شماره درس: 18
تاريخ درس: ۱۳۹۰/۵/۳۱
متن درس:
الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریة ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
شهادت مولی الموحدین مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را به همۀ شما تسلیت میگویم و از طرف شما این شهادت و این مصیبت بزرگ را به ساحت مقدّس حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تسلیت میگویم و از طرف همۀ شما و مخصوصاً خانمها، از حضرت زهرا (سلام الله علیها) میخواهم که نظر لطفی به جلسه عنایت کنند و با عنایت حضرت زهرا (س) از جلسه بیرون رویم.
بحث ما در این چند روزه دربارۀ فضیلت فراموش شده یعنی مولا امیرالمؤمنین و فضائل ایشان بود.
علی کیست؟ کسی جز قرآن و روایات اهل بیت نتوانسته است که بگوید علی کیست.درحالی که بیش از هزار جلدکتاب ازسنی وشیعه، از غیرمسلمانها دربارۀ فضائل علی (علیه السلام) و اینکه علی کیست نوشته شده است؛ اما هنوز قطره از دریاست. خدا رحمتش کند که چه خوب گفته است.
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری
من یک جملهای از جرداق نصرانی امروز برای شما بگویم. جرداق نصرانی یک کتاب نوشته است که اسم کتاب، الامام علی صوت العدالة الانسانیه است. البته خودش هم میداند که این الهام از طرف علی است روی این کتاب. در این کتاب علی (ع) را اینطور معرفی میکند و میگوید علی آن کسی است که در جزر و مد روزگار خودش را نباخت. آنجا که باید جهاد کند، جهاد میکرد. آنجا که باید صبر کند، زنش را در مقابل چشمش کتک میزدند، صبر میکرد. آنجا که باید کار کند برای فقرا و برای تقویت اسلام، کار میکرد. بیست و شش مزرعه، بیست و شش باغ، به دست مبارکش در آن بیست و پنج ساله، آباد کرد. اما همه برای مستمندان، همه برای تقویت اسلام. آنجا که باید خلافت کند، خلافت میکرد ولو اینکه جنگ جمل و صفین و نهروان را روی دستش بگذارند. به عبارت دیگر رساتر، علی اینست: تشخیص وظیفه و عمل کردن به وظیفه. چقدر عالی میگوید. فراموش نمیکنم که حضرت امام وقتی از فرانسه به تهران آمدند و نظام پیروز شد و به قم آمدند که بمانند، دسته دسته برای تجدید بیعت میآمدند. یک دستهای از شرکت نفت اهواز آمدند. سخنگوی آنها عالی حرف زد. باید بگوییم که اینها یک نحو الهام است. گفت آقا! نیامدیم که بگوییم از انقلاب چه میخواهیم بلکه آمدیم که بگوییم انقلاب از ما چه میخواهد. حضرت امام از این جمله برافروخته شدند و خیلی خوشحال شدند. رفتند و صحبت کردند و خلاصۀ صحبت ایشان این بود که انقلاب از شما یک چیز میخواهد. شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه. اگر این جملۀ حضرت امام به راستی جامۀ عمل پوشیده بود، الان هزار برابر این نظام مقدّس ترقی داشت و روشنی و برکت داشت. این جرداق نصرانی راجع به امیرالمؤمنین این را میگوید: علی آن کسی است که، شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه. اما در یک جملۀ عاطفی ریخته است که جمله شاید بهتر از جملۀ من باشد. اینکه، علی آن کسی است که در جزر و مد روزگار خودش را نباخت. بعد یک مثال میزند و مثالش هم عاطفی است و باید بگویم که الهام از طرف علی (علیه السلام) است. میگوید که شما هر آبی را میتوانید موج دار کنید. یک آب حوضی باشد و دستتان را در آن آب بزنید، موج دار میشود. اگر استخری باشد، یکی در آن شنا کند، موج دار میشود و متلاطم میشود. و بالاخره اگر دریا باشد و یک کوهی در آن بیفتد، مواج میشود. بعد میگوید من یک دریای فضیلتی سراغ دارم که هیچ چیز نتوانست او را متلاطم کند و آن وجود دریای فضیلت علی (ع) است. دریای فضیلت علی (ع)، سعۀ وجودی علی که هیچ چیز نتوانست آن را متلاطم کند. بعد یک مثال هم میزند و میگوید الاّ یک چیز و آنهم آه مظلوم است. میگوید علی آنست که یک دختر یهودی، دادش به یا علی بلند است. خلخال از پای او برده بودند. این جمله، این استغاثه به امیرالمؤمنین رسید. راوی میگوید دیدم که چه تلاطمی! اشک به اندازهای تند است که روی زمین میریزد و یک جمله دارد که من زنده باشم و یک دختر یهودی که در پناه است، مظلوم واقع شود، مرگ برای همه شربت است. میگوید این گریۀ مظلوم علی را متلاطم میکرد. من از زبان شما میگویم که ای کاش این جرداق نصرانی یک چیز دیگر را هم اضافه میکرد و آن اینکه در دل شب، اه من قلة الزاد ، وبعد السفر ، و وحشة الطريق. امیرالمؤمنین در دل شب، آه و ناله و معاشقه با خدا و مثل بید میلرزید و مدهوش میشد. بارها و بارها نه اینکه میگویند غش میکرد بلکه مدهوش میشد. یعنی از خود بیخود میشد و دیگر هیچ چیزی را حس نمیکرد و نمیدید، جز خدا. بدن مثل بید میلرزید. ای کاش جرداق نصرانی این را هم اضافه کرده بود. لذا از شما بپرسند، با درسی که جرداق نصرانی به شما داد، علی (علیه السلام) آن دریای فضیلت است که هیچ چیزی نمیتوانست آن را متلاطم کند مگر دو چیز. یکی آه مظلوم و یکی عظمت خدا و یکی هم خشیت خدا. در دل شب خدا، خدا. اه من قلة الزاد ، وبعد السفر ، و وحشة الطريق. این علی است که ما این دو سه روز که گذشت اسم او را گذاشته بودیم، فضیلت فراموش شده. بحث امسال ما در این جلسۀ مقدس راجع به فضائل فراموش شده بود و این دو سه روز که مربوط به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود، راجع به فضیلت فراموش شده، فضیلت ناشناخته شده یعنی علی (علیه السلام) صحبت کردم.
چیزی که امروز به شما آقایان و خانمها بگویم، اینست که این امیرالمؤمنین با این همه امتیازش که افتخار تشیّع است و افتخار اسلام و انسانیت است، در نهج البلاغه از شما کمک خواسته است. به مولا امیرالمؤمنین کمک کنید. جداً هم کمک را خواسته است. در نهج البلاغه میفرماید: شیعه! نمیتوانی مثل من باشی. برای اینکه من راجع به دنیای شما که پیش من از همه چیز پست تر است یعنی دنیای حرام. در این دنیای شما که از آن استخوان خوک مثل آدم خورهای. دنیای شما مثل آن کفش کهنه. دنیای شما پیش من مثل آن بادی که از دماغ بز بیرون میآید یعنی عطسۀ یک گوسفند، میفرماید دنیای شما پیش من، دنیای که بخواهد کسی را جهنمی کند، دنیایی که بخواهد کسی را مشغول خود بکند، پیش من اصلاً و ابداً ارزش ندارد. من از شما کمک میخواهم. میفرماید نمیتوانید مثل من باشید و نمیخواهم هم مثل من باشید اما به من کمک کنید به اینکه من از حلال خدا سوقت کردم شما حرام نخورید. من تا توانستم به خلق خدا خدمت کردم، شما هم تا میتوانید خدمتگزار خلق خدا باشید. میفرماید: ااقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمومنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر. به من بگویند امیرالمؤمنین اما شرکت در مصیبت مردم نباشم! و شرکت در درد مردم نباشم! این چه امیرالمؤمنینی است که شرکت در درد و مصیبت مردم نداشته باشم. به عبارت دیگر امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه میفرماید: ای مردم! یک عمر خدمت به اسلام و هشتاد و چهار جنگ را پشت سر گذاشتم. تمام این جنگها که روی دست پیغمبر اکرم (ص) گذاشتند، پیروزیش از علی (علیه السلام) است. میفرماید من در آن ده سال زمان پیغمبر چنین بودم و بعد هم که خانه نشین شدم، در مدت بیست و پنج سال، بیست و شش مزرعه را آباد کردم. به دست مبارکش نهال را میکاشت یا هستۀ خرما را زیر خاک میکرد. به دست مبارکش آبیاری میکرد. به دست مبارکش قنات میکَند. به دست مبارکش چاه میکَند. شب برای آبیاری میرفت. هر درختی که آب میداد. دو رکعت نماز پای این درخت میخواند. کم کم یک مزرعه میشد که در راه خدا وقف میکرد. بیست و شش تا موقوفه، بیست و شش تا مزرعه، همه به دست مبارک آقا. چه هستۀ خرما کاشتن و کم کم درخت خرما شدن و چه نهال و کم کم درخت تنومند شدن و باغ شدن، ذرهای از این بیست و شش باغ، نه خود استفاده کرد و نه اولادش. چه چیز میخورد؟. راوی میگوید در همین مزرعهها که قنات بود و قنات میکَند. موقع نماز از قنات بیرون آمد و نمازش را خواند و بعد از نماز به من گفت که ناهار چیست. گفتم کدوی پخته است. گفت بیاور. کدوی پخته را برای امیرالمؤمنین بردم. مولا امیرالمؤمنین دست مبارک را با آبی که از شن بیرون میآمد، شستند و با دست مبارک این کدوی پخته را میخوردند و اول بسم الله میگفتند. هر لقمهای که پایین میرفت، الحمدلله میگفتند اما یک زمزمه هم داشتند. راوی میگوید گوش دادم تا ببینم که این زمزمه چیست. دیدم مولا امیرالمؤمنین میفرماید لعنت خدا بر آن کسی که به واسطۀ شکم جهنم رود. شکمی را که بشود با کدوی پخته پر کرد، انسان با این شکم جهنمی شود. این ناهار آقاست که در همین خطبه میفرماید که در مدت عمرم به دو نان جو، دو تا لباس کهنه. نمیتوانید اما به من کمک کنید. راوی میگوید مولا امیرالمؤمنین رفت در قنات و کلنگش به سنگی خورد و آب فوران کرد. حتی آب گِل به ریش مبارک علی (ع) ریخت و دیگر نتوانست قنات را بکَند. بیرون آمد. یک آب فراوانی از قنات بیرون آمده بود. در همان موقع خویشانش و بچههایش آمده بودند که یک سری به مولا امیرالمؤمنین بزنند. چشمشان به آب افتاد و خیلی خوشحال شدند. مولا امیرالمؤمنین از قنات بیرون آمده بود، طوری که تنه بیرون آمده بود و پاها در چاه بود. فرمودند ای بچهها به این قنات چشمداشت نداشته باشید. این از فقرا و بینوایان است. همانجا فرمود که قلم و دوات بیاورید. قلم و دوات را آوردم و به دست مبارکشان قلم را قنات را وقف کردند برای تقویت اسلام و برای فقرا و ضعفاء و بینوایان.
همۀ شما خواندید و برایتان گفتند که امروز که روز شهادت است، روز یک مصیبت دیگر هم هست. فقرا و یتیمان و بچهها دیدند که بی پدر شدهاند و بی وصال شدهاند و امروز گرسنه ماندند و دیگر کسی نیست که به فریادشان برسد. نمیدانستند که مولا امیرالمؤمنین است و حالا فهمیدند که این پدر امیرالمؤمنین بوده است. آن کسی که خانهها را اداره میکرده، امیرالمؤمنین بوده است. آن باغها را وقف میکرد. استفادۀ خرما و گندم و جو و خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج از اثر این کار امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بود. جملات امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مثل جملات ما نیست که تظاهر باشد و حرف باشد، بلکه ااقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمومنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر، به من بگویند رئیسی اما شریک درد مردم نباشم، نمیشود. در آن پنج ساله شریک درد مردم است و به فقرا و ضعفاء رسیدگی میکند. حتی برای پیره زنها هیزم میبرد. حتی بچۀ یتیم را در دامن مینشاند و هستۀ خرما را میگیرد و دهان او میگذارد و گریه میکند که ای بچۀ یتیم اگر کوتاهی کردم، از من بگذر. این علیست و از شما کمک خواسته است. أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ. نمیتوانید مثل من باشید اما هرچه میشود. خودخوری و خودخواهی نمیشود. و نمیشود که به فکر اولاد خود باشی اما به فکر جوانهای دیگر نباشی. نمیشود که تو سیر باشی و آنها گرسنه باشند. داد میزد و خودِ پیغمبر اکرم (ص) هم داد میزند و میفرمود که: ما آمَنَ بى مَن باتَ شَبعانَ وَجارُهُ طاوِيا، مسلمان نیست آن که سیر بخوابد و دیگران گرسنه باشند. مسلمان نیست که تجمل گرایی فراوان باشد اما جوانها از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در مضیقه باشند. مولا امیرالمؤمنین این را جداً میخواهد. ما اگر کمک به امیرالمؤمنین نکنیم، مولا امیرالمؤمنین هم در روز قیامت شفاعت ما را نمیکند. این آیۀ وامتازوا اليوم ايها المجرمون، در سورۀ یس، تفسیر اینست که در وقتی که محشر به پا شد، مولا امیرالمؤمنین مهر ولایت به پیشانی و در میان مردم میگردد. هرکه شیعه است آن مهر ولایت به پیشانی و او را میبرند زیر لوای حمد. و لوای حمد یعنی عَلَمی که یک طرفش نوشته شده است الحمدلله رب العالمین که شیعه رستگار است و یک طرفش هم نوشته شده است، أشهد ان لا اله الاّ الله و أشهد انّ محمداً رسول الله و أشهد انّ علیاً ولی الله. این لوای حمد، این عَلَم کجا زده میشود؟ لب حوض کوثر که حقیقت زهراست. هرکه از آن آب بخورد، اگر پیر است جوان میشود و اگر زشت است، زیبا میشود. اگر جاهل است، عالم میشود و اگر صفت رذیله دارد، صفت رذیله نابود میشود. مولا امیرالمؤمنین در صف محشر میگردد و به صورت هرکه ببیند شیعه است، به پیشانی او مهر ولایت را میزند و او را زیر لوای حمد میآورند. روز قیامت پنجاه هزار سال است. مردم زیر هُرم جهنم و زیر دود جهنم در مشقّت عجیبی هستند به غیر از کسانی که زیر لوای حمد هستند. مولا أمیرالمؤمنین به صورت این شیعه نگاه میکند. اگر در دنیا به امیرالمؤمنین کمک کرده است، در آنجا امیرالمؤمنین به این کمک میکند و این مهر را به پیشانی او میزند و دستور میدهد که او را زیر لوای حمد ببرید. اما اگر کمکی به امیرالمؤمنین نکرده باشد، این مهر به پیشانی او نمیخورد. وای به آن شیعهای که مهر ولایت به پیشانی او نخورد.
خانم! آقا! اینها را جداً میخواهند. أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ.آن کسی که شریک درد مردم نباشد. آن کسانی که شریک در مصائب مردم نباشند، اینها شباهت به امیرالمؤمنین ندارند و حرف امیرالمؤمنین را نشنیدند. امیرالمؤمنین میفرماید نمیشود که من شریک درد و مصائب مردم نباشم، توی شیعه هم باید شریک مصائب مردم باشی و شریک درد مردم باشی. آقا و خانم! برای جوانها سخت است، مشکل است، فساد اخلاقی که دشمن برای آنها آورده و آنها را بیچاره کرده است و جهنم کرده است، رسانده به آنجا که شیعۀ علی، دوست دختر دارد و دختر، دوست پسر دارد. بدبختی به اینجا رسیده است. آنهم نه یکی و نه دو تا بلکه هشتاد درصد این جوانها، در دریای بدبختی غوطه ورند. اما اینها از نظر خوراک و پوشاک و مسکن و ازدواج در مضیقۀ عجیبی هستند. چه کسی باید به اینها برسد؟ شما، شیعۀ علی.
یک جملۀ دیگر بگویم و بیشتر از این مزاحم نشود و آن اینست که از زبان امام زمان (عج) به شما میگویم. آقا امام زمان میگوید آقا و خانم! اگر شریک در غم دیگران نیستی لاأقل شرّ برای آنها نباش. آقا امام زمان میفرماید مرا به خیر تو امیدی نیست. مردم خودخور و تجمل گرا شدند و همه چیز را فراموش کردند جز تجملّشان را. حال لاأقل در سر مردم نزن و لاأقل در ادارهها به اینها زود رسیدگی کن. لاأقل احجاف نکن و لاأقل نرسد به آنجا که باید وام بگیرد و اگر نگیرد زندان میرود و وامش را باید صدِ شانزده و صدِ سی و اگر ارزان شود، صدِ دوازده. باید ربا دهد و رباخورها، ربا میگیرند و اگر ندارد که بدهد، ربای مضاعف میشود و اگر ندارد که بدهد، زندان است. الان این زندانها سخت است و اصلاً گفتنش سزاوار نیست. این زندانها الان یک گَله دونی شده است و ثلث اینها از همین فقرا و بیچارههاست و از همین کسی است که نتوانسته وامش را بدهد و زندان برای او آمده و حالا که ندارد بدهد باید در زندان بماند. آن رباخوره و نرسیدن به مردم یک طرف و این تجمل گرایی از طرف ما، یک طرف. و ما باید به فکر این فقراء و ضعفاء و این بیچارهها باشیم. اگر نیستیم لاأقل در سرشان نزنیم. لاأقل نگوییم که همۀ مردم در رفاهند. آنچه دل انسان را به درد میآورد، اینست که میبینیم در رسانهها و در گفتارها، میگویند همۀ مردم در رفاهند و ما گرسنه و بی مسکن نداریم، درحالی که مردم و مخصوصاً جوانها، وضعشان بد است. آن کسانی که میتوانند باید رسیدگی کنند. ثلث مردم وضعشان خوب است و عالی است و اینها باید به آن ثلث دیگری که وضعشان خوب نیست، رسیدگی کنند. مردم الان سه قسمت هستند. یک قسمت وضعشان خیلی خوب است و چه حیف و میلها و چه تجملها و چه اسراف و تبذیرها که اینها جهنمی هستند. قرآن میفرماید که جهنمی هستید. وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ (41) فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ (42) وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ (43) لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ (44) إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ (45) وَكَانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِيمِ (46) (سورۀ واقعه). دست چپیها یک ثلث اجتماع الان ما هستند. که این دست چپیها چقدر بدبخت هستند و زیر دود و هُرم جهنم هستند برای اسراف و تبذیرشان و برای تجمل گراییشان. گناه روی گناه برای تجمّل گرایی. این مجالس و این ولیمهها و این ازدواجها، همه و همه جهنم است. این یک ثلث مردم است. یک ثلث مردم هم زیر صفرند. فقر و بیچارگی و معمولاً مثل دهاتیها که خیلی وضعشان بد است. نه آب دارد که زراعت کند و نه نان دارد که به بچههایش بدهد. نه نان هست و نه آب هست. آنوقتها این زارعها آب داشتند و حال بماند که چه کسی آبشان را از بین برد. اما بالاخره آب ندارد. خاک بدون آب هم که فایده ندارد. میسوزد و میسازد تا بمیرد. یک نفرشان بمیرد، همه مسئولند. در روایات میخوانیم به پیغمبر اکرم (ص) گفتند یک نفر را کشتند و مظلوم واقع شده است. پشت مسجد افتاده است. پیغمبر اکرم (ص) منبر رفتند و فرمودند اگر همۀ ما بمیریم جا دارد، چرا که یک نفر مظلوم مرده است.
قسمت سوم هم قشر متوسط هستند. یعنی نه زیر فقرند و نه بالا هستند. و این ثلث مردم الان در مضیقۀ شدیدی هستند. به خاطر اینکه میخواهد مثل تجمل گراها، این هم تجمل گرا شود و میخواهد دنبال آنها برود و نمیتواند و وقتی نتوانست جای او زندان است. خود و زن و بچه و چه نگرانیها. چه کسی باید به اینها برسد؟ همۀ مردم. اگر مردم نرسند، بدانند که مسئولند و مسئولیت هم خیلی بالاست. اما تقاضایی که دارم، أقلاً دولت، ملت در سر اینها نزنید. به واسطۀ این ربا دادنها، اینها را بیچاره نکنید. به واسطۀ این گرانفروشیها و این اجحافها، این بدبختها را به خاک سیاه ننشانید. یک حرف دیگر هست که این هم وامصیبتا و آن اینست که ما به جای اینکه به دیگران برسیم، پشت سرشان تهمت، غیبت و شایعه میکنند و اصلاً کار ما شده شایعه پراکنی. قرآن میفرماید خیال میکنی که این کار آسانی است. اذ تلقونه بالسنتکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هینا و هو عندالله عظیم. این شایعه پخش کردن در خانهها، قطع نظر از ماهواره که جوانها را به فساد میکشاند، این بچهها این شایعه را میشنوند و پخش میکنند. قرآن میفرماید مرگ بر تو باد با این شایعه درست کردن و با این شایعه نقل کردنت. قتل الخراصون* الذين هم فی غمرتهم ساهون. وای به شایعه پخش کن که مثل کرم در مستراح در خود میتند. آنوقت ما شایعه پخش میکنیم. آقا! خانم! شایعه که پخش میکنید میدانید که به کجا میرسد؟ در زمان پیغمبر اکرم (ص)، منافقین شایعه پخش کردند و کار رسید به آنجا که به زن پیغمبر اکرم (ص) تهمت زدند. خدا به فریاد آن زن پیغمبر رسید و قضیۀ افک جلو آمد. بعد آیه آمد که آقا! اگر مسلمانی. تا ندانی، نگو و آنهم اگر بدانی غیبت و تهمت را حق نداری. مگر میشود پشت سر مردم غیبت کرد. ما به مردم نمیرسیم. کارمان به اینجا رسیده که شایعه پخش میکنیم، حتی پشت سر مراجع و علما و بزرگان، شایعه را اختراع میکنند و به دست ما میدهند و ما پخش میکنیم با زبان جهنمی خودمان. لذا من تقاضا دارم که اگر به این جملۀ امیرالمؤمنین عمل نمیکنیم که باید شریک غم دیگران باشیم، لاأقل غم روی غم برای مردم نیاوریم. أقلاً غیبت پشت سر مردم نکنیم. أقلاً تهمت به مردم نزنیم. أقلاً مردم را مسخره نکنیم و توهین به دیگران نکنیم. این توهین جنگ با خداست. مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ، هرکه توهین به یک مسلمان بکند، این جنگ با خداست. الان روزنامههای ما شده فحشنامه. چه کسی باید این را اصلاح کند؟ مردم. باید مردم، خود اصلاح شوند و دیگران و رسانهها را اصلاح کنند و بالاخره شریک غم مردم باشند و از مردم دفاع کنند. دفاع کردن از مردم واجب و لازم است. اگر در جلسهای غیبت شد، همه باید دفاع کنیم. اگر تهمت زده شد و اگر شایعه پخش شد، همه باید دفاع کنیم. ین دفاع لازم و واجب است و اگر دفاع نکنیم، او جهنمی است و ما هم جهنمی هستیم.
نمیخواستم اینطور صحبت کنم. شما غم شهادت علی را داشتید و بس بود.
نسئلک اللهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعزّ الأجل الأکرم
بحق الحسین و اخیه اباالفضل، یا الله
یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلّب القُلوب ثبّت قلوبنا علی دینک