شماره درس: 180
تاريخ درس: ۱۳۸۰/۸/۲
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم رب اشرحلى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.
بحث ما درباره توكل الحمدللّه فى الجمله تمام شد اما در جلسه قبل گفتم كه اين توكل چيزى نيست كه خود انسان بتواند بدست بياورد بايد زمينه فراهم كند و آن زمينه تقوى است «و من يتق اللّه يجعل لهُ مخرجا و رزقهُ من حيث لايحتسب» (طلاق 2) آن مرتبه بالا بالايش هم مىفرمايد «انهُ ليس لهُ سلطانٌ على الذين امنوا و على ربهم يتوكلون»(نحل 99) اين توكل تقوى مىخواهد هر چه تقوى بيشتر اين حالت را پروردگار عالم بيشتر به انسان عنايت مىكند و اصلاً يك قاعده كلى هم هميشه در نظر شما باشد و آن قاعده كلى اين است كهمعلم اخلاق فقط خدا است و با يك آيهاى كه بىنظير در قرآن است از نظر تأكيد اين مطلب را پروردگار عالم به ما فرموده است «ولو لا فضل اللّه و رحمتهُ ما زكى منكم من احدٍ ابدا و لكن اللّه يزكى من يشاء»(نور21) در خودسازى فضل خدا مىخواهد زحمت خدا مىخواهد و الا اگر عنايت خاص خدا نباشد هيچ كس نمىتواند خود را تزكيه كند بعد هم دو دفعه بعد آن تأكيدها مىفرمايد «ولكن اللّه يزكى من يشاء» معلم اخلاق خدا است ما بايد زمينه درست بكنيم تا مورد فضل خدا مورد رحمت خدا مورد عنايت خاص خدا واقع بشويم و آن تقوى است همان اول قرآن مىفرمايد هدىً للمتقين اين هدايت، هدايت تشريعى نيست هدايت تكوينى نيست هدايت عنائيه است دست خدا روى سر متقى و اين متقى به اندازهاى شرافت دارد كه ما اصلاً قرآن را براى او نازل كرديم تشريفاتى و اين تقوى است كه در قرآن روى آن خيلى پافشارى شده است بيش از صد جا در قرآن شريف روى آن پافشارى شده است ائمه طاهرين پيغمبر اكرم به اندازهاى به اين كلمه مقدس اهميت مىدادند كه مىدانيد توى نماز جمعه شرطش اين است دو خطبه در هر دو خطبه واتقواللّه و اگر نگويد اصلاً نماز جمعه باطل است و از نظر قرآن شريف تا بشود به هر مرتبه به هر مرتبه بالا برود جا دارد به هر اندازه كه مىشود و مىدانيد به تشكيك است تقوى و همان مرتبه اولش اهميت به واجبات اجتناب از گناه مرتبه بعدش تقدى به مستحبات مرتبه بعدش تقيد به اجتناب از مكروهات مرتبه بعدش تقيد به اجتناب از مشتبهات و همين برود جلو تا برسد به آنجا كه «واتقوا اللّه حق تقاطع» اينكه «ان تتقواللّه ان يجعل لهم فرقانا» مقام فرقان برايش پيدا بشود برسد به آنجا مقام تجليه نور خدا حكومت در دل كند تجلى نور خدا در دل تا برسد به آن مقامهاى يكه در جاى خود گفته شده است اما عمده هم اينكه در روايات ما آمده تقوى منفى هم نه تقوى مثبت يعنى ملكه مخصوصا ما طلبهها بايد همان سالهاى اول بايد اين ابزارمان را تهيه بكنيم و اين ابزار ما طلبهها دو چيز است يكى علم يكى تقوى علم نباشد راستى يك معمم كه علم نداشته باشد خيلى بىمزه است از هر ميوه نارسى اين بىمزهتر آن آخوندى كه سواد نداشته باشد اما ديگر آنكه خيلى تلخ است آن طلبهاى كه تقوى نداشته باشد آن طلبه معممى كه زبان ول داشته باشد خيلى بىمزه راستى تلخ است اگر از شما از ما از قرآن بپرسند تلخترين چيزها از هر زهرى بالاتر چى است بايد بگوييم طلبهاى كه تقوى نداشته باشد معممى كه تقوى نداشته باشد العياذ بالله زبان ول باشد چشم ول، گوش ول و بالاخره خويشتندار نباشد و به عبارت ديگر همان ساهاى اول بايد روح خداترسى در عمق جان ما حكومت داشته باشد يعنى ملكه يعنى بطور ناخودآگاه زبانمان كليد داشته باشد چشم ما كليد داشته باشد گوش ما تمام اعضاء و جوارحمان تا كمكم برويم سر دل و دل ما كليد داشته باشد اين تخيلها ين وسوسهها اين خطورها اينها حق نداشته باشد در دل بيايد از همين جهت هم بزرگان من در كلماتشان زياد ديديم نظير مرحوم قاضى حاج سيد على شوشترى شاگرد شيخ انصارى و معلم شيخ انصارى همچنين قاضى بعدى يعنى استاد علامه طباطبائى مرحوم آخوند ملاحسين قلى همدانى كه واقعا چيز داشته مرحوم حاج سيد مهدى كربلايى كه آن هم چيز داشته مرحوم بهاى و امثال اينها در كلماتشان زياد ديدم در يك جمله كه اين جمله را با زبانهاى مختلف كه هيچ چيزى را براى خودسازى بهتر از تقيد به ظواهر شرع نمىدانم خيلى مطلب رسا است ما اگر بخواهيم هم خودسازى كنيم قرآن مىگويد تو كه نمىتوانى مرگ مىشود اين راه را رفت مگر يم شود درخت رذالت را ما بدون عنايت خدا بكنيم چهل سال خون جگر مىخواهد به قول حضرت امام تا برسد به آنجا انسان حسود نباشد لذا نمىشود اما اگر معلم اخلاق ما خدا باشد مىشود زود هم مىشود حالا چه كنيم معلم اخلاق ما خدا باشد تقوى تقيد به ظواهر شرع راستى موقع نماز يك تلاطم درونى نظير پيغمبر اكرم نظير اميرالمؤمنين نظير سايه ائمه عليهم السلام من بسيارى از بزرگان را ديدم كه موقعيكه مىگويند الله اكبر يك تلاطم درونى در اينها پيدا مىشود پيغمبر اكرم وقتى مؤذن اذان مىگفت رنگ ايشان تغيير مىكرد اصلاً چشمهايشان جايى را نمىديد به قول عايشه و مابقى ائمه طاهرين هم چنين بودند همه اين يك تلاطم درونى براى نماز نه يك تلاطم درونى براى نماز شب راستى اين تلاطم درونى و خيلى افراد را من ديدم كه نصب شب به آنطرف ديگر يك تلاطم درونى عجيبى دارند اين جمله مشهور است من همان وقت در مدرسه حجتيه بودم مرحوم حاج ميرزا على آقاى شيرازى آمدند حجره آقاى مطهرى مىآمدند و با يك مقدماتى و نماز شب ايشان از بين رفت موقعيكه بيدار شدند اول اذان صبح بود ايشان آنروز به اندازهاى تلاطم درونى داشت مثل اينكه خبر مرگ بچهاش را آورند كه يكى از آقايان آمده ايشان ديده بود وضع اين است براى خاطر اينكه ايشان را ساكت كند گفته بود آقا حالا ما هيچ وقت نمىخوانيم شما يك شب نخوان ايشان خيلى عصبانى شد و بسيارى از اينها هم همين مرحوم حاج ميرز على آقاى شيرازى فرموده بودند من وقتى تكليف شدم (قبلش هم مىخواندم) اما وقتى تكليف شدم تا الان نماز شبم ترك نشده است الا امشب يك تلاطم درونى مگر مىشود قبل اذان صبح يك طلبه خواب باشد خيلى اوقات مىآيند از من سؤال مىكنند هر كار مىكنيم ساعت مىگذاريم بيدار نمىشويم و نمىشود خسته هستيم خواب هستيم ديگر بعضى اوقات يك توجيههاى شيطانى اينكه دوران امر است بين اينكه مطالعه كنيم نماز شب بخوانيم كدام باشد. بعضى اوقات من براى اينها مثال مىزنم مىگويم كه مثلاً الان حالا ساعت چهار بليط رفتن عمره كدامتان خوابتان مىبرد در حاليكه حالا اگر خوابتان ببرد چى مىشود يك بليط از بين مىرود نه يك بليط براى تهران خوابش نمىبرد ديگر احتياج به ساعت هم ندارد كه ساعت بگذارد بخوابد ما طلبهها اين تلاطم درونى را راجع به نماز بايد داشته باشيم اين نماز مكالمه است اين نماز معاشقه است اين نماز كمك به زندگى دنيا و آخرت ما كمك به درس ما و الا على حال اين تقيد به ظواهر شرع به قول اين آقايان اهميت به واجبات اهميت نه سرسرى اهميت به مستحبات آخر اين توسلها اين زيارتها براى ما هست ما طلبهها بايد اين زيارت جامعه مورد عشق ما باشد براى اينكه هر چه بخواهيم توى اين زيارت جامعه هست يعنى اسرار شيعه يك سرى از اسرار شيعه پيدا نمىكنيد كه در اين زيارت نباشد لذا بقول حضرت امام مىفرمودند كه سندش خوب است اگر هم سندش خوب نبود مدلول دلالت مىكرد بر صحت سند و راستى اينجورى است اين بايد يك صبحگاهى براى ما باشد نگوئيد كار داريم نگوييد درس داريم آنكسانيكه درس داشتند و مثل شيخ انصارى شدند اينها اين توسلها را داشتند مثل مرحوم آخوند و مرحوم سيد شدن اين توسلها را داشتند اهميت به مستحبات اين دعاها كه در مفاتيح است براى كى است خواندن قرآن اين قرآن نور است ما پرت هستيم جدا و الا ما طلبهها بايد نور قران را ببينيم من خودم ديدم مرحوم كربلاى كاظم اراكى نور قرآن را مىديد دو تا واو مىنوشتند يكى واو قرآنى يكى واو الفباى كف دست در مقابلش مىگفت آن او كه نيت قرآنى نوشته بودند مىگفت اين قرآن است گفتيم از كجا مىگويى مىگفت اين نور دارد اين تاريك است اين تقيد به ظواهر شرع راستى آدم را به اين جاها مىرساند توسل آن آقا همين تقوى كربلاى كاظم تشرف برايش پيدا شد يك جايزه هم بهش داده شد تقوايش بود اجتناب از گناه كربلاى كاظم قضيه مفصلى دارد. تقوى او موجب تشرف شد، تشرف موجب حفظ قرآن شد اما حفظ قرآن اين جورى كه سواد الفبا نداشت اما تسلط عجيبى بر قرآن داشت و نور قرآن را هم مىديد «قد جائكم من اللّه نور» حالا ما اينها را بخواهيم توجيه بكنيم نيست اينجور راستى اين كلمه نور اطلاق به قرآن زياد شده است اجتناب از گناه من بارها و بارها نظير حضرت امام، علامه طباطبائى را مىديد اگر يك شبهه غيبت مىآمد جلو رنگ اينها تغيير مىكرد و فورا هم جلويش را مىگرفتند در بحثهاى سياسى خدمت حضرت امام اگر يك چيزى كه خارج از مذاكره بود و شبهه كسى حق نداشت غيبت علنى بكند يك شبهه غيبت جلو مىآمد ايشان جلويش را مىگرفتند و مىگفتند اين ديگر مربوط به بحث ما نيست علامه طباطبايى رنگ مباركشان تغيير مىكرد ايشان خيلى كتون بودند اما اين تغيير رنگ براى ما خيلى بيشتر از گفتار ايشان بود مىفهميديم كه خيلى ناراحت شد ايشان و اينرا من در ميان بزرگان در ميان مراجع زيان ديدم كه راستى اگر شبهه غيبت مىآمد اين زبان ما بايد كليد داشته باشد اين چه وضعى است كه هر چه به زبان بيايد بگوييم قرآن مىگويد مرگ بر تو به جاى اينكه قرآن بگويد فضل من كرم من عنايت من مال تو مىگويد مرگ بر تو «قتل الخراصون الّذين هم فى عُمرة ساهون»(ذاريات10) مرگ بر آن كسيكه شايعه را پخش مىكند اين قرآن است ديگر اينها نمىسازد با طلبهگى نمىسازد با يك نفر شيعه يك نفر مسلمان راستى نمىسازد نمىشود لذا اجتناب از گناه اجتناب از مكروهات اين مكروهاتى كه در روايات ما آمده براى چى آمده توى فقهمان در نماز جمعه مىگفتم صاحب جواهر مىفرمايد اين همه رواياتى كه آمده راجع به نماز جمعه اگر نماز جمعه حرام باشد خواندش لازم مىايد لقويت در تعليل راستى اين همه روايات راجح به مكروهات اين اول كى ما طل بهها اهل البيت اطراف ما فىالبيت ما طلبهها بايد اين مكروهات را اجتناب از مكروهات را زنده كنيم اجتناب از شبهات حالا به هر اندازه كه مىشود حالا بگوييد نمىشود خيلى خوب اما به هر اندازه كه مىشود هر چه گيرمان بيايد بخوريم بپوشيم و هر چه گيرمان بيايد قبول كنيم اين نمىشود آقا نمىشود اين شبهات اين همه روايات «حلالٌ بين حرامٌ بين شبهات بين ذلك فمن ترك الشبهات نجى من المحرمات و من ارتكب شبهات وقع فى المحرمات و هلك من حيث لا يعلم» اين روايد نيامده كه ما فقط توى فرائد تمسك بهش بكنيم اخبارى را رد كنيم و بگوييم احتياط واجب نيست براى اينكه نيامده آمده براى اينكه حضرت امام مىفرمودند حضرت امام وقتى كه مىخواستند اين روايت معنا بكنند اينكه احتياط واجب نيست اما توجه به اين مطلب كه اين روايت مىخواهد بگويد اگر ما اجتناب از شبهات بكنيم شجاعت پيدا مىكنيم قدرت پيدا مىكنيم براى اضطراب از محرمات اما اگر نه ديگر خواه ناخواه نفس جرى مىشود بقول ايشان شيطان برون از كم شروع مىكند اما به كم قانع نيست اين قائده نفس اماره است نفس اماره اول مىآيد جلو اينكه شايعه پراكنى مثلاً راجع به مرحوم شهيد مطهرى اما بعدش اين شايعه پراكنى منجر مىشود به سوء ظن آن سوء ظن موجب مىشود به تفسيق آن تفسيق موجب مىشود به تكوير آن تكوير موجب مىشود به اينكه محدودر الدمع قربة الى اللّه مطهرى را مىكشد اين نفس اماره ما است اين شيطان است اول كه شاگرد مطهرى بودند اينها اين مطهرى را بالاترين افراد از نظر علم از نظر تقوى راستى هم اينجور بود مرحوم آقاى مطهرى از كسانى بود كه مىتوانيم بگوييم در مدت عمرش نماز شبش ترك نشد و آن وقتها كه اب نبود وضع سرما مثل سرماى الان نبود ايشان توى فيضيه مىرفتند توى آن سر رودخانه تاريك چه جورى مىرفتند من نمىدانم شايد نور الهى باهاش بوده است آنجا وضو مىگرفتند براى نماز شبشان اما اينها را اين كسانيكه مطهرى را كشتند اينها را مىدانستند ولى خدا نكند شيطان مسلط بر انسان بشود جرداق يك جمله دارد خيلى جمله خوبى است مىگويد كه بعضى اوقات انسان منحرف مىشود به جائيكه ولى خدا را در خانه خدا قربةً الى اللّه مىكشد خوارج نهروان ديگر اينجور بود ابن ملجم شمشيرش آورد بالا زد به فرق اميرالمؤمنين(ع) قربهالى الله ولى خدا را در خانه خدا قربة الى اللّه مىكشد شيطان از كم شروع مىكند به كم قانع نيست اين نفس اماره از كم شروع مىكند رفيق بد هم همين است از كم شروع مىكند اما به كم قانع نيست وقتى كه دين انسان را برد آنوقت رهايش مىكند همين طور كه قرآن شريف هم راجع به شيطان مىگويد كه وقتى دين را برد آنوقت مىگويد من از تو بيزار هستم ديگر تو بى دين را قبول ندارم در روز قيامت هم همه ماها را گير مىاندازد مىگويد كه من كه تسلط بر شما نداشتم جز وسوسه نه من تسلط بر شما داشتم نه شما بر من وسوسههاى منرا چرا پذيرفتى بعد هم مىگويد من اصلاً از اين كردار تو بيزار هستم برسد انسان به يك جاى كه شيطان كه انسان را گول زده بگويد من از تو و رفتار تو بيزار هستم ولى اينجا مرادم هست كه از كم شروع مىشود ولى به كم قانع نيست اما به هر اندازه كه بشود بايد اجتناب از مشتبهات بكنيم يك وقتى مىگفتند حالا اگر نمىشود از مشتبهات فعلى از مشتبهات قولى نمىدانيم شايعه است يا نه خوب نگوييد دنيا خراب مىشود نمىدانيم غيبت است يا نه نكنيم نمىدانيم تهمت است يا نه نمىدانيم دروغ است يا نه نگوييم معنا ندارد يك طلبه دروغ بگويد من ديدم بعضى اوقات علما بزرگان اگر مىشنيدند يك طلبهاى يك گناه كرده يك دروغ گفته مثل اينكه يك قتل كرده يادم نمىرود يكى از علماى اصفهان من همراهش مىرفتم از خويشان من بود اين گفت كه طلبهاى دروغ گفت و بعد هم مرتب مىگفت دروغ گفت طلبه، طلبه دروغ گفت يعنى اينكه اين طلبه در ميان مردم زناى محسنه كرده باشد اين دروغ اين طلبه براى اين آقا اينقدر تعجبآور بود اقلاً ديگر حالا نتوانيم حلال واقعى بخوريم نتوانيم طهارت واقعى بدست بياوريم لااقل بتوانيم اين زبانمان طاهر باشد اين زبانمان مطهر باشد ذكر لا اله الا الله با شبهه غيبت كدام بهتر ست و اينها است كه سر راه است. و الحمدلله الان هم من سراع دارم در همين اصفهان هم سراغ دارم يك افرادى كه زندگى برايشان سخت است شما نمىتوانيد يك روز زندگى آنها را داشته باشيد اما تقيد به ظواهر شرعشان مخصوصا در حقالناس عجيب است اينها هستند بايد اين جور باشيم دنيا مىگذرد اما آنكه نمىگذرد و انسان را شاد مىكند اينكه بتواند نفس اماره را زمين بزند بتواند شيطان را تو دهنى بهش بزند اين خيلى لذت دارد همين شعر عوامانه خيلى شعر خوبى است.
اگر لذت ترك لذت بدانى
دگر لذت نفس لذت ندانى
برسد به آنجا كه راستى نماز شب در روايات مىخوانيم كه نماز شب اين لذت از براى مؤمنين است بالاترين لذتها نماز شب بالاترين لذتها اجتناب از گناه اما چيزى كه بايد توجه داشته باشيم اين است كه اسلام اينرا مىخواهد جدا مىخواهد اما منفى نه مقبت ملكه اين تقيد به ظواهر شرعى كه بزرگان مىگويند نه تقيد منفى يك دفعه انسان جلوى خودش را مىگيرد گناه نمىكند خيلى خوب است آدم جلوى زبانش را بگيرد جلوى گوش و چشم و زبانش را بگيرد اما همه فقها مىگويند اين براى طلبه كم است نه براى يك مسلمان كم است پس براى مسلمان چى بايد باشد روح خداترسى حاكم بر دل انسان روح خدا ترسى در عمق جان انسان بطور ناخودآگاه ديگر غيبت نكند بطور ناخودآگاه دروغ نگويد بطور ناخودآگاه شايعهپراكنى نكند بطور ناخودآگاه از مشتبهات مخصوصا حقالناس اجتناب بكند بطور ناخودآگاه چشمش الهى باشد گوشش الهى باشد زبانش الهى باشد اينرا هم بايد بدانيم نتيجه خيلى دارد در قرآن شريف بيش از بيشت نتيجه دنيا مترتب شده بر تقوى اگر ما عزت بخواهيم تقوى اگر ابهت اجتماعى بخواهيم تقوى اگر محبوبيت اجتماعى بخواهيم تقوى اگر عظمت اجتماعى بخواهيم تقوى اين روايتى كه نقل شده حساسترين مواقع از امام دوم(ع) نقل شده است يعنى جناده مىگويد كه خدمت آقا بودم به آقا گفتم به من نصيحت بكنيد و اين شايد يك ساعت بعدش آقا از دنيا رفتند به جناده گفتند كه مرگ را نمىشود معالجه كرد من رفتنى هستم او مىداند رفتنى است آن راوى هم مىداند رفتنى است اما راوى مىگويد آقا يك نصيحت به من بكن يعنى مثل اينكه همه چيز فراموش مىشود مىگويد خوب يك نصيحت آخر از امام دوم حالا معمولاً امام دوم چون از نظر فصاحت و بلاغت آن موقع خيلى حساس است بايد حساسترين روايات را براى اين آقا بگويد چى فرمودند، فرمودند چناده «من اراد عزا بلا عشيره و هيبة بلا سلطانه فليخرج من ضل معصيت اللّه الى عز طاعتة» مىخواهى عزت اجتماعى مىخواهى ابهت اجتماعى هم پيش دوست هم پيش دشمن و بالاخره مىخواهى در ميان جامعه محبوبيت داشته باشى لباس ذلت معصيت را بكن لباس عزت اطاعت بپوش چنين خواهد شد و ما ديديم كه چنين است راستى ديديم فراوان ديديم كه آن تقوى ابهت عجيبى من هيچ فراموش نمىكنم كه نظيرش هم زياد بود اصلاً همان وقتى كه ما طلبه بوديم و حضرت امام يك مدرس بودند هيچ كس ايشان را نمىشناخت از اهل ما طلبهها هم خيلىمان نمىشناختيم يك مدرسى بودند اما وقتى ايشان در يك جلسهاى بودند ابهت ايشان جلسه را مىگرفت و هيچ كدام ما نمىتوانستيم با ايشان درست حرف بزنيم ابهت ايشان جلسه را مىگرفت من هيچ فراموش نمىكنم آن وقتيكه از طرف شوروى سابق آمده بوده خدمت امام و حضرت امام هم خيلى برخوردشان خيلى برخورد سادهاى بود با ايشان در حاليكه با تلطف و مهربانى هم با ايشان حرف مىزد اما ايشان زبانشان بند آمده بود فراموش نمىكنم مىلرزيد نمىتوانست حرف بزند بالاخره يك چيزهايى گفت حضرت امام هم يك پيام با قاطعيت برايش دادند پا شد رفت اينها از كجا پيدا مىشود «من عزا بلا عشيره و هيبةً بلا سلطانه فليخرج من ضل معصيتاللّه الى عز طاعته» خدايا اين كلمه نورانى را اين كلمه مقدس را لااقل مرتبه ضعيفش را به همه ما عنايت بفرما.
و صلى اللّه على محمّد و آل محمّد.