بسم الله الرحمن الرحيم
راز و نياز
«شرائط رجاء صادقانه»
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 06/07/86 مطابق با شانزدهم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
تحقق اسباب، لازمه رسيدن به خير
يكي از مناجاتهاي خمسعشر، مناجات راجين است؛ مناجات اميدواران. در ابتدا مقدمهاي را عرض ميكنيم. انسان فطرتاً به گونهاي آفريده شده كه چيزهاي خوب را كمال ميداند و آنها را دوست دارد. «وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ1»؛ محبتش نسبت به مصاديق خير زياد است. انسان رسيدن به خير مطلوب را دوست دارد. دوست دارد واجد شود و با آن ارتباط پيدا كند كه البته مشروط به شرايطي است و الاّ تمام خوبيها براي همه انسانها حاصل ميشد! تحقق اين امر منوط به اين است كه اسباب و شرايطش فراهم بشود. اسباب و شرايط در واقع يك نظم خاصي دارد كه اگر به آن ترتيب و با آن شكل خاص تحقق پيدا كند، حتما نتيجه بر آن مترتب ميشود. براي تحقق اين اسباب دو سيستم يا دو نظام را بايد در نظر بگيريم. يكي اينكه في حدّ نفسه اين اسباب چه هستند و چگونه تحقق پيدا ميكنند؟ و ديگر اين كه ما چگونه تصور ميكنيم؟! فرض بفرماييد اگر براي تحقق يك معلولي، صد عامل به طور مساوي دخالت داشته باشند، به محض تحقق آن صد عامل، معلول حاصل ميشود. نسبت هر يك در تأثير بر معلول يك صدم است. ولي اين ترتيب و تأثير هميشه در ذهن ما اين گونه نيست. گاهي ما خيال ميكنيم كه اين عامل تحقق دارد، ولي در واقع تحقق ندارد و گاهي بالعكس.
احتمال منطقي، احتمال روانشناختي
در اين جا دو نظام احتمالات به وجود ميآيد. احتمال منطقي و احتمال روانشناختي. فرض بفرماييد كاري را ميخواهيد انجام بدهيد يا ميخواهيد در درسي موفق شويد. انسان چقدر احتمال ميدهد كه اين هدف تحقق پيدا كند؟ يك وقت دقيقاً ميداند كه عوامل چيست و چند درصد در تحقق معلول تأثير دارند و طبق همان نظام درصد احتمال را مشخص ميكند. اين احتمالِ به جا و صادقي است. مثلاً ميگويد هفتاد درصد مطمئنم اين كار محقق ميشود. اما يك وقت ميگويم هفتاد درصد، اما ده درصد عواملش هم موجود نيست و اشتباه ميكنم. اين احتمالي كه ميدهم احتمالي روانشناختي است؛ اما صحت ندارد و جهل مركب است.
احتمال رحمت
چيزي كه اكنون مورد توجه و مطلوب ما است، رحمت و مغفرت و ثواب و رضوان الهي است. اينها اسبابي دارد. اين طور نيست كه خدا بيجهت به كسي رحمت بدهد يا از كسي بگيرد. اين خلاف حكمت خدا است. اگر گناه كسي را ميآمرزد يا شفاعت كسي را قبول ميكند بيحساب نيست، «كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ2»؛ همه چيز حساب دارد. ليكن ما نميدانيم حسابش چيست و چه وقت عمل ميشود؟ در بعضي از موارد ميدانيم خدا در چه شرايطي، چه كاري را انجام ميدهد. مثلاً مطمئن هستيم كساني كه در عمرشان گناه نكردهاند مانند ائمهي معصومين(ع) به بهشت ميروند. اين اطمينان از معرفتي كه به خدا و صفات او و وعدههايي كه خدا داده است پيدا ميشود. بر عكس آن، در مورد جهنم هم صادق است.
احتمال صادق و كاذب
اما دربارهي ديگران ميدانيم بهشت رفتنشان يا نجاتشان از عذاب مشروط است. گترهاي نيست كه خدا بگويد: اين چند تا را ببريد بهشت، آن چند تا را هم ببريد جهنم! سر سوزني خطا نميكند، منتها ما حساب كار خدا را بلد نيستيم. گاهي خيال ميكنيم مثلاً شفاعت يك امر خود به خودي است. شفاعت حق است اما دربارهي كسي كه ايمانش را سالم از اين عالم با خودش ببرد. ممكن است انسان بگويد: كه من كه ايمان دارم، پس حتماً شفاعت خواهم شد. امّا اين محاسبه صحيح نيست. چه بسا كساني كه سالياني ايمان داشتند و جزء مؤمنين بودند اما عاقبت به شر شدند. اگر با اينكه ميدانم استحقاق شفاعت ندارم يا ميدانم ايماني كه دارم لفظي است اما فرض كنم كه اسبپابِ تحقق اين رحمت و اين شفاعت فراهم است و بگويم هنوز هم اميد دارم خدا من را بيامرزد، اين اميدِ كاذب است. اگر چه واقعاً الان، هم اميد دارم و هم احتمال قوي ميدهم، اما اين احتمال روانشناختي و حالت رواني من، منطقي نيست. با احتمالي كه بر اساس مباني منطقي بايد سنجيده شود موافق نيست.
اميد صادق و كاذب
مثال سادهاي بزنم؛ كشاورزي محصولي ميخواهد بردارد. موقع شخم زدن، شخم ميزند، بعد هم موقع بذر پاشيدن بذر ميپاشد. به موقع هم آبياري ميكند، آفتاب وآب هم موجود است. ميگويد اميد دارم كه امسال مثلاً صد خروار از اين زمين محصول بردارم. نود درصدِ شرايط وجودي و عدمي را رعايت كرده اماممكن است چيزهاي غير قابل پيشبيني مثل سيل و آفتِ حساب نشدهاي، پيش بيايد. اين با اميد منافات ندارد. اما اگر موقعِ شخم زدن زمين گفت: حالا بدون شخم ميكاريم! حوصلهي شخم زدن ندارم. بذر خوبي هم نپاشد. موقع آبيارياش هم بگويد: خب چند روز ديگر باران ميآيد! بعد هم بگويد كه من اميد دارم امسال صد خروار محصول بردارم، خب، اين همه زمين دارم! اين اميد كاذب و غير عاقلانه است. زيرا زمين كشاورزي يكي از عوامل است. وجود خودِ زمين كه باعث صد خروار محصول نميشود. بايد شخم زد، تخم پاشيد، آبياري كرد و بعد هم مواظب بود آفت نخورد.
در امور معنوي هم همينطور است. «وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّي3»، براي ما جاذبه دارد، «أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ»؛ شير خالصي كه قاطي نداشته باشد، «وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ4»، «وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ5»، اينها را هم دوست داريم. بعد از ذكر همهي اينها ميفرمايد «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ6»؛ بالاتر از همهي اين نعمتها رضوان الهي است. اين چه قدر لذت دارد؟ بايد معرفت داشت تا فهميد چه قدر لذت دارد. همه اينها را دوست داريم و ميخواهيم به آن برسيم، اگر احتمال داديم كه اينها بي حساب به انسان ميرسد و اميدوار باشيم كه ما هم جزء كساني هستيم كه بيحساب ميگويند: برويد در بهشت! (اگر اينطور فكر كنيم) احتمال و اميد ما ارزش ندارد. اين خيال جاهلانهاي است و تحقق هم نخواهد يافت.
جهل به اسباب
گاهي هم كه اميدي نداريم، براي اين است كه نميدانيم اسبابش تحقق پيدا كرده است. كسي كه واقعاً نميداند خدا چقدر كريم است و رحمت خدا را نشناخته، وقتي اميدي ندارد، اميد نداشتنش به خاطر جهل اوست. اگر بداند خدا چقدر كرم دارد و در مقابل يك عمل خالص چه قدر پاداش ميدهد، اميدش به خدا بيشتر ميشود. برعكس هم اگر خيال كند كه خدا بدون دليل پاداش ميدهد، خيالي واهي است. به خود بگويد بالاخره اين گناهها را كرديم، اما خدا مهربان است و ميگويد بياييد و همهتان برويد بهشت! خود قرآن قسم خورده: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ7»؛ كه حتماً دوزخ از جنّ و انسِ گناهكار و كافر و معاند پر خواهد شد.
راهي براي بازگشت
مطلب ديگر اين كه اگر كسي گناهي كرده و ميداند راهي براي جبران وجود دارد و برايش راه انتخاب باز است، و واقعاً از گذشتهاش پشيمان شود خدا هم او را ميآمرزد. اگر اميد دارد كه خدا همهي گناهانش را ميآمرزد؛ اين اميد و رجاء، رجاء صادقي است. خدا هم وعده داده كساني كه حسن ظنّ به خدا داشته باشند، خدا ظنّ و رجاءشان را نااميد نميكند. امّا اگر كسي، يا نداند كه رحمت خدا اسبابي دارد، و يا از سرِ هوس، با اينكه ميداند با توبه گناهان شسته ميشود و برايش هم امكان دارد، توبه نكند و اميد به بخشش خدا داشته باشد؛ اين اميد، اميدي كاذب است. مثل كشاورزي است كه محصولش دارد خشك ميشود و نرود آبياري كند! ميگويد حالا امروز نه، فردا، فردا نشد يك هفتهي ديگر! بايد گفت: دروغ ميگويي! تو اميد نداري، ادعاي اميد ميكني.
اسباب رحمت
اگر كسي اسباب را نميداند بايد به او تعليم داد. بايد برود ياد بگيرد كه انسان در چه شرايطي به رحمت خدا نائل ميشود. اگر توبه كرد، بايد قضاي نماز واجبش را هم به جا بياورد. اگر حقوقي را از بين برده بايد ادا كند. آن وقت بگويد اميد دارم خدا من را ميآمرزد. پس اميد صادق آن جايي است كه انسان اسبابِ كمال و امورِ مطلوب را بشناسد و تا آنجايي كه توان دارد سعي كند آن اسباب را فراهم كند.
دعا و توسل
اما اگر دانست و نتوانست؛ اسباب رحمت را شناخت اما توان جبران بديهايش يا قضاي واجباتش را نداشت، آيا راهي هست تا باز هم اميدوار باشد؟ آري، اينجاست كه انسان بايد كرمِ خدا را بشناسد. خدا ميگويد اگر صادقانه واقعاً پشيمان شده باشي، در همين حال هم نااميد نباش. دعا و توسّل در اين حال وسيلهاي است براي آمرزش گناه. صادقانه بگو خدايا من پشيمانم. عمري را به بطالت گذراندم، ولي اكنون واقعاً پشيمانم. اگر جوانيام برگردد، ديگر نمازهايم را ترك نميكنم. خدايا! با اين كه ميدانم شرطِ آمرزش گناهان اين است كه اين نمازها را قضا كنم و حقوق مردم را ادا كنم، اما تو خود ميداني نميتوانم. در اين حال هم دعا و توسّل و تضرّع مايهي اميد است. يكي از اسبابِ رحمت دعاست. خودِ اين هم يك سببي است، براي كسي كه كاري از دستش بر نميآيد. براي مثال اگر مريضي دكتر نرود، يا برود اما داروهايش را استفاده نكند، بعد هم بگويد: اميد دارم كه خدا انشاءالله خودش شفا دهد؛ اين اميد كاذب است. خدا درد داده، دوا هم داده.اما اگر همه كارها را براي خوب شدن انجام داد و فايدهاي نداشت يا توان درمان نداشت آيا بايد نااميد باشد؟ خير، براي چنين كسي دعا و توسّل يك راه است. وقتي به اسبابي كه از دست خودش بر ميآيد دسترسي ندارد، دعا و توسّل راهي است براي اينكه آن نتيجه برايش مترتب شود. آن راه را هم خدا خلق ميكند. بنابراين باز هم نااميد نباش.
اسباب پيروزي
در هشت سال دفاع مقدس، رزمندههاي ما از اين اميدها زياد داشتند. در شرايطي كه هيچ اسباب ظاهري براي پيروزي نبود، خدا پيروزشان كرد. اگر در خانه مينشستند و ميگفتند: خدايا خودت دشمنان اسلام را نابود بفرما! الهي آمين؛ هيچ اتفاقي نميافتاد. خدا براي پيروزي بر دشمن اسبابي قرار داده است؛ «جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ8»، «قاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً9»؛ اينها را براي چه كسي گفتند؟ چطور پيغمبر اكرم(ص) و ائمهي اطهار(ع) خودشان بايد به صحنهي جنگ بروند و جانشان را به خطر بيندازند؟ رزمندهاي كه با تمام توانش جنگيده و از نفس افتاده و در وسط دشمن هم گير كرده است، آيا بايد نااميد شود؟ نه، همانجا هم اگر دعا كند و صادقانه متوسّل شود - اگر خدا صلاحش باشد - همانجا هم راه نجات برايش فراهم ميشود. اينها نشانهي اين است كه اگر كسي توكل و اميدش به خدا باشد اگر چه اسباب ظاهري هم فراهم نباشد، در صورتي كه خدا اراده كند او را موفق ميكند. پس، وقتي ميتوانيم اميد صادق داشته باشيم، كه بدانيم براي تحقق يك امرِ مطلوب چه اسباب و وسايلي وجود دارد. بايد بدانم آن اسبابي را كه خدا براي رحمتش قرار داده چيست و چه مقدارش در اختيار من است؟ بايد از آن اسباب براي رسيدن به آن رحمت استفاده كنم. اگر استفاده نكنم و بگويم: اميد دارم؛ اميدِ كاذب و دروغ است! زيرا اسبابِ ديگري هم لازم است كه در توان من است. يا ممكن است با وجودِ اين اسباب آفاتي برسد، كه دفعش از من ساخته نيست. در اينجا هم يك سببِ ديگري وجود دارد و آن دعا و توسّل است. اگر دعا و توسّل كردم، ميتوانم اميدِ صادق داشته باشم. اما اگر استفاده نكردم، خودم را گول زدهام.
عدم اطمينان از خود
انسان به ايمان و عمل صالح گذشته خود نميتواند اميد داشته باشد چون هر لحظه ممكن است امتحان سختي پيش آيد و در آن رفوزه شود يا حتي ايمانش را از دست بدهد. گاهي امتحانهاي سخت الهي واقعاً كمرشكن است، خدا انشاءالله ما را بيش از طاقتمان به امتحانهاي سخت مبتلا نكند.
زماني كه در مدرسهي حجتيه بوديم مرحوم شيخ عباس تهراني روزهاي جمعه ميآمدند در مدرسهي حجتيّه دعاي ندبه ميخواندند و درس اخلاق ميگفتند. يك روز در درس اخلاق فرمودند: من يك وقت خيال ميكردم در مقابل بلاها و سختيها ميتوانم خوب تحمّل كنم، يك شب دل درد شدم. - ايشان زخم معده داشت - اوّلي كه درد گرفت، به خودم گفتم تحمل ميكنم؛ صبر ميكنم. چند دقيقه گذشت، درد شدت پيدا كرد. ديدم نميتوانم تحمّل كنم. گفتم خدايا شفا بده. اما باز خوب نشد و شدت پيدا كرد. به خود ميپيچيدم خلاصه التماس كردم: خواهش ميكنم، ديگر تحمل ندارم. اما دوباره خوب نشد. به ائمهي اطهار(ع) توسل پيدا كردم، از هر راهي ميدانستم... - آن وقتها كه مثل حالا تلفن و وسايل ارتباطي نبود، هر كه مريض ميشد دست كم تا صبح بايد صبر ميكرد كه يك نفري پيدا شود و او را ببرد بيمارستان - بالاخره نيمهي شب هر چه از دعا و توسل بلد بودم استفاده كردم، اما خوب نشد. يك وقت ديگر آنقدر عرصه بر من تنگ شد، گفتم: مگر كسي نيست به فرياد من برسد؟ وقتي ضعفم را درك كردم كه حتي نميتوانم ايمانِ خودم را حفظ كنم طولي نكشيد كه خوب شد. اين وسيلهاي بود كه خدا به من بفهماند كه تو در مقابلِ يك درد شكم ايمانت را نميتواني حفظ كني. چه ميگويي؟ چه ادعايي داري؟
اين مختصّ به ايشان نبود. بنده صد مرتبه از او ضعيفترم!پس نيكوست كه انسان هميشه اميدوار باشد، اما سعي كند اميدش صادق باشد و ادعاي دروغي براي اميد نداشته باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
1. عاديات / 8.
2. رعد / 8.
3. محمد / 15.
4. واقعه / 21.
5. آلعمران / 15.
6. توبه / 72.
7. هود / 119.
8. توبه / 41.
9. توبه / 123.