بسم الله الرحمن الرحيم
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباح يزدي (دامت بركاته) است كه در تاريخ 9/8/1383 مصادف با 15 رمضان 1425 در دفتر مقام معظم رهبري (دام ظله؛ العالي) ايراد فرموده اند.
«...فَاعْتَبِرُوا بما كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ»؛ اي مردم! از آن چه خدا در مقابل خودبزرگبيني ابليس، نسبت به او انجام داد، پند بگيريد. «إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ»؛ شيطان با اين كه سالهاي درازي عبادت كرده بود، همه اعمالش را نابود كرد. «عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ»؛ به دليل يك لحظه تكبر. گاهي انسان ممكن است كارهاي خوب زيادي انجام بدهد، سالها در مسير صحيحي قدم بردارد، اما در نهايت با يك كار همه آنها را آتش بزند. در اين جا ميفرمايد لحظهاي تكبر باعث شد كه همه آن اعمال نيك بر باد برود. آن عمل طولاني چه بود؟ «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ»، شش هزار سال عبادت خدا كرده بود؛ اما، سالهايش چه سالي بود؟ آيا همين سالهاي 365 روزة 24 ساعته است، يا سال آن هم جور ديگر بود؟ در نسخههاي معروف نهجالبلاغه آمده است كه «لَا يُدْرَي أَمِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ»؛ يعني معلوم نيست كه اين شش هزار سال از همين سالهاي عادي دنياست يا از سالهاي آخرتي كه هر روزش هزار سال است. كفر و تكبر همه اعمال را يكجا باطل ميكند. اگر مسلماني هفتاد سال عبادت كرده باشد، اما لحظه آخر حياتش مرتد شود، همه هفتاد سال عبادتش بر باد رفته است. «وَ قَدِمْنا إِلي؛ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً»1. كساني كه كفر ورزيدند، هر كار خوبي قبلاً انجام داده بودند، ما سراغ اعمالشان رفتيم و همه را «هَباءً مَنْثُوراً»؛ كرديم؛ مثل گردي كه در هوا پخش ميشود. «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَي اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ»؛ وقتي ابليس بعد از آن همه عبادت به خاطر يك ساعت تكبر، همه اعمالش از بين رفت، آيا كس ديگري به واسطه تكبر سالم ميماند؟! «كَلَّا»؛ ابداً، چنين چيزي نيست. «مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً». ابليس به دليل عبادتهاي زيادي كه كرده بود جزو ملائكه به شمار ميرفت. او را به واسطه يك ساعت تكبر، از بهشت خارج كرد؛ آن وقت آدميزاد را كه عبادتش هيچ وقت هزار سال هم نميشود، به واسطه تكبرش عقاب نميكند؟! «إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ»؛ دراين حكم و سنت الهي ـكه كفر و شرك همه اعمال را از بين ميبردـ فرقي بين انس و جن و بين اهل زمين و اهل آسمان نيست. «وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًي حَرَّمَهُ عَلَي الْعَالَمِينَ»؛ اگر خدا چيزي را بر همه مردم حرام كرده، خط قرمزي ترسيم كرده كه از اين جا نبايد عبور كنيد، ديگر به هيچ يك از بندگانش رخصتي نميدهد. وقتي ميگويد هيچ كس نبايد تكبر كند، نبايد با خداي متعال در رداي كبريايياش نزاع كند، استثناء برنميدارد. سنت الهي نسبت به همه مكلفان يكسان است؛ البته ممكن است بعضي از گناهان و محرمات به خاطر مصالحي، در زمان خاصي، براي يك قوم خاصي باشد. ما بايد از اين بلايي كه سر ابليس آمد بترسيم. او اگر شش هزار سال عبادت كرده بود، ما كه معلوم نيست چند سالي هم عبادت مقبولي داشته باشيم. ما به طريق اولي در معرض خطر هستيم.
امروز هم ميبينيد، كساني همان راه شيطان را رفتند و به همان خطرها هم مبتلا شدند؛ همان غرورها و تكبرها باعث شده كه در احكام الهي تشكيك كنند و بگويند اينها تاريخ مصرف دارد، وقتش گذشته يا اصلاً اينها حكم خدا نبوده يا پيغمبر اشتباه كرده؛ از اين چيزهايي كه اين روزها از اين مرتدين ميشنويد. اين خطري كه براي ابليس بود براي ما آدميزادها هم هست. به واسطه غرور و هوسبازيهايمان، به واسطه استمرار در گناه كار انسان به جايي ميرسد كه كافر ميشود.؛ «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواي؛ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»2. الان هم ميبينيد كه احكام كيفري اسلام را مسخره ميكنند؛ ميگويند اين زمان ديگر نميشود كسي را چوب زد؛ چوب زدن مال الاغ است؛ يعني حكم خدا درباره تازيانه زدن را مسخره ميكنند. همان كساني كه ادعاي اسلام هم دارند. ابليس هم نميگفت خدايا! من تو را قبول ندارم، تو را پرستش نميكنم. گفت من عبادتي ميكنم كه هيچ كس نكرده باشد. كار آدميزاد هم ممكن است در اثر غرور و خود بزرگبيني به اين جا برسد كه دين خدا را مسخره كند و امروز نمونههايش را هم ميبينيم.
سپس اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: «فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ». شيطان علاوه براين كه خودش راه سرپيچي و مخالفت با خدا را پيش گرفت، قسم خورد كه ديگران را هم گمراه كند. قسم نخورد كه من نميگذارم آدميزادگان عبادت كنند؛ قسم خورد كه آنها را گمراه كند؛ يعني كاري كند كه مثل او بشوند و اصلاً رو درروي خدا بايستند و راه او را بروند. بپرهيزيد از اين كه شيطان شما را به درد خودش مبتلا كند. «وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ»؛ با نداهاي خود شما را دعوت ميكند به اين كه همان راهي كه خودش رفته شما هم برويد. «وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ»؛ و سواره نظام و پياده نظامش را به سراغ شما ميفرستد. دار و دسته ابليس خيلي فراوانند. «إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»3. شما شيطان را نميبينيد، ولي او شما را ميبيند. در آيات هست كه شيطان ذريه و فرزنداني دارد كه آنها هم همان راه او را ميروند؛ علاوه بر اين؛ که در ميان انسانها يار و ياوراني دارد كه گاهي از شياطين جن هم خطرناكترند؛ «شَياطِينِ الْإِنْس وَ الْجِنِ»4. كساني كه ولايت شيطان را ميپذيرند؛ «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّونَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ مُشْرِكُون»5، اينان جزو انصار شيطان ميشوند، اما عيناً نقش شيطان را ايفا ميكنند.
واژه «فَلَعَمْري»؛ در مقام بيان اهميت دشمني شيطان است. گاه وقتي ما را نصيحت ميكنند كه اين كار را نكن، با رفيق بد نشين و... خيلي جدي نميگيريم؛ مخصوصاً اگر آن کار در راهي باشد كه خودمان هم دوست داشته باشيم. شيطان هم انسان را از راهي فريب ميدهد كه تمايلات انسان اقتضاء داشته باشد. اميرالمؤمنين(ع) از اين روحيه ما خبر دارد و ميداند كه ما اين مسأله را خيلي جدي نميگيريم. به همين دليل اين قدر روي دشمني شيطان پافشاري ميكند، تا كمي به خود بياييم. اميرالمؤمنين(ع) به جان خودش قسم ميخورد. «لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ». آن زمانها معمولاً با تير و كمان به دشمن حمله ميكردند. وقتي تيرانداز از راه دوري نشانهگيري كند، احتمال اين كه تير خطا برود زياد است؛ اما اگر فاصله كوتاه باشد، اين احتمال خيلي كم است. شيطان تيري بر چلّه كمان گذارده و تا آخرين حد توان كشيده. چون هر چه چله کمان بيشتر كشيده شود، تير مسافت دورتري را ميپيمايد. حضرت امير(ع) ميفرمايند شيطان تير و كمانش را آماده كرده، از جاي نزديكي تير را به طرف شما نشانه گرفته و با كمال شدت وتر کمان را كشيده است. اين تير وقتي رها شود، حتماً به هدف ميخورد. حالا آيا احتمال ميدهيد كه از چنگ شيطان رها بشويم، تيرش به خطا برود؟ آن هم كسي كه در تيراندازي به سوي ما، چندين هزار سال تجربه دارد. پيري هم در او اثر نگذاشته كه دستش بلرزد و سست بشود. «فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»6؛ اولاً با يك گستاخي به خدا نسبت ميدهد كه تو مرا گمراه كردي؛ يعني اگر تو امر نميكردي كه من بر آدم سجده كنم، من مشغول عبادتم بودم؛ اما تو گفتي برو، بر آدم سجده كن. من هم از سر لجاجت به اين گمراهي مبتلا شدم. حالا كه اين بلا را بر سر من آوردي، همه آدميزادگان را گمراه خواهم كرد. كارهاي بد را براي آنها زينت ميدهم. «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ». شيطان با اين سخن سنگي در تاريكي انداخت، و يقين نداشت كه بتواند همه را گمراه كند. اين گمان، دليلي بر اصابت نداشت. اما اين سخن درباره بعضي از انسانها صادق شد.؛ «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ وَ فُرْسَانُ الْكِبْرِ وَ الْجَاهِلِيَّةِ»؛ كساني كه اهل تكبر و عصبيت هستند كاري كردند كه گمان ابليس درست درآمد؛ كساني كه سوار بر مركب تكبر ميتاختند، ظن ابليس را صادق كردند. ميفرمايد: «حَتَّي إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ». تا حالا كليگويي بود؛ اما داستان شيطان به شما چه ربطي دارد؟ شما ابتدا در مقام اطاعت شيطان نبوديد. به شيطان «نه»؛ گفتيد؛ ولي اين «نه»؛ گفتنتان دوام نيافت، آرام آرام سست شديد، استقامتتان در مقابل شيطان كم رنگ شد، «حَتَّي إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ»؛ آنان كه عليه شيطان قد علم كرده بودند، كمكم تسليم شدند؛ «وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُمْ»؛ وقتي ديد شما كه اهل سركشي و مخالفت با ابليس بوديد، به دنبال او ميرويد، طمعش قوي شد. آنهايي كه از اول اطاعت شيطان را پذيرفتند، كه هيچ؛ اما شما كه شيطان را لعن و رجم ميكرديد، شما هم آرام آرام تسليم شديد. «فَنَجَمَتِ الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَي الْأَمْرِ الْجَلِيِّ اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ»؛ اين جا بود که تصميم جدي گرفت با شما به مبارزه برخيزد و نيروهايش را بسيج كند كه شما را از راه خارج كنند. وقتي شما دست از ارزشهايتان برداشتيد، نسبت به آرمانهاي انقلاب سست شديد، نسبت به احكام اسلام بيغيرت شديد، شيطان طمعش در شما زياد شد و لشگرش را رسماً به طرف شما گسيل كرد. «فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ»؛ سر راه شما كمندهايي گذاشت، تا به ورطههاي هلاكت بيافتيد. «وَ أَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ طَعْناً فِي عُيُونِكُمْ وَ حَزّاً فِي حُلُوقِكُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَي النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ»؛ چشمهايتان را هدف سرنيزههايش قرار داد. در جنگها اگر كسي نيزه را به چشم حريف ميزد، ديگر كارش تمام بود. كور ميشد و نميتوانست مقاومتي كند. شيطان و لشگريانش بدون ترحم از همه سو به شما حمله كردند و شمشيرهايي را حواله حلقهايتان ساختند. «وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ»؛ نهايت ذلت و بدبختي كه براي كسي پيش ميآوردند اين بوده كه بينياش را به خاك ميماليدند. شيطان كاري كرد كه بينيهايتان به خاك ماليده شد. صداهايتان در گلو خفه شد. «وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ»؛ و درصدد بر آمد كه شما را به قتل برساند. «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَي النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ». ساربانها وقتي ميخواستند شتر را رام كنند تا چموشي و مستي نكند، چوبي در دماغ شتر ميكردند و مهارش را به آن چوب ميبستند؛ وقتي اين چوب را تكان ميدادند، شتر رام ميشد. حضرت(ع) ميفرمايد: شيطان چنين بلايي را بر سر شما آورد، تا از مسيري كه او ميخواهد منحرف نشويد. «فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً وَ أَوْرَي فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ». شما وقتي دشمنان خود را ميبينيد كه روبه روي شما شمشير به دست ايستادهاند، حواستان را کاملاً جمع ميكنيد؛ اما جسم شيطان را نميبينيد. خطر اين دشمن از دشمني كه رو بهروي شما ميايستد و با سلاح به شما حمله ميكند، بيشتر است. خطر شيطان فقط براي آخرت نيست؛ فقط براي دينتان نيست؛ در دنيا هم ذليلتان ميكند. وقتي از شيطان اطاعت كرديد، وقتي دنبال هواي نفس و گناه رفتيد، به اندازهاي ذليل ميشويد كه دستتان را درمقابل دشمن، به نشانه تسليم بلند ميكنيد؛ در مقابل آمريكا هم خضوع ميكنيد. سرانجام دنبال شهوت رفتن اين است كه نه تنها آخرت شما را بر باد ميدهد، در دنيا هم شما را به ذلت ميكشاند. اين بلايي است كه شيطان بر سر شما ميآورد.
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ . فرقان: 23
2؛ . روم: 10
3؛ . اعراف: 27
4؛ . انعام: 112
5؛ . نحل: 100
6؛ . حجر: 39