بسم الله الرحمن الرحيم
مبغوض ترين انسانها نزد خداوند متعال«5»
غاصبان منصب قضاوت و دادن فتواهاي مختلف برمبناي رأي و هواي نفس
آن چه پيش رو داريد گزيدهاى از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 05/02/86 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
در جلسات اخير درباره مبغوضترين خلايق از كتاب شريف نهج البلاغه مطالبى را بيان كرديم. حضرت اميرالمؤمنين؛ عليهالسلام در ادامه اوصاف مبغوضترين انسانها مىفرمايد: «تَرِدُ عَلَى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلَافِ قَوْلِهِ ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً وَ إِلَهُهُمْ وَاحِدٌ وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ وَ كِتَابُهُمْ وَاحِد»؛ مبغوضترين خلايق عالِم نمايانى هستند كه باعث گمراهى مردم مىشوند. بعضى از آنها بر مسند قضاوت تكيه مىزنند. وقتى كسانى براى قضاوت نزد آنها مىروند و قضيهاى را مطرح مىكنند هر يك حكمى را طبق رأى خودش صادر مىكند. يك قضيه را پيش دو تن از آنها مىبرند و هر يك حكمى بر خلاف ديگرى مىدهد. چند قاضى در يك مورد چند جور قضاوت مىكنند. وقتى مردم پيش رئيسى كه آنها را به قضاوت گمارده بوده حاضر مىشدند و گزارش قضاوت آنها را مىدادند، با اين كه قضاوتهاى مختلفى كرده بودند، رئيسشان مىگفت: همه درست قضاوت كردهاند!
حضرت اين قضيه را به صورت يك جريان تعجبآورى نقل مىكند و سپس سخت نكوهش مىكند. در زمانى كه دسترسى به امام معصوم وجود داشت و اميرالمؤمنينعليهالسلام در جامعه حضور داشت اينها اين گونه قضاوت مىكردند. در چنين شرايطى وقتى هر كس به راى خودش حكم كند مورد نكوهش است. چگونه ممكن است كه همه قضاوتها درست باشد و با اين كه خدايشان يكى، پيامبرشان يكى و كتابشان يكى است، ولى احكامشان با هم فرق مىكند. اگر واقعاً اينها مدعى هستند كه هر كدام حكم خدا را بيان مىكنند، وقتى خدا يكى، پيامبر يكى و قرآن هم يكى است چه طور ممكن است چند قاضى چند حكم صادر كنند و همه قضاوتها نيز درست باشد. آيا خدا به آنها فرموده است فتواى مختلف دهيد؟ احكام مختلف صادر كنيد؟ آيا اينها به خاطر اطاعت خدا اين كار را مىكنند يا برعكس، خدا به آنها فرموده است اختلاف نكنيد «أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيه»1؛ و اينها از روى؛ عصيان اختلاف مىكنند؟ آيا خدا اساساً دينش را ناقص نازل كرده است؟ آيا ما هزار تا حكم قضايى داريم كه پانصد تا از آنها را خدا نازل كرده و پانصد حكم ديگر را به قضات سپرده و از آنها كمك خواسته است كه بقيهاش را كامل كنند؟! آيا پيامبر كوتاهى كرده است و بعضى احكام را براى مردم بيان نكرده است؟ آيا خدا دين را كامل نازل كرده است، ولى «العياذ بالله»؛ پيامبر عصيان و كوتاهى كرده است و بعضى را براى مردم نگفته است؟ آيا قضات مجبور شدهاند خودشان دين را كامل كنند يا نه اساساً مطلب از اين بالاتر است و خدا با اينها شركت سهامى دارد، در ربوبيّت شركت سهامى قرار داده و بخشى را براى خود و بخش ديگر را براى قضات قرار داده است؟ آيا همان طور كه خدا حق داشته است بعضى احكام را بيان كند، اينها نيز حق دارند حكمى را بگويند و خدا مجبور است آن را بپذيرد، چون اينها شريك خدا هستند؟!
خداوند سبحان مىفرمايد: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْء»2؛ ما كوتاهى نكردهايم و همه چيز را در قرآن بيان كردهايم و پيامبران را براى تبيين آن فرستادهايم. اين همه مذمتى كه از اختلاف در قرآن مطرح است، براى آن است كه اختلاف به خاطر تقصير افراد است. «وَ مَا اخْتَلَفَوا فِيهِ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ العلم بَغْياً بَيْنَهُم»3؛ جايى كه اختلاف از روى؛ تقصير يا از روى جهل و برخاسته از تنبلى باشد چگونه مىتواند مورد تأييد باشد؟ كسى كه اين قضات را به كار گماشته، اشتباه كرده است و حق ندارد بگويد: همه درست مىگويند. خليفه مسلمين اگر نداند حكم صحيح در قضاوت چيست پس چرا خليفه شده و بر مسند امامت تكيه زده است؟ قاضىها پيش رئيس خود گزارش مىدهند كه ما اين گونه مختلف حكم كرديم و او به همه مىگويد: قضاوتتان درست است!
آن چه مهمتر است نكتههايى است كه ما بايد در زمان خودمان بيشتر از آن استفاده كنيم. معنا ندارد در يك مورد چند جور قضاوت شود و همه قضاوتها درست باشد.اين روزهاكه كتابها نوشته مىشود و گفته مىشود: هيچ دينى بر دين ديگر ترجيح ندارد، همه راههاى مختلف مسيرى به سوى يك حقيقت هستند و از هر راه كه برويد، به حقيقت مىرسيد! مگر خدا، پيامبر و دين دوتاست؟ چه طور ممكن است هم توحيد و هم تثليث درست باشد؟ اين يكى از بزرگترين حيلههاى شيطانى است كه در زمان ما رواج پيدا كرده است.
بنده سفرى داشتم به هندوستان و از دوستان شنيدم آن جا مركزى هست كه يك مذهب جديدى را ترويج مىكند و تشكيلات مفصلى دارد و گاهى با بيانات فلسفى براى بعضىها شبهه ايجاد مىكند. آنها پيشنهاد دادند كه خوب است ملاقاتى با اينها داشته باشيم و ببينيم حرفشان چيست؟ مراحلى را طى كرديم تا با معاونين مركز ملاقات كرديم و بعد آنها گزارشى دادند و آداب و رسومى را بيان كردند. پس از گذراندن مقدماتى ما را به اتاق مخصوصى بردند كه رئيسشان آن جا بود. ايشان را ملاقات كرديم و ديديم يك قيافه و ظاهر خيلى زيبا، موهاى بلند و براق، لباسى سفيد و چهرهاى خندان داشت. از ما استقبال كرد و ما را در بغل گرفت. ايشان گفت: در كشورهاى اسلامى براى سخنرانى از من دعوت مىكنند و مىپذيرم و درباره مسائل روانى و اخلاقى صحبت مىكنم. در تركيه پنجاه هزار نفر پاى سخنرانى من حاضر شدند تا دستوراتى را از من بگيرند! بعضى آمده بودند تا براى حضور قلب در نماز دستوراتى بگيرند. من به آنها دستوراتى دادم تا بتوانند فكر خود را متمركز كنند. من سؤال كردم بالاخره ادعاى شما چيست؟ ايشان گفت: آقا، من حرفم اين است كه اين دينهايى كه موجود است همه درست است. اسلام هم دين خوبى است، هندوئيسم، بوديسم و مسيحيت هم دينهاى خوبى هستند. همه اينها به يك نقطه مىرسد، به شرطى كه پيروان آن بدان درست عمل كنند و با هم دعوا نكنند. من توصيهام به مسلمانها اين است كه دين خودتان را عمل كنيد و به ديگران كارى نداشته باشيد. به مسيحيان هم مىگويم كه دين خودتان را عمل كنيد و به ديگران كارى نداشته باشيد. به هندوها هم مىگويم شما بت پرستى خودتان را داشته باشيد و به ديگران هم كارى نداشته باشيد. اگر همه اينها به دين خود عمل كنند نهايتاً به حقيقت مىرسند. حقيقت اين است كه اينها راههاى مختلفى است. آن وقت مسلمانان ايشان را براى سخنرانى دعوت مىكردند تا مسائل روانى، آرامش نفس، تمركز و حضور قلب در نماز را تعليم دهد! ما آن جا بحثى كرديم كه وقتى رئيسشان ديد جواب منطقى ندارد، گفت: آن چه من بلد هستم، همين است. شما اگر راه بهترى سراغ داريد بفرماييد. او گفت: من مىگويم: همه با هم مهربان باشيد، همه دين خود را عمل كنيد و به ديگران هم كارى نداشته باشيد.
اين يك حيله شيطانى است و كسانى پشت پرده، مقاصد خودشان را پيگيرى مىكنند. آنها مىخواهند ديگران را آرام كنند تا روح اعتراض در مردم پيدا نشود. اين سياست استعمار است تا هيچ كس در دين خود از خود غيرتى نشان ندهد. بايد با تدبير آن را شناخت و در برابر آن موضعگيرى كرد.
--------------------------------------------------------------------------------
1.شورى، 13.
2. انعام، 31.
3. جاثيه، 17.