آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 22/06/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
مقدمه
در جلسات قبل حديث شريفي را از اميرالمؤمنين (ع) در اوصاف شيعيان نقل کرديم و گفتيم شيعيان در رفتارشان آثاري ظاهر ميشود و ويژگيهاي خاصي دارند از جمله خَاشِعاً قَلْبُهُ ذَاكِراً رَبَّهُ.
خشوع قلب
در قرآن کريم روي خشوع قلب، هنگام ذکر خدا ، تلاوت قرآن، شنيدن آيات قرآن و نماز تکيه شده و در مقابل آن قساوت قلب ذکر ميشود و از آن نکوهش شده است. در آيه 16 از سوره حديد اين دو مفهوم در مقابل هم قرار داده شدهاند: أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ1؛ در اين آيه به صورت عتابآميزي مؤمنين را مورد مخاطب قرار داده: آيا هنوز وقت اين نشده که دلهاي مؤمنين در مقابل ياد خدا خاشع باشد؟ سپس در ادامه ميفرمايد مثل آن کساني نباشيد که قبلا کتاب به آنها داده شد - يهود و نصاري - ولي دلهاي آنها قساوت پيدا کرد. در اين آيه در مقابل بسياري از اهل کتاب که مبتلا به قساوت قلب شدند، از مؤمنين انتظار است که قلبشان خشوع پيدا کند. در سوره بقره دربارة اهل کتاب، مخصوصاً بني اسرائيل، ميفرمايد:؛ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً2؛ دلهاي شما بني اسرائيل قساوت پيدا کرد و مانند سنگ سخت شد. سپس در ادامه آيه توضيح ميدهد که چگونه دلهاي بني اسرائيل از سنگ هم سختتر شد - اين شامل امثال بنده هم ميشود و اختصاص به بني اسرائيل ندارد - وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ3؛؛ بعضي از سنگها گاهي شکافته ميشوند و نهرهاي آب از آن جاري ميشود و حتي برخي سنگهايي هستند که از خشيت الهي سقوط ميکنند، اما دلهاي شما به همان حالت سختي باقي مانده است و به جاي اينکه چشمههاي آب از آن جاري شود روز به روز سختتر و انعطاف ناپذيرتر ميشود و هيچ حرفي در شما اثر نميکند. اين همان است که ميفرمايد: وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ. شما مثل بني اسرائيل نباشيد که دلهايشان سخت شد و ديگر هيچ انعطافي در آن پيدا نشد. در مقابل بنياسرائيل از کساني که دلهاي نرمي دارند و در برابر ياد خدا انعطاف و خشوع پيدا ميکند، ستايش ميکند؛ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ4. يکي از علامتهاي مؤمنين که قلبشان قساوت ندارد و تحت تأثير واقع ميشود اين است که وقتي نام خدا برده ميشود، دلشان ميلرزد؛ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ.؛ وقتي قرآن تلاوت ميشود بر ايمان آنها افزوده ميشود. در جاي ديگر، قرآن تأکيد ميکند؛ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا5؛ هنگامي که آيات الهي بر آنها تلاوت ميشود، سجدهکنان و گريان روي زمين ميافتند. يعني آنچنان انعطاف پيدا ميکنند و احساس خشوع ميکنند که لازمه آن اين است که بدنشان بياختيار روي زمين ميافتد. علامت دلي که قساوت ندارد و نرم است اين است که قرآن در آن نفوذ ميکند و تحت تأثير واقع ميشود. در آيهاي ديگر ميفرمايد: أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ6؛ در اين آيه دو دسته مردم را معرفي ميکند؛ يک دسته کساني که خدا سينهشان را در مقابل حق گشاده و فراخ قرار داده هستند. يعني آماده پذيرش اسلام هستند و ظرفيت آن را دارند. ولي ما وقتي حرفي دربارة خدا و دين ميشنويم، به هيچ عنوان آمادگي شنيدن آن را نداريم. اگر هم بخواهيم بشنويم به ما فشار ميآيد، سينهمان در مقابل حرف حق، موعظه، و ياد مرگ تنگ ميشود. حتي ممکن است انسان به آن حد برسد که وقتي اسم خدا را ميشنود، خوشش نيايد!؛ وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ7؛ بعضيها وقتي نام خدا برده ميشود دلشان حالت اشمئزاز و نفرت پيدا ميکند. در ادامه آيه قبلي خداوند همين گروه را دسته دوم از انسانها معرفي ميکند و ميفرمايد: واي بر آن کساني که دلهايشان قساوت دارد و آمادگي براي شنيدن قرآن ندارند. ويژگي کساني که آمادگي دارند اين است که آلودگي ندارند، دلشان قساوت پيدا نکرده، وقتي آيات قرآني را ميشنوند موي بر اندامشان راست ميشود تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ8، پوست بدن آنها دانه دانه ميشود، البته به دنبال آن انفعال قلبي است. اين حالت يک اثر فيزيکي نيست و صداي قرآن به صورت ظاهري بر بدن اثر نميگذارد، بلکه منظور اين است که قرآن در دل آنها اثري ميگذارد و انفعال قلبي ايجاد ميکند. اين حالت انفعالي، يک حالت ناگهاني است و زياد هم دوام پيدا نميکند. سپس ميفرمايد: بعد از اينکه اين حالت براي آن پيدا شد؛ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ، سپس پوستهايشان نرم ميشود و دلهايشان متوجه ياد خدا ميشود و نرمش پيدا ميکنند.
در اين چند آيه که دربارة قساوت قلب و خشوع قلب خوانديم عنايت خاصي است و قرآن اهتمام دارد که بگويد وقتي قرآن خوانده ميشود، آنهايي که آمادگي دارند، يک حالت انفعالي در آنها پيدا ميشود و حالت پوست بدن آنها تغيير ميکند و وقتي از معاني قرآن متأثر ميشوند خود را روي زمين مياندازند و اشکشان جاري ميشود و به حالت سجده روي زمين ميافتند؛ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا؛ و وَيَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا9. به حسب معناي ظاهري که از اين آيه فهميده ميشود اينها وقتي روي زمين ميافتند چانههاي خود را روي خاک ميمالند در حالي که ميگريند، و شنيدن قرآن بر خشوع آنها ميافزايد.
قرآن چنين فضايي را براي مؤمنين ترسيم ميکند و انتظار دارد کساني که قرآن را باور دارند و آن را حق ميدانند چنين آثاري از آن ظاهر ميشود. ولي متأسفانه کساني که قرآن را ميخوانند و توجهي هم به معناي آن ندارند انفعالي در آن پيدا نميشود؛ بلکه به جاي اينکه روي زمين بيفتند و بر خشوع آنها افزوده شود، بر قساوت قلبشان افزوده ميشود، وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا10.
قساوت قلب و راه علاج آن
بعد از اينکه باور کرديم قرآن چنين چيزهايي را از مؤمنين انتظار دارد، ما چه کار کنيم که مقداري شباهت به مؤمنين پيدا کنيم؟ همچنين چه چيزي موجب قساوت قلب ميشود؟ تا به وسيله پرهيز از آن قساوت قلب را مداوا کنيم و سعي کنيم با شناسايي آن چيزي که موجب رقّت قلب ميشود خشوع قلب پيدا کنيم. قرآن اينها را گفته است براي اينکه به ما بفهماند که انتظار دارد ما اينگونه باشيم.
گناه موجب قساوت قلب ميشود. خدا روح انسان را طوري ساخته که به هر چه توجه کند يک وابستگي نسبت بهآن پيدا ميکند و دلش ميخواهد توجه بيشتري به آن کند. برعکس وقتي انسان از چيزي اعراض کند، نفرت به آن چيز در او شديدتر ميشود. مثال بارز آن را در همين خوردنيها ميتوان بيان کرد. مثلاً چيزهايي که انسان هيچ وقت نخورده وقتي براي اولين بار ميخورد خيلي جاذبه ندارد،با اينکه شايد خيلي هم بدمزه نباشد. در اين حال اگر تلقين شود که اين خوراکي خيلي چيز خوشمزهايست، وقتي چند بار خورده شد، انسان نسبت به آن علاقهمند ميشود. داستاني را سعدي نقل ميکند: فردي در بازار عطرفروشان بغداد ميگذشت. وقتي وارد بازار شد و بوي عطر مشامش را پر کرد بر زمين افتاد و بيهوش شد. طبيبي آوردند، او گفت اين فرد چه کاره است؟ گفتند اين دباغ است. گفت بلندش کنيد و او را به محل دباغها ببريد. وقتي او را به آنجا بردند، همين که بوي دباغي (که بوي بدي هست) به دماغش خورد، بههوش آمد! مشام او به اين بوي دباغي عادت کرده بود و بوي عطر را برنميتابيد! بنابر اين يک ويژگي خاصي است که خدا در روح انسان قرار داده است، که وقتي انسان به يک چيزي خيره ميشود و آن را تکرار ميکند کم کم از آن چيز خوشش ميآيد و به آن عادت ميکند و انس ميگيرد، و اگر زيبايي داشته باشد کمکم شيفته آن ميشود. کارهاي خوب و بد هر دو همينطور است. وقتي انسان گناه را تکرار ميکند کمکم با آن انس ميگيرد و ديگر به سختي آن را رها ميکند؛ انشاءالله در بين ما چنين کساني نباشند. يک حديثي را به نظرم در نهايه ابن اثير در ذيل کلمه «ضراوه»؛ ديدهام که از پيغمبر اکرم(ص) نقل ميکند که حضرت فرمودند: ان للخير ضراوة کضراوة الخمر، کساني که مسکرات را استفاده ميکنند و کمکم به آن؛ معتاد ميشوند وقتي به آنها نرسد خمار ميشوند. کساني هم که کار خوب انجام ميدهند و به آن عادت ميکنند وقتي انجام آن ترک شود احساس ناراحتي ميکنند. اين واقعيتي است که خود ما هم وقتي يک کاري را چندين بار انجام ميدهيم، در ابتدا ممکن است سخت باشد اما چند روز که انجام داديم آسان و عادت ميشود به گونهاي که اگر يک روز آن را ترک کنيم گويا گمشدهاي داريم. شيطان سعي ميکند يک موانعي پيدا کند که کار خوب ترک شود. چند روز که ترک شد دوباره اين عادت کم کم ضعيف ميشود و از سر ما ميرود. مجددا اگر بخواهيم تکرار کنيم بايد با سختي آن کار را شروع و تکرار کنيم تا عادت کنيم و آسان بشود. اين خاصيت روح انسان است. شايد اين از مصاديق آيه شريفه باشد؛ كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ11، هم کساني که کار خير ميکنند و دنبال آخرت و رضاي الهي هستند آنها را در راهي که انتخاب ميکنند کمک ميکنيم، و هم آنهايي که دنبال دنيا و کار بد ميروند آنها را هم کمک ميکنيم. آنهايي که کار خير ميکنند، کار خير برايشان آسان ميشود و راحت تر انجام ميدهند به طوري که اگر ترک کنند ناراحت ميشوند. آنهايي که راه بد را ميروند نيز کمک ميکند به طوري که به آن کار عادت ميکنند، و آن را به راحتي انجام ميدهند به طوري که اگر ترک کنند ناراحت ميشوند. اين امداد الهي براي همه هست تا در هر مسيري که انتخاب ميکنند سرعت بگيرند. اگر راه خوب را انتخاب ميکنند، در راه خوب پيشرفت کنند و اگر راه بد را انتخاب ميکنند، آنها هم بتوانند پيشرفت کنند. اين امتحان است و بايد راه براي هر دو باز باشد. بهرحال قساوت قلب اينگونه پيدا ميشود که انسان نسبت به آيات الهي بياعتنايي کند، و هنگامي که قرآن خوانده ميشود، بنشيند گپ بزند، جوک بگويد، شوخي بکند، و از نرخ اجناس صحبت کند. خود قرآن دستور ميدهد و ميگويد: وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ12: وقتي قرآن قرائت ميشود، آرام بنشينيد و گوش بدهيد. اما کساني هستند که بياعتنايي ميکنند؛ اولين عيب اينکار کفران نعمت است. زيرا خداوند وسيلهاي فراهم کرده که ديگري قرآن را بخواند و من گوش کنم. ولي به جاي اينکه از قرائت ديگري استفاده کنم، بياعتنايي ميکنم و مشغول صحب کردن در امور دنيا ميشوم. يا مثلاً وقت اذان صداي مؤذن بلند ميشود به جاي اينکه برود نماز، آن وقت انسان به دنبال خريد و بازار و کارهاي ديگر ميرود و به يک بهانهاي از حضور در نماز خود را محروم ميکند، اين حرکت يک حرکت کفرانآميز و ناسپاسانه است و نتيجه آن اين ميشود که علاقه انسان به نماز و قرآن کم ميشود. وقتي امروز ميتوانست به راحتي به نماز جماعت برود، تنبلي کرد، فردا ديگر به راحتي نميرود. اگر روزي خواسته باشد به نماز جماعت برود، خيلي بايد به خودش فشار بياورد تا خود را آماده کند. آمادگي روحي؛ انسان به همين نسبت در برنامههايش به طور تصاعدي پيش ميرود و چه در کار خوب و چه در کار بد، افزايش پيدا ميکند. طبعا وقتي اين در مسير بد ادامه پيدا کرد حالات قلبي اعراض و بياعتنايي شدت پيدا ميکند و مواعظ خوب و قرآني تأثيري نميکند، اما اگر از مسير خوبي رفته باشد، وقتي ديد صداي قرآن را ميشنود دو زانو مؤدب مينشيند و خوب گوش ميدهد، بعد سعي ميکند که حالش را مساعد مضمون آيه قرار دهد و مثل اينکه الان در جايي نشسته که جبرئيل قرآن را بر پيغمبر تلاوت ميکند و او هم گوش ميکند. هر قدر اينگونه توجه بيشتر شود، تمرکز بيشتر ميشود، و به دنبال آن اثر قرآن در روح انسان بيشتر شده و به علاقه او نيز افزوده ميشود.
همه ما ميدانيم که حتي آهنگ قرآن هم نعمت است. چه بسيار انسانهايي که در اثر شنيدن صداي قرآن به اسلام جذب شدند. خدا قرآن را اينقدر با برکت خلق کرده که حتي صدايش هم براي کفار جاذبه دارد و لذا سفارش شده که قرآن را به صوت خوب بخوانيد در احوالات حضرت سجاد(ع) نقل شده که ايشان قرآن را در خانه با صداي خوب و بلند ميخواندند، از پنجره صداي ايشان شنيده ميشد. سقاهايي بودند که مشک آب روي دوششان بود و از اين مسير عبور ميکردند، به آنجا که ميرسيدند جاذبه صداي امام زين العابدين(ع) آنها را جذب ميکرد، ميايستادند، و به قرآن خواندن حضرت گوش ميدادند. آنقدر ميايستادند که قطره، قطره از مشکهاي آب ميچکيد، به طوري که وقتي از آنجا ميرفتند مقدار زيادي از مشکشان خالي شده بود13. جاذبه صوت قرآن آنها را اينگونه ميخکوب ميکرد. حال اگر مفهوم آن را درست درک کنيم و ذهن ما با آن انس پيدا کند و قلب ما با مفاهيم قرآن آشنا شود ديگر نميتوانيم آن را رها کنيم. بنابراين براي اينکه ما مبتلا به قساوت نشويم بايد سعي کنيم حتي المقدور مبتلا به گناه نشويم. گناه اعراض از خدا و کلام او است. وقتي آدم علاقهاي به خود خدا ندارد، کلامش را هم اهميت نميدهد. ديگر تحت تأثير آن واقع نميشود و تمرکز پيدا نميکند. انسان از چيزي که خوشش ميآيد روي آن تمرکز ميکند. در روانشناسي آزمايشهايي کردهاند که گاهي کساني از چيزهايي که خوشش نميآيد اگر نام آن چيز روي تخت سياه نوشته ميشود آن را نميبينند، درحالي که قبل و بعد آن را ميبيند. اين تجربههاي عيني روانشناسي در آزمايشگاه است.
قرآن نعمت عظيمي است؛ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ، آنچنان خدا اين قرآن را زيبا، خوش آهنگ و داراي معاني جذاب قرار داده که مو بر اندام انسان راست ميشود. ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ؛ ، دلها نرم ميشود، توجه به ياد خدا پيدا ميکند و اين دل که متوجه خدا ميشود، ديگر آن را قساوت نميگيرد. اما وقتي نسبت به کلام خدا، دستورات خدا و احکام خدا بياعتنايي کرد، کمکم طوري ميشود که از شنيدن قرآن هم خسته ميشود و دلش نميخواهد بشنود. آن وقت انسان به آنجا ميرسد که: وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ.؛ بهرحال بين ذکر خدا و خشوع قلب يک رابطة تنگاتنگي وجود دارد.
رابطه بين خشوع و ياد خدا
از آياتي که قرائت شد اين رابطه مشهود است. مثل أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ ؛ آيا وقت آن نشده که دلها در مقابل ياد خدا خشوع پيدا کند؟ و يا أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ تا بعدش که ميفرمايد فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ ، بين قساوت قلب و نفرت از ياد خدا و قرآن و کلام خدا هم نيز يک رابطهاي است اينجا هم ملاحظه ميفرمايد خَاشِعاً قَلْبُهُ ذَاكِراً رَبَّهُ، شايد اصلش ذَاكِراً رَبَّهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ بوده است. در نقلها تقدم و تأخرها کم نيست. بهرحال هر کدام که باشد رابطه بين خشوع قلب و ياد خدا را ميرساند.
خشوع فقط در مقابل خداوند
هر نوع خشوعي مطلوب نيست کساني هستند که قلبشان ضعيف است و هر حادثهاي که اتفاق ميافتد زود متأثر ميشوند. اين هنر نيست، اين حالت بچگانه است. آنکه مهم است اين است که انسان قلبش در مقابل ياد خدا و کلام خدا خاشع باشد، نه در مقابل هر چيز ديگر. انسان در مقابل بعضي چيزها، مثل دشمن، بايد محکم بايستد و هيچ خمي به ابرو نياورد و هيچ اثر انفعالي از خود نشان ندهند. آنجايي که دشمن ميخواهد از تأثر انسان سوء استفاده کند بايد خيلي خونسرد باشد و با لب خندان اظهار شادي هم بکند. در مقابل ياد خدا، انسان بايد متأثر بشود ولي در بسياري از جاهاي ديگر بايد قرص و محکم ايستاد به طوري که احساس نشود که تأثري در ما پيدا شده است. آنچه که مهم است شجاعت و قوت قلب و صلابت انسان است در مقابل کساني که ميخواهند آدم را بشکنند. اما انسان بايد در مقابل ياد خدا، ياد قيامت و ياد نعمت خدا از شوق بگريد و در مقابل ياد عذاب خدا نيز از خوف بگريد يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا 14؛ هم از سر خوف و هم از سر طمع و اميد حالت خشوع داشته باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ حديد،16.
2؛ بقره، 74.
3؛ همان.
4؛ انفال: 3.
5؛ مريم: 59.
6؛ زمر: 23.
7؛ زمر: 46.
8؛ زمر: 24.
9؛ كهف: 110.
10؛ اسراء:83.
11؛ اسراء: 21.
12؛ . اعراف / 204.
13؛ . ر.ك:الكافي، ج 2، ص 616، باب ترتيل القرآن بالصوت الحسن؛ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ص)أَحْسَنَ النَّاسِ صَوْتاً بِالْقُرْآنِ وَ كَانَ السَّقَّاءُونَ يَمُرُّونَ فَيَقِفُونَ بِبَابِهِ يَسْمَعُونَ قِرَاءَتَه.
14؛ . سجده / 16.