شماره درس: 42
تاريخ درس: ۱۳۸۲/۳/۱
متن درس:
بسم الله الرحمن الرحيم
بحث ما راجع به دستورالعملي بود كه به پيامبراكرم داده شده است براي اينكه آن بار سنگين نبوت را به منزل برساند و اين دستورالعمل، دستورالعمل فوقالعاده مؤثري و بالايي است مخصوصاً براي بحث ما بحث ما اين بود چه كنيم درخت رذالت را از دل بكنيم درخت فضيلت را به جاي آن غرس كنيم بارور كنيم و از ميوهي آن هم خود و هم ديگران استفاده كنيد در اينباره حرفهايي زده شده بحث رسيد به اينجا كه اگر به دستورالعملي كه به پيامبراكرم داده شده است عمل كنيم اين كار سنگين اين كار مشكل آسان ميشود دربارهي اين دستورالعمل گفتم كه يازده جزء دارد. راجع به جزء اولش كه شب بيداري راجع به جزء دومش كه نماز شب راجع به جزء سومش تمسك به قرآن راجع به جزء چهارمش تمسك به ولايت صحبت كردم و اميدوارم همه مخصوصاً جوانها به اين چهار جزء عمل بكنيد اگر دنيا بخواهند دنياي آبادي پيدا ميشود. اگر آخرت بخواهي آخرت آبادي پيدا ميشود اگر سير و سلوك بخواهي مِتوانيد راه مشكل را طي كنيد و بالاخره اگر سعادت دنيا ميخواهيد اگر سعادت آخرت ميخواهيد ميتوانيد به اين چهار چيز تمسك كنيد و به دست بياوريد بحث هفته گذشته راجع به جمله پنجم بود. «ان لك في النهار سبحاً طويلا» يا رسولالله اگر بخواهي اين بار نبوت اين بار سنگين به منزل برسد كار ميخواهد كار آن هم دائمي گفتيم در اين جا به جاي اينكه بگويد كار ميخواهد كار مداوم ميخواهد فرموده است كه در روز براي تو سبح طويل است و اين جمله از نظر لغت معنايش اين است كه همين طوري كه اين ستارهها شناور در فضا هستند و حركت حركات دقيق سرسامآوري دارند انسان بايد شبيه به اين ستارهها باشد نه فقط يك حركت بايد حركات متعدد داشته باشد مثلاً همين كرهي زمين ما تا حال شانزده حركت براي آن اثبات شده است حالا آن كسي كه خيلي مشهور است حركت وضعيش ايت كه شبانهروز پيدا ميشود حركت انتقاليش است كه سال پيدا ميشود و آن حركت به دنبالهي ستاره و گاش است كه از قافله عقب نميماند و قرآن در اين آيه اشارهي به همين مطلب دارد. جوانها فقط يك كار نه يك جديت و يك و كوشش يك تلاش نه بايد كوشش و تلاش فراوان براي همه چي شماها دنيا ميخواهيد بايد براي دنيايتان كوشا باشيد بايد به اندازه وسعتان كار صبر استقامت روي كار داشته باشد شما آخرت ميخواهيد در حاليكه كار دنيا ميكندي بايد كار آخرت بكنيد نماز اول وقت آن هم عالي در مسجد با جماعت رابطه با مردم هر چه بشود رابطه با مستحبات به اندازهايي كه ضرر به كارتان نزند و بالاخره اجتناب از گناه صبر و استقامت در مقابل گناه بايد باشدمسلم علاوه بر اينكه حركت داريد براي دنيا بايد داشته باشيد حركت داريد براي آخرت بايد داشته باشيد باد خودسازي كنيد. سير و سلوك بايد باشد بايد كمكم با صبر و استقامت درخت رذالت رااز دل بكنيد اگر خدايي نكرده يك صفت رذيلهاي براي دل شما حكمفرما باشد نميگذارد شما دنيا داشته باشيد آخرت داشته باشيد سعادت داشته باشد آن صفت رذيله شما را مِبرد به ته جهنم هم ميبرد در حاليكه كار ميكنيد براي دنيا كار ميكنيد براي آخرت بايد بايد خودسازي كنيد بايد سير و سلوك دشاته باشيد اين راهي كه جلوي ماست راه بساير مشكل از منزلهايش يكي پس از ديگري بگذريد تا كمكم به مقام لقاء به مقام فناء برسيد به علي كل حال بايد حركتهاي متعددي بريا شما باشد اگر اصلاً حكرت نباشد تلاش نباشد كوشش نباشد معلوم است كه مثل ستارهايي كه حركت نداشته باشد پرت در فضا ميشود آب ميشود شما هم «خسرت دنيا و الآخره» نه دنيا هست نه آخرت اگر هم تلاش باشد فقط براي دنيا نميوشد كسي كه دنيا داشته باشد آخرت نداشته باشد ذليل است بدبخت است اگر همهي تلاشها براي آخرت اين هم اسلام پسند نيست اين هم بدبختي است اين هم ذلت است. اگ رتلاش براي دنيا تلاش براي اخرت يك آدم مقدس متقي در بيايد اما صفت رذيلهاي بر شما حكمفرما باشد نميگذارد آن تقوا برا يمشا مفيد باشد نميگذارد در آن تقدس بريا شما مفيد باشد خوب مگر شيطان تقوا نداشت؟ عالي دشات مگر شيطان تقدس ندشات؟ عالي داشت چه شد اين ذلت و بدبختي برايش جلو آمد؟ واي
به منيت واي به خوديت واي به تكبر واي به غرور واي به حسادت واي به آن كسي كه صفت حسادت بر دشل حكمفرما باشد مگر ميشود عاقبتش به خير بشود نميوشد واي به كسي كه غرور و تكر و منيت و خوديت بر دل او حكمفرما باشد بالاخره يك وقتي كه دو به دست او بيايد فرصتي به دست او بيايد كار خودش را ميكند حتي ميرسد به آنجا در مقابل خدا قد علم ميكند به خدا تشر ميزند شيطان چندين جا تشر ميزند شيطان چندين جا تشر زد به خدا و بالاخره در مقابل خدا لجاجت و اينكه آنكه نمي خواهي مي كنم عالي ميكنم عالي ميكنم پروردگار عالم هم تشر زد به او گفت كه تو و هر كه اطرافيان تو را جهنم ميبرم و در جهنم بايد بسوزند و بالاخره آن چه اين آيه شريفه به ما ميفهماند «ان لك في النهار سبحآً طويلا» خطاب به رسولگرامي يارسولالله تو شب داري براي رابطه با خدا شببيداري نماز شب خواندن قرآن روزداري روز مثل يك كرهي متحرك بايد حركتها داشته باشيد تا آن حركتها بتواند تو را پيروز بكند و رسولگرامي چنين بود رسولگرامي حركت چه حركت سرسامآوري مثل يك كره آن هم نه يك حركت، حركاتي وقتي موقع نماز و نماز شب و عبادت ميآمد به اندازهايي روي پا ميايستاد عبادت ميكرد كه آيه شريفه نازل ميشد « طه ما انزلنا عليك القرآن لتشغي» اي پيامبر ما قرآن را نفرستاديم ما دسترو كار به تونداديم كه اين قدر خودت را به مشقت بيندازي پاهاي مبارك ورم ميكند پيامبراكرم در وقت نماز شبشان گاهي روي پاي راست ميايستادند پاي چپ را بلند ميكردند برا ياينكه يك استراحتي بكند گاهي روي پاي چپ پاي راست را بلند ميكردند يا تنه را به پاي راست يا چپ ميدادند تفاوتي ندارد بالاخره از بس ميايستادند عبادت ميكردند پاهايشان ورم كرد آن را راجع يبه عبادتشان وقتي كه ميرسيد به كار براي مردم شبانهروزي خدمت به خلق خدا خدمت ه خلق خدا ايشان به اندازهاي كه آن مثال مشهور را همهي شما شنيديد اما حيف كه عمل نميكنيد سرمشق نميگيريد پيامبراكرم پيراهن نداشتند يك كسي سه درهم داد به پيامبر يا رسولالله اين را يك پيراهن براي خودتان تهيه كنيد اميرالمؤمنين رفتند يك پيراهن سه درهمي گرفتند آوردند پيامبر يك نگاهي به آن كردند گفتند گران قيمت است خودشان با اميرالمؤمنين آمدند پيراهن را پس دادند يك پيراهن خريدند يك درهم همان جا پوشيدند در برگشت يك دختر بچهاي كه كنيزك بود پولش را گم كرده بود و ناراحت بود. رسول گرامي يك درهم به آن دادند بعد هم باز گريه ميكرد براي اينكه ديرش شده بود خود رسول گرامي با اميرالمؤمنين آمدند در خانهي صاحب اين كنيزك سلام كردند دفع دو، سوم جواب سلام شنيدند اين دختر را به من ببخش گفت: اصلاً در راه خدا آزداش كردم براي خاطر شما برگشتند در راه برخورد به يك فقيري كردند شام نداشت روزانه نداشت حضرت يكدرم را دادند به او بعد يك جمله از پيامبراكرم نقل ميكنند كه پيامبراكرم فرمودند: به چه پول حلالي چه پول بابركتي يك برهنهاي را پوشاند يك كنيزكي را آزاد كرد يك خانوادهاي را هم شكمشان را پر كرد اين مثال مشهور نظيرش در زندگي پيامبراكرم زياد است زياد. در سير و سلوكشان جداً رسيد به آنجا كه چندين مرتبه شايد چند صد مرتبه ايشان معراج رفتند آن معراج مشهورشان كه با جسم مبارك بود و بعد هم آن معراجها كه شايد با روح مباركشان بود بالاخره همهي اينها سير و سلوك بود براي پيامبر با براق حركت ميكردند ميرسيدند به آ»جا «ثم الي فندلي فكان قاب قوسين و ادني» اين سير و سلوك است اين رفتن به سوي خدا با براقي كه براي او ميآوردند كه به ما گفته ميشود جسمتان براق تو بايد تو هم معراج داشته باشي برسي به آنجا نماز تو معراج تو بادي برسي به آنجاا وقتي كه حمد ميخواني توجه دشاته باشي بيايي خدا دارد با زبان تو با تو حرف ميزند وقتي كه مابقي اذكاذ نماز را ميگويي بيايي توجه، توجه بيايي اينكه داري به خدا حرف ميزني بيايي اينكه خدا توجه به حرفهاي تو دارد. «الصوله معرج المؤمن» و بالاخره پيامبراكرم آنجا كه بايد كار دنيا كند جدي كار دنيا ميكرد. آنجا كه بايد كار آخرت كند جدي كار آخرت ميكرد آنجا كه بايد سير و سلوك كند معراج ميرفت آنجا هم كه بايد براي تقويت اسلام كار بكند شايد همهي كارها را روي هم بريزيم به اندازه كار رسولگرامي براي تقويت اسلام نميشود آن سيزده ساله پيامبراكرم فوقالعاده كار ميكرد در حاليكه موانع زياد بود راوي ميگويد كه من در مني ديدم يك جواني به جلو پيرمرد رخفتي به عقب و دارد كفش به سر و پاي پيامبر به سر و شانه پيامبر ميزند گفتم اين چيه؟ گفت آن جوانادعاي پيامبري كرده است و آن عمويش است ابيلهب است دارد كتكش ميزند اما نه كتك ابيلهب آن صدمات آن زحمات همه تحمل ميكرد پيامبراكرم يك مقدار كارشان كه بالا گرفت اين كفار قريش ارذال اوباش را روي كار كردند پيامبر را سنگ بزنند پيامبراكرم از خانه بيرون ميآمد پيامبر را سنگ باران ميكردند بعد هم دستور داشتند سنگ را به ساقه پاي پيامبر بزنند درد بيايد خيلي اما نكشد پيامبر را پيامبراكرم گاهي فرار ميكردند برميگشتند به خانه كه حضرت خديجه هم انصافاً براي اسلام خيلي كار كرد حضرت خديجه پيامبر را در اتاق ميكردند پشت به سنگها رو به پيامبر هي داد ميزنند خانهي آزاد را سنگ باران نكنيد بالاخره گاهي هم فرار ميكردند به مسجدالحرام گاهي هم فرار ميكردند به بيابانها خبر ميدادند به حضرت خديجه فرار كرد به بيابانها حضرت خديجه با اميرالمؤمنين كه يك جواني بودند ميرفتند و پيامبراكرم را اين طرف آن طرف يا رسولالله، يا رسولالله زير بتهايي زير سنگي ايشان را پيدا ميكردند حضرت خديجه ميگويند كه ميشنيدم با خدا زمزمه دشات ميگفت« اللهم الاحد قومي فأنهم لا يعلمون» خدايا اگر يمخواهي دل من خوش بشود من به هدف برسم اينها مسلمن بشوند اينها هدايت بشوند سيزده سال در مكه پيامبراكرم چنين بود آن شعبابيطالب سه سال اينها زندان در شعبابيطالب بودند افرادي كه مشرف شدند مكه ميدانند شعبابيطالب يك درهاي بوده و اين دره حضرت ابيطالب شترهايش آنجا ميخوابانده و اين مربوط به حضرت ابيطالب بوده. اين كفار قريش قانون وضع كردند يك ناامني عجيبي براي پيامبر و مشلمانها پيدا شد پيامبراكرم يك عدهايي اينها را تبعيد كردند به حبشه يك عدهايي از اينها را رفتند يعني يك عده از اين بچهها، زنها، پيرمردها باقي ماندند پيامبراكرم مجبور شد اينها را برد در شعبابيطالب سه ساله زندان بودند كه اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه ميفرمايد: به معاويه مينويسد معاويه شما اين بوديد كه ما را سه سال زندان در وسط بيابان كرديد شبها از سرما روزها از گرمابچههاي ما از تشنگي از سرما و گرما مردند زنهاي ما از سرما از گرما از گرسنگي از تشنگي پوست گذاشتند اما همين سه سال كه حضرت خديجه اداره ميكرد با آن مالي كه داشت ولي پيامبراكرم باز ساكن نبودند در فرصت مثل ايام حج ميآمدنداز شعب ابيطالب بيرون در عرفات مخصوصاً در آن سه روز در مني در مسجدالحرام مرتب تبليغ ميكردند داد ميزدند «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» خوب كار ميكردند خوب آن سيزده ساله شد در حاليكه آن فعاليت آن استقامت نشد كم شد پيامبراكرم آمدند مدينه خوب توانستند تشكيل حكومت بدهند تشكيل حكومت دادند همه جمع شدند بريا نابودي اسلاكم چه كفار قريش چه غير كفار قريش و استكبار جهاني از ــــــ پياده نظامها در خود داخل بالاخره هشتاد و سه تا جنگ براي پيامبراكرم جلو آوردند در ده سال پيامبراكرمبا نبود امكانات تمام اين جنگها را پشت سر گذاشتند البته مسلمانها، مشلمانهاي صدر اسلام خيلي تأييد كردند خيلي كار كردند ولي 83 و 84 جنگ يكي پس از ديگري يعني در سال هفت، هشت تا جنگ روي دست پيامبراكرم گذاشتند و پيامبراكرم با يك صبر و استقامتي يكي پس از ديگري اين جنگها را پشت سر گذاشت براي اينكه به هدف برسد و به هدف هم رسيد به قول يك بزرگي ميگويد گرده دنيا را تكان داد با نبود امكانات اما با كار با كوشش با تلاش توانست پيامبراكرم خيلي كار بكند خيلي بله مسلمانها هم يكي پس از ديگري اينها هم تلاش كوشش از پيامبراكرم ياد گرفته بودند كه در حالي كه جنگ ميكنند بايد نماز بخوانند. در حاليكه نماز ميخوانند بايد به فكر دنيايشان باشند در جنگ ذاتالرقي دارد جنگ ذاتالرقي يعني آن جنگي كه مسلمانها رفتند جنگ نه شتري، اسبي، قاطري هيچي نداشتند سوار بشوند متأسفانه كفش هم نداشتند پا بكنند پابرهنه رفتند پاهايشان زخم شد كهنه به پا بتند مشهور شد جنگ ذاتالقري يعني آن جنگي كه مسلمانها كهنه به پا بستند با نبود امكانات جنگ پيروز شد در برگشت همين موقعها مثلاً يك جا منزل كردند لشكر خسته بود خيلي پيامبراكرم فرمودند:لشكر بخوابد لشكر خوابيد فرمودند دو نفر پاسدار لشكر را مواظبت كند عمار ياسر با يك نفر ديگر گفتند كه ما پاسداري ميكنيم وقتي كه لشكر خوابيد خود پيامبراكرم هم خوابيدند عمار به رفيقش گفت من تنهايي هم ميتوانم تو هم بخواب آن هم خوابيد عمار تنها ماند عمار به خودش گفت كه خوب من هم ميتوانم پاسداري كنم هم ميتوانم نماز بخوانم شروع كرد نماز، نمازي هم نه مثل نمازهاي ما سوره كهف را شروع كرد دشمن رسيد يعني دشمن رسيد يعني دشمن يك نفر زن و بچهاش اسير شده بودند آمد دنبال زن و بچه رسيد ديد كه لشكر خواب است و يك نفر دارد پاسداري ميكند يك تيري زد به سينه عمار ياسر تيرهاي آن زمان سوراخ ميكردند اما نميكشت تير، تير كمان بود نمازش را قطع نكرد خون جاري شد نماز را قطع نكرد. و تير دوم ديگر سوره را قطع كرد ركوعكرد، سجده كرد سلام كرد بلند شد تير كمانش را برداشت رفت دنبال دشمن، دشمن فرار كرد بعد آمد رفيقش را پيدا كرد رفيقش ديد خون از سينهي عمار ياسر دارد ميريزد. اقا چرا مرا بيدار نكردي چرا لشكر را داد نزدي بيدار بشوند يك جمله دارد و آنكه ميترسيدم مخالفت رسولگرامي باشد والا دلم ميخواست كه جان از بدنم مفارقت كند اما سوره كهف در نمازم قطع نشود معلوماست اين پيروز است عمارياسر ميشود با آن همهمقام آنجا كه بايد كار كند كار ميكرد آنجا كه بايد عبادت كند عبادت ميكرد آنجا كه بايد سيرو سلوك كند سر و سلوك ميكرد آنجا كه بايد جنگ با دشمن كند اين جوري جنگ با دشمن ميكرد جوانها اگر عزت ميخواهيد كار، تلاش، كوشش، تلاش اگر شوكت و پيروزي ميخواهيد كار، تلاش، كوشش جوانها شما اگر نبوديد البته آن جوانهاي مثل شما الان ما نظام نداشتيم آن هشت سال جنگ تحميلي ارگ جوانها كار و تلاش نداشتند اگر آن عبادتها در قرارگاهها در سنگر نبود اگر آن رمز يارسولالله يا علي نبود مگر ما الان نظام داشتيم مگر ما الان جمهوري اسلامي داشتيم تلاش، كوشش، كار رابطهي با خدا به قول قرآن اين جوانهاي در جبهه سبح بودند فقط جنگ نميكردند رابطه {} گفت تو را عاشق تو ميشود وقتي كه عاشق تو شد تو عاشق او ميشوي وقتي عاشق او شدي تو را شهيدش ميكني خدايا مرا شهيدم كن، شهيدم كن، شهيد معلوم است اين پيروز است اين همان جنگ تحميلي ميشود و پيروزي چشم روشني براي همه، همه كار ميخواهد تلاش ميخواهد كوشش ميخواهد يك جمله به همه مخصوصاً جوانها بگويم نميدانم، نميشود، نميتوانم در قاموس انسان راه ندارد اگر بخواهد حتماً ميشود اگر بخواهد حتماًميداند اگر بخواهد حتماً قدرت و علم پيدا ميكند اينكه نميتوانم، نميشود، نيمدانم اين مال تنبلها است اين مال انسانها نيست اين مال غيرانسانها است كار، كوشش تلاش فقط براي دنيا نه فقط براي آخرت نه فقط دنيا و آخرت نه پس چي هم سير و سلوك و هو خودسازي هم كسب بريا دنيلا و هم كسب براي آخرت ميشود مرضي خدا آنكه خدا ميخواهد از انسانها از مسلمانها اين است بايد ما شبانهروز تلاش داشته باشيم اگر هم خواب است بريا تلاشمان باشد بعضي از برگان اين جورياند كه اصلاً اينها به غير مستحب و و اجب چيزي انجام نميدهند گناه كه انجاتم نيمدهد مكروه هم كه انجام نمي دهد ماحاتش را رنگ استهباب ميدهد اگر مي خوابد براي اينكه نيرو بگيرد براي كار، كوشش، تلاش اگر ميخورد براي كار، كوشش، تلاش اگر استراحت ميكند براي كار، كوشش، تلاش اگر تشكيل خانه ميدهد براي كار، كوشش، تلاش و بالاخره اگر هم كارهاي دنيا ميكند يك رنگي به او ميدهد رنگ استهباب همه كارهايش ميشود يا واجب يا مستحب بايد چنين باشيم نميگويم استراحت نداشته باشن نه اين اسلام نيست نميگويم خواب كم داشته باش نه اين از اسلام نيست نميگويم كه تشكل خانواده نده نه اين از اسلام نيست نميگويم غداي لذيذ نه اين از اسلام نيست ميگويم اينكه همه چي به جاي خود بايد باشد يك زني آد پيش عايشه با عايشه كار داشت عايشه ديد اين زن در حاليكه زن است دختر نيست اما آن وضع شوهرداري را هم ندارد گفت كه مگر شوهر نداري؟ گفت چرا گفت اگر شوهر داري چرا شوهردار نيستي گفت راستش اين است كه شوهر من با دو نفر از رفقايش اينها هم قسم شدند به اينكه از سر دنيا بگذرند و شوهر من قسم خورده است هم قسم شده ديگر معاشرت با زن نداشته باشم رفيقش گقته است من ديگر غذاي لذيذ نميخورم سومي گفته است من ديگر معاشرت با احدي ندارم سه نفر رفتند يك جاي خصوصي دارند عبادت خدا ميكنند زن رفت عايشه آمد خدمت پيامبراكرم قضيه را گفت مرحوم فيض رضواناللهتعاليعله در مافي ميفرمايد: پيامبراكرم به اندازهايي عصباني شد كه بيوقت آمدند مسجد يك پتهي عبايشان روي زمين ميكشيد روي شانهاشان نبود توجه نداشتند آمدند مسجد به جارچي به مؤذن گفتند داد بزن مردم را جمع كن الصلوه، الصلوه، الصلوه گفتند آيا چه خبر شده براي اينكه اگر بيوقت ميگفتند الصلوه مثلاً جنگي جلو آمده خيال كردند جنگي جلو آمده همهي مردم آمدند مسجد پيامبراكرم منبر نرفتند رفتند روي پله اول ايستادند همهي اين ها براي همه مخصوصاً جوانهاي اسوه هست كه بدانند كار خيلي مهم است پيامبراكرم فرمودند: آي مردم من كه پيامبر شما هستم تشكيل خانواده ميدهم من كه پيامبر شما هستم غذا ميخورم من كه پيامبر شما هستم خواب ميروم من كه پيامبر شمتا هستم بامردم تماس دارم «ومن رغب عن سنتي فليس مني» هر كس هم غير من باشد غير روش من بشد غير سنت مرا داشته باشد اصلاً اين مسلمان نيست بعد هم فرستادند آن سه نفر را آوردند توبه دادند گفتند كه مسلمان آن هست هم دنيا هم آخرت مسلمان آن است تلاش، كوشش شبانهروزي اما نه اينكه بيخوابي باشد نه اينكه بياستراحتي باشد نه اينكه بيغذايي باشد نه بايد همه چي به حد وسط تلاش، كار، كوشش مدام به هر كجا ميخواهيد ميرسيد قرآن شريف ميفرمايد كه ميخواهي ملائكه بر تو نازل شود كار، كوشش، تلاش «الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا نتنزل عليهم الملائكه الله تخافوا و لا تخزنوا و ابشروا بالجنه التي كنتم توعدون نحن اوليائكم في الحياه الدنيا و الآخره» يعني يك دسته مردم هستند تلاش كوشش ميگويند خدا، پا بر جا روي حرفشان متقيف سير و سلوكي ميفرمايد كه ملائكه بر اينها نازل ميشود دنبال ميشدند چي ميگويند: «الا تخافوا و لا تحزنوا» غم نخوريد از گذشتهها نكراني ندشاته باشد از آينده با نشاط مسلمان آن است كه بانشاط باشد ژوليدگي، گوليدگي، تنبلي، بينشاطي، غم و غصهايي اينكه مسلمان نيست مسلمان آن است كه غم و غصه نداشته باشد مسلمان آن است كه بينشاط نباشد مسلمان آن است كه اضطراب خاطر از آينده ندشاته باشد « الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» از گذشته غم ندارد از آينده ترس ندارد خدا را دارد ملائكه ميگويد كه از گذشتهها غم نداشته باش از آيندهها نگران نباشد «نحن اوليائكم في الحياه الدنيا و الآخره» ما كمك كار تو هستيم هم در دنيا كمكت ميكنيم هم در آخرت و اين «نحن اوليائكم في الحياه الدنيا و الآخره» به ما ميگويد كه اين آيه مربوط به دم مرگ نيست اين آيه مربوط به خواص است مربوط به آن كساني است كه راستي كار كردند با تلاش ديگر جوان و پير هم ندارد همان قضيه است زيداينحارثه جوان است پاي منبر پيامبر نشسته بود پيامبر يك نگاهي به آن كردند ديدند در عالم ديگر است گفتند كه:« كيف اصبر» حالت چه طوره؟ حالت چه جوره؟ گفت:«اصبحت موقنا» راستي با تلاشم با كوششم رسيدم به جايي به مقام يقين رسيدم علامتش هم اينكه من الان جهنمي را ميشناسم بهشتي را هم ميشناسم بهشت و جهنم را هم ميتوانم ببينم ميخواهي من بهشتيها، جهنميها را معرفي كنم. لب گزيدش مصطفي كه بس. گفت نه ديگر معرفي نيمخواهد بكني جوان است اما باتلاش و كوشش به هر كجا كه بخواهد ميتواند برسد اين بحث ناقص است بايد هفت، هشت جلسه دربارهاش صحبت كنم از جوانها تقاضا دارم مأيوس نباشيد از جوانها تقاضا دارم به هر اندازه ميتوانيد كار كنيد تلاش، كوشش، صبر، استقامت، سعيصر، سعهصبر در مقابل مشكلات مسلم گرههاي لاينحل را مي توانيد حل كنيد.