شماره درس: 181
تاريخ درس: ۱۳۸۰/۸/۱۶
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث ما درباره كلمه تقوا بود اين كلمهاى كه فوق العاده نورانيت دارد به قول امام دوم عليهالسلام به انسان عزت مىدهد به انسان ابهت مىدهد انسان را در چشم ديگران بزرگ مىكند در دل ديگران محبوب مىكند پيش ديگران با ابهت و شوكت و با عظمت مىگردد «ومن اراد عزا بلا عشيره وهيبتة بلا سلطنه فليخرج من ذل معصية اللّه الى عز طاعته» به تجربه هم اثبات شده چنين است اين كلمه مقدسى كه براى همه زينت است به قول قرآن شريف «ولباس التقوى ذلك خير» [1] براى همه زينت است بالاترين زينتها است امّا براى ما طلبهها يك زينت لازم يك زينت واجب همان كه امام صادق عليهالسلام فرمودند كه «الحسن لكل احد حسن و منك احسن لمكانك منا و القبيح لكل احد قبيح و منك اقبح لمكانك منا» راستى چه دُرّهايى ما در روايت داريم به قول امام صادق تشبيه به دُرّ هم غلط است آمد خدمت امام صادق آقا يك روايتى برايش خواهندند اين يك حال هيجان پيدا كرد يك حال احساساتى گفت يابن رسول اللّه «هذه درّ» حضرت تبسم كردند فرمودند «هل الدُرّ الاّ الحجر» دُرّ يك سنگ است چون ناياب است قيمتى شده است كلام مارا به درّ تشبيه كردن درست نيست انصافا خوشا به حال آن كسانى كه در اثر تقوا درّ را حجرى بيش نمىدانند خوشا به حال آن افرادى كه رياست اين جهان را به اندازه پر كاهى برايش ازرش نمىدانند خوشا به حال آن كسانى كه در اثر تقوا دنيا و آن چه در دنيا است كمتر از سايه مىدانند اين روايت امام حسين خيلى روايت خوبى است از امام حسين ما كم روايت داريم امّا تا آن اندازه كه من مىدانم هر روايتى كه از ايشان داريم از يك لطافت خاصى برخوردار است در يك روايت مىفرمايد «الدنيا و ما فيها عند احد من اولياء اللّه ليس الا كفيئ اظل» دنيا و آنچه در دنيا است پيش اوليا خدا مثل سايه امّا نفرمودند كاظل، كفيئ اظل هيچ اگر سايه پذيرد منم آن سايه هيچ كه نه از هيچ نشانى و نه از سايه هيچ يعنى سايه هم باز يك وجود شعارى دارد يك وجود، نماى دارد امّا كالظل سايه ديگر پوچ است، پوچ خوشا به حال اينها و راستى هم هستند ديديم كه تقوا اينها را رسانده به آنجا كه هيچ چيزى هيج كسى در دلشان نيست جز خدا ديگر وقتى كه چنين شد همه چيز پيش اينها پوچ است همه چيز پيش از اينها هيچ است قرآن اطلاق خوبى دارد «كسراب بقيعه يحسبه الضمان ماء»[2] اطلاق خوبى است چه لطافت خوبى مردم خيال مىكنند آب است نه آب نما است پيش اهل دل هيچ است ادم تخيلى وقتى به دامن كوه نگاه مىكند مخصوصا اگر تشنه هم باشد يك دريا آب مىبيند امّا آدم عاقل از دور هم مىبيند كه پوچ است براى همه واجب است امّا براى ما طلبهها خيلى لازم است نمىشود ما طلبهها تقوا نداشته باشيم نمىشود ما طلبهها زبان ول باشيم چشم ول باشيم بايد گوش ما چشم ما اعضا و جوارح ما كليد داشته باشد تا كم كم برسد به آنجا دل ما كليد داشته باشد معنا ندارد كه در دل يك طلبه هر شيطانى مىخواهد وارد بشود چراگاه شيطان بشود «لو لا ان الشياطين يحومون الى قلوب بنى آدم لنظروا على ملكوت السموات و الارض» اين روايت يك منطوق دارد يك مفهوم، منطوق اين است كه بعضىها دلشان كليد دارد حق ندارد شيطان وارد بر او بشود نه اصلاً حق ندارد شيطان چندين جا تشر زده به خدا امّا همان جا كه تشر مىزند به خدا اين ملعون و در مقابل خدا ايستادگى ميكند اين جمله را مىگويد كه من آن كسى كه راستى متقى باشد راستى كارى باهاش ندارم يعنى دشمنش نيستم چرا؟ امّا دست رسى بهش ندارم استثناء، استثناء منقطع است «فبعزتك لا غوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين» اين تكرار شده توى همان تشرها كه در مقابل خدا جسارت مىكند بى ادبى مىكند اين منطوقش اين است كه اگر راستى شيطان در دل انسان نباشد دلش چراگاه نباشد اين مىتواند قيوميت حق را درك بكند بالاترين مقام براى يك انسان همين جا است يعنى ممكن به مقام فنا به مقام لقا پائينتر به مقام تجلى به مقام تحليه اينها برسد امّا به مقام درك قيوميت نرسد انسان درك بكند اين جهان وابسته به خدا است ربط نظير وجود ربطى اين وجودهاى ربطى مثل معناى حروف مِن ديگر هيچ يك قبل و بعدى بايد داشته باشد تا يك معنا پيدا كند اين تدلى جهان وابستگى به خدا نظير وجود ذهنى ما يك بى توجهى نابود مىشود اگر نازى بكند بر هم ريزد قالبها نابود مىشود همه و همه نابود مىشود توجه به حق ماسوى اللّه است موجود است انسان درك بكند ملكوتيت را«و نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض» على كل حال اين تقوا براى ما طلبهها است واجب است بله منطوقش اين است مفهومش اين است كه اگر تقوا نباشد دل انسان چراگاه شيطان مىشود ديگر هر گوشهاى را يك شيطان در آنجا لانه كرده است به قول يك اهل دلى مىگفت كه همه مىگويند مشرك نباشيد من مىگويم مشرك باشيد بعد معنا كرد مىگفت كه اين دل مال خدا است «قلب المومن عرش الرحمن» «لا يسعنى ارضى و لا سمائى و لكن يسعنى قلب عبدى المومن» اين مال خدا است حالا اين كه مال خدا است هيچ چيزى هيچ كسى در آن نبايد باشد جز خدا حالا اگر يك دلى اصلاً خدا در او نباشد يك دفعه راستى اين طور است يك گوشه هم مال خدا اين شرك است يك گوشهاش را هوى و هوس گرفته يك گوشه را دنيا به معناى عام گرفته و پر كرده است يك گوشه هم مال خدا اين شرك است امّا به قول اين اهل دل بعضى اين دلها قفسِ خدا هم نيست همهاش مال شياطين است همه مال غير خدا بايد دل ما كليد داشته باشد شياطين وارد اين دل نشوند و معناى طلبه گى يعنى همين طلبه گى مشكل است راستى مشكل راستى مشكل است مرحوم آقاى داماد «رضوان اللّه تعالى عليه» از نظر علمى به من مىگفتند فلانى فقه مشكل است من هشت ساعت ديشب مطالعه اين مسئله را مىكردم راستى ملا شدن مشكل است امّا همين آقاى داماداز مرحوم حاج شيخ نقل مىكردند مثل باران هم گريه مىكردند مىگفتند مرحوم حاج شيخ مىفرمود ملا شدن مشكل است آدم شدن محال است راستى مشكل است امّا معنا ندارد كه ما طلبهها اين را پشت سر نگذاشته باشيم ما طلبهها دو چيز بايد داشته باشيم بتوانيم كار بكنيم يك علم اگر زير عمامه ما علم نباشد خيلى ضرر دارد بعضى اوقات مىبينيم يك كسى به عنوان روضه خوان مخصوصا توى اين زنها كه چيزهائى مىگويند كه يك سال ما بايد اين طرف و آن طرف بزنيم تا اين چيزها را پاكش كنيم بعضى اوقات ما طلبهها روى منبر يك جملهاى مىگوئيم اين جمله خيلى خسارت دارد وقتى كه بررسى كنيم مىبينيم كه علم ندارد توجه نداشت وقتى توجه نداشت غفلت است ديگر هر چه به زبانش بيايد مىگويد ما بايد عالم باشيم بايد ملا باشيم ما بايد در اين زمان بايد جوابگوى جامعه بشريت باشيم هميشه چنين بوده است الحمداللّه از زمان امام صادق هميشه چنين بوده است الان هم هست امّا تأكيد است و الا در زمان امام صادق شاگردانى را امام صادق درست كرده بودند كه هر كه هر اشكالى داشت امام صادق مىگفتند از اين بپرس اشكال تفسيرى اشكال فقهى به تفسير مىرسيدند مىگفتند از اين بپرس به فقه مىرسيدند از او بپرس اشكال اعتقادى اينها زياد بودند در زمان امام صادق بعدش هم اصحاب ائمه طاهرين اينها يك سد محكم در مقابل دشمن مخصوصا سنىها جوابگو بودند مىنشستند و توى مسجد داد مىزدند فرياد مىزدند حرف مىزدند بعدش هم زمان غيبت صغرى يك افرادى مثل نواب اربعه اينها ملاهاى بالاى بودند بعدش نزديك غيبت صغرى نظير شيخ مفيدها سيد مرتضىها تشيع را اينها آوردند جلو و الا همان روزها تشيع از بين رفته بود بعدش هم همين طور نسل بعد نسل آنچه مردم احتياج داشتند از نظر فقهى از نظر اعتقادى از نظر عرفانى از نظر روائى آنچه اينها مردم احتياج داشتند اينها دارا بودند البته زمانها مكانها تفاوت دارد خواجه نصير الدين طوسى و علامه حلى اين تجريد و شرح تجريد را نوشتند خيلى بالا است امّا الان ما بايد رنگش را عوض بكنيم ما بايد يك تجريد و شرح تجريد ديگرى بنويسيم جواب گوى جامعه بشريت باشيم هميشه بوده الان هم هست لذا از امتيازهاى بزرگ روحانيت اين است كه دين را تا اين جا آورده است ديگر تا آخر كار هم همين طور است اميدوارم در همين نسل باشد كه ما طلبهها دين را بدهيم دست امام زمان و از كارگردانهاى امام زمان هم باشيم و اين مسلم است ما طلبهها خيلى كار كرديم خيلى لذا خيلى هم دشمن داشتيم هميشه خيلى دشمن داشتيم الان هم خيلى دشمن داريم براى اينكه مىبينند سد محكم ما طلبهها هستيم اين ملائى مىخواهد تقاضا دارم ملا شويد و ملا شدن هم همان طور كه مقام معظم رهبرى هم به شما گفتند در مسجد حكيم جمله خوبى فرمودند كه «بى مايه فطير» است فقه مىخواهد اصول مىخواهد مبناى فقه مىخواهد فلسفه مىخواهد و بالاخره اين درسهاى سنتى به قول حضرت امام فقه جواهرى اين است كه آدم را ملا مىكند و مىتواند در مقابل دشمن ايستادگى بكند اين يك بال است و بال دوم تقوا است و ما بايد متقى باشيم ما بايد مثل علممان هر چه جلو برويم كم است از نظر تقوا هم هر چه جلو برويم كم است بايد متقى باشيم بايد برد به آنجا كه تقواى دل هم داشته باشيم يعنى علاوه بر اينكه چشممان كليد دارد زبانمان كليد دارد دلمان كليد داشته باشد اگر در بسته باشد ديگر دزد وارد نمىشود اگر دل مال خدا شد درش بسته شد ديگر شياطين وارد اين دل نمىشود ديگر هوى و هوس وارد دل نمىشود و از كجا هم بايد شروع كرد از همين جا زبان ما كليد داشته باشيم مشكل است شكى نيست بهشت را هم مجانى به كسى نمىدهند آن مقامهاى طلبگى را هم به كسى نمىدهند معلوم است مشكل است اسلام اين پل صراطى كه گفتند از مو باريكتر روايت صحيح سند هم دارد از مو باريكتر از شمشير برندهتر از آتش سوزانندهتر اين از نظر تجسم يعنى همان اسلام اسلام در حالى كه احكامش آسان است راستى اگر يك كسى بخواهد مسلمان واقعى بشود خيلى مشكل است متقى خيلى مشكل به قول حضرت امام چهل سال خون جگر مىخواهد انسان بتواند يك صفت رذيله را از دل بكند ريشه كن بكند ديگر حسود نباشد خيلى كار ميخواهد امّا بايد كار كرد بايد شبانه روز زحمت كشيد راجع به اخلاق نمىشود كه ما بى تفاوت باشيم راجع به اخلاق اوجب واجبات است تمام بزرگان مىگويند اوجب واجبات است شما پيدا نمىكنيد يك كسى كه بگويد اوجب واجبات نيست واجب است نه همه مىگويند اوجب واجبات است از نماز واجبتر از روزه واجبتر از حج واجبتر از درس خواندن واجبتر از همه چيز واجبتر اخلاق و اين براى ما طلبهها خيلى عالى است خيلى خوب است ديگر پايهها هم محكم مىشود قرآن شريف يك تشبيه خيلى اوقات يك تشبيه معقول به محسوس دارد و اينجا هم يك تشبيه معقول به محسوس دارد مىفرمايد كه «افمن اسس بنيانه على تقوى من اللّه و رضوانه خيرام من اسس بنيانه على شفا جرف هار فانهار به فى نار جهنم واللّه لا يهدى القوم الظلمين»[3] تشبيه معقول به محسوس است يك خانه بسازيم پايهها ديگر نم هم در او نتواند وارد بشود چه برسد به آب پايهها محكم معلوم است اين بنايى كه روى اين پايهها است پا بر جا است الان اين ساختمان هايى كه پايه هايش محكم است هزار سال است الان از هر ساختمانى محكمتر است و امّا يك بنايى كه پايه نداشته باشد لب دره سيل زده به قول قرآن يك بناى دم دره سيل زده بنا بكند معلوم روز دوم و سوم مىريزد كه قرآن مىفرمايد اين تقوا اين جور است اگر زندگى ما روى تقوا باشد اين زندگى با نشاط پر فايده عمر پر فايده علم پر فايده و بالاخره محكم مستحكم مو زير درزش نمىرود دست عنايت خدا روى سر انسان باشد يك وقت حرفهاى گمراه كننده نزند اينها معلوم است كه دست عنايت امام زمان روى سر انسان باشد يك وقت حرف بيجا نزند تسلط بر اعصاب داشته باشد عقلش آن موقع كار بكند انجا كه جاى عاطفه است عاطفهاش كار بكند اين تقوا مىخواهد و امّا اگر زندگى ما مخصوصا ما طلبهها روى تقوا نباشد متقى نباشيم ممكن است يك زرق و برقى هم پيدا بشود امّا مثل همان ساختمانى است كه پايه نداشته باشد بالاخره روزى رسوايى بار مىآورد ديگر خدا نكند بقول حضرت امام مىگفتند خدا نكند يك طلبه ايى شهرت پيدا بكند علم نداشته باشد يك طلبه ايى شهرت پيدا كند تقوا نداشته باشد اسلام را نابود مىكند «اذا فسد العالِم فسد العالم» راستى ديديم ديگر، اين مابقى هم به قول قرآن ديگر آب نما است اين تشبيه معقول به مخصوص در اين آيه شريفه خيلى تشبيه خوبى است خيلى تشبيه بالا است و به ما مىگويد اگر دنيا مىخواهى تقوى اگر آخرت مىخواهى تقوا اگر مىخواهى عمرت پر بركت باشد تقوا اگر مىخواهى علم پر نور باشد پر بركت باشد تقوا اگر مىخواهى عزت شوكت در ميان مردم داشته باشيد تقوا اگر مىخواهيد محبوبيت در ميان مردم داشته باشيد تقوا والا ديگر نمىشود يك روايت از امام حسين عليهالسلام حالا اين جلو آمد خيلى خوب است امروز امام حسين عليهالسلام كمكمان ند يك روايت از امام حسين عليهالسلام است براى ما خيلى خوب است يك عربى آمد پيش امام حسين و گفت «عظنى بكلمتين» گفت آقا يك سر مشق از شما مىخواهم يعنى يك موعظه مختصر كه هميشه توى فكرم باشد حضرت فرمودند كه موعظه من به تو اين باشد اگر از راه گناه بخواهى چيزى بدست بياورى يقين داشته باش دوان دوان به ضد مطلوب رفتهاى و از آنچه مىترسيدى به سرت خواهد آمد از راه گناه كسى بخواهد به جايى برسد نمىشود حتما نمىشود اگر عزت بخواهيم، شوكت و مريد و دنيا و ... نمىشود آخرت هم معلوم است نمىشود اگر از راه گناه آمدى از آنچه مىترسى به سرت خواهد آمد دوان دوان به ضد مطلوب خواهى رفت و سببش هم اين است كه اين آيه هم مىگويد «واللّه يهدى قوم الظالمين» دست عنايت خدا روى سر فاسق نيست وقتى دست عنايت خدا روى سر ما نباشد معلوم است پرت هستيم چه پرتى همه چنين هستند امّا ما طلبهها اگر پرت شديم يك وقت به جاهاى باريك، باريك مىرسد اين دينها كه اختراع شده همهاش زير سر عمامه بدون علم عمامه بدون تقوا بوده است لذا يك وقتى من مىگفتم اين مثال عوامانهاى كه مىخواهند اين طلبهها را هو بكنند مىگويند هر چه هست زير اين عمامه هاست راست مىگويند خيلى حرف خوبى است براى اين كه شيخ انصارى زير اين عمامه است ميرزا على محمد بهائى هم زير اين عمامه است وقتى علم تقوا باشد شيخ انصارى مىشود ژست او آدم مىسازد صورت او آدم مىسازد نگاه به او آدم مىسازد يك يهودى اين مسلمان شده بود از آن طرف حسابش مىپرسيد حجهالاسلام يعنى چه گفت حجهالاسلام يعنى ما آن كسى را كه از علما بخواهيم احترام بهش بگذاريم مىگوييم حجة الاسلام گفت نه حجة الاسلام اين است كه ژست او قرآن براى اسلام باشد مثل شيخ انصارى اين شيخ انصارى ژست او من را مسلمان كرد راستى زير عمامه است. ميرزا على محمد بهائى ( كه اسم اين زهر مار را هم نياوريم) زير اين عمامه است دين را تا اين جا آورده اين زير عمامه امّا از آن طرف هم در مقابل دين ايستاده و زير اين عمامه خيلى حرف خوبى است هر كه گفته مىخواسته خراب بكند امّا پروردگار عالم يك حقى را به زبانش جارى كرده يك كسى بود يك شاعر نكبتى بود خيلى بد بود من يادم است همه را هجو مىكرد يك شهرتى هم داشت زمان پهلوى من بچه كوچك بودم اين منزلش نزديك مدرسه امام صادق چهارباغ بود به نوكرش گفته بود برو اين اسب من را آب بده و بيا. اين رفته بود به جاى اين كه برود آن طرف آمادگاه سر مادى رفته بود توى مدرسه درب مدرسه هم باز بوده كسى هم نبوده رفته دزدى كرده و رفته توى اين مدرسه و اين اسب را آب داده و آمده پرسيده كه خوب زود آمدى آبش دادى گفت بله گفت كه چه زود گفت براى اينكه رفتم توى مدرسه چهارباغ و آبش دادم گفت برو اين اسب را بفروش اين ديگر بار نمىدهد آن مىخواسته هو بكند طلبهها بى عار هستند نه به رضا شاه بار مىدهند نه به محمد رضا نه به امريكا بار مىدهد نه به ديگرى طلبه بار نمىدهد و راستى ما خيلى بالا هستيم خيلى امّا خدا نكند تقوا نباشد ديگر يك دفعه بار كه مىدهد، مىدهد وامىدارد ديگران هم بدهند. خدايا مىدانيم اين كلمه تقوا حرف خوبى است، جمله خوبى است خدايا به حق محمد و آل محمد به حق امام حسين كه اسم مباركش جلو آمد، اين كلمه تقوا را، ولو مرتبه ضعيفش را به ما، به جامعه ما، به نسل وان ما، به طلبههاى مبتدى ما، به زن و بچه ما، عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره اعراف، آيه 26.
[2] ـ سوره نور، آيه 39.
[3] ـ سوره توبه، آيه 108.