شماره درس: 10
تاريخ درس: ۱۳۸۱/۸/۲۶
متن درس:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و الصّلوه و السّلام علي خيرِ خلقهِ، اَشرفِ بريّته ابي القاسم محمّد صلّي الله عليه و آله الطّيبيّن اَلطَّاهرين و علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما بقيّه اللهِ في الارضين و لعنته الله علي اعدائهم اجمعين.
بحث امسال ما درباره تهذيبنفس بود و در ابنباره فصل هائي را صحبت كردم.
فصل اول دربارهي اهميت تهذيبنفس از نظر قرآن و فهميديم كه مسئلهي تهذيبنفس از مهمترين مسايل قرآن است. و از اوجب واجبات و مهمترين مسايل در اسلام است. فصل دوم بحث ما دربارهي چراي مسئله بود و يك مقداري ردبارهاش صحبت كردم و فهميديم از نظر قرآن اگر صفت رذيلهاي بر دل كسي حكمفرما باشد بعيد است سعادتمند بشود و آن صفت رذيله او را عاقبت بهخير نميكند و نمِگذارد عاقبت بهخير شود.
فصل سوم بحث ما دربارهي اين بود چه بايد كرد كه در اين باره هم دو تا راه نشان دادم 1- تقوي. 2- راه توجه.
و فهميديم اگر كسي جداً متقي شود اين ميتواند خودسازي كند. آن حالت تقوي موجب ميشود كه بتواند صفات رذيله را لااقل كنترل كند و اگر تقوي به مرتبه بالا برسد ميتواند بهواسطه آنصفت رذيله را رفع كند و ريشهكن كند. و اگر ريشههايش در دل باشد بتواند آنرا خشك كند از بحث ديروز هم نتيجه گرفتيم كه اين حال توجه به اينكه صفت رذيله بد است. توجه به اينكه بايد خودسازي كرد. توجه به اينكه صفت رذيله مار رومي است و از مار جسمي خيلي بالاتر و مهمتر است. با اين توجهها جلو رود و از خدا بخواهد اين مارها را لااقل كنترل نمايد و اگر بتواند بهمرور زمان اين مار و عقربهاي رومي را بكشد. اين سه فصل كه در اين ده روز دربارهاش صحبت كردهام در هر سه فصل بحث ناقص است و به اين زوديها نميشود بحث را تمام كرد از خدا ميخواهم لطف كند و توفيق عنايت كند در همين ماه مبارك رمضان راجع به اين سه فصل باز هم صحبت كنم. فصل چهارم كه مهمتر از اصل بحث است و اگر كسي جداً به آن اهميت بدهد همان ــــــ موجب ميشود كه خودسازي كند و موجب ميشود صفت رذيله را كنترل كند و موجب ميشود بتواند درخت رذالت را از دل بكند و درخت فضيلت بهجاي آن غرس كند و از ميوهي آن خودش و ديگران استفاده كنند. اين بحث در فلسفه و عرفان به نام تجسم عمل ناميده شده است. و اين بحث تجسم عمل فوقالعاده مفصل است و عرفا و فلافه و علماي اخلاق روي آن خيلي بحث كردهاند.
پايهي بحث فلاسفه و عرفا و علماي اخلاق، قرآن شريف و روايات اهلبيت عليهمالسلام است لذا مثل مرحوم ملاصدرا در اسفار بحث فوقالعاده مفصلي ميكند اما انسان ميبيند كه اين مرد بزرگ تكيه گاهش قرآن و روايات اهلبيت عليهمالسلام است. عرفا نظير ابنعربيها، علماء علم اخلاق نظير محقق نراقيها و مرحوم فيضها در اين بارهها خيلي مفصل صحبت كردهاند اما انسان ميبيند كه تكيهگاهشان قرآن است. تكيهگاهشان روايات اهلبيت عليهمالسلام است. لذا جلسه ما اقتضا ندارد كه بحث فلسفي و عرفاني و اخلاقي بكنيم. جلسه اقتضا ميكند كه بهتر از بحث فلسفي و عرفاني و اخلاقي يعني بحث قرآني بكنيم. بحث را شروع كنيم و از قرآن و روايات اهلبيت عليهمالسلام كنيم. بحث تجسم عمل از اينجا شروع ميشود كه اين صفات رذيله اگر رسوخ در دل كند. اگر ريشهدار در دل شود انسان را از صورت انساني به يك جانور مبدل مينمايد و از نظر ظاهر يك آدم است ولي از نظر باطن يك جانوري بيش نيست و بهقول قرآن شريف پستتر از هر جانوري است «ان شر الدواب عندالله الصم البكم الذين لايعقلون» (سوره انفال، آيه22) پستتر از هر جانور و. پستتر از هر ميكروب خوره و ايذر و سرطان آن آدمي است كه صفت رذيله در دل او رسوخ كرده باشد و عقل داشته باشد ولي تعقل نداشته باشد. فكر داشته باشد اما تفكر نداشته باشد. يعني آن صفت رذيله نميگذارد كه درست فكر كند و نميگذارد عقلش را بهكار بيندازد و درست تعقل نمايد. بلكه آن صفت رذيله او را ميبرد به آنجا كه خاطرخواه اوست. احتمال بحث كمرشكن است. يعني اگر انسان احتمال بدهد كه حسادت و كينهتوزي و بيتفاوتي و تنبلي و بيغيرتي و بيعفتي انسان را از آدميت ميبرد و به جانور تبديل ميكند. و بهقول قرآن از هر جانوري پستتر ميشود. مرحوم ملاصدرا يك روايتي نقل ميكند كه امام صادق عليهالسلام فرمودهاند كه بعضي انسانها وارد صف محشر ميشوند قبيحتر از ه رميمون و قبيح از هر خوك،زشتتر از هر ميمون و زشتتر از هر خوك هستند «اقبح من القرده و الخناذير» اين روايت به ما ميگويد آدمهايي كه صفت رذيله دارند بدانند در مخاطرهي عجيبي واقع شدهاند. آنهايي كه صفت رذيله در دلشان رسوخ كرده است ريشه در دلشان دوانده است نظير سرطان كه ريشه دوانده باشد در دل در خون، در جسم چهجور آن سرطان بدن را پر از چرك و خون كرده است صفت رذيله روح را پر از چرك و خون ميكند و از آدميت به يك جانوري، به يك حيواني قبيحتر از هر خوك و ميكروب سرطان و ميكروب ايدز مبدل ميكند. «ان الشر الدواب عندالله الصم البكم الذين لايعلون» (سوره انفال، آيه22) اين بحث از نظر فلسفه و عرفان و علم اخلاق يك بح فوقالعاده واضحي است. اما واضحتر از آن قرآن است. و از نظر قرآن فوقالعاده واضح است. اين بحث از نظر روايات ما مسلم است. اهل دل يعني آنها كه چشم بصيرت دارند اگر بخواهند ميتوانند باطن را ببينند . آن كساني كه چشم بصيرت دارند ميتوانند حالت اين انساني كه مبدل به حيوان شده است را ببينند. راوي ميگويد در مكه خدمت امام صادق عليهالسلام نشسته بودم و مشغول تماشاي مطاف بودم. من تماشا ميكردم كه مردم دارند طواف ميكنند و مسجد پر بود و من خوشحال بودم به امام صادق عليهالسلام نقل كردم يابنرسولالله چه جمعيت خوبي! چهقدر امسال حاجي فراوان است! امام صادق عليهالسلام به من فرمودند سر و صدا زياد است اما حاجي كم است «ما اكثر ـــــ و اقل الحجيج» سرو صدا و لبيك و داد و فرياد الله اكبر زياد است اما حاجي كم است. ميگويد من نفهميدم امام صادق عليهالسلام چه ميگويند امام عليهالسلام چشم بصريت به من دادند. فرمودند از لاي انگشتان من نگاه كن ميگويد نگاه كردم به مطاف ديدم چه خبرها! يك مشت گاو و الاغ و شير و گرگ و مار .... دارند طواف ميكنند و لبيك ميگويند در ميان آنها هم آدمهايي است حاجي حسابي است. اما صادق عليهالسلام فرمود«ما اكثر ـــــ و اقل الحجيج» يك پيرمردي كه غذاي حلال ميخورد و رابطه با خدايش محكم بود و سليم الصدر كه صفت رذيله نداشت و خودش هم نميدانست كه چشم بصيرت دارد آمدئه بود در يك شهري و خدمت آقاي شهر ميرسد تا مسائل ديني خود را بپرسد و خمس خود را بپردازد اما يك بغرنجي داشته است آنرا هم سؤال ميكند و از آقاي شهر ميپرسد آقا آدمهاي اين شهر كجا هستند براي اينكه از وقتي كه وارد شهر شدهاند و تا اينجا آمدهاند غير از حيوان چيزي نديدهام يكگ مشت جانور ديدهام آدمها كجا هستند. آقا متوجه ميشود كه اين آدم سليمالنفس است و غذاي حلال خورده است لذا چشم بصريت دارد و آنچه ديده است غير از آدم ديده است. آقا دستور ميدهد ناهار پيش ما باش و او ميپذيرد بريا ناهار يك دست چلوكباب از بازار ميخرند و شكم او را از غذاي بازار پر ميكنند بعد هم به سر و نوكرش ميگويد اين آقا را به شهر ببر و او را در شهر بگردان. وقتي رفتند و برگشتند آقا از پيرمرد پرسيده بود چه ديدي؟ گفت شهر پر از آدم بود و همهي آدمها آمده بودن اهلدل آنها كه چشم بصريت دارند و بهواسطهي اجتناب از گناه، نورانيت پيدا كردهامد و كمكم رسيدهاند به جائي كه دلشان چراگاه شياطين نيست و نور خدا بر دلشان حكمفرما شده است و صفات رذيله را ريشهكن كردهاند و صفات خوب جايگزين آن كردهاند و سلامت نفس پيدا كردهاند اينها ميتوانند آدمها را ببينند و آن كساني هم كه از نظر روحي و باطن مبدل به غير آدم شدهاند را هم ببينند. و ميتوانند ببينند كه آدم است يا نيست باطن را بخوانند و باطن را ببينند اين مسئله از نظر آنان هم يك مسئله بديهي و فوقالعاده واضح است يكي از اينهاكه آدم بيسوادي هم بود اما از نظر اجتناب از گناه به مقامي رسيده بود گفته بود از اول شب تا به صبح مبتلا شدم به خانم جواني و هيچ مانعي هم نبود و او هر چه اصرار كرد من براي خاطر خدا و و جدان اخلاقي خيانت به زن شوهردار نكردم و اجتناب از گناه كردم گت رفتم در يك جلسهي روضه ناگهان ديدم پاي منبريها همه يك مشت حيوان هستند و هر كدام به صورتي است يكي الاغ است يكي گاو است يكي مار است يكي عقرب است من وحشت كردم و اتفاقاً چاي را در مقابل من گذاشته بودند وقتي چايي را خوردم ديدم همه آدم هستند. ديدم به غير از آدم كسي در جلسه نيست( از روي شوخي پرسيدند آقاي روي منبر چه بود گفت به او نگاه نكردم) ان مطلب پيش اهل دل مسلم است اما عمدهي قرآن و روايت اهلبيت عليهمالسلام است.قرآن زنگ خطر ميزند قرآن كتاب اخلاق است اين كتاب اخلاق تاريخ نقل مي كند براي اينكه زنگ خطر بزند البته خيلي موجز و مختصر و خيلي مفيد. درباره تجسم عمل بحث نميكند چون بنا نيست خداوند بحث فلفي و عرفاني و ان قلت، قلت اخلاقي و عرفاني داشته باشد. بنا است قرآن آدم بشازد و طرز ساختن آدم اينجوري است كه قرآن شريف نكتههاي فوقالعاده دقيق را نقل ميكند تا ما با يك زنگ خطر، دست از رذالتي كه داريم برداريم از جمله راجع به تجسم قرآن چنين ميگويد گاهي مِيفرمايد روز قيامت همه، همه بديها رو ميافتد«هناك تبلوا كل نفس ما اسفلت» (سوره يونس، آيه30) روز قيامت آنچه انسان در ضمير دارد رو ميافتد . اين رو افتادن معنايش اين است كه روز قيامت همه چشمها باطنبين ميشود و همه باطنها ظاهر ميشود و هر كسي هر جوري هست هويدا ميشود هم براي خودش و هم براي ديگران «هناك تبلوا كل نفس ما اسفلت» (سوره يونس، آيه30)د رآيه ديگر ميفرمايد چشمها تيزبين ميشود باطنبين ميشود و قرآن گاهي مِفرمايد روز قيامت بعضيها محشور ميشوند اما روانه محشور ميشوند يعني پاها بالا و ر روي زمين، هم كور هستند و هم كر. يك جانوري اينگونه «و نحشر هم يوم القيامه علي وجوههم عميا و صماً و بكماً مأويهم جهنم» (سوره اسراء، آيه97) جانوزري كه نه چشم دارد،نه گوش دارد، نه زبان دارد و و ارونه هم هست وارد صف محشر مِشود اين يك انسان بوده است چرا اينجور شده است. آن كجرفتاريها، كج سليقهگيها، در مقابل حق حقيقت ايستادگي كردنها و كمكم او را وارونه كرده است آن نديدن واقعياتت، آن نشنيدن حقيقتها و نگفتن واقعيتها او را كور و كر و گنگ كرده است. اينجوري ميآيد صف محشر. قرآن اين معلوم است كه جايش جهنم است نه بهشت. چون بهشت جاي آدمها است. بهشت جاي انسانها است. آن كسي كه وارونه است يك جانور وارونه و كور و كر و گنگ مثل كرم زيرزمسن نه چشم دارد و نه گوش دارد و نه زبان دارد، وارونه وارد صف محسر ميشود. قرآن ميفرمايد «فاما الذين شقوا ــــــ النار لهم فيها زفيرٌ و شهيق» (سوره هود، آيه106) يك مشت افرادي ميروند جهنم و به جاي اينكه قرآن بگويد اينها آه و ناله دارند مِيفرمايند اينها زفير و شهق دارند يعني به صورت الاغ در جهنم هستند و رد اثر سوزش آتش جهنم صدايشان به صداي الاغ بلند است ناله ايشان نظير ناله الاغ است وقتي الاغ صدا ميكند آخر كار ك ناله هم ميكند عرب آن صدا را شهيق ميگويد و آن ناله را زفير ميگويد. قرآن ميفرمايد داد و فرياد يك دسته بلند است اينها با خدا ناله و التما س دارند خدايا ما را رها كن خداي ما غلط كرديم. خدايا ما برگردان تا كار خوب انجام دهيم. بعضي اوقات خطاب ميشود «كلا» برشگت جايي نيست اما در بعضي آيات دارد كه خطاب ميآيد«قال اخسئوا فيها ولا تكلمون» (سوره مؤمنون، آيه108) فاخسئوا يعني چخ، چخ، حرف نزن چخ را به سگ ميگويند و برو گم شو را به انسان ميگويند. اين جهنميها بعضيها آدم هستند اما بايد بسوزند و بسازند تا آدم كامل شوند لذا به آنها گفته ميشود :كلا» حرف نزن بايد بسوزي اما به بعضيها كه به صورت سگ هستند آنها كه آبروي مردم را دريدهاند و مال مردم را خوردهاند. آن كساني كه ظلم به ديگران كردهاند. آن كسان كه صفات رذيله در دل اينها رسوخ كرده است و به صورت سگ درآمدهاند. روز قيامت كه روز حقيقت است. «يوم تبلي السرائر» (سوره طارق، آيه9) است كه يكي از روزهاي قيامت يوم تبلي السرائر است. يعني همهي باطنها رو ميافتد به اينسگها خطاب ميسشود چخ و حرف نزن. قرآن ميفرمايد كساني كه نماز نميخوانند يا به نماز اهميت نميدهند اينها 2 مصيبت دانرد 1- در دنيا يك زندگي ناخوشي و كلاف در بهگم. 2- در آخرت به صورت كور وارد صف محشر ميشوند و شروع ميكنند به التماس كردن به خدا، كه خدايا من كور نبودم چرا اينجا كور هستم خطاب ميشود چشمت را خودت از دست دادهاي. وقتي كه در دنيا ما را فراموش بكني حتي برسد به آنجا كه 2 ركعت نماز بخواني بايد كور باشي. تو در دنيا چشم هم كور بودي. آنها كه چشم بصيرت داشتند ميديدند كور بودهاي. كور بودي، ما را نسان كردي الان هم فراموش شدي. كسي كه خدا او را فراموش كند معلوم است كور است. كر است. گنگ است. «ومن لغرض عن ذكري فان له معيشهً ـــــــ و نحشره يوم القيامه اعمر» (سوره طه، آيه124) آن كساني كه از خدا قهر كنند. اعراض از خدا كنند. امام صادق(ع) ميفرمايد مصداق كاملش بينمازي است. مصداق كامل اهميت ندادن به نماز است. اهميت ندادن به نماز اول وقت و سروكار نداشتن با منبر و محراب و سروكار نداشتن با روحانيت و انبياء و قرآن و اهلبيت عليهمالسلام است در دنيا كلاف سربهگم باشد بعضي اوقات در يك خانوداه ك بينماز هست اين خانه يك كلاف سربهگم است. مرتب كوبندگي روي كوبندگي است. مشكل كه تما ميشود مشكل دوم. اين بدبختي تمام ميشود بدبختي بعدي مرتب كوبندگي روي كوبندگي است. بهقول قرآن خانهاي كه در آن خانه نماز بنا نباشد آن خانه آن خانه كلاف سر بهگم است. آنان كه اهميت به خدا و نماز و روحانيت نميدهند اينها كلاف سر به گم هستند. الان جامعه ما يك كلاف سر در گم است. الان جوانان ما به اندازهاي كلاف سر در گم هستند كه اظهار پوچي ميكنند. راستي پوچ مثل گردوي پوچ هستند. اين از كجا پيدا شده است. يك جوان بايد اينطور باشد كه اگر نشاط را مجسم كنند بايد يك دختر خانم بشود اماميبينيم يك دنيا افسردگي و غم و غصه دارد. اگر نشاط را مجسم كنند بايد يك جوان 20 ساله باشد. اما ميبينيم سر تا پا غم، سر تا پا غصه. از كجا پيدا شده است؟ چرا جامعه ما چنين است. قرآن ميفرمايد هر كه بيخدا باشد چنين است. آنكه حال نداشته باشد كه 2 ركعت نماز بخواند معلوم است كه بايد يك كلاف سر در گم باشد. «من اعرض عن ذكري فان له معيشهً ـــــــ» حالا تا اين اندازه بد است ولي قابل تحمل است و آنچه قالب تحمل نيست. بحث ما است. «ونحشره يوم القيامه اعمي» (سوره طه، آيه124) روز قيامت كور وارد صف محشر ميشوند. «قال رب لم حشرتني اعمي و قد كنت بصيراً ال كذلك اتتك آياتنا فسيتها و كذلك اليوم تنسي» (سوره طه، آيه125-126) قرآن را فراموش كردي. وقتي قرآن را فراموش كردي كور باطن شدي. آن كور باطن الان رو شده است. و سر تا پا كوري و آدم كور اگر عصا و راهنما نداشته باشد به جهنم ميرود. آدم بينماز در روز قيامت عصا ندارد. اهلبيت را ندارد لذا حتماً به جهنم ميرود آن كساني كه نماز نميخوانند حتي كساني كه به نماز اهميت نميدهند مورد شقاوت اهلبيت واقع نميشوند. روز قيامت عصا ندارند، راهنما ندارند، و معلوم است هر كه روز قيامت راهنما ندارد بايد جايش جهنم باشد. جوانان، اينها را ساده نگيريد. قرآن با كمال صراحت ميفرمايد آن كسي كه در وقت نماز از نماز غافل است واي به اين ناملمان. وقتي خدا بگويد واي. معلوم ايت كه ديگر كاسبي او چه خبر است يعني موقع نماز اگر كاسبي كند اين كسب بركت ندارد. يعني ه رچه در ميآورد باز هم خرج و مخارجش چاه ديو شده است. يك معناي ديگر عني از همين خورد و خوراكها ناگهان يك پسري تحويل جامعه ميدهد كه بيغيرت است و يك دختري تحويل جامعه ميدهد كه بيعفت است. و در دوران نامزدي دست در دست هم ميكنند و توي خيابان راه ميروند. يك آدم باغيرت و باعفت اين كار را نميكند چه كسي اينكار را ميكند دو تا ميمون. اينها واقعاً ميمون هستند اگر چشم بصيرت باشد اين ميمونها و بيغيرتها و اين بيعفتها را ميبيند كه دارند توي خيابان توي پاركها راه ميروند. ميبينند ـ جوانها ـ والله ميبينند. جوانها والله اين بحث مسلم است. قرآن است، روايت است، فلسفه است، عرفان است. به خودتان حم بكنيد، حيف نيست كه يك آدم مبدل به ميمون شود. پول بيبركت يعني انسان موقع نماز كاسبي كند و پول دربياور و دخترها و پسرهايي پيدا كنند كه در خانهها مختلط هستند و زن بيعفت و مرد بيغيرت پيدا ميشود. با خدا كه نميشود جنگيد يك ظالمي خيلي ظلم ميكرد و رئيس او كه پدر او بود و او را خيلي دوست ميداشت به او ميگفت ه ركاري بكني من او را درست ميكنم اما مواظب باش خدا گير نشوي كه اگر خداگير شدي ديگر هچكس نميتواند درستش كند. من به كاسبها ميگويم موقع نماز، نمازت را بخوان و الا خداگير ميشوي كه اگر خداگير شدي ديگر هچيكس نميتواند درست كند و يك دفعه يك ظالمي را با دست خودمان بر سر خودمان مسلط ميكنيم كه نه رحم دارد و نه حلم دارد و نه علم دارد. و نمِدانيم كه چه كار كنيم چون خودمان بر سر خودمان مسلط كردهايم . «سلط الله عليهم من لا رحم له و لا علم له و لا حلم له» و علي كل حال اين آيه شريفه به ما ميگويد آدمهايي كه بيخدا هستند مخصوصاً بينماز ها و آنها كه به نماز اهميت نميدهند اينها كور وارد صف محشر ميشوند. دعاي در قرآن هست كه مفسران ميگويند خدا فحش داده است. يكي راجع به عامل بيعمل كه در سوره جمعه آمده است «مثل الذين حملوا التوريه ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا» (سوره جمعه، آيه5) آن علما كه به علمشان عمل نميكنند و آن علمايي كه ميدانند ولي بر طبق گفتههايشان عمل نميكنند. اينها مثل الاغي هستند كه يك بار كتاب بار آنها است. مفسرين ميگويند خدا در اي آيه ميگويد «اي الاغ» به علمت عمل كن. يعني فحش ميدهد. اما من خيال ميكنم اين آيه مربوط به بحث ما است فحش نيست قرآن نميخواهد فحش بدهد بلكه ميگويد آن عالمي كه به علمش عمل نكند آنكه ميداند ولي فاسقو فاجر است واقعاً يك الاغ است و آنها كه چشم بصيرت دارند ميبينند يك الاغ كه بار كتاب بر او است. آن علمش يك بار كتاب و فسقش او را مبدل به الاغ كرده است. يك الاغ كه يك بار بر دوش دارد. راجع به علمايي كه ظلم ميكنند و غرور و تكبر دارند منيت و نفسيت دارند و نظير بلعمباعور دنيا پرست و رياستطلب هستند. اينها هم در قرآن به سگ تشبيه شدهاند«فمثله كمثل الكلب» (سوره اعراف،آيه176) يعني آن علمايي كه ضرر براي دين دارند اينها مثل سگ هستند. «ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلحث» (سوره اعراف، آيه176) اگر در جامعه باشند و جامعه آنها را بپذيرند ضرر دارند و اگر جامعه آنها را نپذيرند نق، نق و كتاب و مقالههايشان دين را از بين ميبرد. باز مفسران ميگويند خدا به اين عالم فحش ميدهد اما من خيال ميكنم عالم اينچناني به صورت سگ ميباشد. آن هم به صورت سگ هار كه بچه را ميدرد و بزرگ را ميدرد. عالمي كه به علمش عمل نكند و عليه اسلام كار كند،عالمي كه عليه حق و حقيقت مقاله بنويسد و فتوا بدهد و كتاب بنويسد، قرآن ميفرمايد به صورت سگ هار است كهدر روز قيامت معلوم ميشود در روز قيامت كه چشمها تيزبين ميشود ميبينند كه آن عالم به صورت سگ هار لهله كنان آمده است صف محشر آقا، خانم، مواظب باش. صفات رذيله براي انسان خيلي ضرر دارد در روايات ميخوانيم آن خانم كينهتوز كه با عروسش نميسازد و با شوهرش نميسازد و كينه شوهر و عروس و مادرشوه ردر دل دارد يا آقاي كينهتوز باريكبين كه در خانه مو را از ماست ميكشد به صورت شتر وارد محشر ميشود. آن كينههايش هم باري از وزر و وبال روي شتر و وارد صف محشر ميشود آن كينهها و كينهتوزيها او را به صورت شتر در آورده است. بايد خودسازي كنيم و سلامت نفس پيدا كنيم و بايد نگذاريم صفت رذيله در ما رسوخ كند و الا بيچاره ميشويم . پايان