شماره درس: 188
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۴/۱۹
متن درس:
اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.
بحث اين بود كه گناه خيلى كوبندگى دارد براى انسان و به قول قرآن كوبندگى هم براى خودش و هم براى اطرافيانش به قول قرآن هم براى خودش هم براى جامعهاش «لا يزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه» [1] و روح را له مىكند انسان را بد بخت و بيچاره مىكند و در اين باره يك مقدارى صحبت كرديم و صحبت در اين باره زياد است و چون در جلسه ما افراد مثل شما گناه نمىكنند لذا ديگر بيش از اين دربارهاش صحبت نكنم و وارد بحث ديگرى بشويم چه بكنيم گناه نكنيم اين بحث اگر از بحث قبلى بهتر نباشد مسلم كمتر نيست چه بكنيم نيروى كنترل شده داشته باشيم به طور ناخود آگاه گناه در زندگى ما نباشد اگر بخواهيم گناه بكنيم بايد تحميل داشته باشيم در اين باره بزرگان حرفها دارند البته مىدانيد بزرگان ما هر چه دارندسرچشمه مىگيرد از قرآن، سرچشمه مىگيرد از روايات اهل بيت، مخزن آنجا است ولى على كل حال در اين باره «احزن من القرآن» و روايات در اين باره حرفها دارند اول چيزى كه بزرگان بهش خيلى اهميت مىدهند به شاگرد هاشان خيلى توصيه مىكنند خودشناسى است اگر انسان خودش را بشناسد ديگر گناه نمىكند نيروى كنترل كننده خوبى پيدا مىكند اين معرفت هر چه بيشتر ان نيروى كنترل كننده قوىتر تا مىرسد تا سر حد عصمت و اين جمله «من عرف نفسه عرف ربه» اين را دو جور معنا كردهاند بعضى گفتهاند تعليق بر محال است محال اين است كه انسان بتواند «كما هو هو» خود را بشناسد چنانچه محال است «كما هو هو» خدا را بشناسد بعضى اين جور معنا كردهاند استاد بزرگوار ما حضرت امام گاهى در آن توحيد افعاليشان با يك احساساتى اين جورى معنا كرده اندو آن اين است كه اگر انسان خودش را بشناسد مقام عرفان برايش پيدا مىشود ديگر مىيابد خدا را نظير آدم تشنه كه مىيابد تشنگى را اگر انسان بتواند بيابد خود را ديگر مىيابد خدا را اگر راجع به نفسشناسى علم حصولى باشد آن هم علم حصولى است اگر علم حضورى باشد ان هم علم حضورى اگر علم فطرى باشد آن هم علم فطرى است «من عرف نفسه عرف ربه» اسلام روى اين خودشناسى خيلى پافشارى دارد خود را بشناس كى هستى چى هستى از كجا آمدى به كجا مىروى براى چه آمدى و اميرالمومنين در نهج البلاغه گاهى مىفرمايد «كفى با لمرء جهلا ان لا يعرف قدره ان لا يعرف نفسه» و گاهى اميرالمومنين عليهالسلام در نهج البلاغه مىفرمايد كه اين خودشناسى اين اشرف همه علوم اوجب همه واجبات و انسان بايد بداند كى است چى است «رحم اللّه امرءً عرف قدره رحم اللّه امرءً عرف من اين الى اين و فى اين» قرآن براى خودشناسى اولاً مىگويد تو كى هستى البته معلوم است قرآن فشرده الگو سرمشق كه ديگر ما بايد دقت در آيات بكنيم و آن آيه كه خيلى فهرست وار است آن آيه را تفسيرش كنيم بعد رسوخ در دل بدهيم رسوخ در نفس بدهيم بشود اتحاد عاقل و معقول جزء ما جزء هويت ما اسلام مىگويد كه تو خليفهاللّه هستى و اين خيلى مقام است انسان يك وقت مىداند خلفهاللّه است ممكن است نيروى كنترل كننده نباشد امّا يك وقت مىيابد خليفة اللّه است رسوخ در دلش كرده رسوخ در هويتش كرده و راستى مىيابد خليفه است اين ديگر بعيد است گناه بكند «و اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفة»[2] و ملائكه اعتراض كردند. گفتند اين وقتى بيايد «يفسد فيها و يفسك الدماء» اين مفسد فى الارض مىشود اين خون ريز مىشود پروردگار عالم اقرار كرد گفت بله انسان از نظر نفس از نظر جنس چنين است امّا يك چيزى اين انسان دارد شما نمىفهميد من مىدانم شما نمىدانيد كه «و علّم ادم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه»[3] يعنى تمام علم اسما و صفات خود را اين پروردگار عالم ياد داد به اين، استعداد يابيدن تمام اسماء و صفات حتى من نمىدانم اسماء و صفات مستأثره آن وقت بوده نبوده امّا على كل حال اين كلها «وعلّم ادم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكه» ظاهرش اين بوده كه اين هم بوده است و قتى عرضه شد بر ملائكه، ملائكه با فرضى كه مىدانستند كه اين «يفسد فيها و يفسك الدماء» است اقرار كردند گفتند خدايا حقش اين است اين انسان ساخته بشود انسان موجود بشود قانون اهم و مهم اقتضا مىكند كه اين انسان از تو حتما سر بزند نزند خلاف لطف است اين انسان خليفة اللّه است حالا اين خليفة اللّه است خيلى معنا دارد جمله معنايش اين است كه اين انسان هر كه باشد هر چه باشد در خالقيت مثل خدا خليفه خدا است يعنى همين جور كه پرور دگار عالم هر چه بخواهد خلق كند مىتواند اين هم هر چه بخواهد خلق كند مىتواند الا اينكه وجود بعضى انسانها وجود ضعيف است مخلوقشان هم ضعيف است يعنى وجود تصورى امّا بعضى از انسانها به واسطه رياست راستى مصداق خليفة اللّه شدند سعه وجودى وجود قوى پيدا كردن هر چه در ذهن ما خلق مىكنيم آنها مىتوانند در بيرون خلق كنند يعنى خليفة اللّه در خلقت كه اين بالاترين اين لفظ خلقت صفت خلقت بالاترين صفت و اسماء حق است الان ماها هر چه بخواهيم فورا مىتوانيم موجود كنيم در نفس خودمان امّا اگر قوى شد مىشود عاصف ابن برخيا به يك چشم بر هم زدن مىتواند تخت بلقيس را با بلقيس خانم بياورد در مقابل حضرت سليمان كه در شام در فلسطين بوده است «و قال الذى عنده علم من الكتاب انا اتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك»[4] گاهى انسان چشمش را هم مىگذارد و باز مىكند يا نه چشم را هم مىگذارد باز نمىكند يا چشم باز است هم نمىگذارد اين گفت چشمها باز است هم بگذارد ديگر لازم نيست مقدارش اين باشد كه بازش هم بكنى و چشمهايت هم تا مىآيى باز كنى من تخت بلقيس را از يمن مىآورم شام. قرآن مىگويد حضرت سليمان اجازه داد عاصف ابن برخيا چنين كرد پيغمبر هم نبود تا اينكه بگويد معجزه بود نه پيغمبر هم نبود شايد هم پروردگار عالم كه قصه نمىخواهد بگويد شايد هم پروردگار عالم خوب خودحضرت سليمان كه اين كار را مىخواست بكند مىتوانست بكند نكرد به عاصف ابن برخيا گفت بكند و كرد مىخواهد بفهماند كه تو انسان خليفة اللّه هستى قدر خودت را بدان مثل كرم ابريشم در اين دنيا نتن برو دنبال اين كه علم من الكتاب را ياد بگيرى برو توى قرآن برو توى روايات اهل بيت برو توى معنويت تا اين كه يك چشم بر هم زدن همين جورى كه ما الان با يك چشم بر هم زدن مىتوانيم تخت بلقيس را از يمن بياوريم شام همين الان ما مىتوانيم ديگر حتى ما الان دشمن سرسختمان امريكا است مىتوانيم به يك چشم بر هم زدن كاخ سياه امريكا را بياوريم توى مسجد مىتوانيم ديگر بر يك چشم بر هم زدن اين كار را بكنيم امّا وجود ما ضعيف است مخلوق من هم ضعيف است آقا امام زمان مىآيد شايد اين كه آقا امام زمان خودشان كار نمىكنند ان سيصد و سيزده نفر كار مىكنند شايد از همين نظر باشد شايد اين كه آقا امام زمان مىآيند در يك شبانه روز بر دنيا مسلط مىشوند به شش شبانه روز حكومت مستقر پيدا مىكنند از همين باب باشد به يكى از همين سيصد و سيزده نفر مىگويند كه كاخ كرملين را با هر چه درونش هست بياور به يك چشم بر هم زدن آماده مىشود كاخ سياه (ان شاء اللّه در زمان ما است و بوش) كاخ سياه امريكا را با بوش و هر كه در او است بياور يكى از آنها به يك چشم بر هم زدن مىآورد ديگر به يك شبانه روز امام زمان مسلط مىشود بر جهان با خرق عادت اينها هم نه با اين جورى گاهى خرق عادت است و معجزه ما بحث الان نيست و قرآن روايات هم بخثش نيست عاصف ابن برخيا با معجزه نه، با خليفة الهى چون واقعا عاصف ابن برخيا خليفة اللّه است مىتواند خالق باشد چون خليفة خدا است و هر كارى خدا مىكند اين هم بايد بتواند انجام بدهد به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى در الميزان مىفرمايد وقتى اين صدق خليفه برايش مىشود هر كارى كه خدا مىكند اين هم مىتواند بكند اين انسان است كه مىتواند با يك چشم بر هم زدن چنين بكند بسيارى از بزرگان را سراغ داريم كه به يك چشم بر هم زدن مىروند كربلا من شنيدم از بزرگان اهل دل شنيدم مرحوم نخودكى اين مرد بزرگ انصافا بزرگ بوده است اين علاوه بر اينكه طى الارض داشته طى اللسان داشته است هر روز از نخودك با يك چشم بر هم زدن مىآمده براى زيارت خدمت امام رضا توى راه نصف قرآن را مىخوانده است زيارت را مىخوانده بعد با طى الارض بر مىگشته نخودك نصف قرآن ديگر هم مىخوانده است هم طى اللسان داشته است هم طى الارض هم پايش خليفة اللّه بوده هم زبانش نخودكى يك طلبه بوده است يعنى ما طلبهها مىتوانيم اين جور شويم انسان بايد زنجيرها را باز كند با دستش ببيند كه چه جورى پرواز مىكند :
طيران مرغ ديدى تو ز پاى بند شهوت بدر آى تا ببينى طيران آدميت
سعدى نبايد به طيران مرغ مثال بزند آن وقت هواپيماها و اين موشكها و اينها نبوده بايد به معراج پيغمبر مثال بزند طيران براق ديدى تو ز پاى بند شهوت بدر آى تا ببينى طيران آدميت اشتباه كرده سعدى يعنى تنزل داده است اول خيلى ترقى داده است امّا بعدش تنزل داده و راستى اين جورى است اين مقام خليفة الهى اين مقام خالقيت انسان اينها چيزى نيست كه اهل دل بگويند علماى علم اخلاق بگويند آدم شناسها و افرادى كه درباره معرفت نفس سؤال و جواب دارند نه قرآن «و اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه» اين حضرت آدم هم نيست براى اينكه اگر حضرت آدم بود اين «يفسد فيها و يسفك الدماء» نبود لذا آنها اشكالشان همين بود كه اين انسانها بيايد كه معمولاً چنين است اين هم «يفسد فى الارض است هم يسفك الدماء» فرمودند اين روح اللّه است آن را نگاه بكن و اين روح اللّه معنا خيلى بالا است انصافا چرا خدا گفته روح اللّه يعنى آدم ساخته شد آنها اقرار به اشكال كردند بعد از آنكه آدم ساخته شد روح در آن دميده شد اينجا كه روح خدا مىخواهد دميده بشود نمىگويد كه روح در او دميده شد مىگويد «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى» حالا بخواهيم براى مردم معنا كنيم كه معنا كردند مىگويند كه يعنى تشريفات است كارم عملم از اين جهت نسبت به خدا داده است مىگويد كه روح اللّه اما مثل اينكه غير از اين حرفها بايد باشد حالا يا ما نمىفهميم غير از اينها باشد «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى» بگوييم تشريفات است هم انسان را زمين زديم هم قرآن را بد معنى كرديم حالا نمىفهميم خوب قرآن مارا هيچ چيزى ازش نمىفهميم بايد حسابى در قرآن برويم غور بكنيم امّا «انما يعرف القرآن من خوطب به» بايد امام زمان بيايد و روح اللّه را براى ما معنا بكند امّا حالا چيزى كه خوب حالا مىفهميم قابل تأويل هم نيست نمىشود گفت تشريفات است اين است كه خطاب شد «فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين فسجد الملائكة كلّهم اجمعون الا ابليس»[5] اين الا ابليس هم استثنا منقطع است يعنى جبرئيل به اين انسان سجده كرد ملكه عرش خيلى مقام دارند ملائكه عرش آنهائى كه حامل عرش خدا هستند جبرئيل امين وحى است «فسجد الملائكه كلّهم الا ابليس» ابليس هم كه كان من الجن مىشود استثناء منقطع كه «جاء القوم الا الحمار» ديگر همين است سجد الا الحمار همه و همه به غير آنكه از ملك نبود و چون مخالفت با اين كرد «ابى و استكبر و كان من الكافرين»[6] اين خورده شيشه توى ذاتش بود و الا آن هم سجده مىكرد كان من الكافرين بعد هم رانده درگاه خدا شد براى اين كه مخالفت با اين آدم كرد مقامش كه خيلى بالا بود حالا بگوئيم مقام كسى كه نمىفهميم اينها را اصلاً كه حالا اين شيطان چه جور شد رفت توى آسمان چهارم چه جورى مىشود اينها را نمىدانم چه جورى آنجا مبلغ ملائكه شد نمىدانيم اينها از متشابهات قرآن است اينها از مجملاتى است كه امام زمان بايد بيايند معنى كنند امّا خوب آنچه مسلم است مقامى پيدا كرد كه مبلغ بر ملائكه شد مبلغ هم نمىدانم يعنى چه چيز يادشان مىداد نمىدانم استاد اخلاقشان بود تربيتشان مىكرد شايد همين معنايش باشد ديگر معلم اخلاقشان باشد آيا آنجا سعه وجودى است سعه وجودى نحوش چى است اينها را نمىدانيم امّا آنچه مىدانيم اين است كه ابليس خيلى مقام داشت براى اينكه مخالفت با اين آدم كرد رانده درگاه خدا شد آن هم چه رانده درگاهى ذليلترين افراد پستترين افراد شقىترين افراد اين آقا شد قرآن مىگويد براى اينكه مخالفت كرد و سجده به اين آدم نكرد خيلى مقام است اينها خيلى مقام است راستى حيف است انسان اين دنيا و اين پستى دنيا اين زرق و برق دنيا اين شهوتهاى زود گذر دنيا اينها زنجير بشود براى پاى انسان، انسان را زنجير كند به قول قرآن بشود بلعم باعور كه قرآن مىفرمايد مىتوانستيم ببريمش بالا «و لكنه اخلدالى الارض» ميخكوب توى زمين براى خاطر پول رياضت براى خاطر نفس اماره، هوى و هوس اخلدالى الارض «فمثل كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» ديگر آن انسان خليفة اللّه برسد به آنجا پستتر از سگ آنهم سگ هار اين بحث مفصل است و خلاصه بحث امروز ما اين شد كه اين انسان خليفة اللّه است و در خيلى چيزها در همه چيزها خليفة اللّه است و من جمله در خلقت اگر راستى بيافتد در راه و خدا دستش را بگيرد عاصف ابن برخيا مىشود خواص حضرت ولى عصر مىشود و مىتواند آن كارهائى كه خدا مىكند اين به عنوان خليفة اللّه بكند انسان درك اين بكند راستى ديگر گناه نمىكند ديگر الا اينكه ديوانه باشد گناه بكند از همين جهت هم گناه كار را اسلام مىگويد ديوانه «و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه»[7] ديوانهها گناه مىكنند «لو كنّا نسمع اونعقل ما كنّا فى اصحاب السعير» اگر ديوانه نبوديم كه جهنم نمىآمديم ديوانه هستيم چون ديوانه بوديم جهنم آمديم. خدايا به حق حضرت ولى عصر (عج) فهم اين گونه مطالب عمل كردند به اين گونه مطالب سر و صدا پيدا كردن سر و سامان پيدا كردن با اين گونه مطالب به همه ما عنايت بفرما.
و صلّى اللّه على محمد و آل محمد.
[1] ـ سوره رعد، آيه 31.
[2] ـ سوره بقره، آيه 30.
[3] ـ سوره بقره، آيه 31.
[4] ـ سوره نمل، آيه 40.
[5] ـ سوره ص، آيه 72 و 73.
[6] ـ سوره بقره، آيه 34.
[7] ـ سوره بقره، آيه 130.