بسم الله الرحمن الرحيم
«کمينهاي شيطان در مسير قرب به خدا»
آن چه پيش رو داريد گزيدهاى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 31/6/87 مطابق با شب بيست و يکم ماه مبارک؛ رمضان 1429 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ، وَ الْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِكَ، وَ الشَّكَّ فِي دِينِكَ، وَ الْعَمَی عَنْ سَبِيلِكَ، وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَ الانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
امام سجاد (ع) در دعاي شريف ورود به ماه رمضان پس از حمد الهي و درخواست توفيق براي انجام بهترين اعمال و عبادات در ماه رمضان، از خداي متعال درخواست ميكنند تا به مقام قرب و رضوان الهي رسند. براي تحقق پديدهها در عالم، يك سلسله اسباب و مقتضيات و شرايط و معِدات وجود دارد. در مقابل موانعي نيز وجود دارد كه پيش از تحقق، آنها را بايد دفع و از بروز موانع پيشگيري کرد و اگر تحقق پيدا نمود، بايد آنها را رفع كرد. در اينجا هنگامي كه از خداي متعال توفيق گام نهادن در راه رضاي او و بهترين اعمال و عبادات را ميخواهيم. سزاست كه درخواست كنيم تا موانع رسيدن به قرب و رضاي الهي را دفع و رفع فرمايد.
الحاد مانع رسيدن انسان به قرب الهي
نخستين مانع قرب خداي متعال براساس آموزههاي اين دعا، «الحاد در توحيد»؛ است. منظور از الحاد تنها نفي خدا نيست؛ بلكه هرگونه انحراف در عقيده صحيح را الحاد، ميگويند. «الحاد»، گاهي به صورت انكار مبدأ ـ العياذ بالله ـ و گاهي به عنوان شريك قرار دادن براي خدا و گاهي به عنوان نسبت دادن صفات نامناسب به خداي متعال، بروز و ظهور مييابد. الحاد يعني انحراف از مسير حق.
توحيد، ريشه همه اعتقادات
موانع پيش روي انسان، براي رسيدن به قرب الهي سه دسته هستند. يك دسته از موانع، انحراف در اعتقادات اصولي و امور مربوط به آن است. اعتقاداتي كه پايه سعادت انسان است. در هر ديني به ويژه در دين مقدس اسلام، يك سلسله اعتقادات اصلي وجود دارد. اعتقاداتي كه ريشهايترين مطالب، در ساختمان روحي و ايماني انسان به شمار ميرود. اين اعتقادات همچون ريشه درخت هستند كه اصول دين ناميده ميشوند. اصول يعني ريشهها. اگر ريشه درختي سالم باشد هرچند شاخ و برگ آن خشك شده و سوخته باشد اما اميد آن هست كه باز دوباره سبز گردد و بار و برگي بياورد. اما اگر ريشه؛ درخت پوسيده و از بين رفته باشد، ديگر نميتوان هيچ اميدي به سبز شدن و بار و برگ دادن آن درخت داشت.
توحيد، خلاصه دين
اعتقادات اصلي شامل توحيد، نبوت، معاد، درك صفات الهي و اثبات عدل خدا، و اعتقاد به امامت است. مجموعه اين اعتقادات ريشههاي دين يك انسان است. ريشهايترين اصل در ميان اين پنج اصل اعتقادي، توحيد است؛ كه اساس دين به شمار ميآيد. مرحوم علامه طباطبايي ـ رضوان الله تعالي عليه ـ ميفرمودند: «اگر همه دين را در يك كلمه خلاصه كنيم ميشود «توحيد»؛ و اگر «توحيد»؛ را بگسترانيم، ميشود همه دين.»؛ بر همين اساس در درجه نخست انسان بايد تلاش كند تا اصليترين اعتقاد، يعني توحيد سالم و زنده مانده و حيات داشته باشد. چرا كه توحيد ريشه اعتقادات است. اگر، ريشه ضربه ببيند و بخشكد، ديگر عقايد، كه شاخ و برگ درخت هستند، از بين خواهند رفت.
خداي كم قدرت، نابود شدني است!
انحرافاتي كه در اعتقاد به توحيد پيدا ميشود، معرفت صحيح نسبت به خداي متعال را از بين ميبرد، خواه اين انحراف شرك در خالقيت و ربوبيت باشد، خواه نسبت دادن صفات نادرست به خداي متعال باشد، و خواه وجود هر نوع انحراف ديگر در عقايد. ما معتقديم خدا داراي قدرت بي نهايت است؛ اگر انسان قائل به تقسيم قدرت خداوند شود و بخشي از قدرت او را در دست ديگران بدانيم، ديگر قدرت خدا بي نهايت نخواهد بود و در حقيقت صفت خدايي از او سلب ميشود. خداي متعال بر همه چيز قاهر و قادر است. همه امورتحت سيطره، هيمنه و تسلط اوست و همه امور با اراده او موجود است. اگر انسان، در كنار خدا، قدرتهاي ديگري را قرار داده و براي آن قدرتها استقلال و تأثيري را پذيرفته، يا در ايجاد، تدبير، روزي دادن و امور فردي و اجتماعي، به نيروها و قدرتهايي غير از خدا تكيه نمايد، با چنين ديدگاهي، ديگر انسان به قدرت نامحدود خدا نميتواند اعتقاد داشته باشد. در نظر چنين انساني قدرتها شكسته و تقسيم شده است. هنگامي كه قدرت خداوند محدود شود، طبيعي است كه قابل شكست، و مغلوب نيز باشد. چرا كه وقتي امري محدود باشد، ممكن است كاملتر از آن فرض شود. ممكن است چيزي فرض شود كه از آن قدرت محدود، ؛ قدرت بيشتري داشته باشد. با چنين ديدگاهي ديگر قدرت خدا، قاهر و بينهايت نخواهد بود.
خداي يكتا يا خديگان؟
حضرت يوسف علي نبينا و آله و عليه السلام، در زندان به زندانياني كه خواب ديده و براي تعبير خواب به نزد ايشان آمده بودند، فرمود: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ»1، اگر خداي انسان، «ارباب»، «ربها»؛ و خدايان متعدد شد، هر كدام قدرت محدودي خواهند داشت. در اين صورت قدرت خدا محدود و شكستپذير خواهد بود و قدرت محدود و مغلوب، ديگر نميتواند خدا باشد. خدا بايد داراي قدرتي باشد كه بر همه غالب و مسلّط بوده و قدرتي بالاتر از آن فرض نشود. يك فرض آن است كه يك خدا وجود داشته باشد، خداي «واحد»، و «قهار»، كه بر همه امور غالب است و همه چيز تحت سيطره اوست. در مقابل اين ديدگاه، ديدگاهي وجود دارد كه ميگويد بايد چند خدا وجود داشته باشد. قدرت چنين خدايي همچون ساير موجودات، تقسيم ميشود و قدرت او نامحدود نيست. «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللّهُ؛»؛ اگر اللّه «واحد»؛ و «قهار»؛ است، همه ماسويالله، با اراده او موجود است. اگر اراده خدا نباشد، هيچ چيز وجود نخواهد داشت. همه چيز نابود است؛ «اگر نازي كند از هم فرو ريزند قالبها.»
مانعي براي درك صفات الهي
اگر الحاد و انحراف در توحيد وارد شود، ديگر نميتوان صفات الهي را درك نموده و آنها را شناخت. همه صفات جلاليه و جماليه كه به خداي متعال نسبت داده ميشوند، فرع صفت واحد و قهار است. خدا علم بينهايت، قدرت بينهايت، جمال بينهايت، كمال بينهايت است - و همه خوبيها را بينهايت دارد. اگر خداوند واحد نبود و قدرت و هستي او تقسيم ميشد، صفت قاهريّت او نيز از بين رفته و اين صفات نيز براي او ديگر به صورت بينهايت و نامحدود نبودند. هرگاه توحيد انسان نقص و انحراف داشته باشد، ديگر نميتواند خدا را با صفات عليا شناسايي نموده و او را تمجيد كند. با يافتن اهميت اين موضوع ميتوان فهميد كه چرا امام سجاد (ع) ميفرمايند: «وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ وَ الْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِكَ.»؛ اگر الحاد در توحيد وارد شود، ديگر نميتوان خدا را درست تمجيد و ستايش نمود.
ناسزا به رب النّوع باران!
چندين سال پيش جهت تبليغ، به هندوستان سفري داشتيم. در يكي از شهرهاي هند به همراه بعضي از دوستان و با يكي از فضلاي هندي در حال پيادهروي بوديم كه ناگهان هوا ابري شد و باران شروع به باريدن كرد. هند از جمله مناطق استوايي است كه در تابستان، باران فراواني در آن ميبارد. همچنان كه در زير باران شديد در حال حركت بوديم يک هندو كه با ما هم مسير بود، ناگهان با عصبانيت رو به آسمان نمود و به زبان هندي، سخناني گفت. از عالم هندي كه همراه ما بود پرسيدم او چه ميگويد؟ خنديد و گفت: او به رب النوع و خداي باران ناسزا نثار ميكند و ميگويد: «آن هنگام كه بايد باران ميفرستادي، نفرستادي؛ اكنون باران ميفرستي!؟»؛ هنگامي كه خداي انسان، خدايگان و ربّ النوعها شدند، آن وقت اعتقاد به خدا نيز اين گونه ميشود كه به جاي تحميد و تمجيد و خضوع، به خداي خود ناسزا گفته و به او اعتراض نيز ميكند ـ العياذ بالله. اگر كسي به اله يا ربي حقيقي اعتقاد داشته باشد، آن اعتقاد، ايجاب ميكند تا انسان، در برابر آن ربّ و اله خضوع داشته و هر گونه احتمال نقص و قصور و كمبود را از ساحت مقدس او دور بداند. از همين روست كه نخستين چيزي كه انسان در مقابل خداي متعال به زبان آورده يا در دل ميگذراند، تسبيح خدا است؛ «يُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»2؛ نخستين لازمه ؛ اعتقاد انسان به خدا اين است كه انسان خدا را از هر عيب و زشتي و كوتاهي منزّه و دور بداند. اما البته لازمه «أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ،»؛ و «مُتَشاكِسُون»؛ كه با يكديگر ميتوانند نزاع و درگيري داشته و نسبت به همديگر بد خلقي كنند اين است كه پرستش؛ كنندگان اين خدايان نيز، نسبت به آنها ميتوانند گاهي بدخلقي كنند.
حُسن يوسف، قطرهاي از اقيانوس جمال حق
اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه همه كمالات فقط و فقط براي اوست، همه خوبيها و زيباييها و كمالات موجود را يك رشحه بسيار ناقص، و قطرهاي از اقيانوس بينهايت كمال الهي ميداند. در عالم انساني كسي را كه در زيبايي ظاهري و جمال، فوقالعاده ميشناسيم حضرت يوسف عليه السلام است. نگاه كردن عدهاي به چهره ايشان باعث شد تا همه، دستهاي خود را به جاي ترنجي كه در دست داشتند، ببرند. آنها با ديدن جمال يوسف (ع) مبهوت شده و گفتند «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاّ مَلَكٌ كَرِيمٌ»3. اگر پرسيده شود كه زيبايي و جمال يوسف (ع) نسبت به زيبايي خداي متعال چه اندازه است به يقين نسبت زيبايي يوسف (ع) به زيبايي خداي متعال، از نسبت قطرهاي به اقيانوس آرام و از همه درياهاي عالم كمتر و پايينتر است. حضرت يوسف (ع) مخلوقي است در حدّي ضعيف و ظرفيتي اندك. سايهاي از زيبايي خدا در حضرت يوسف (ع) تابيده شد.
مخلوق محدود و خالق بينهايت
توحيد اين است كه انسان بداند صفات مخلوقات محدود هستند و اين تنها خداست كه در همه امور كمال محض و بينهايت مطلق است. ؛ نخستين خطر تهديد كننده انسان كه به دنبال آن، در ساير معارف اعتقادي، انحراف پيدا ميشود، نفهميدن و نشناختن خداي يگانه است. انسان هرگاه خدا را شناخت و هدف او قرب و يافتن رضوان خدا شد، در جستوجوي او راهي را انتخاب ميكند تا به قرب او نائل شود. انسان بايد تلاش كند تا راه و مسيري را برگزيند كه رضايت خدا در آن بوده و انسان را به خدا نزديك كند. انسان، موجود محدود ناقصي است كه به تدريج بايد از مراحل آغازين زندگي علم و شناخت پيدا كند «أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً»4؛ در چنين مقامي انسان احتياج به هدايت الهي دارد تا خدا او را هدايت كند. خدا نيز چنين كرده و ؛ از لطف و عنايت خود دين را به وسيله انبياء صلوات الله عليهم اجمعين براي انسان فرستاده است.
يقين در دين
واجبترين امر بر انسان اين است كه تلاش كند تا دين را درست بشناسد و يقين پيدا کند آن ديني كه دين صحيح و خداپسند است، «دين اللّه»؛ است. سپس انسان بايد تلاش كند جزئيات آن دين را شناخته تا بتواند به آن عمل كند. پس از معرفت خدا، مهمترين چيز براي انسان، معرفت دين خداست. اگر انسان پس از شناخت خدا، يقين پيدا نكرد كه دين صحيح كدام است و در دين شك نمود، راه تقرب به او را پيدا نميكند. براي نزديك شدن به خدا و رسيدن به رضوان و رحمت بينهايت او در عالم آخرت، انسان بايد بداند كه چه كاري بايد انجام دهد و اين جز با شناخت دين به دست نميآيد. اگر انسان به مرحله يقين دست نيابد، به واسطه شك، در جا زده و توان حركت در مسير الهي را نمييابد. براي همين امام سجاد (ع) در دعا پس از درخواست از خدا، براي دور ماندن از الحاد، به آفت شك در دين اشاره نموده و ميفرمايد: «وَ الشَّكَّ فِي دِينِكَ؛»؛ ما را نخست از الحاد در توحيد، كه لازمه آن تقصر در تمجيد است، دور بدار و دوم از شك در دين، ما را حفظ فرما. انسان پس از شناخت خدا و دين در نهايت به مقام بندگي خدا رسيده و در مقام عمل بر ميآيد. اين دو فراز از دعا بيشتر به بينش، و گرايشهاي قلبي و اعتقادات انسان مربوط است. لازمه شناخت دين، شناخت وظايف انسان نسبت به خود، نسبت به خداي متعال، نسبت به جامعه و نسبت به مخلوقات است. هنگامي كه انسان اين وظايف را ياد بگيرد ميتواند در مقام عمل برآيد. براي عمل كردن به دين بايد انسان توجه داشته باشد كه اگر در مقام عمل كوتاهي كند، چه سرنوشت بدي در انتظار او خواهد بود و در دام چه دشمن مطرودي خواهد افتاد.
خطرها در کميناند
پس از شناخت هنگامي انسان ميتواند راه درست را بپيمايد كه در گرداب و دام شيطان گرفتار نشود. انسان اگر از چنگ شيطان به در آمد و راه صحيح را شناخت، پس از شناخت ممكن است، در مقام عمل در دام شيطان گرفتار شده و نتواند عمل كند. مرحله اول عقايد، مرحله دوم شناخت دين و مرحله سوم مقام عمل است. براي هر كدام از اين مراحل لوازمي ذكر شده است. اگر شك در دين پيدا شد «وَ الْعَمَی عَنْ سَبِيلِكَ»؛ انسان نسبت به مسيري كه بايد در آن گام نهد، كوردل شده و آن را درك نميكند. حق و باطل را تشخيص نميدهد؛ چون دين صحيح را درست نشناخته، نميداند كه كدام مسير درست است و كدام درست نيست. همچون انسان نابينا که نميتواند در هنگام حركت در مسير، خطرها، گودالها، صخرهها، حيوانات درنده و گزنده، مارها و عقرب؛ ها و تهديدها و آسيبها را ديده و از آنها خود را حفظ كند. كسي كه دين را نشناخته و به آن يقين ندارد، به آساني در خطرها گرفتار ميشود. اگر انسان در مقام عمل قدر نعمتهاي خدا را ندانسته و به اوامر و نواهي و ؛ حدود الهي، عمل نكند، و اعمال واجب را بزرگ ندانسته و نسبت به آن چه بايد احترام بگذارد، كوتاهي كند و از آن چه ممنوع است، دور نشده و مرتكب حرام شود، خواه ناخواه در دام شيطان گرفتار شده و به هلاكت ميرسد.
نور ايمان و يقين، چراغ روشناي راه
اين فرازها با ذكر صلوات آغاز شده است. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»؛ در بسياري از فرازهاي دعاهاي مأثور از اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين، ذكر صلوات تكرار شده است. در دعاهاي ماه شعبان و مناجات شعبانيه و دعاهاي ديگر نيز همينگونه است، اگر صحيفه سجاديه را بخوانيد، خواهيد ديد كه در هر صفحهاي يك يا چند صلوات ذكر شده است. پس از ذكر صلوات ميفرمايد: «وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ؛»؛ ما را از انحراف در توحيد و خداشناسي دور بدار! «وَ الْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِكَ»؛ و از كوتاهي در ستايش خود، ما را حفظ فرما. اگر در مرحله توحيد، انحرافي وارد شود، انسان نميتواند آن گونه كه بايد خدا را ستايش كند. پس از اين مرحله امام سجاد (ع) به آفت شك در دين اشاره كرده و ميفرمايند: «وَ جَنِّبْنَا الشَّكَّ فِي دِينِكَ، وَ الْعَمَی عَنْ سَبِيلِكَ». ما را از ترديد و شك در دين و نابينايي و كور دلي در مسير خود دور فرما! اگر انسان در دين شك نمود، در مسيري كه بايد به سوي خدا گام نهد، نابينا ميشود: «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»5؛ اگر چشم انسان نابينا شود، امور مادي و جسماني را نميبيند اما آنچه بايد انسان ببيند، حق و باطل و راه حق است تا بپيمايد؛ راه باطل را بايد ببيند، تا خود را حفظ نموده و در گودال سقوط نكند. نور را ببيند تا به دنبال آن رود و ظلمت را درك كند تا از آن اجتناب كند؛ اما اگر اينها را درك نكرد، همچون انسان نابينا است «وَ الْعَمَی عَنْ سَبِيلِكَ.»
تغافل و بياعتنايي به خدا، سقوط در همه تباهيها
مرحله بعدي مرحله عمل است، در مرحله عمل مهم آن است كه انسان احكام الهي و دستورات خدا را محترم بشمارد و به آن توجه داشته باشد. آفت اين مرحله اين است كه انسان خود را به غفلت انداخته و بي اعتنايي كند. گاهي غفلت به طور طبيعي ايجاد ميشود، اين بد است؛ اما بدتر از آن اين است كه انسان از روي عمد غفلت و بياعتنايي كند.
انسان در شبانه روز از هنگامي كه صبح از خواب بيدار ميشود تا آن هنگام كه شب به خواب ميرود، كمتر ميشود كه مراقب باشد تا در مسيري كه خدا فرموده گام نهاده و به دستورات الهي عمل كند. بيش از نود در صد توجهات انسان، معطوف به رفع نيازها و خواستههاي مادي همچون خوردنيها، آشاميدنيها، پختن، خريدن و پول در آوردن، است. توجه به اين امور به صورت طبيعي، آن گونه كه بايد و شايد، جايي براي توجه به خداي متعال و دستورات او باقي نگذاشته و توجه به خدا در انسان ضعيف ميشود. اين به خودي خود، نكوهيده و مذموم است. اما بدتر و نكوهيدهتر از آن اين است كه انسان از روي عمد، به خدا و دستورات او بياعتنايي و بيتوجهي ميكند. با آنكه شرايط هشدار و توجه براي انسان فراهم است، اما او خود را به بيتوجهي ميزند. گاهي شنيدن موسيقي براي انسان جالبتر از شنيدن قرآن است. تماشاي يك فيلم جالبتر از شنيدن تفسير قرآن است. خداوند ميخواهد انسان را از غفلت بيرون بياورد و او را متوجّه سازد، اما انسان تغافل نموده و خود را از روي عمد به غفلت گرفتار ميكند. اين تغافل و بياعتنايي قساوت قلب آورده و از انسان توفيق را سلب ميكند. غفلتهاي طبيعي، تا آنجايي كه طبيعي است، اگرچه نقص است و مناسب مقام عبوديت نيست، اما خيلي خطرناك نيست. در چنين غفلتهايي هنگامي كه انسان توجه پيدا نمايد، پشيمان ميشود كه چرا غفلت داشته است.
نام خدا، موجب آرامش يا بيزاري؟
هنگامي كه عامل توجه وجود دارد و انسان خود را به غفلتزده و از روي بياعتنايي به خدا توجهي نميكند، العياذ بالله كار به جايي مي رسد كه انسان از شنيدن اسم خدا نيز بيزار ميشود - «وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ بِالْآخِرَةِ»6؛ هنگامي كه انسان در مرداب دنيا فرو رفته و دل را در اختيار لذايذ دنيا قرار ميدهد، هر آنچه را كه مزاحم لذت دنيا باشد مانع ديده و از آن ناراحت ميشود. اگر به كسي كه در پي هوس و گناه است؛ خدا را يادآور شويد، طبيعي است كه ناراحت شود. به جاي آن كه قلب و جان انسان با شنيدن نام خدا، خرسند و شاد و نوراني شود و همچون عاشقي كه نام معشوق را ميشنود، بياختيار گردد، با شنيدن نام او ناراحت شده و ميگويد: يك دقيقه نميگذارند راحت باشيم! «وَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.»؛ پناه بر خدا! انسان بايد همواره ياد خدا را در دل زنده نگاه داشته و نسبت به احكام الهي با احترام نگاه كند. هنگامي كه از دين و فقه و احكام خدا سخني به ميان ميآيد، انسان بايد با ادب و احترام با آن روبهرو شده و با اشتياق آنها را آموخته و به آن عمل نمايد. اگر انسان نسبت به حرمتهاي الهي بياعتنا شد و خود را به غفلت زده و عامل غفلت را براي خود فراهم نمود، قطعا در دام شيطان گرفتار خواهد شد. در اين فراز از دعا امام سجاد (ع) ميفرمايد: «وَ الانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»؛ ما را از فريب شيطان و گرفتاري در دام او دور بدار.
--------------------------------------------------------------------------------
1. يوسف / 39.
2. جمعه / 1.
3. يوسف / 31.
4. نحل / 78.
5. حج / 46.
6. زمر / 45.