بسم الله الرحمن الرحيم
راز و نياز
دنيا، فريبخانهي شيطان يا عبادتگاه اولياء؟
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته)؛ در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 8/3/87 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
«إلهي أسْكَنْتَنا داراً حَفَرَتْ لَنا حُفَرَ مَكْرِها، وَعلَّقْتَنا بِأيْدِي الْمنايا في حَبائِلِ غَدْرِها، فَإلَيْكَ نَلْتَجِئُ مِنْ مَكائِدِ خُدَعِها، وَبِكَ نَعْتَصِمُ مِنَ الإِغْتِرارِ بِزَخارِفِ زينَتِها، فَإنَّها المُهْلِكَةُ طُلاّبَهَا، المُتْلِفَةُ حُلاّلَها، المَحْشُوَّةُ بِالآفاتِ، المَشْحُونَةُ بِالنَّكَباتِ».
خدايا! تو ما را در سرايي سكنا دادهاي كه چالههاي مكر را براي ما حفر كرده است، وَعلَّقْتَنا بِأيْدِي الْمنايا في حَبائِلِ غَدْرِها؛؛ دامهايي از روي مكر و نيرنگ گسترده كه ما را در چنگال مرگ آويزان كرده است. فَإلَيْكَ نَلْتَجِئُ مِنْ مَكائِدِ خُدَعِها،؛ پس به تو پناه ميبريم از اين همه كيدها و مكرهاي فريبكارانهاش. وَبِكَ نَعْتَصِمُ مِنَ الإِغْتِرارِ بِزَخارِفِ زينَتِها، و به تو چنگ ميزنيم از اين كه به زينتها و زيورهايش مغرور شويم؛ زيرا اين دنياست كه طالبانش را هلاك و ساكنانش را تباه ميكند؛ سرايي پر از آفتها و نكبتها.
عبارتهاي پيشين، بيانگر چگونگي توصيف دنيا است. اما درباره؛ اين توصيفها سوالاتي به ذهن ميآيد كه مناسب است قدري بر آنها درنگ كنيم. نخست دربارهي مفاهيمي چون: مكر، خدعه، غدر و كيد که به دنيا نسبت داديم؛ خانهاي كه مكر ميكند، نيرنگ ميزند و فريب ميدهد؛ پرسش اين است که چطور مكر ميكند، فريب ميدهد و دام ميگسترد؟ هم چنين بايد پرسيد چرا خداوند دنيا را مكار و حيلهگر آفريده است؟ و نيز چرا ما را در اين دنياي پر از آفات و نكبتها و حيلهها قرار داده است؟ اين پرسش بعضي آيات قرآن را هم دربر ميگيرد: فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ1. حيات دنيا فريبنده است. اين پرسش وقتي جديتر ميشود كه به رواياتي برميخوريم كه از مذمت دنيا نهي شده است. متجر اولياء الله2؛ دنيا تجارتخانه اولياء خداست. به راستي حيله، مكر و خدعه دنيا با تعبير تجارت؛ خانهي اولياي خدا چگونه جمع ميشود؟ بدون شك در قرآن و روايات، به خصوص در نهج البلاغه، عبارات زيادي در نكوهش دنيا آمده است. قرآن درباره زندگي دنيا لحن نكوهشآميزي دارد؛ اما روايتي است كه اگر كسي لعن دنيا كند، دنيا در جوابش ميگويد: خدا لعنت كند آن كسي را كه از من و تو گناهكارتر است. يعني من چه گناهي كردهام كه من را لعنت ميكني، تويي كه مستحق لعنتي و گناهكار3. اما تعابيري كه در ابتداي بحث به آنها اشاره شده است، نه در آيات و نه در رواياتي بود كه پيشتر بحث كرده؛ بوديم. اين تعابير بسيار سنگين است. يعني دنيا را خيلي گناهكار معرفي ميكند. هم دنيا را داراي مكر و نيرنگ معرفي ميكند و هم پر از آفات و نكبتها! بنابراين، شايسته است براي بررسي از محكمات شروع كنيم تا به تدريج به حل متشابهات نائل شويم.
دنيا، زشت يا زيبا؟
بيشك اين عالم از آن جهتي كه مخلوق خداست، گناه، زشتي و قباحتي ندارد. در قرآن كريم آمده است: الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ4، هر چه خداوند آفريده نيكو است و عالم هم مخلوق خداست. ممكن است برخي از عناصر اين عالم، يعني زمين، آسمان، ستارگان، خورشيد، ماه، انسانها، حيوانات، درختان و گياهان براي بعضي نفع و براي بعضي ديگر ضرر داشته باشد؛ ولي از نظر قرآن تمام دنيا داراي حُسن است. از طرفي هم، دنيا يك موجود ذيشعوري كه در صدد دشمني با ما باشد و بخواهد ما را فريب بدهد، نيست. آيا ستارگان، دريا و كوهها درصددند براي ما نقشهاي طرح كنند و ما را فريب دهند؟! آن موجودات در حال تسبيح خدا هستند، فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ5: زمين و آسمان به خدا عرض كردند ما مطيع هستيم.
در اين جا پرسشي مطرح است كه بيشتر جنبهي ادبي دارد. اين دنيايي كه نه شعوري دارد و نه با ما دشمني دارد، چگونه مكار و حيلهگر است؟ همچنين بايد بيانديشيم چه چيزهايي در آدمي موثر است كه وي را از مسير فطرت و تكامل منحرف ميكند، و سبب سقوط انسان و رسيدن به درجه حيوانيت ميشود. به عبارت ديگر، با اين كه خدا به انسان عقل و فطرت سالم، خداخواه، دوستدار خوبيها و زيباييها را عنايت فرموده؛ است، چه طور او شيطانصفت يا حيوانصفت ميشود؟ فرض كنيد انسان در معرض انجام كار زشتي قرار ميگيرد. كساني كه اصلاً مبتلا به گناه نشوند اندكند. البته ما يقين داريم چهارده معصوم و انبياء و بعضي از امامزادههاي بزرگوار مثل: حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت علي اكبر(ع) و حضرت معصومه(س) معصوماند و گناهي مرتكب نميشوند. اما ديگران كمابيش، اگرچه گناه صغيرهاي هم باشد، به آن مبتلا ميشوند. به راستي چه طور آدمي به گناه مبتلا ميشود؟ مگر چه چيزي در گناه است؟ اولين چيزي كه سبب ميشود ما سراغ گناه، اگرچه كوچك برويم، لذتي است كه در آن هست. در واقع غرايز حيواني، ما را براي درك آن لذت به طرف آن گناه سوق ميدهند. اگر لذتي نبود، آدم عاقل سراغ گناه نميرفت؛ اگرچه آنهايي كه عقل كاملي دارند، هيچ گاه سراغ گناه نميروند.
با اين حال اينكه چطور ميشود كه گناه ميكنيم لذتي است كه در آن وجود دارد؛ لذتي كه شايد در كار حلال در حداقل باشد. اين يك عامل و شرط وقوع گناه است. گاهي مساله از گونهاي ديگر است. آدمي خيال ميكند كه فلان گناه لذت زيادي دارد، اما پس از انجام، به آن لذت مطلوب خود نميرسد. در واقع گاهي يك لذت در نظر آدم بسيار جلوه ميكند، آنچنان را آنچنانتر نشان ميدهد به طوري كه لذتهاي ديگر در برابرش كوچك ميشود. اما پس از انجام آن انسان ميفهمد كه اين لذت آن قدر ارزش نداشته است. قرآن اين عامل را به شيطان نسبت ميدهد: زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ6، تزيين يك لذت توسط شيطان! اين هم عامل ديگري است كه به انجام گناه كمك ميكند.
عوامل ارتكاب گناه
بنابراين سه عامل سبب ارتكاب گناه ميشود: نخست، هواي نفس است كه همان تمايلات انسان و غرايز است. دوم، تزيينات شيطان و سوم دنيا است؛ جايي كه گناه در آن به انجام ميرسد: زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا7؛ دنيا اينها است: مزرعه و باغ و كشاورزي، موقعيتهاي اجتماعي، اسبها و اتومبيلهاي زيبا، طلا و نقره، دلار و يورو؛ گزينههايي كه آدم را جذب ميكند: اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»8؛ اگر خوردنيها و پوشيدنيها و ... نباشد، در واقع وسيلهي ارتكاب گناه هم نيست.گويي كه شرايطي در اين عالم است كه بايد براي تهيه يك چيز بسيار زحمت كشيد، با ديگران جنگيد و از چنگ ديگران در آورد. اين تزاحمات و اين شرايط خاص، منشأ گناهان است. اگر فراواني بود و همه چيز در همه جا در دسترس بود، ديگر گناهي نميشد. ما نيازمند هوا هستيم كه همه جا و به قدر كافي هست. من نفس ميكشم، ديگران هم نفس ميكشند، براي آن دعوا نميكنيم و بنابراين گناهي هم نميشود. اگر همهي خواستههاي انسان اين طور بود، يعني هيچ مزاحمي نبود، دعوايي هم نبود و هيچ گناهي هم اتفاق نميافتاد. علت، تزاحمات دنيا است. ظلمها، قتلها، جنايتها، خيانتها و دنبالش دروغها و تهمتها براي اين است كه آدمي ميخواهد چيزي را به چنگ بياورد كه ديگري نداشته باشد؛ حال ميخواهد پول، زن، فرزند، مقام، يا هر چيز ديگري باشد.
بنابراين، غير از اراده؛ و تصميم نهايي انسان كه جزء اخير از علت تامه است، سه عامل، مقتضي يا شرط بايد دست به دست هم دهند تا گناه انجام پذيرد. گفتني است براي ما فاعل افعال به خصوص آنجايي كه پاي يك عامل ذي شعوري در كار باشد، همان عامل ذي شعور است. فاعل ذي شعور در ارتكاب گناه، هم ما هستيم و هم شيطان. يعني هم از نظر عقلي و هم از نظر ادبيات قرآن و روايات، نسبت اين فعل به همهي عواملش صحيح است؛ همچنان كه به فاعلهاي طولي هم صحيح است. بنابراين اگر ما در چاله افتادن را به دنيا نسبت دهيم به خطا نرفتهايم. چرا كه دنيا، يكي از آن سه عامل است. همچنين همين نقش عامليت دنيا براي فريضهاي چون عبادت هم قابل تعميم است. اگر اين دنيا نبود، مسجد و مدرسه و صحنهي جهاد و انفاقي نبود، كار خوبي هم انجام نميگرفت و ثوابي هم نوشته نميشد. پس اين دنيا يك سكهي دو روست. از يكسو به تكامل ما كمك ميكند: متجر اولياء الله، مسجد ملائكة الله. يعني اولياء خدا از فرصتهايي كه در دنيا برايشان فراهم ميشود، سودهاي كلان ميبرند. از سوي ديگر، سبب انحراف بسياري ميشود.
هشدار!
پس بايد انسان را هشيار كرد و او را از افتادن در چاهها و دامها حذر داد. معمولاً پزشكان نسبت به مرضها، ميكروبها، باكتريها، امراض مسري هشدار ميدهند. آيا كارپزشك فقط اين است كه بگويد: آب خنك، نان گرم و گوشت بره بخوريد؟ پزشك بايد از ضررها حذر دهد و از بيماريها پيشگيري كند. انبياء، ائمه اطهار و علما براي جامعه به منزلهي اطباء هستند. آنان هشدار ميدهند كه اين دنيا فريبتان ندهد! اين كه بگويند از دنيا براي عبادتتان استفاده كنيد، اصل اوليه ارشاد و راهنماييهاي انبياست، اما بايد هشدارهايي را هم به آدم گوشزد كنند. آنان از بيم چاه و دشواري راه باخبرند. جادهي هموار را علامت نميگذارند؛ اين جادهي پيچ در پيچ است كه راهنمايي ميخواهد. بنابراين، سبب نكوهش پي درپي دنيا اين است كه دنيا ميتواند عاملي براي گناه انسان باشد. پس اين كه چرا ما فريبكاري و نيرنگ بازي را به دنيا نسبت ميدهيم، براي اين است كه يكي از شرايط انحراف و تحقق گناهان وجود چنين ظرفي است. هواي نفس و تزئينات شيطان ودنيا، هر سه دست به دست هم ميدهند و انسان را در مسير انحراف مياندازند. وقتي ظرف دنيا مهياست، زماني كه آدمي ميپندارد دزدي شيرين است و هنگامي كه شيطان وسوسه ميكند كه مرغ همسايه غاز است! گناه شكل ميگيرد. پس ميتوان گفت: دنيا ما را فريب ميدهد. اما چرا تعبير فريب، مكر، حيله و غدر در ميان است؟ فرض كنيد راهزني ميخواهد كسي را كه مقصدي دارد از راه خارجش كند. در اين صورت آن راهزن راهي و شرايطي را فراهم ميكند كه آن فرد را فريب دهد، او را از راه به در كند تا بتواند اموالش را بدزدد يا بلايي سرش بياورد. اين مكرها و حيلهها براي اين است كه آدمي را از راه صحيح به يك راه ديگري بكشند. انسان براي هدف بسيار عالي و مقدسي آفريده شده است: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً9، يعني جانشين خدا و همانا اين تعبير يعني در عمر بينهايتي در همسايگي خدا باشيم: رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ10،؛ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ11. هدايت فطري و عقلي و هدايت انبياء الهي براي اين است كه ما اين راه را بشناسيم و به سوي آن حركت كنيم. پس اگر چيزي باعث شد كه ما از اين راه منحرف شويم، همانا حيله، فريب و مكر ميشود. بنابراين وقتي دانستيم آن روي سكهي دنيا ما را به لذتهاي نامشروع ميخواند و سبب انحراف ميشود، آنگاه ميتوانيم بگوييم دنيا ما را فريب ميدهد. يعني اين لذتهاي دنيا، به خصوص وقتي شيطان آنها را تزئين كند، سبب انحراف ميشود؛ همچنان كه براي غارت اموال مسافري، او را به كجراهه و بيراهه ميكشانند. پس از اين جهت دنيا باعث غرور ما است و در اينجا غرور به معناي فريب دادن است، نه آن غروري كه در اصطلاح فارسي، براي مثال، ميگويند غرور جواني.
بنابراين آنچه سبب فريفته شدن ما ميشود، اين لذتهاي دنياست، و از اين روي سكه دنيا است كه ما از مسير صحيح عبوديت منحرف ميشويم و به آن مقامي كه بايد برسيم، نميرسيم؛ سقوط ميكنيم و نه تنها بالا نميرويم، كه روز به روز پستتر ميشويم تا جايي كه آرزو ميكنيم: يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً12.
--------------------------------------------------------------------------------
1. لقمان / 33.
2. ر.ك: بحارالانوار، ج 70، ص 129، باب 122.
3. ر.ك: وسايلالشيعه، ج 7، ص 509، باب عدم جواز سبّ الرياح و... الدنيا.
4. سجده / 7.
5. فصلت / 11.
6. انفال / 48.
7. آلعمران / 14.
8. حديد / 20.
9. بقره / 30.
10. تحريم / 11.
11. قمر / 55.
12. نباء / 40.