شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

شماره درس: 8

تاريخ درس: ۱۳۸۱/۸/۲۳

متن درس:

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوه و السّلام علي خيرِ خلقهِ، اَشرفِ بريّته ابي القاسم محمّد صلّي الله عليه و آله الطّيبيّن اَلطَّاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما بقيّه اللهِ في الارضين و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.

بحث ما رسيد به اين‌جا كه براي خودسازي، براي تهذيب‌نفس وسيله، تقوي است. و قرآن در آيات فراواني مي‌فرمايد: تقوي وسيله است براي همه چيز و من جمله تهذيب‌نفس. «ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً» (سوره انفال،‌آيه29) «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله» (سوره مائده، آنيه35). و در قرآن روي اين كلمه‌ي تقوي بريا خير دنيا و آخرت سفارش زياده شده است. ارگ خير دنيا مي‌خواهيد، تقوي. و ارگ براي تهذيب‌نفس چيزي مي‌خواهيد بهرتين راه تقوي. حتي قرآن شريف در آيه دوم از سوره‌ي قره تذكر به اين مطلب مي‌دهد. مي‌فرمايد: «بسم‌الله الرحمن الرحيم. الم. ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين». اين قرآن شكي در آن نيست و اين قرآن هدايت مي‌كند متقي را. د رحالي‌كه قرآن براي همه آمده است. در هيمن سوره‌ي بقره مي‌فرمايد «شهر رمضان الذيانزل فيه القرآن هديً للناس وبينات من الهدي و الفرئقان» (سوره بقره، آيه185). ـ اين آيه در دعاي «ياعلي يا عظيم يا غفور يا رحيم» آمده است‌ ـ‌ قرآن، آمده است آدم بسازد. قرآن آمده است هدايت كند همه‌ي مردم را. قرآن اختصاص به فردي درون فرد، به اهميت دون امتي ندارد اما در آيه دوم از سوره‌ي بقره مي‌فرمايد «الم. ذلك الكتاب لاريب في هديً للمتقين» جمع بين اين دو آيه را چه‌جور بايد كرد؟ يك‌جا مي‌فرمايد: قرآن هدايت همه براي همه، همه. و يك‌جا مي‌فرمايد: قرآن هدايت براي افراد باتقوي. مفسرين عالي‌قدر اين آيه را دوجور معنا كرده‌اند كه جمع بين هر دو آيه بشود. 1- اين «هديً للمتقين» براي تشريفات است. پروردگار عالم چون متقي را دوست دارد. چون متقي از نظر شخصيت خيلي بالا است، مي‌گويد: اي متقي قرآن را براي تو فرستادم. اين تشريفات است چون قرآن براي همه آمده است اما اين‌كه قرآن فرموده است براي متقي، به‌خاطر احترام به شخصيت متقي است. احترام به‌فرد است به‌خاطر تقوايش. 2- قرآن براي همه آمده است. اما چه كس آن‌را مي‌پذيرد؟ آدم‌هاي باتقوي. اين آيه ما را متوجه اين مطلب مي‌نمايد كه از اول كه قرآن نازل شده است. از اول كه ما قرآن مي‌خوانيم بايد توجه به اين مطلب داشته باشيم كه اگر متقي نباشيم و صفت رذيله‌اي بر ما حكم‌فرما باشد آن صفت رذيله نمي‌گذارد كه ما ذيراي قرآن باشيم. كسي پذيراي قرآن است. قرآن كه «لاريب فيه» كسي‌ را مي‌تواند هدايت بكند كه دل پاك باشد. صفت رذيله‌اي بر دل او حكم‌فرما نباشد. و اما اگر صفت رذيله‌اي بر دل او حكم‌فرما شد جاذبه قرآن او را نمي‌گيرد و چه بسا بعضي اوقات همين قرآن براي اومضرايت «وننزل من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمهٌ للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خساراً» (سوره اسراء، آيه82). قرآن شفاء‌است. قرآن رحمت است. قرآن هدايت‌گر است اما براي چه كسي؟ براي مؤمن. يعني آن كسي كه به‌واسطه‌ي ايمانش توانسته است صفات رذيله را كنترل كند. يا بواسطه‌ي آن تقوا تواسنته است صفات رذيله را از بين ببرد. اما اگر صفت رذيله‌اي بر دل كسي حكم‌فرما شد همين قرآن براي او مضر است. ـ‌يك مثال عوامانه بزنم ـ‌ گلابي و سيب اين‌ها ميوه‌هاي خوبي هستند و از نظر طبي خيلي بالا. اما براي چه كسي خوب و مفيد است؟ اگر كسي زخم معده داشته باشد همين سيب براي او مضر است. آيا تقصير سيب است؟ آيا تقصير گلابي است؟ خير. تقصير روده‌ها و معده‌ي اين مريض است ـ قرآن نور است. قرآن ـ نظير سيب برا يجسم ـ نورانيت به روح مي‌دهد. روح را نه تنها متلاطم مي‌كند بلكه به جاهاي بالايي مي‌رساند. سُبل‌ِ سلام را نشان مي‌دهد. راه مستقيم را نشان مي‌دهد و بالاخره انسان را به مطلوب و مقصود مي‌رساند. اما كدام‌اشان را؟‌ كساني كه سالم باشد. و اما اگر تكبر خودخواهي، مينت، رياست‌طلبي، پول‌دوستي بر آن حكم‌فرما باشد ـ نظير آن معده‌اي است كه زخم دارد و سيب براي او ضرر دارد ـ آن روحي هم كه صفت رذيله‌اي بر آن حكم‌فرما باشد اين روح را قرآن نمي‌تواند تكان بدهد بلكه همين قرآن براي او ضرر دارد. از قرآن سوءاستفاده مي‌كند. برايقرآن يك معنايي دروست مي‌كند كه به روح كثيف خودش بخورد. به‌روح آلوده‌ خودش بخورد و بالاخره همان قرآن براي او يك پليدي روي پليدي مي‌آورد ـ مثل همان سيب بريا معده‌اي كه زخم است آلودگي روي آلودگي ومرض روي مرض مي‌آورد. قرآن مي‌فرمايد:«فانك لا تسمع الموتي و لا تسمع القسم الدعاء» (سوره روم، آيه52) يارسول‌الله ارگ كسي به‌واسطه‌ي صفت رذيله‌اي روح او مُرد. اگر كسي به‌واسطه‌ي صفت رذيله‌اي از نظر دل كور و كر شد تو اي پيامبر بااين همه جاذبه‌ات نمي‌تواني كاري بكني. «فانك لا تسمع الموتي»‌تو نمي‌تواني به مُرده چيز بفهماني. تو نمي‌تواني به كر چيز بفهماني. اگر كسي مي‌خواهد قرآن بفهمد. اگر كسي مي‌خواهد در معرض هدايت واقع بشود بايد فكري براي فت رذيله‌ي خود بكند. والا تا صفت رذيله هست قرآن روي آن كارگر نيست. منبرو محراب روي آن كارگر نيست. جاذبه‌هاي پيامبر و اميرالمؤمنين و ائمه‌طاهرين عليهم‌السلام روي اين كارگر نيست. در سوره‌ي مدثر هفت، هشت تا آيه‌ي خيلي داغ در هيمن باره آمده است. ابتداء شأن نزول آيات را عرض كنم ـ جوان‌ها قصه خوبي است كه قرآن نقل مي‌كند ـ يكي از رؤساي عرب كه بسيار از نظر فصاحت و بلاغت بالا است به نام وايد‌بن‌مغيره به او مي‌گويند ريحانه الادب يعني گل سرسبد ادبيت در عرب ـ عرب آن زمان به فصاحت و لاغت خيلي افتخار مي‌كرد و راستي هم آأم‌هاي فصيح و آدم‌هاي بليغي داشتند و همه ساله مسابقه شعر داشتند و يك عرب رد حالي‌كه سواد هم نداشت امااز نظرر فصاحت و بلاغت در مسابقه‌ي شعر، شعر او برنده مي‌شد ـ‌اين آقا ريحانه الادب بود و همه او را به فصاحتو بلاغت قبول داشتند يك روزي در مسجدالحرام نشتسه و شروع كرد به خواندن قرآن. و پيامبر اكرم سوره حم سجده را شروع ركد و با آن جاذبه يك مقدار قرآن خواندند. وليد باندازه‌اي متلاطم شد كه بلند شد و آمد در بين رفقاي خود يعني درميان دشمنان اسلام و دشمنان قرآن و دشمنان پيامبراكرم. يك جمله دارد ـ كه همين جمله‌اش دليل بر آن است كه اين آقا خيلي فصيح و خيلي بليغ است ـ گفت: رفقا«ان له لحلاوه و ان له لطراوه و ان اعلاه لمثمرٌ وان اسفله لمغدقٌ و انه ولا يعلي عليه» اين قرآن يك شيريني خاصي دارد و يك طراوت خاصي دارد. اين قرآن نظير يك درختي است كه شاخه‌هاي پرطراوت و ميوه‌هاي شيرين دارد و اين قرآن پايه‌هاي محكمي‌دارد و مثل قرآن نيامده است و نخواهد آمد. «و انه يعلو و لا يعلي عليه» و بعد هم بهخانه‌اش رفت. رفقايش فكر كردند كه اگر اين شخص ايمان بياورد براي آنان خيلي ضرر دارد و براي قرآن و پيامبر خيلي نفع دارد لذا جلسه گرفتند و گفتند چه كنيم اين آقا را برگرادنيم؟ اين جهل آمد خانه‌ي او و او را فريب داد و گفت كه رفقا مي‌گويند:‌اين آقا مي‌خواهد مسلمان شود تا مردم به او پول بدهند و بالاخره او راتحريك كرد. بلند شد و آمد ميان رفقايش. گفت رفقا چه كينم پيامبر را از ميدان به در كنيم؟ ـ يعني ‌اين قرآن چيزي نيست كه ما بتوانيم در مقابلش بايستيم. بايد تهمت بزنيم و بايد پيامبر رابا تهمتو هوچي‌بازي از ميدان بيرون كنيم ـ‌هر كسي چيزي گفت. يكي گفت: مي‌گوئيم:‌ ديوانه است. گفت اللهم لا اين يك عمر در ميان ما به عقل و درايت مشهور است و همه ما از نظر عقلي او را بالا مي‌دانيم. اين تهمت را نمي‌شود به پيامبر نسبت داد. يكي گفت:‌ مي‌گوئيم: دروغ‌گو است. گفت اللهم لا اين يك عمر با امانت و صداقت در ميان ما زندگي كرده است.هر كس هر چه گفت. گفت: اللهم لا. نمي‌شود. براي اين‌كه اين وصله‌ها به پيامبر نمي‌چسبد و جلسه ساكت شد. خود احمق شروع كرد به فكر كردن.و فكر كرد و فكر كرد و به‌قول قرآن كلام را سرزبان آورد و دو دفعه برگرادند. دفعه‌ي سوم و دفعه چهارم. ناگهان چيزي يادم آمد مي‌گوئيم جادوگر است.مي‌گويئم ساحر است براي اين‌كه كار جادوگر و ساحر اين است كه بين زن و شوهر را به‌هم مي‌زند. بين برادر و خواهر را برهم مي‌زند و اين پيامبر اين جور شده است و بين مردم را به‌هم زنده است. بين پدر و پسر را به‌هم زده است پسر ايمان آورده است ولي پدر ايمان نياورده است. زن ايمان آورده است ولي پوهر ايمان نياورده است و يك اختلافي افتاده است پس مي‌گوئيم ساحر است همه گفتند اللهم نعم درست است. اين تهمت مي‌چسبد.گفت بنابراين از اين به بعد اين شايعه را پخش كنيد اين تهمت را پخش كنيد. اين‌كه پيامبر ساحر است. همين كار را كردند و ميان عوام هم گرفت لذا اين چند آيه در اين‌جا نازل شده است و آيه‌ها به اندازه‌اي داغ است كه معلوم مي‌شود از اين حرف اين آدم. از اين حرف اين پيرمرد خرفت. پيرمردي كه صفات رذيله او را احاطه كرده است غضب خدا متلاطم شده است. قرآن مي‌فرمايد «انه فكر و قدر. فقتل كيف قدر. ثم قتل كيف قدر. ثم نظر. ثم عبس و بسر. ثم ادبر و استكبر. فقال ان هذا ال اسحر يؤثر. ان هذا الا قول البشر» (سوره مدثر، آيات18 تا 25) اين فكر كرد. اندازه‌گيري كرد و گفت چه بگوئيم؟ و قرآن مي‌فرمايد مرگ باد بر اين با فكرش. دودفعه‌ مي‌فرمايد مرگ باد بر اين با فكرش. اين قضيه كه خدا غضب كرده است و دو، سه مرتبه هم مرتب مي‌فرمايد مرگ بر اين فكر. مرگ بر اين آدمي كه اين جور فكر مي‌كند، به ما چه مي‌گويد؟ مي‌گويد اگر صفت پول‌پرستي،‌ رياست‌طلبي، صفت منيت و خوديت و صفت غرور و بالاخره يك صفت رذيله‌اي بردل كسي حكم‌فرما باشد اين نمي‌شود هدايت بشود. اين بالاخره درصدد اين است كه حق و حقيقت را پايمال كند هرجور كه بشود اين درصدد اين است كه حق را نابود كند هر جور كه بشود ارگ شد با شايعه. اگر شد با هوچي‌بازي. اگر شد با پول‌دادن اگر شد با تحريك مردم وارگ نشد با جنگ و جهاد و كشتن و اگر هم نشد حاضر است خودش كشته شود اما نبيند كه حق ظاهر گشته است. اين چند تا آيه به ما مي‌گويد:‌ اگر كسي مي‌خواهد هدايت شود بايد اول صفت رذيله روي او كار نكند. لااقل اگر صفات رذيله ريشه‌كن نيست، ‌طوفاني نشود و اگر اين صفت رذيله گل كند و طوفاني شود ديگر نمي‌شود اين صفت رذيله نمي‌گذارد او آرام باشد. بالاخره حاضر است دنيا و آخرت و آبرويش را روي آن بگذارد تا شايد بتواند آن صفت رذيله را ارضا كند. قرآن مي‌فرمايد«ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين» اين قرآن چيزي نيست كه كسي منكر آن شود اين قرآن از نظر لفظ و محتوا و نورانيت و جاذبه چيزي نيست كه كسي بگويد از رطف خدا نيست. اما اگر صفت رذيله بر كسي حكم‌فرما بالشد مي‌گويد. مي‌گويد كه قرآن از طرف خدانيتس. مي‌گويد: قرآن سحر است. مي‌گويد قرآن دروغ است ـ‌مثل زمان ما با كمال وقاحت مي‌گويد قرآن بريا عرب‌ها است نه براي ايراني‌ها. قرآن براي آن بي‌فرهنگ‌ها است و ما فرهنگ داريم.

وقتي كه صفت ريذله بر كسي حكم‌فرما شد اين‌جور مي‌گويد. و مخصوص امروز و فردا هم نيست. صفت رذيله اگر بردل حكم‌فرما شد همين است. قرآن مي‌فرمايد اگر متقي شدي مي‌تواني صفات رذيله را كنترل بكني. اگر متقي شدي و رابطه‌ات با خدا محك باشد مي‌تواني به‌مرور زمان اين صفات رذيلهه را از بين ببري. قرآن در سوره مائده مي‌فرمايد:«قد جائكم من الله نورٌ و كتابٌ مبينٌ. يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراطٍ مستقيم» (سوره مائده، آيه15-16) قرآن نور است ـ آن كساني كه چشم ندارند اگر يك مقدار چشم را باز كنند نورانيت قرآن را مي‌بينند. آن كساني هم كه راستي به جائي رسيده‌اند نور قرآن را مي‌بينند. ما سراغ داريم افرادي را كه در شب قرآن مي‌خوانند و نور قرآن را مي‌بينند ـ‌ مي‌فرمايد «قدجائكم من الله نور و كتابٌ مبين»‌نور براي شما آمده است. و اين نور چه كسي را هدايت مي‌كند؟ «يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراطٍ مستقيم» متقي را هدايت مي‌كند. آن كسي كه درصدد رضايت خدا است اهميت به واجبات مي‌دهد. اهميت به مستحبات مي‌دهد. اجتناب از گناه دارد بعد مي‌فرمايد اين متقي سبل سلام را ياد مي‌گيرد ـ راه‌هاي سلامتي را ياد مي‌يگرد ـ‌ اين قرآن انسان را زا ظلمت‌ها به نورمي‌كشاند اين قرآن انسان را توي راهمتقيم مي‌اندازد تا به مقصود و مطلوب برسد. اين آيه هم مي‌فرمايد اگر متقي شدي كم‌كم مي‌تواني صفت رذيله را رفع كني. كم‌كم مي‌تواني كنترل كني تا اين‌كه هدايت خدا شامل حال تو شود. تا اين‌كه هدايت قرآن و نور قرآن شامل حال تو شود. و به عبارت ديگر اگر صفت رذيله‌اي بر دل كسي حكم‌فرما باشد آن صفت ريذله انسان را در زمين ميخ‌كوب مي‌كند و وقتي در زمين ميخ‌كوب باشد خدا مي‌فرمايد «ولو شئنا لرفعناه بها ولكنه اخلد الي الارض» (سوره اعراف، آيه176) يعني اگر لياقت داشت ما او را پرواز مي‌داديم ـ اصلاً انسان آمده است در دنيا كه پرواز كند. برسد به جايي كه به جز خدا نداند. برسد به جايي كه به جز خدا نبينند. اما شرط آن اين است كه ميخ‌كوب روي زمين نباشد اگر پاي مرغي را به زمين بسته باشند اگر هر چه قدرت داشته باشد و هر چه از نظر بال عالي باشد نمي‌تواند پرواز كند. قرآن مي‌فرمايد اگر صفت رذيله آمد روي زمين ميخ‌كوب مي‌شوي. اگر حقيقت را هم بخواهد براي اين‌ است كه حرف خودش را توجيه بكند. اگر قرآن هم بلد باشد براي اين است كه حرف خودش را به كرسي بنشاند. اگر روايت اهل‌بيت را بداند براي اين است كه حرف خودش را به كرسي بنشاند و خلاصه از اهل‌بيت از قرآن از منبر و محراب مي‌خواهد سوءاستفاده كند ـ‌من ديروز مي‌گفتم خانم، بايد در مقابل قرآن متواضع باشيوهر چه قرآن مي‌گويد بگويي چشم. اين حال تواضع تو در مقابل قرآن موجب مي‌شود كه بتواني پرواز بكني. در مقابل قانون قرآن متواضع باشد هر چه قرآن درباره‌اش مي‌گويد با جان و دل بپذيرد. اين مي‌شود تقوي و با اين تقوي مي‌تواند مسلط شود بر صفت رذيله. و ديگر حسادت نداشته باشد. منيت نداشته باشد. من و تو در خانه نباشد. «والصالحات قانتات» (سوره نساء، آيه34). اين حرف من بود. مردها سوءاستفاده كرده‌اند و رفته‌اند خانه و آقا به خانم گفته است اي خانم، اگر مي‌خواهي خودسازي بكني بايد حاضرشوي من زن بگيرم مسخره‌بازي درآورده‌اند و شوخي نموده‌اند «چه شوخي است كه نصف آن جدي نباشد» و خانم‌ها هم يك دردسر عجيب براي من درست كرده‌اند و مرتب به من تلفن مي‌زنند. و داد،‌فرياد، گريه كه چرا شخصيت خانم‌ها را كوبيدي؟ وقتي كه صفت رذيله و منيت باشد اين جور سوءاستفاده مي‌شود. به‌قول يكي از آقايان مي‌گويد خانم من مي‌گويد اين همه پاي منبر رفتي همين يك جمله را يادگرفتي. و راستي اين جور است اين همه كه من در منبر مي‌گويم آقانماز بخوان. آقا آدم بشا. آقا خمس بده. آقا خودسازي كن. آقا صفت رذيله را رفع كن اين‌ها هيچ اما اين‌كه گفتم تعدد زوجات اين سوءاستفاده‌ي عجيبي شده است براي مردها. زن‌ها هم داد و فرياد كه آقا در وضع فعلي يك مرجع تقلي كه اين حرف‌هارا نبايد بزند بايد از زن‌ها طرف‌داري كني. چرا از زن‌ها طرف‌داري نكردي؟ در حالي‌كه اين حرف‌ها نه طرف‌داري از مرد بود ونه ناطرف‌داري از زن آن‌كه بود همين بود كه:‌خانم در مقابل قرآن بايد متواضع باشي ولي سوءاستفاده مي‌شود ـ اين سوءاستفاده از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟ وقتي صفت رذيله بر دل انسان حكم‌فرما باشد از همين گفته‌ها هم سوءاستفاده مي‌كند، از قرآن هم سوءاستفاده مي‌كند ـ در اين چند سال چه سوءاستفاده‌هايي از قرآن شريف شده است. چه حرف‌هاي نامربوط به قرآن نسبت داده‌اند. چه حرف‌هاي نامربوط به مراجع تقليد نسبت داده‌اند چه حرف‌هاي نامربوط زده‌اند و به روايات، به امام صادق نسبت داده‌اند: اين‌ها از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟ خدا نكند صفت رذيله‌اي بر دل كسي حكم‌فرما باشد كه همين قرآن مدرك مي‌شود براي كوبيدن حق حقيقت. نهج‌البلاغه‌ي اميالمؤمنين مي‌شود اسباب بدبختي. مي‌شود مدرك براي آدم ناباب. ـ يك معلم اخلاق داشتي خدا رحمتش كند آدم خوبي بود آيت‌الله‌شيخ عباس تهراني. اين آقا يك وقتي در جلسه اخلاق مثل تخم‌مرغ وي تاوه به هم مي‌پيچيد و مي‌شوخت و مي‌گفت: من در زمان پهلوي ساعت 8 صبح رفتم منزل يكي از خويشان كه پيرمرد مقدسي بود و هنوز در سجاده‌اش نشسته بود. يعني نماز شب را خوانده بود، نماز صبح را خوانده بود، قرآن و زيارت و تعقيبات را خوانده بود و تا ساعت 8 صبح هنوز در سجاده بود. گفت كه خيلي خوشحال شد كه به‌به چه خويش و قوم خوبي دارم. گفت همين‌جور كه نشسته بودم، ديدم يك دختر خانم با وضع خيلي بد يعني بدون رعايت حجاب براي من چاي آورد تعجب كردم وقتي اين دختر خانم رفت به اين آقا كه هنوز در سجاده بود گفتم آقا خيلي بد است كه اين‌جور دخترها بهخانه شما آمد و رفت داشته باشند ـ خيال مي‌كردم دختر همسايه است اين‌جا بوده است و چون كسي نبوده است كه چاي بياورد، اين دختر نفهمي كرده است و بي‌ادبي كرده است و چاي آورده است ـ گفت اين دختر من است ـ ‌من خيال كردم مسخره مي‌كند ـ‌گفتم آقا مسخره كردن اين هم گناه است.شما از روي مسخره‌گري از روي دروغ بگوئيد دختر من است. اين هم خودش گناه است. علاوه بر اين‌كه دروغ است گناه است. گفت آقا اين‌ها چيست كه مي‌گويي. اين دختر بنده است. گفتم اگ ردختر شما است با جاده‌ي شما كه جور در نمي‌آيد. عصباني شد گفت آقا تو باسواد هستي.مگر نهج‌البلاغه نخوانده‌اي كه مي‌گويي: «ادبو اولادكم بآدب غر زمانكم فانهم خلقوا لغير زمانكم» بچه‌هايتان را به تربيت روزپسند تربيت كنيد. و شما پيرمرد هستيد و معتقد به چادر و چاخ‌چول اين‌ها گذشت و ما بايد دخترهايمان را با مد روز تربيت كنيم. گفت بلند شدم اما گفت اف بر تو كه نهج‌البلاغه علي عليه‌السلام را اين‌جور معنا مي‌كني. بعد گفتم آقا نهج‌البلاغه علي اين است.همان روز اول كه آمد كوفه. رفت بازار كو.فه. ديد اختلاط بين زن و مرد است. عصباني شد. آمد مسجد. در وسط دو نماز گفت اي بي‌حيا! زن‌ها و مردها در بازار به‌هم تنه مي‌زنند آيا غيرت نداريد آيا حيا نداريد. اين‌ نهج‌البلاغه علي استو بعد گفتم بگذار روايتي هماز حضرت زهرا بخوانم. زهرا دم مرگ ناراحت بود ـ اين روايت را هم شيعه و هم سني هر دو نقل كرده‌اند هر دو در كتاب‌هاي معتبر هم نقل كرده‌اند. شيعه در وسايل‌الشيعه كه چكش مراجع تقليد است نقل كرده‌ است و سني‌ها در اُسدُ ــــ كه از بالاترين كتاب‌هاي ايشان است و در رديف صحاح‌سته ايشان است نقل كرده‌اند. فضه مي‌گويد به زهرا گفتم. زهرا جان ترا ناراحت مي‌بينم. گفت فكر مي‌كنم وقتي كه مردم و مرا تشييع جنازه مي‌كنند حجم بدنم پيدا است و نامحرم به حجم بدنم نگاهمني‌كند و من نمي‌خواهم اين طور باشد ـ تابوت‌هاي عرب‌ها كه الان هم هست بدنه ندارد يك تخته است وتي كه ميت را روي تخته مي‌گذارند سرتاپايش پيدا است ولو اين‌كه چيزي هم روي آن كشيده‌ باشند اما حجم بدن پيدا است ـ فضه مي‌گويد من گفتم خانم، بي‌بي، ما شما را در عماري مي‌گذاريم ويك تختي آوردم و وارونه كردم و دو،‌سه تا، تركه اطراف تخت زدم و يك چادري انداختم روي تخت و عماري شد. گفتم شما را در اين عماري مي‌گذاريم حضرت زهرا خوشحال شد فضه مي‌گويد نديده بودم بعد از مرگ پدر تا امروز تبسم كرده باشد. تبسم كرد و نوشت حتماً مرا در عماري بگذايرد. تا اين‌جا را شيعه نقل كرده‌ است ولي سني‌ها نوشته‌اند حضرت زهرا وصيت كرد كه مرا شبانه دفن كنيد و اميرالمؤمينن به وصيت حضرت زهرا عمل كرد در حالي‌كه هيچ‌كس نبود.حضرت زهرا را در عماري گذاشت و عماري را رو سر گذاشت و لب قبر قرار داد و زهرا را تنها در قبر گذاشت. به او گفتم آقا اين زهراي علي است آن هم روايت علي. اما تو چه مي‌گويي چرا به اميرالمؤمنين تهمت مي‌زني؟ اين‌ها چه به ما مي‌گويد. اين‌ها به ما مي‌گويد اگر صفت رذيله آمد كار به اين‌جا مي‌رسد الان وضع حجاب جامعه ما، باتوجيه‌گري به نام حجاب اسلامي چهمصيبت‌ها دربر دارد. با توجيه‌گري رباخواري رشوه‌خواري، فساد اخلاقي، اختلاط بين زن و مرد، اردوهاي دانشجويي به‌نام داشنگاه اسلام واسلامي، اسلام را ننگين كرديم براي آن‌كه آن صفات رذيله خود را جامه عمل بپوشانيم و بزرگ‌ترين گناه اين‌جاست. من چند روز قبل به جوان‌ها توصيه مي‌كردم جوان عزيزم گناه مكن، اگر گناه مي‌كني فوراً توبه كن و جبران كن، ‌نگذاردر سرازيري گناه واقع شوي و اگر ـ العياذبالله ـ‌ در سرازيري گناه واقع شدي مواظب باش گناه را توجيه نكني. آن‌كه خطر دارد. آن‌كه انسان را نابود مي‌كند توجيه گناه است. اگر صفت رذيله‌اي بر انسان حكم‌فرما باشد گناه مي‌كند و گناه را توجيه مي‌كند و اين توجيه گناه انسان را جهنمي مي‌كند اين توجيه گناه نمي‌گذارد انسان توبه كند. باتوجيه گناه مي‌رسد به اين‌جايي كه در مقابل روحانيت قدعلم مي‌كند و هر چه مي‌خواهد، مي‌گويد. از مجتهد جامعه‌الشرايط ايراد مي‌گيرد. اگر صفت رذيله آمد اين‌ها خيلي كوچك مي‌شود.

اگر صفت رذيله آمد در مقابل زهرا مي‌ايستد. حق شوهر او را غضب مي‌كند فدك او را غضب مي‌كند بعد هم به مردم نسبت مي‌دهد و مردم عوام هم ساكت مي‌مانند و حضرت زهرا رو به عوام مردم مي‌كند و مي‌گويد واي بر شما حق مرا خوردند و استدلال هم كردند ولي شما ساكت مانديد «استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله» ‌(سوره مجادله، آيه19) اگر آدم بي‌تفاوت بشود، حسود بشود. اگر آدم بت‌پرست شد يعني صفت رذيله بر او حكم‌فرما شد معلوم است كه در مقابل حق ايستادگي مي‌كند در مقابل پيامبر يا زهرا يا روحانيت يا واقعيت مي‌ايستد. خدا نكند توي خانه اختلاف بين زن و شوهر باشد. و هر دو پرخاش‌گر باشند. اين مي‌خواهد حرف خود را به كرسي بنشاند و آن هم مي‌خواهد حرف خودش را به كرسي بنشاند اين يكي مي‌‌گويد،‌ آن هم يكي مي‌گويد و همه هم خلاف واقع و حرف‌هاي نامربوط مي‌گويند براي اين‌كه يك واقع را اين به نفع خودش تمام كند يا آن به نفع خودش تمام كند. پايان

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group