بسم الله الرحمن الرحيم
حزن و خوف، عامل غبارروبي از قلب
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت اللّه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 22/09/85 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
عن مولانا امير المؤمنين عليه السلام: إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَي نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَي فِي قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَي لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ1
خلاصه بحث گذشته اين بود كه امير المؤمنين؛ ـعليهالسلامـ از ويژگيهاي محبوبترين بندگان خدا نزد او، اين ويژگي را ذكر ميفرمايند كه بنده داراي حزن و خوف باشد. حزن را همچون لباس زيرين و خوف را مثل لباس رويين بپوشد. با توجه به اين كه اينها امور نامطلوبي هستند و معمولاً آدم را از كار و زندگي بازميدارد، اين سؤال مطرح شد چه طور خداوند بندهاي را دوست دارد كه به حزن و خوف مبتلا باشد؟ اجمالاً پاسخ داديم كه همه ويژگيهايي كه خداي متعال در وجود انسان قرار داده، اگر در جاي خودش مصرف شود حتماً براي سعادت او مؤثر است. حتي چيزهايي كه خداوند به ما عطا فرموده است و ما آن را خوش نداريم، اگر در جاي خودش از آن استفاده كنيم بايد خوشحال باشيم از اين كه خداي متعال آن را به ما عطا فرموده است.
انسان معمولاً با آن طبيعت حيوانيش از غم و غصه و حزن و اندوه خوشش نميآيد، ولي از آنجا كه خداي متعال اينها را در وجود انسان قرار داده است، حتماً وجود آنها حكمتي دارد. مهم اين است كه انسان بداند آن را كجا و چه مقدار مصرف كند. ما در كمّيّت بهكارگيري و نيز در محل آن اشتباه ميكنيم و از حالات و روحيات خود درست استفاده نميكنيم. ما معمولاً از مقوله شهوات (خوردنيها، آشاميدنيها، بوييدنيها، لمس كردنيها و...) خوشمان ميآيد، اما در اين كه چه قدر بايد آن را مصرف كنيم و در كجا و از چه راهي، دچار اشتباه ميشويم و در مقابل، از غضب، حزن، خوف و... خوشمان نميآيد، اما بايد بدانيم اينها نيز در زندگي نعمتي است كه بايد جاي آن را شناخت و به اندازه از آن استفاده كرد. اگر كسي در مقابل دشمني قرار بگيرد، دشمن به او حمله كند و او خيلي خونسرد و بيتفاوت باشد، يا وقتي دشمن توي گوش او ميزند، اعتنا نكند، يا وقتي به او فحش ميدهد، بد ميگويد و اهانت ميكند، اهميت ندهد، يا هنگامي كه به مال و ناموسش تجاوز ميكند، هيچ ناراحت نشود و غضب نكند، نميتوان او را انسان ناميد. در برابر چيزهايي كه خطر ميآفريند، انسان بايد آماده دفاع شود. آن چه به انسان كمك ميكند تا آماده دفاع شود همان حالت غضب است. آن چه مهم است، اين است كه بدانيم چه اندازه و كجا بايد از غضب استفاده كرد؟
حال كدام خطر است كه ارزش دارد انسان در مقابل آن غضب كند؟ پاسخ اين است كه در برابر خطري ارزش دارد انسان غضب كند كه به دين، ناموس و شرفش لطمه وارد كند. آن جا بايد غضب كرد و نبايد بيتفاوت بود، اما در زمينه مسائل عادي وقتي كسي در مقابل انسان از روي جهل و ناداني كاري انجام ميدهد كه مناسب نيست، آن جا مناسب است انسان خود را كنترل كند و كظم غيظ نمايد. پس غضب و شهوت در زندگي انسان جاي خود را دارد و از نعمتهايي است كه بايد از آن استفاده كرد.
غم و شادي نيز همين طور است. معمولاً ما از شادي خوشمان ميآيد، البته اين نيز در جاي خود صحيح است. اگر بنا باشد انسان هميشه گرفته و غمگين باشد و از هيچ چيز شاد نشود، براي هيچ يك از دنيا و آخرت تلاش نميكند. در مقابل شادي، غم و اندوه نيز ضروري است. جايي كه منفعتي از دست انسان ميرود و قابل جبران نيست يا بايد به صورتي جبران كرد كه زحمت فراواني به همراه دارد، اگر انسان نسبت به آن هيچ غمگين نشود و درصدد جبران بر نيايد اصلا مواظبت نخواهد كرد تا در آينده به اين بلا مبتلا نشود. پس اندوه نيز لازم است؛ اما مهم اين است كه بداند چه چيز است كه از دست رفتن آن جاي غم و اندوه دارد. اين به پايه معرفتي فرد بستگي دارد كه منفعت و ضرر خود را چه چيز ميداند. آدمهايي كه بيشتر با امور دنيا مأنوسند و از دين كمتر بهرهمندند، منفعت خود را همين منافع دنيا ميدانند و با پيدا كردن آن شاد ميشوند و در مقابل اگر پولي گم كنند غصهدار ميشوند. اما انسان بايد درست فكر كند و بفهمد چه منفعتهايي از دستش ميرود كه ارزش دارد به خاطر آن غمگين شود.
انبياي بزرگوار براي همين آمدند كه به ما بفهمانند در چه مواردي بايد از تمايلات شهواني و در كجا بايد از غضب استفاده كنيم. قرآن كريم به ما ميفرمايد: جاهايي شما غمگين ميشويد كه نبايد غمگين شويد. جاهايي شاد ميشويد كه نبايد شاد شويد. انبيا آمدند تا بگويند: آن چه جا دارد شما از آن بترسيد، ضرري است كه ديگر قابل جبران نيست و باعث بدبختي است. هفتاد سال ضرر دنيا در مقابل ضرري كه هميشگي است، چيزي به حساب نميآيد، چون ضرر دنيا هر چه باشد، متناهي است.
اگر انسان حساب كند از يك روز عمر خود چه منفعتهاي ابدي را ميتوانست كسب كند، ولي آن را از دست داد و در برابر، كارهايي كرد كه آتش جهنم را براي خود خريد، خيلي بايد غصه بخورد. انسان به امور مادّي توجه فراوان دارد و گاهي كه برايش فرصتي پيش ميآيد و ميتواند كاري كند تا منفعت مادّي قابل توجهي پيدا كند، اگر كوتاهي كند، ممكن است مدتها غصهدار باشد و مدام دست روي دست بزند. حال چنين كسي اگر گناهي را مرتكب شود چه قدر غصه ميخورد از اين كه چه بدبختيهايي را براي خود به وجود آورده است؟! متأسفانه ما به غفلت مبتلا هستيم. اگر اينها را باور نداريم كه مصيبت بزرگي است، و اگر باور داريم و اهميت نميدهيم بايد خودمان را فراوان ملامت كنيم.
روز قيامت خداوند به فرشتگان دستور ميدهد كه برويد اين بنده گنهكار را بگيريد، غل و زنجير كنيد و با زنجيري كه هفتاد ذراع طول دارد، او را به سوي جهنم بكشيد. «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ... ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوه»2؛ اين آقا را در برابر ميلياردها انسان كه چه بسا بسياري از آنها فكر ميكردند اين آدم خوبي است، به زنجير ميكشند و به جهنم ميبرند. اين رسوايي در برابر خلايق با چه چيز قابل مقايسه است؟
در ميان ما كيست كه گناه نكرده باشد؟ نقل شده است كه كساني گفتهاند: ما در طول عمرمان از روزي كه به تكليف رسيدهايم تا آخر عمر حتي يك گناه را عالماً و عامداً انجام ندادهايم!! تصور اين سخن هم براي ما مشكل است، چه رسد به اين كه ادعاي آن را داشته باشيم!
ما در جاي تاريكي قرار گرفتهايم كه فقط لذت گناه را ميبينيم. اگر انسان در فضاي روشن و نوراني نشسته باشد و شهوت و غضب بر او غالب نباشد، چنانچه اراده كند، به خوبي ميتواند فكر كند، اما وقتي شهوت و غضب غلبه كرد ديگر جايي براي فكر كردن باقي نميماند. چيزي كه مانع فكر ميشود، علاقه به دنيا و انس با لذتهاي آن است. اگر انسان فكر كند چه فرصتهايي را از دست ميدهد و چه عذابها و بدبختيهايي پيدا ميكند كه از چشم خدا و اولياي او ميافتد و ديگر امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به او اعتنا نميكند، مگر ميشود گناه كند؟
بيشك خوفي كه از محروميتهاي آخرتي پديد ميآيد، ارزش دارد وگرنه دنيا كه ارزش ندارد تا انسان به خاطر محروم شدن از آن محزون شود. در فرهنگ ديني ما، وقتي اندوه ستايش ميشود، منظور حزن دنيا نيست. مقام امير المؤمنين ـعليهالسلامـ خيلي بالاتر از اين است كه حزن دنيا را ستايش كند. كلمات ديگر حضرت شاهد اين مطلب است و به طور قطع، ستايش حضرت از حزن درباره محروميت از سعادت ابدي و مقامات معنوي است.
انسان اگر غم و غصه دنيا را داشته باشد گاهي اصلاً به غذا ميلي ندارد. تازه اگر با اصرار ديگران بر سر سفره بنشيند مزه غذا را نميچشد و از غذا خوردن لذتي نميبرد، به گونهاي حزن بر او غالب ميشود كه اصلاً به اين لذتها توجهي نميكند. همچنين كسي كه تحت تعقيب است و ميترسد دشمن به او برسد و جانش را به خطر اندازد، ديگر به فكر التذاد از خوردنيها، آشاميدنيها و چيزهاي ديگر نيست. او ميخواهد جانش را نجات دهد و اعتنايي ندارد به اين كه هوا گرم است يا سرد است، گرسنه و تشنه است يا نيست. اگر ما اين خوف و حزن را نسبت به آخرت داشته باشيم ـ كه هميشه بايد داشته باشيم ـ ديگر امور دنيا آنچنان ما را مجذوب نميكند و خيلي بدان توجه نميكنيم تا به آن علاقهمند شويم. وقتي انسان از لذتهاي دنيا سرمست نشد، ديگر پردهاي روي چشم او نيست. آنهايي كه سرمست دنيا هستند، چشم دلشان كور است. «فَإِنَّها لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ»3؛ آنهايي كه چشم؛ دلشان باز است، چيزهايي ميبينند كه ديگران نميبينند. آن چه مانع ديدن ميشود تعلّقات دنياست. وقتي با خوف و حزن جلو اين تعلقات گرفته شد، آن وقت چشم باطن باز و روشن ميشود. خوف و حزن دو عامل بسيار مؤثرند كه فضا را تميز ميكنند و آلودگيها و تيرگيها را از فضاي دل ميزدايند. آن وقت است كه چراغ هدايت در دل انسان روشن ميشود. «فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَي فِي قَلْبِهِ»؛ وقتي چراغ روشن باشد ديگر آدم راه را اشتباه نميرود. همه چيز را درست ارزيابي ميكند و همانطور كه هست، ميبيند. اگر اين چراغ در دل انسان روشن شد آن وقت ميبيند كه در چه راهي بايد تلاش كند، چه چيز ارزشمند است و چيزهاي خيلي دور را هم ميبيند. وقتي چراغ روشن شد گويا همه چيز نزديك است.
اولين اثر روشنايي چراغ هدايت اين است كه انسان ميفهمد در اين دنيا ماندني نيست و يك روزي خواهد رفت. او بايد حساب كارهايش را داشته باشد. خود را آماده ميكند براي روزي كه همانند يك مهمان خواهد آمد و بر او وارد خواهد شد و از اكنون او بايد فكر پذيرايي از آن مهمان باشد. تعبير بسيار اديبانه حضرت درباره آن روز اين است كه ميفرمايد: «وَ أَعَدَّ الْقِرَي لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ»؛ آن روز به صورت مهمان بر انسان وارد ميشود و بايد براي پذيرايي از آن آماده باشيم. دنياگراها خيال ميكنند كه آن روز دور است. «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِيباً»4؛ اما وقتي چراغ روشن شود و آدم فضا را خوب ببيند، ميگويد: نه، خيلي هم دور نيست. بايد وسيله پذيرايي را فراهم كرد.
براي كساني كه طالب دنيا هستند هر كاري كه مربوط به آخرت است، حتي دو ركعت نماز خواندن سخت است. «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَي الْخاشِعِين»5؛ اما وقتي انسان چشمش روشن شود و ببيند كه نماز چيست و چه دوست داشتني است، در برابر محبوب خود خاضعانه ميايستد و سخن ميگويد و هرگز سير نميشود.
مرحوم شيخ انصاري (رضوان الله عليه) روزهاي تابستان در نجف با هواي پنجاه درجه بالاي صفر نزديك ظهر كه ميشد، از محلّ درس به خانه ميآمد و براي رفع تشنگي ميگفت: برايم آب بياوريد. گاهي در فاصلهاي كه اطرافيان ميرفتند تا از سرداب آب بياورند، شيخ ميگفت: دو ركعت نماز بخوانم تا آب بياورند، و مشغول نماز ميشد و حالي پيدا ميكرد و يك سوره طولاني ميخواند. آنها آب را ميآوردند و ميگذاشتند و آب به مرور زمان گرم ميشد. شيخ کمي از همان آب گرم تناول ميكرد و باز به نماز ميايستاد! وقتي چراغ روشن باشد انسان اين گونه زيبايي نماز را ميبيند.
در روايت است كه شب اول قبر، يك صورت زيبا براي مؤمن پيدا ميشود. مؤمن از او ميپرسد: تو كيستي كه اين قدر زيبايي؟ او ميگويد: من نماز تو هستم. نماز خيلي زيباست، به شرط اين كه انسان چشم داشته باشد و فضا نيز روشن باشد تا ببيند.
--------------------------------------------------------------------------------
1. نهجالبلاغه، ص 118، خطبه 87 .
2. الحاقّه، 30 تا 32 .
3.؛ حج، 46 .
4.؛ معارج، 6 .
5 . بقره، 45 .