بسم الله الرحمن الرحيم
مبغوضترين خلايق
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت اللّه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 09/12/85 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين معارف چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
در جلسات قبل بخشي از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه را مطرح كرديم كه حضرت اميرالمؤمنينعليه;السلام؛ مجموعه اوصافي را براي بهترين بندگان خدا بيان فرمود. چنين كساني به تعبير ايشان، «مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْه»؛ (از محبوبترين بندگان خدا) هستند. قاعدتاً در مقابل اينان كساني هستند كه از مبغوضترين بندگان هستند. در خطبه هفدهم و صد و سوم تعبير حضرت براي چنين كساني «من ابغض الرجال»؛ و «من ابغض الخلايق»؛ به كار رفته است. در خطبه هشتاد و هفت اين تعبير به كار نرفته است، بلكه گفته شده است: «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّي عَالِماً وَ لَيْسَ بِه». در مقابل كساني كه محبوب خدا هستند، بندگاني هستند كه خودشان را عالم وانمود ميكنند و اسم عالم را يدك ميكشند در حالي كه عالم نيستند. «فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّال»؛ اينها آن;چه در چنته دارند علم حقيقي نيست، بلكه جهالتهايي است كه از جهّال اقتباس كرده، و گمراهيهايي است كه از گمراهان و كج روان گرفته و مونتاژ كردهاند. اينها علم نيست، بلكه جهل است، يعني مطالب خلاف واقعي است كه حقيقت ندارد. اينها ميخواهند در ميان مردم جايگاهي پيدا كنند و خود را عالم وانمود ميكنند تا توجه مردم را به خود جلب كنند. بالاخره بايد با قيافهاي، اسمي، عنواني ظهور كنند، ژست علمايي بگيرند و حرفهاي قلمبه و پيچ در پيچ بزنند تا در ميان مردم جايگاهي پيدا كنند و اهداف هواپرستانه خود را در ميان آنان گسترش دهند و سر راه مردم دامهايي بگسترانند تا يك مشت مريد را به تور اندازند. اين در حالي است كه چنين شخصي اگر عالم حقيقي بود درصدد بر ميآمد تا ديگران را هدايت كند و اهتمامي نداشت كه كسي تابع او شود و برايش شعار بدهد، بلكه هدفش اين بود كه بندگان خدا هدايت شوند.
«وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُور»؛ اشراك جمع «شَرَك»؛ به معناي دام است. اينان دامهايي سر راه مردم درست ميكنند، البته نه دامهايي با طناب يا با ابزارهاي ديگر، بلكه دامهايي از مطالب نادرست و سخنان زيبا و فريبنده كه مردم را به دام اندازند. آنها فكر می كنند اينها حقايق و مطالب بسيار مهم و جديدي است كه تا به حال كسي بدان دسترسي پيدا نكرده است!
«قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَي آرَائِه»؛ اينان قرآن را تفسير به رأي ميكنند و برخلاف بهترين بندگان خدا كه قرآن را پيشواي خود قرار ميدادند و پشت سر آن راه ميافتادند، اينها قرآن را بر طبق آرا و هوسهاي خود تفسير ميكنند. «وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَي أَهْوَائِه»؛ حق را با هواي نفس خود سازگار ميكنند.
«يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِم»؛ اينها خطرهاي عظيمي كه سر راه انسانها است و دين، انبيا و اوليا با روش صحيح مردم را به آن خطرها توجه ميدهند، آنها را خيلي سبك ميگيرند و بدان اهميتي نميدهند. «وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِم»؛ گناهان بزرگ را خيلي سبك ميگيرند؛ يعني چيزي را كه بايد بزرگ بشمارند و مردم را از آن بترسانند و انذار كنند ــ همان گونه كه انبيا اساسا براي همين آمدند: «وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا»1ــ و روزي را كه قرآن شرايط آن را با عظمت نقل؛ ميكند و می فرمايد: «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌيَوْمَ ترونها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَت»2، اينها يك دستي ميگيرند.
پيش از انقلاب اسلامي ايران، گروههايي بودند كه مردم را به قرآن و نهج البلاغه دعوت ميكردند، اما آن را هر جور دلشان ميخواست تفسير ميكردند. به عنوان مثال، در تفسير «الْيَوْم الْآخِر»3؛ ميگفتند: منظور روز انقلاب است، روزي كه مردم ميشورند و عليه حكومت قيام ميكنند. يا در باره آيه «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها»4؛ ميگفتند: منظور آيه اين است كه بايد وقت حمله و يورش به قواي رژيم ستمشاهي را مخفي كرد! متأسفانه بعضيها لباس روحانيت به تن دارند و اين جور حرف ميزدند! اينها گناهان بزرگ را خيلي ساده ميگيرند و چون آنها را در راه هدف خويش ميبينند، ميگويند: هدف وسيله را توجيه ميكند و گناه چون در جهت پيروزي ما بر رژيم است، تجويز ميشود! آنها ميگفتند: احكام اسلامي تاريخمند است؛ اين رسالهها را كنار بگذاريد؛ اين احكام مال هزار و چهار صد سال پيش است؛ البته اسلام راست است، اما نه براي حالا! متأسفانه امروز هم رگ و ريشه هايي از اين تفكرات وجود دارد. بعضي از اين روشنفكرمآبها، از اين حرفها ميزنند، اما ما معتقديم قرآن، نهج البلاغه و كلمات حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين هر روز زنده است و ما بايد از آنها استفاده كنيم.
اين نكته قابل توجه است كه حضرت در وصف اين افراد می فرمايند: بعضي ميگويند ما آدم محتاطي هستيم و نه تنها گناهان را ترك ميكنيم، بلكه از شبهات هم اجتناب ميكنيم: «يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِيهَا وَقَع»؛ اما اين در حالي است كه غرق در شبهات هستند و فقط ادعايشان اين است كه ما آدم محتاط و مواظبي هستيم. «وَ يَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَيْنَهَا اضْطَجَع»؛ آنها ميگويند: ما از بدعتها دوريم، در حالي كه اصلاً جايگاه و آرام;گاهشان ميان بدعتها است.
در ادامه خطبه، حضرت ميفرمايد: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لَايَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَه»؛ چنين كساني در ظاهر و به صورت انسان هستند، ولي باطنشان حيوان است. اين تعبير را من هيچ جاي ديگر در باره هيچ كس نديدهام و جز از اميرالمؤمنينعليهالسلام نيز اين تعبير را نديدهام. تعبير بسيار كوبندهاي است! چنين آدمهايي اصلاً ورودگاه هدايت را نميشناسند تا دنبال آن بروند. اصلاً نميدانند دروازه هدايت كجاست و از كجا بايد وارد شوند: «لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَي فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَي فَيَصُدَّ عَنْه»؛ اينها گمراهي را هم نميدانند چيست تا از آن جلوگيري كنند و بگويند اين جا منطقه ممنوعه است و نبايد وارد شد. پس نه هدايت را ميشناسند و نه ضلالت را، و فقط مشتي مشتبهات را با ظاهري خوش و فريبنده براي فريب دادن مردم جمع ميكنند تا آدمهاي بيخبر را گول بزنند و به دام بيندازند. «وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاء»؛ چنين كساني مردهاي در ميان زندگانند.
در ادبيات قرآن و سنت، قلب، جايگاهِ هدايت، فهم، محبت، بغض، اراده، تصميم گيري و ايمان است. حضرت ميفرمايد: قلب اينها قلب حيوان است، يعني خواستههايشان، فكرشان و انتخابشان حيواني است، اما ظاهرشان شكل انسان است. چنين افرادي كه اصلاً نميفهمند هدايت را بايد از كجا اخذ كنند، پس از اين كه آرايي براي خود اتخاذ كردند و پيشاپيش قضاوت كردند كه بايد مسأله به;نحو دلخواهشان باشد، به سراغ قرآن ميروند تا آيهاي را پيدا كنند و آن را با خواستههاي خود تطبيق دهند. آنها با ذهن خالي از هوس به دنبال قرآن نميروند و با شبهاتي كه به ذهنشان القا شده و با پيش داوري ميخواهند ببينند قرآن چه ميگويد. به همين جهت، به سراغ آيهاي ميروند كه آن را به صورتي با آراي خود تطبيق دهند. اينها مصاديق اين جمله حضرت هستند كه فرمود: «و آخَرُ قَدْ تَسَمَّي عَالِما»؛ منظور از اين «عالم»؛ دانشمند فيزيك، شيمي و... نيست. كسي كه خودش را فيزيكدان معرفي ميكند، ولي فيزيكدان نيست، ضلالت و جهالت براي كسي ايجاد نميكند، قرآن را عجيب و غريب تفسير نميكند و مردم را فريب نميدهد. در اين قسمت، سخن از عالمي است كه ميخواهد مردم را فريب دهد و چيزهايي را به عنوان دين به مردم معرفي كند و بگويد: اينها حق است، در حالي كه حق نيست. اين من و شماييم كه بيشتر بايد در اين فرازها دقت كنيم و ببينيم آيا ما خود را براي خدا خالص كردهايم يا آن چه ميگوييم خواستههاي خودمان است و خواه با حكم شرعي سازگار باشد يا نباشد، آن را بيان ميكنيم؟ اگر ما حكم شرعي را طوري بگوييم كه مردم خوششان بيايد، بپسندند و مريد ما شوند متأسفانه از همين دسته هستيم و به ظاهر انسان و در باطن حيوانيم!
چنين افرادي اي كاش فقط مردهاي در ميان زندگان بودند و ضرري به ديگران نميرساندند. اينان مردهاي هستند كه گندشان جامعه را متعفن ميكند و ديگران را مريض ميكند. اگر كسي گمراه باشد، در گوشهاي خزيده باشد، راه كجي برود، ولي كاري به كار ديگران نداشته باشد، آتش او دامنگير خودش ميشود، اما اگر يك روحاني و عالم منحرف شود، گاهي به خاطر او ميليونها انسان ديگر فريب ميخورند و گمراه ميشوند. «وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهَم وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِم»5.
از طرفي وقتي يك عالم كسي را هدايت كند و راه هدايت را در ميان مردم؛ رواج دهد، هر كس هدايت شود سهمي براي اين عالم هدايت كننده هم در نظر گرفته ميشود. وقتي كسي كتاب يا مقالهاي مينويسد، يا يك سخنراني ميكند كه موجب گمراهي ديگران ميشود، همانند يك گنهكاري نيست كه گناهي فردي مرتكب شود. تا روز قيامت هر كس به;واسطة او به گمراهي كشيده شود، اين نويسنده و سخنران در عذاب با آنها شريك است. ما خيلي بايد حواسمان جمع باشد كه اولاً سعي كنيم خودمان حق را بشناسيم، خودمان گمراه نشويم، خودمان را گول نزنيم و وقتي چيزي را نميدانيم دنبال كنيم تا آن را از سرچشمه اهل;بيتعليهمالسلام و كتاب الله ياد بگيريم. ثانياً وقتي راه حق را شناختيم، در عمل مسامحه نكنيم و مو به مو به آن;چه شناختهايم، عمل كنيم. دين خدا را سبك نگيريم، با آن بازي نكنيم، آيات قرآن را تفسير به رأي نكنيم و هر جور دلمان ميخواهد فتوا ندهيم تا مردم خوششان بيايد.
آقايي با افتخار ميگفت: من در آلمان طوري اسلام را معرفي كردم كه كمونيستها گفتند: اگر اسلام اين است كه شما بيان كردي ما هم مسلمانيم! اين آقا خيلي هنر كرده بود و ماركسيسم يا ماترياليسم را در لسان اسلام بيان كرده و اسمش را اسلام گذاشته بود! طبيعي است اسلامي كه بگويد: هر چه دلت ميخواهد عمل كن، انسان در زندگي قيد و بندي ندارد و آزاد است، همه طالب او هستند، اما اسلامي كه براي ريز و درشت حركات و اعضا و جوارح انسان دستوري دارد، «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيد»6؛ پذيرفتنش مشكل؛ است.
آن چه به عنوان محبوبترين و مبغوضترين بندگان مطرح است، دو قطب است و افرادي كه در دو قطب جاي می گيرند بسيار كم;اند. اكثريت مردم در ميان اين دو قطب هستند و گاهي به اين سمت يا آن سمت تمايل بيشتري پيدا ميكنند. اينجاست كه بايد حواس ما جمع باشد كه به كدام سمت ميرويم. آدمي كه اهل علم باشد و حقايق را بفهمد نجات يافته و نجات دهنده است، اما اگر به زندگي دنيا بچسبد و لذّت دنيا در كامش مزه؛ كند، «لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَي الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواه»7، نتيجهاش اين ميشود كه صورتي انساني و دروني حيواني دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
1. انعام، 130 و زمر، 71.
2. حج، قسمتي از آيات 1 و 2.
3. نساء، 59.
4. طه، 15.
5. عنكبوت، 13.
6. ق، 18.
7. اعراف، 176.