بسم الله الرحمن الرحيم
«قرآن برنامهي سعادت تا قيامت»
آن چه پيش رو داريد گزيدهاى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 19/06/87 مطابق با شب نهم ماه مبارک؛ رمضان 1429 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
محافظ اصلي قرآن خداست
يكي از مهمترين امتيازاتي که امام سجاد(ع) براي ماه رمضان شمردند نزول قرآن در اين ماه است. درباره نزول قرآن شبهاتي وجود دارد كه بايد پاسخ آن گفته شود. يكي از شبهات اين است كه مگر نه اين که خداي متعال ميفرمايد هر آنچه در اين عالم وجود دارد از جانب ما نازل شده است. حتي درباره آهن ميفرمايد «أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ»1؛ يا ميفرمايد خزائن همه اشياء در نزد ماست كه به اندازه مصلحت نازل ميكنيم «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ».2؛ با اين وصف قرآن نيز يكي از اموري است كه خزائن آن در نزد خداست. همانگونه كه الهامات و افكار افراد نيز از جانب خداست. بسياري از اين الهامات و افكار خطا، اشتباه و شرّ هستند. اگر قائل باشيم كه همه امور از خزائن الهي نازل شدهاند، پس افكار و الهامات خطا و اشتباه و شرّ نيز از جانب خدا آمده است. بر همين اساس قران نيز ممكن است دچار اشتباه و خطا باشد، و بايد مورد نقد و بررسي قرار گيرد. اين شبههاي است كه بعضي شياطين مطرح ميسازند.
در جواب اين شبهه بايد گفت: درست است که هر چه در اين عالم وجود دارد از جانب خدا و نازل شده از عالم بالاست، ولي بعضي امور به صورت مستقيم از جانب خدا نازل ميشود و خدا از آن پاسداري و صيانت نموده و به هنگام نزول از آن مراقبت ميشود تا كسي به آن لطمه نزده و به سلامت به دست انسان برسد. اما بعضي از امور نيز هستند كه اصل آن در نزد خداست اما به واسطه نزول با اسباب و عوامل ديگر، ممكن است تصرفاتي در آن شود كه از اصالت آن كاسته گردد. نزول وحي به انبياء، از نوع اول نزول است. نزول قرآن كريم نيز به گونهاي انجام گرفته كه از هرگونه تصرف اسباب و عوامل يا دخالت معارضين و شياطين مصون بوده است. خداوند در پايان سوره جن ميفرمايد «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلی غَيْبِهِ أَحَداً * إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصی كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً»3؛ خدا امور غيبي و اسرار خود را، بيپرده آشكار نكرده و در دسترس همه قرار نميدهد. بلكه كساني از غيب الهي و اسرار پوشيده نزد خدا، آگاه ميگردند كه رسول الهي باشند. (البته براساس يك احتمال گفته شده در اين آيه منظور از «رسول»؛ جبرئيل است. در هر صورت اين پيام به پيامبر خدا (ص) ميرسد.) خدا غيب و اسرار پوشيده را براي پيامبراني كه مورد پسند و رضايت او هستند، آشكار ميكند. خداوند براي آنكه اين پيام، به سلامت به دست رسولان، برسد و آنها نيز سالم به مردم برسانند، مراقبان و رصدهايي قرار داده «فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»؛ مراقبان از پيش و پس، پيام الهي را پاسداري و مراقبت ميكنند.
هنگامي كه كاروان وحي از نزد خدا حركت ميكند، فرشتگان از آيات و پيام الهي پاسداري ميكنند. در روايات است که بعضي از سورههاي قرآن مانند را هفتاد هزار فرشته همراهي ميكردند تا آن سوره بر پيغمبر اكرم نازل شود.4؛ در هنگام نزول وحي بر پيامبر خدا (ص) كاروان فرشتگان از پيش و پس از آيات الهي مراقبت ميكردند «يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»؛ تا كسي مزاحم نزول وحي نشود «لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ،»؛ تا خدا بداند كه پيامهاي الهي سالم به مردم رسيده است. حتي پس از نزول وحي بر پيغمبر (ص)، آيات الهي تحت مراقبت و صيانت است تا كسي نتواند در قلب يا زبان پيغمبر دخالت و تصرف كند. اين مراقبت و صيانت براي آن است تا بر مردم حجت تمام شود و آنها با اعتماد كامل به پيام الهي عمل كنند. «وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ»؛ خود خدا بر همه اينها احاطه دارد «وَ أَحْصی كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً»؛ كه شماره همه چيز را ميداند، همه چيز با تفاصيلش در نزد خدا معلوم است. خدا اشتباه نميكند. اين قدرت را نيز دارد كه وحي را سالم به پيغمبر و از پيغمبر به مردم برساند. اين پاسخ شبهه اول.
رمز استدلال به قرآن
شبهه ديگري كه مطرح ميشود آن است كه ميگويند شما براي صيانت قرآن، به قرآن استدلال ميكنيد. شايد خود اين آيه از آياتي باشد كه در آن تصرف شده است. اثبات عدم كم و زياد شدن و تصرف در آيات، بحث طولاني و مستقلي است كه با دلايل فراوان اثبات شده و براي آگاهي از آن ميتوان به تفسير الميزان و تفاسير عربي و فارسي و ديگر كتابهاي اعتقادي و كلامي مراجعه كرد. قرآن معجزه است و هيچ كسي نميتواند آيه و سورهاي مثل آيات و سورههاي قرآن را بياورد. اين نشان ميدهد كه همه قرآن از جانب خداست. اگر كسي بتواند يك سوره؛ مثل سورههاي قرآن يا چند آيه از آيات قرآن را بگويد، قرآن از ادعاي اعجاز خود دست برميدارد. اگر تمام انس و جن جمع بشوند، مثل سورهاي از سورههاي قرآن را نميتوانند بياورند. بنابر اين از باب ادله اعجاز قرآن ميتوان اثبات كرد كه همه قرآن، از جانب خداست و بر همين اساس به اين آيه استدلال ميكنيم كه وحي از دسترس هر تجاوز كنندهاي، مصون و محفوظ است. حقيقت قرآن، حقيقت بسيطي است كه با تنزل آن به قرآن، به آن چيزي كه در نزد ماست، تبديل ميشود.
ضمانت حفظ قرآن
هنگامي كه قرآن در شب قدر بر پيغمبر نازل شد، فقط حقيقتي بسيط بود اما به صورت تفصيلي در طول بيست و سه سال اين حقيقت بسيط به وسيله جبرييل بر پيغمبر اكرم (ص)، به تدريج نازل شد. هنگامي كه آيات تفصيلي قرآن بر پيغمبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم نازل ميشد، ايشان پيش از اينكه عرضه آيات توسط جبرئيل تمام شود، در هنگام وحي شروع به خواندن آيات ميكردند. گويا پيامبر خدا (ص) در ارايه آيات شتاب داشتند. آيه نازل شد «وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضي إِلَيْكَ وَحْيُهُ»5؛ تا اين اندازه عجله نكن. بگذار جبرئيل وحي را تمام كند و بعد آيات را قرائت كن. پيامبر خدا (ص) از اشتياق و شوقي كه از نزول آيات داشتند و يا از هراس فراموشي آيات الهي، با سرعت و شتاب آنها را ارايه ميفرمودند. از همين رو آيه نازل شد و پيامبر را در ارايه آيات به آرامش و صبر سفارش کرد و تأکيد نمود «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ»6؛ ما گردآوري و پاسداري از آياتي را كه نازل ميكنيم، بر عهده گرفتيم. نظير اين آيات در قرآن فراوان است كه به حفاظت و صيانت آيات از جانب خدا اشاره ميكند.
بيبهره ماندن گمراهان از قرآن
اگر كسي چشم خود را ببندد ميگويد: چيزي وجود ندارد و من چيزي نميبينم! قرآن ميفرمايد: خداوند چشمان كساني كه آلوده به هوا و هوس و غرور هستند، را ميبندد. از پيش و پس، مانع و سدي براي آنها ايجاد ميكند كه حقيقت را نبينند. پردهاي قرار ميدهد تا چشم آنان چيزي را درك نكند. آيات فراواني در قرآن آشكارا بر اين مطلب تأكيد ميکند. در جايي ديگر قرآن ميفرمايد: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»7؛ آيا نديدي كساني كه هوا و هوس را معبود خود قرار دادند گمراه كرديم. هيچ كسي نميتواند آنان را هدايت كند. اگر كسي به جاي اطاعت از خدا، از دلخواه و هوس خود اطاعت كند ما نيز او را گمراه ميكنيم، به گونهاي كه هدايت نشود «فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللّهُ»8؛ حتي اگر بلعم باعورا با آن همه عبادت باشد.
نزول وحي بر تمام وجود پيامبر
از مجموع آن چيزي كه بر پيامبر خدا (ص) نازل ميشود، آنچه كه با قلب تناسب دارد، «نور»، است كه در «قلب»؛ قرار ميگيرد. آنچه كه به چشم ميآيد، خطوطي است كه انسان ميبيند: «فِي صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ * مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ * بِأَيْدِي سَفَرَةٍ * كِرامٍ بَرَرَةٍ»9؛ آيات، نوشتاري است كه توسط جبرييل نازل و در برابر چشم پيامبر (ص) نشان داده ميشود. اصواتي است كه گوش پيغمبر، آنرا ميشنود. گويا وحي تمام وجود پيامبر (ص) را در بر ميگيرد؛ از قلب گرفته تا گوش و زبان و چشم. قلب آنرا درك ميكند، گوش ميشنود، زبان آن را تكرار ميكند و چشم خطوط را ميبيند.
در اينجا ممكن است بگوييد خطوط قرآن به چه معناست؟ پيغمبر (ص) درس نخوانده بود تا بتواند خط را بخواند؟ ماجراي كربلايي كاظم ساروقي از الطاف بزرگ خداست كه به اين پرسش، پاسخ ميدهد. ماجراي كربلايي كاظم را به صورت جدي پيگيري كنيد و با شخصيت اين مرد الهي آشنا شويد. او کاملاً بيسواد بود. در نوجواني در كنار پدر خود، كشاورزي ميكرد و گندم و جو ميكاشت. گويا در يك ماه رمضان يا ماه ديگر، يك مبلّغ روحاني به روستاي ساروق ميرود و درباره احكام و و مسائل الهي، به ويژه درباره خمس و زكات و اموال حلال و حرام مطالبي را به مردم روستا ميگويد. اين نوجوان كه در آغاز سنّ تكليف قرار داشته، ميبيند كه براساس مسائل اسلامي، پدر او بايد خمس بدهد. كربلايي كاظم نيز با همان سن اندك به پدر ميگويد: شما نيز اموال خود را محاسبه كن و خمس آن را بپرداز. گويا پدر ايشان حرف او را نميپذيرد. كربلايي كاظم به پدر خود ميگويد: در اين صورت زميني كه قرار است بعداً به من برسد، از زمين خود جدا كنيد و به من بدهيد تا من خود مخارج و اموالم را حساب كنم. پدر ايشان موافقت ميكند و زمين زراعي كوچكي را به فرزند خود ميدهد. كربلايي كاظم، خمس زمين را ميپردازد و شروع ميكند به كشاورزي كردن در زمين. جو و گندم ميكاشت تا از آن به عنوان خوراك استفاده كند و پنبه ميكاشت تا براي خود لباس تهيه كند. تمام امتيازات اين مؤمن همين بود كه دستورات خدا را انجام ميداده است. يك روز براي آبياري به زمين خود ميرود. خسته از كار و تلاش استراحت ميکند. ناگهان چند نفر محترم به نزد او رفته و نشاني امامزاده روستا را ميپرسند. كربلايي كاظم مسير را به آنها نشان ميدهد آن افراد محترم به او ميگويند اگر شما به همراه ما بياييد، بهتر است. ايشان آن افراد محترم را تا امامزاده همراهي ميكند. وقتي وارد امامزاده ميشوند كربلايي كاظم، محيط امامزاده را غير از آن چيزي كه هميشه ميديده، ميبيند. محوطه امامزاده نوراني و دور تا دور امامزاده، با نور سبزي، قرآن نوشته شده بود. آن افراد به او ميگويند «بخوان»؛ كربلايي كاظم ميگويد: من سواد ندارم. ميگويند: ميتواني و بخوان. كربلايي كاظم ميبيند آنچه كه دور تا دور امامزاده نوشته شده، گويا در قلب او نيز نوشته شده است و در درون خود ميتواند آنها را ببيند. شروع به خواندن كه ميكند، از هوش رفته و مدتي در آنجا ميافتد. پس از ساعتها اهالي روستا به سراغ او ميآيند و او را پيدا ميكنند. وقتي براي مردم ماجراي خود را تعريف ميكند، مشهور شده و او را به نزد علما در قم و ديگر شهرها ميبرند. مرحوم نواب صفوي رضوان الله عليه ايشان را به نزد علماي مصر ميبرد تا او را امتحان كنند.
با عنايت و لطف خداحافظ قرآن شده بود. مينشست و با همان لباس ساده روستايي، بيهيچ ادعا و تشريفاتي قرآن ميخواند. علاوه بر حفظ تمام آيات قرآن، الفاظ قرآن را نيز به ترتيب ميدانست و همچنين اطلاعات بسيار ارزشمندي از قرآن را ميدانست. بعضي از كساني كه ايشان را خصوصي ديده و آزموده بودند، ميگفتند ايشان خواص آيات قرآن را نيز ميدانست. فلان آيه چند حركت و چند نقطه دارد. علاوه بر اين در هر كجا كه آيات قرآن نوشته شده بود، آنها را ميخواند با اينكه اصلاً سواد نداشت. ميگفت آيات قرآن نور دارد.
آيا پيامبر از كربلايي كاظم كمتر است؟
اگر خداوند بتواند روستايي ساده و بيسوادي را خوانا و حافظ قرآن قرار دهد، آيا پيامبر خدا (ص) را نميتواند حافظ و داناي قرآن قرار دهد؟ آيا با اين همه نشانه روشن و آيات و احاديث و گفتههاي بزرگان دين، جفا نيست وحي و قرآن را ذهنيت پيغمبر (ص) و تجربه شخصي و ديني بدانيم؟ تجربه ديني ترجمهاي از عبارتهاي غربيهاست. پيغمبر خدا (ص) را به اندازه درويشي چلهنشين، پايين ميآورند و ميگويند: «قرآن درك شخصي اوست و براي ديگران حجيّت ندارد! آنچه كه او درك ميكرد اموري مبهم بود! علم حضوري، تفصيل، مفاهيم و الفاظ ندارد. اين الفاظ را خود پيغمبر براساس ذهنيت عرفي كه از مردم عرب داشته، گفته است!»! اگر اين سخنان از شخص غير روحاني شنيده ميشد عجيب نبود اما وقتي از يك روحاني كه سالها در حوزه علميه قم درس خوانده! اين ادعا شنيده ميشود، انسان ميخواهد از شرم آتش بگيرد. اگر سوابق اينها در انقلاب معلوم و روشن نبود، تا اين اندازه زجرآور و شرمآور نبود. كسي كه سالها در درس امام (ره) حاضر شده و پس از انقلاب از جانب امام به آنها منصبهايي واگذار شده بود، در زمانهاي كه همه عالم، عليه اسلام حمله ميكنند، ميآيد و ميگويد كه: «آيات قرآن حجيتي نداشته و نميشود به آن استناد كرد! قرآن براي دوران زندگي عشايري است!»؛ بايد به خدا پناه آورد از شرّ شيطان!
خداي تعالي بزرگترين منت را بر بشريت گذاشته و تا روز قيامت قرآن را حفظ خواهد كرد«إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»10؛ به آن كسي كه قرآن را حاصل خلسه پيامبر (ص) ميداند بايد گفت آيا «نَزَّلْنَا الذِّكْرَ»؛ يعني خلسه؟ «إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ يعني حفظ تجربه شخصي و ديني پيامبر (ص)؟ پياده شدن احكام قرآن و اجرا شدن آن، شعار انقلاب اسلامي است. آيا انقلاب اسلامي احكام دوران زندگي عشايري و تاريخ مصرف گذشته را اجرا كند يا حقيقت نوراني قرآن را؟ شما مردم را به كدام اسلام دعوت ميكنيد؟ پس انقلاب اسلامي به چه معناست؟ اگر به احكام صريح قرآن نبايد عمل كرد، و تاريخ مصرف آن گذشته، پس دنيا را چگونه به انقلاب اسلامي دعوت ميكنيد؟ به كدام اسلام؟ به اسلامي كه بايد آمريكاييها و غربيها آن؛ را تأييد كنند؟ آيا اگر غربيها اسلام را تأييد نكنند، اسلام اعتباري ندارد؟ كجاييم ما! «أَنّي تُؤفَكون؟! أَنّي تُصْرَفُونَ؟!»؛ چگونه جواب خدا، جواب امام زمان (عج)، جواب خونهاي شهدا، و جواب امام (ره) را خواهيد داد؟
قرآن عظيمترين نعمت خالق بر بندگان
شرافت ماه رمضان به اين است كه قرآن در آن نازل شده است. همه امور ديگر حاشيهاي است. اهميت ماه رمضان به نزول قرآن است. خداوند به احترام اين ماه شريف، اين كتاب عظيم را، در اين ماه نازل فرموده است. قرآن نعمت خداست در بين بندگان. اگر قرآن در بين ما نبود، اعتبار آن سخنان پيامبر خدا (ص) از كجا و چگونه براي ما ثابت ميشد؟ حتي اگر ميدانستيم كه پيغمبر (ص) آنان را گفته است تا زماني كه قرآن عصمت پيغمبر را اثبات نكرده و نفرمايد كه هر آنچه پيغمبر ميگويد، از جانب ماست و شما بايد اطاعت كنيد، ما چه دليلي داشتيم كه پيغمبر هر آنچه ميگويد، صحيح است؟ اگر قرآن نبود، به چه چيز ميتوانستيم ، در مقابل اديان مختلف استناد بكنيم؟ قرآن ميفرمايد: «قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصاری عَلی شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلی شَيْءٍ»11؛ يهوديان، مسيحيان را لعنت و مسيحيان، يهوديان را لعنت ميكردند. هر كدام ميگفتند: ابراهيم از ماست. اگر قرآن نبود از كجا ميدانستيم حق و باطل كدام است؟ قرآن نعمت عظيمي است كه سعادت ميلياردها انسان را در طول تاريخ تضمين ميكند، مسلمانان، مستقيم از آن بهرهمند ميشوند و غير مسلمان در شعاع علوم و معارف اسلامي و احكام و هدايتهاي قرآن از آن استفاده ميكنند. روز به روز اسلام در حال گسترش است و روزي خواهد آمد كه اسلام همه عالم را فرا ميگيرد «لِيُظْهِرَهُ عَلَی الدِّينِ كُلِّهِ»12؛ همه اين بركات به واسطه قرآن كريم است. آيا انصاف است كه ما به چنين نعمت عظيمي جفا كنيم و بگوييم كه ساخته و پرداخته پيغمبر و سخن اوست و اعتباري ندارد. كدام دشمني ميتواند بيش از اين به قرآن خيانت كند؟ كدام يهودي ميتواند به اسلام بيشتر از اين لطمه بزند؟ فكر ميكنيد آيا رييس جمهور آمريكا، بيشتر از اين ميتواند به اسلام ضربه وارد كند؟! آنوقت كسي با لباس روحانيت قرآن را زير سؤال ببرد؟!
محترمترين ماه سال
خدا براي قرآن كه براي سعادت بشر تا روز قيامت نازل شده، احترام فراواني قائل است و براي ماهي که قرآن در آن نازل شده است فضيلتهايي قرار داده است: «فَأَبَانَ فَضِيلَتَهُ عَلَی سَائِرِ الشُّهُورِ بِمَا جَعَلَ لَهُ مِنَ الْحُرُمَاتِ الْمَوْفُورَةِ، وَ الْفَضَائِلِ الْمَشْهُورَةِ، فَحَرَّمَ فِيهِ مَا أَحَلَّ فِي غَيْرِهِ إِعْظَاما»؛ براي آنكه خدا عظمت اين ماه را براي انسان ثابت كند، خيلي از اموري كه در ماههاي ديگر حلال ميباشد، در اين ماه حرام، نموده است. شايد اشاره به تمتعات جنسي باشد. «وَ حَجَرَ فِيهِ الْمَطَاعِمَ وَ الْمَشَارِبَ إِكْرَاما،»؛ خوردن و آشاميدن كه در همه سال حلال است، در روزهاي اين ماه ممنوع نموده است. «وَ جَعَلَ لَهُ وَقْتا بَيِّنا لا يُجِيزُ - جَلَّ وَ عَزَّ - أَنْ يُقَدَّمَ قَبْلَهُ، وَ لا يَقْبَلُ أَنْ يُؤخَّرَ عَنْهُ»؛ اين ماه تا اندازهاي عزيز و محترم است كه هيچ كسي حق ندارد يك روز از آن را، پيش و پس كند.
كسي نميتواند بگويد يك روز پيش از ماه رمضان، روزه ميگيرم، و روزهاي پاياني يا روز ديگر آن را روزه نميگيرم. ماه رمضان زمان مشخصي دارد. از زمان رؤيت هلال، تا هلال شوال بايد امساك نمود. هيچ كسي حق ندارد آن را پيش و پس و جابه جا كند و مثلاً بگويد امسال ماه رمضان در تابستان قرار گرفته پس روزه نگيريم. سالها پيش يكي از مفتيان كشورهاي اسلامي فتوا داده بود که چون اقتصاد كشور ما نوپا و ضعيف است كارگران در ماه رمضان روزه نگيرند و در يك ماه ديگر روزه بگيرند. اين فراز از دعاي امام سجاد (ع) تأكيد ميفرمايد كه خداي متعال اجازه نميدهد يك روز از ماه رمضان جا به جا شود. روزه را در هر حالت و زماني كه باشد، بايد گرفت. روز كوتاه باشد يا بلند، گرم باشد يا سرد. زمان روزه مسلمانها ماه رمضان است اين نشانه اهميت و عظمت اين ماه شريف است. در غير اين صورت خدا ميفرمود: يكي از دوازده ماه را روزه بگيريد يا ميتوانيد يك ماه آن را جلو يا عقب اندازيد.
روزه تنها راه درك معارف خاص
ينكه در يك ماه، همه مسلمانها در سراسر دنيا مشغول عبادت خدا باشند، بركات و نورانيتي براي همه انسانها و جامعه به ارمغان ميآورد كه با تفرقه به دست نميآيد. اين احكام دقيق و مشخص، بركات و نتايج ارزشمندي نصيب انسان ميسازد. بسياري از نتايج احكام، امروز با رشد علم ثابت شده است. در زمان پيغمبر اسلام، براي بسياري از مردم فلسفه احكام روشن نبود. در آن زمان مردم صرفاً براي اطاعت از دستور خدا آن را ميپذيرفتند اما امروز براي يكايك احكام حكمتهاي فراواني ثابت شده و هر روز نيز بيشتر روشن ميشود. به يقين در روزگاران آينده، بشر بيش از گذشته، از فوايد احكام روزه آگاه خواهد شد. ويژگي خاص ماه رمضان باعث ميشود كه روح انسان، در اين ماه، از آلودگيها پاك شده و آماده دريافت فيوضات الهي شود. در اين مورد شواهد محكمي وجود دارد. بزرگان تأكيد دارند، استعدادي كه انسان براي درك معارف و حقايق، در سايه روزه گرفتن پيدا ميكند، با هيچ عبادتي ممكن نيست. اگر خداي متعال روزه را بر ما واجب نكرده بود، امت اسلامي از دريافت بركات فراوان و فيوضات بيكران الهي محروم ميماند. خداي متعال بر امت اسلامي رحمت خود را عنايت فرمود و ماه رمضان را قرار داد. و روزه را واجب نمود تا هر كسي به اندازه تلاش خود از روزه بهرهمند شده و اموري را درك كند كه در ايام سال و در غير حالت روزه ميسر نيست. خوشا به حال آناني كه در اين ماه شمّهاي از حقايق و معارف الهي را درك ميكنند، و قطرهاي از حلاوت و لذّت انس با خدا را ميچشند، خوشا به حال آنان! اينان كساني هستند كه پس از ماه رمضان نميتوانند روزه گرفتن را ترك كنند. آنهايي كه شيريني روزه را ميچشند، در پايان ماه رمضان ميگويند: اي كاش در همه سال روزه واجب بود.
--------------------------------------------------------------------------------
1. حديد / 25.
2. حجر / 21.
3. جن / 26-28.
4. ر.ك: الكافي، ج 2، ص 622، باب فضل القرآن.
5. طه / 114.
6. قيامت / 17.
7. جاثيه / 23.
8. روم / 29.
9. عبس / 13-16.
10. حجر / 9.
11. بقره / 113.
12. توبه / 33.