بشود و ما طلبه هم شديم براى همين چيزها و الا اگر خداى نكرده اين چيزها نباشد خسارت خيلى است خيلى خسارت است بعضى اينها يك تلفن مىكند حلال است چندين ميليون استفاده مىكند با يك تلفن ديگر اگر هم بيفتد توى حرام با يك تلفن يك ميليارد دو ميليارد رشوهخوارى، رباخوارى حرام اگر يك طلبه هم العياذ بالله در شهريهاش براى اينكه درس نخوانده است كم درس خوانده است مثل او باشد خيلى خسارت است خيلى او دنيا را برده نه آخرت را ما دنيا را باختيم و آخرت را و اين خيلى خسارت است خدا لعنت بكند يكى از حكام زمان قاجار را به يكى از علماى بزرگ اصفهان كه آن عالم در حالى كه خودش اهل دل بود گريه افتاد گريه كرد از حرف اين مردك نفهم اين مردك به اين آقا گفته ما خيلى بهتر از شما هستيم براى اينكه ما در جوانى ظلممان را مىكنيم و لذتمان هم مىبريم در آخر كار و پيرى توجه مىكنيم و خدا ما را مىآمرزد و اما شما در جوانى آن همه صدمه نان و پنير گيرتان نمىآيد آن سينه به حصير ماليدنها آن حجرههاى نمناك آن وضع بدط لبهها كه هميشه بوده است تا آخر هم هميشه است هيچ وقت هم خوب نخواههد شد بقول خدا مرحوم علامه مجلسى توى جلد اول بحار مىگويند كه طلبه بايد با گرسنگى بسازد و الا نمىشود حالا يك طلبه آن آقا گفته بود كه شما جوانى اين آنوقت كه پير مىشويد اول رياستتان اول جهنمتان اول من من تان و ما خيلى بهتر از شما هستيم خوب حالا بد غلطى كرده اما بروى هم حرف خوبى است از بىادب بايد ادب بياموزيم اگر راستى ما براى خاطر چهل پنجاه تومان جهنم برويم آن هم براى چهل پنجاه ميليارد جهنم برورد خيلى خسارت دارد خيلى بدبختى دارد بقول حضرت امام مىگفتند اگر خُروچُف آنوقتها زمان رياست او بود. او جهنم برود من طلبه هم جهنم برم او براى اينكه دنيا را مىخواسته ببلعد من براى اينكه ده تومان شهريه مىخواستم ببلعم با بىدرسى با كمدرسى هر دو بروند جهنم اين يلى خسارت است خيلى بدبختى است تقاضا دارم از شما روى اين بحثها يك مقدارى فكر كنيد براى مريدهاتان مىگوييد خودتان هم توجه كنيد، توجه داريد بيشتر توجه كنيد اميدوارم كه برايمان مفيد باشد. خدايا به افرادى كه توجه به اين گو مطالب داشتند و دارند و ياد ما دادند خدايا اين حال توجه به معنويت را حال توجه به اين امانتى كه تو به ما دادى يعنى دل خدايا توفيق توجهش را ولو كم رنگ به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمّد و آل محمّد.