بسم الله الرحمن الرحيم
لذّات و شهوات؛ از نگاه قرآن
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 06/10/85 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
قد خلع سرابيل الشهوات و تخلّي من الهموم كلّها الا همّاً واحداً انفرد به
حضرت علي عليهالسلام در بخشي از خطبه هشتاد و هفتم نهج البلاغه در وصف بندگان شايسته خدا ميفرمايد: اينها پيراهن شهوت را از قامت خودشان دور ميكنند و از همّ و غمّ عالم جز اندوهي كه به تنهايي آن را تحمل ميكنند، راحت ميشوند.
در زمينه شهوات سؤالاتي مطرح است از قبيل اين كه اساسا شهوت يعني چه و چرا شهوت به پيراهن تشبيه شده است؟ منظور از دور كردن پيراهن شهوات چيست؟ آيا آن طور كه بعضي تصور ميكنند مطلق لذايذ و شهوات دنيا پليد و منفور است و كسي كه ميخواهد در راه خدا قدم بردارد بايد همه اينها را رها كند؟
شهوت در لغت به معناي ميل است و اشتها نيز از همين ماده است. اين معنافي حد نفسه نه بار منفي دارد و نه بار مثبت و ارزش يافتن آن بستگي دارد به اين كه در چه مقامي و با چه انگيزهاي تحقق پيدا كند. گاهي ميل امري غير اختياري است كه بار ارزشي پيدا نميكند زيرا ارزشهاي اخلاقي چه مثبت و چه منفي به امور اختياري مربوط است. انسان وقتي گرسنه ميشود، به طور طبيعي به غذا ميل پيدا ميكند. اين خوب و بد اخلاقي ندارد.
قرآن در باره بهشت ميفرمايد: «فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُس»1، «أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِين»2؛ در بهشت آنچه بهشتيان ميل داشته باشند، وجود دارد. آن جا نهرهاي شرابي است كه بهشتيان از آن لذت ميبرند. اين نشان ميدهد لذّت و اشتها بد نيست، ولي در عرف غالبا شهوت در جايي گفته ميشود كه ميل به اندامي از اندامهاي انسان - به خصوص شكم او - مربوط باشد. به همين جهت، ميل به مناجات با خدا را شهوت نميگويند.
در قرآن كريم، كلمه «شهوات»؛ در سه جا به كار رفته است كه در همه موارد بار منفي دارد3. در يكي از موارد قرآن ميفرمايد: «زُيِّنَ؛ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب»4؛ در دنيا براي مردم علاقه به شهواتي از قبيل؛ زن، فرزند، طلا، نقره و... زينت داده شده است، ولي اين طلاها، نقرهها، اسبهاي سواري زيبا و... ابزارهاي زندگي دنيا است. سرانجام نيك و بازگشتگاه بهتر نزد خدا است. انسان بايد بفهمد كه لذّتهاي دنيا زودگذر است. اگر انسان بدان دلبستگي پيدا كند او را از سعادت باز ميدارد. از طرفي بايد بداند لذّتهايي هست كه با ميل طبيعي برانگيخته نميشود و عضو بدني ندارد. عقل انسان بايد آن را بفهمد و دنبالش برود و آن را بر اين لذّت زودگذر ترجيح دهد:
«قُلْ أَأُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّه والله بصير بالعباد»5؛ از تمام؛ لذّتهاي دنيا بهتر، آن لذّتهايي است كه در عاليترين كيفيّت و در طولانيترين مدّت (ابديت) براي شما در آخرت پيش خدا محفوظ است، به شرطي كه تقوا داشته باشيد. بالاترين چيزي كه در اين دنيا پهلوانان را به زمين ميزند، شهوت جنسي است، ولي بهتر از اينها همسراني است كه خداوند منّان آنان را در بهشت براي شما قرار داده است و هيچ آلودگي و زشتي ندارند. علاوه بر اينها لذّت مهمتري وجود دارد كه بايد استعداد بيشتري داشت تا آن را درك كرد و آن رضوان الهي است كه خدا آگاه است آن را به كدام يك از بندگان كه صلاحيت درك آن را دارد، عطا كند. در اين آيه كاملاً روشن است كه خداوند در مقام تعريف شهوات، و به خصوص «حبّ الشّهوات»؛ نيست، بلكه درصدد نكوهش آن است.
استفاده از شهوات يا تمتّع از چيزهايي كه متعلّق شهوات است، مسألهاي است و حبّ الشّهوات مسألهاي ديگر. شيطان آن چنان امور لذّت بخش دنيا را در نظر انسان تزيين و تقويت ميكند كه با اين وسوسه كاهي را به صورت كوه نشان ميدهد. شيطان شهوتي را كه به محض ارضا، تمتّع از آن پايان مييابد و انسان مي فهمد ارزش چنداني ندارد، به گونهاي زينت مي كند كه ساعتي بعد يا روز بعد باز انسان همان ولع را دارد و وقت، پول و عمر خود را صرف ميكند به خيال اين كه به لذّتي برسد و وقتي رسيد باز ميفهمد كه چيز ارزشمندي نبود.
با تبعيّت از شيطان، انسان به يك حالتي شبيه جنون ميرسد. البته گاهي از خودش مي پرسد: مگر من عاقل نبودم؟ مگر اين كارها چه قدر ارزش داشت كه اين همه وقت، پول و عمر صرفش كردم؟ ولي باز فردا همه چيز تكرار ميشود و آن چنان شيطان بر انسان مسلط ميشود كه در آن حال به كلّي عقلش را از دست ميدهد.
بسيار زشت است انسان از سلف صالح خويش كه از بندگان خالص خدا بودهاند، دور بيفتد و گمراه شود. خداوند در اوصاف اوليا و بندگان شايسته خود ميفرمايد: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا»6؛ بندگان صالح من عاشق مناجات و عبادت بودند، وقتي كلمات خدا را ميشنيدند به سجده ميافتادند و اشك از چشمانشان جاري ميشد، ولي پس از اينها نسلي آمدند كه دو ويژگي متفاوت از بندگان صالح داشتند: يكي اين كه نماز را ضايع ميكردند(نه اين كه ترك ميكردند، بلكه در خواندن آن سستي و كوتاهي ميكردند) و ديگر اين كه پيرو شهوات بودند. در ميان همه زشتيهاي آنان، قرآن بر اين دو تكيه كرده است و عجيب است كه اين دو ارتباط وثيقي با يكديگر دارند. هر قدر انسان در شهوات غوطه ور شود از نماز و مناجات و انس با خدا محروم ميشود و حال نماز خواندن ندارد و هر چه از شهوات خودداري كند آمادگي بيشتري پيدا ميكند تا لذت مناجات با خدا را درك كند و ارزش نماز را بفهمد.
نتيجه اين دو (سبك شمردن نماز و دنبال كردن شهوات) گمراهي است و انسان به حالتي ميافتد كه شيطان بر او مسلط مي شود. اگر تعبير بدي نباشد، شيطان افسارش را به دست ميگيرد، سوارش ميشود و عقل و شعور او را در اختيار ميگيرد، ولي او به خيال خود خيلي لذّت ميبرد و حال ميكند! طولي نميكشد كه ميفهمد چه غلطي كرده كه اختيار خود را به دست شيطان داده است. پس بندگان محبوب خدا پيراهن شهوات را از تن در ميآورند، يعني آن پيراهني كه شيطان بر تنشان پوشانده بود و علاقه خاص به شهوات را، كه بسيار مذموم است، در آنها پديد آورده بود، از تن بيرون ميكنند.
اصل ميل به دنيا و استفاده از آن ممنوع نيست. چه طور ممكن است ممنوع باشد با اين كه گاهي واجب شرعي است؟ بارها گفتهايم: امور دنيا از آن جا كه خداي متعال از روي حكمت آفريده، براي اين است كه انسان از آن استفاده كند و تا دلخواه انسان نباشد از آن استفاده نميكند. اگر لذّت نداشته باشد كه انسان به دنبال آن نميرود. همه امور دنيا براي اين است كه انسان زندگي خود را به نحو صحيحي ادامه دهد. اگر انسان غذا نخورد مريض ميشود و ميميرد. پس وقتي اشتها دارد بايد غذا بخورد. اگر از غريزه جنسي خود استفاده نكند نسل انسان منقرض ميشود. پس بايد استفاده كند، اما بايد دانست اينها ابزار و وسيله است و هدف نيست.آن چه عيب است، اين است كه دنيا «متاع الغرور»؛ شود و عشق به دنيا انسان را از مقصد باز دارد.
اتومبيل يك ابزار است براي اين كه انسان سوار شود و به مقصد برسد. پس اگر كسي اتومبيل خريد و صبح تا شب مشغول تميز كردن شيشههايش شد تا برق بزند يا به گونهاي آن را تزيين كند كه مجبور شود صبح تا شب نوكر اتومبيلش باشد، كار عاقلانهاي نكرده است. خوب بودن وسيله، به اين معنا نيست كه انسان وقت فراواني را صرف آن كند، بلكه به اين معنا خوب است كه او را به مقصد برساند و از مقصد باز ندارد. پس آن چه مهم است اين است كه دنيا هدف قرار نگيرد. «وَاعلَمُوا اَنَّما الْحَياةِ الدُّنْيا لَعِبٌ و لَهْو»7؛ وگرنه كسي كه از هيچ؛ لذّتي از لذتّهاي دنيا استفاده نميكند، زن نميگيرد، بچه دار نميشود، با دوستان معاشرت نميكند، غذا نميخورد، لباس مناسب نميپوشد و...، و اين همه را به فرمايشات ائمه مستند ميكند، درواقع از بيانات اهل بيت عليهم السلام سوء استفاده ميكند. فرقههاي گمراه و گمراه كننده از همين جاها پيدا ميشوند. آيات و روايات در مقام اين است كه دلبستگي به دنيا، نگاه كردن به دنيا به عنوان يك امر مستقل، و فراموش كردن ابزاري بودن آن را مذمّت كند. كسي كه دنيا را بت قرار داده و فكر و ذكر او در شبانه روز دنيا است، مذموم است. كسي كه دلبستگي نداشت و به كمك دستورات شرع از همه ابزارهاي دنيا استفاده كرد و بنده آن نشد، آزاد است و از همّ و غمّ دنيا خلاص ميشود.
غصه هايي كه ما در دنيا داريم، همه به خاطر پيدا كردن چيزهايي است كه شهوات ما را ارضا كند. اگر افرادي را كه خيلي در فكرند و غصه دار و افسرده هستند، روانكاوي كنيد هيچ يك در اثر محبت به خدا، علاقه به آخرت و كسب رضوان الهي چنين حالتي پيدا نكردهاند. همه اين همّ و غمها به امور دنيا برميگردد.
آن چه مذمّت دارد اين است كه انسان گيج شود و خيال كند اين لذت زودگذر دنيا را بايد همچون بت پرستيد و همه همت خود را صرف آن كرد. گاهي دنبال اين لذّتها رفتن آن قدر انسان را پست ميكند كه انسان را از انسانيت و از ارتباط با خدا دور ميكند. دور شدن از خدا با دنبال كردن شهوت متلازم است. حتي دلبستگي به لذّتهاي حلال، حال نماز و انس با خدا و مناجات را از انسان ميگيرد.
گاهي لذّتهاي دنيا آن چنان بر دل مسلط ميشود كه راحتي را از انسان ميگيرد. بعضي خيال ميكنند كساني كه از لذايذ دنيا بهرهمند هستند راحتند. اينها متوجه نيستند كه آنها براي پيدا كردن لذّتهايي آني، ساعتها فكر كرده، غصه خورده، چه اندازه آسايش و راحتي را از دست داده و چه بسا خيانتها كردهاند تا لذّتي برايشان پيدا شده است. شما اين همّ و غمها، غصّهها و ناراحتيها را به حساب نميآوريد. نتيجه برآيند غصّه و لذّت براي آنان شبيه صفر است! آيا اين است خوشي زندگي دنيا؟
امروز كشورهايي كه بالاترين وسايل لذّت عالم را در اختيار دارند، حتي لذّتهايي كه ما خواب آن را هم نميبينيم، و براي همه شهروندانشان كم و بيش همه چيز فراهم استبيشترين داروهاي رواني را توليد و مصرف ميكنند. بيشترين كلينيكهاي رواني و بالاترين ارقام داروهاي رواني همان جا است. مجهزترين بيمارستانها به بيماريهاي رواني اختصاص دارد. اگر اين لذّتها باعث راحتي و آسايش است پس چرا آن جا اين همه افسردگي و بيماري رواني پيدا ميشود. حال سري بزنيد به گوشه روستاها كه از كمترين امكانات برخوردارند و ببينيد پيرزنها و پيرمردهاي هفتاد- هشتاد ساله، با چه شادي و خوشي در كنار بچههايشان راحت و آسوده زندگي ميكنند. چندي پيش تلويزيون جمهوري اسلامي پيرمرد صد و بيست سالهاي را با خانمش نشان ميداد كه هشتادمين سال ازدواجشان را جشن گرفته بودند و اين پير مرد مي گفت: من در عمرم دكتر نديدهام و دوا نخوردهام! اينها هميشه شكر خدا را ميكنند و از زندگيشان لذّت ميبرند.
براي بندگان خوب خدا هيچ همّ و غمّي وجود ندارد جز يك همّ و غم كه مطلوب است و آن رسيدن به مقصد است. اگر انسان دغدغه رسيدن به هدف و مقصد را نداشته باشد حركت نميكند. مسافر نميتواند دغدغه نداشته باشد مگر اين كه فراموش كند مسافر است. ما در اين دنيا در حال حركتيم. «إِنَّكَ كادِحٌ إِلي؛ رَبِّكَ كَدحا»8؛ زندگي دنيا سراسر سير و سفر است. يك سير تكويني به سوي خدا براي همه و يك سير تشريعي براي كساني كه عاقلانه و آگاهانه دنبال او باشند. مسافر نميتواند دغدغه مقصد نداشته باشد وگرنه حركت نميكند. آن چه باعث ميشود انسان طي مسير كند، اين است كه دلش ميخواهد به هدف برسد و نگران است كه مبادا به مقصد نرسد. اگر تنبلي كند، راحت طلبي كند و وسايل سفر را فراهم نكند به مقصد نميرسد. «اجعل همّك همّاً واحدا»9؛ شما غم و غصههاي ديگر را دور بريزيد. اينها ارزشي ندارند كه انسان در باره آن فكر كند. آن چه بايد بدان انديشيد همّ و غمّي است كه به مقصد ارتباط دارد. در اين دنيا انسان بايد غصه هدف را بخورد تا جاي ديگر محزون نباشد. براي چنين افرادي آن جا ديگر خوف و اندوهي نيست «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»10؛ و به؛ آن چه ميخواستند ميرسند. به همين جهت ملائكه به هنگام احتضار به مؤمن بشارت ميدهند كه «نحن اولياؤكم في الحياة الدنيا»11؛ ما در دنيا هم دوست شما بوديم و به شما كمك مي كرديم. نگران نباش. غم و غصه هاي عالم تمام شد. همّ و حزن مربوط به مقصد هم كه تو داشتي، تمام شد.
--------------------------------------------------------------------------------
1.؛ زخرف، 71.
2.؛ محمد، 15.
3.؛ آلعمران، 14 - نساء، 27 - مريم، 59.
4.؛ آلعمران، 14.
5.؛ آلعمران، 15.
6.؛ مريم، 59.
7.؛ حديد، 20.
8.؛ انشقاق، 6.
9.؛ بحار، ج74، ص؛ 28.
10.؛ بقره، 277.
11.؛ بحار، ج56، ص؛ 116.