آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 20/06/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
مقدمه
نوف بکالي اوصاف شيعيان را از زبان اميرالمؤمنين(ع) اينگونه ادامه ميدهد: قَدْ قَرَنَ الْعَمَلَ بِالْعِلْمِ وَ الْعِلْمَ بِالْحِلْمِ؛ در اين عبارت حضرت امير(ع) دو موضوع را مطرح فرمودهاند: 1- ارتباط علم با حلم، و لزوم توأم بودن آنها با يكديگر؛؛ در اين باره پيش از اين، در توضيح عبارت حُلَمَاءُ عُلَمَاءُ گفتوگو كرديم. 2- ارتباط علم و عمل
ارتباط علم و عمل
در روايات فراواني موضوع ارتباط بين علم و عمل به صورتهاي مختلف بيان شده و معاني مختلفي نيز ممکن است از آنها برداشت شود. يکي از آن معاني اين است که مؤمنين عملگرا و عملزده نيستند كه بدون علم اقدام به عمل كنند؛؛ بلكه اعمالشان تؤام با علم است. در مقابل، کساني هستند که هر چند عبادات و کارهاي خير زيادي انجام ميدهند؛ اما چون كارهايشان همراه با علم نيست، ممكن است گاهي در اثر ناداني و جهل رفتارهاي نادرستي انجام دهند، به اين خيال كه کارشان خوب است. وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا1؛ در واقع ضرر چنين كساني از منفعتشان بيشتر است. روايت معروفي از علي(ع) نقل شده كه فرمودند: قَصَمَ ظَهْرِي عَالِمٌ مُتَهَتِّكٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّكٌ 2؛ دو نفر پشت مرا شکستند: عالمي که به علمش عمل نميکند و جاهلي که بيعلم به عمل اقدام ميكند. بنابر اين علم و عمل بايد توأم باشد. عالم بايد به علم خود عمل کند؛ جاهل هم بايد قبل از عمل، علم و اطلاعات لازم را كسب كند، يا در كار خود از عالمي تبعيت کند، در غير اينصورت ممکن است كار او مفاسدي را به بار بياورد که ضرر آن جبران ناپذير باشد. بر اساس اين احتمال منظور حضرت امير(ع) از قَدْ قَرَنَ الْعَمَلَ بِالْعِلْمِ اين است كه مؤمن، جاهل متنسک نيست؛ بلكه عبادت، سحرخيزي، شب زندهداري و ساير اعمال او همراه با علم و آگاهي است.
چو كسب علم كردي در عمل كوش
در بعضي از روايات تعبيرات ديگري نقل شده كه از آنها بيشتر چنين استفاده ميشود كه مخاطب آنها کساني هستند که تحصيل علم کردهاند، اما به علمشان عمل نميکنند. اميرالمؤمنين(ع) در جاي ديگري ميفرمايد: الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه3؛ علم همراه با عمل است و هر گاه علم پيدا شد، عمل را صدا ميزند؛ يعني عالم را دعوت به عمل ميکند. اگر عالم اين دعوت را اجابت کرد، فنعمالمطلوب. اما اگر عالم به اين ندا پاسخ نداد و به علم خود عمل نکرد، علم کوچ ميکند و ميرود.
روايات ديگري نيز در جهت تشويق به عمل كردن به آموختهها نقل شده است. ازجمله: مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ كَفَى مَا لَمْ يَعْلَم4؛ يعني اگر کسي به علمش عمل کند، خدا او را نسبت به آنچه نميداند كفايت ميكند.
از ظاهر اين روايات چنين استفاده ميشود که منظور از علم در آنها علمي است كه با عمل در ارتباط باشد. شايد گفته شود كه هر علم عملي متناسب با خود را ميطلبد؛ حتي رياضيات محض که ارتباطي با اعمال خارجي ندارد، اگر بعد از فراگرفتهشدن، رها شود، فراموش خواهد شد. عمل كردن به آن، مرور، بحث و تدريس آن است. اما چنين مضموني از مفاد رواياتي که نقل شد، استفاده نميشود. ظاهر اين روايات حاكي از علومي است که مربوط به عمل است؛ و انسان آنها را ميآموزد تا بر اساس آموختههايش عملي را انجام دهد که شرعاً، اخلاقاً و عقلاً ممدوح است؛ مثل فقه، اخلاق و ... . باب مفصلي در مجامع روايي وجود دارد که در آنها کساني که به علمشان عمل نميکنند با تعابير گوناگون مذمت شدهاند. از جمله اين روايت كه رسول اكرم(ص) ميفرمايند: مَنِ ازْدَادَ عِلْماً وَ لَمْ يَزْدَدْ هُدًى لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً5؛ اگر کسي علمي را بياموزد و در سايه اين علم هدايت پيدا نکند، اين علم جز دوري از خدا هيچ نتيجه اي براي ؛ او نخواهد داشت. از آنچه گفته شد ميتوان دريافت كه مقصود حضرت امير(ع) از مقرون کردن علم با عمل، علومي است که تکليفي عملي را براي انسان بيان ميکنند؛ به تعبير امروزي علوم ؛ ارزشي.
ملالت علما هم ز علم بي عمل است
کسي که چنين علمي را تحصيل کرده، گر چه نسبت به ديگري كه اين دانش را ندارد، يك گام جلوتر است، اما عمل نکردن به آموختههايش باعث دوري او از خدا ميشود. زيرا چنين کسي يا از ابتداي تحصيل علم قصدي غير از تقرب به خدا داشته و يا در ادامه راه نيتش تغيير كرده و علم را فرا گرفته تا بتواند با ديگران بحث و مجادله كند، يا به واسطه علم خود به ديگران فخر بفروشد و يا هوسهاي شيطاني ديگر. يكي از دلايل مذمت چنين كساني در روايت اين است که آنها در پي هواي نفس و تبعيت از شيطان هستند و هر كه دنبالهرو شيطان شد، از خدا دور ميشود.
علاوه بر اينكه آموختن اين علوم براي عمل کردن به آنهاست. اين علم نعمتي است که خدا به انسان داده و به اين واسطه به او فهمانده که فلان عمل کار خوبي است و ثواب فراواني از انجام آن نصيب انسان خواهد شد. اما اگر او به اين علم عمل نکند، شكر اين نعمت را به جا نياورده ؛ و آن را ضايع كرده است. در قرآن نيز به عنوان قاعده کلي بر اين مسأله تأکيد شده كه: لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ6؛ به واسطه كفران هر نعمتي آدمي مستحق عذاب خواهد شد. در اين مورد اولين عذاب اين است که عالم بيعمل از علمش محروم شود.
خداوند در حديثي قدسي خطاب به حضرت داود(ع) ميفرمايد: لَا تَجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا7؛ اي داود! عالمي را که شيفته دنياست، واسطه بين من و خودت قرار نده. چون هدف از مراجعه به عالم نزديك شدن به خدا با استفاده از علم عالم است. اما عالمي که شيفته دنياست انسان را به خدا نزديک نميکند. ؛ بلكه، فَإِنَّ أُولَئِكَ قُطَّاعُ طَرِيقِ؛ اينها راهزناند و بندگان را از راه خدا دور ميکنند و به بيراهه ميبرند. در ادامه اين حديث خداوند ميفرمايد: کمترين عقوبت چنين عالماني اين است که آنها را از حلاوت مناجات و ياد خودم محروم ميکنم. اين عقوبت دنياگرايي و نتيجة اين است که انسان به علمش عمل نکند؛ اما کدام علم؟
قطعاً منظور، علومي مثل پزشكي و مهندسي نيست. زيرا هدف از آموختن آنها گذران امور دنياست و عيبي هم ندارد. منظور از علم در اينجا علم دين است. هدف كسي كه علم دين ميآموزد اين است كه ابتدا خودش و سپس مردم هدايت شوند. اما اگر او به علمش عمل نکند، خودش هدايت نميشود، مردمي هم که از چنين کسي تبعيت ميکنند، قطعاً هدايت نخواهند نشد.
در روايت ديگري نقل شده كه عالم در جامعه حکم طبيب را دارد و اموال دنيا براي دين مانند بيماري است؛ پس اگر طبيبي ديديد كه شيفتة بيماري است، بدانيد كه نميتوان به او اعتماد کرد8. چگونه ميتوان به طبيبي كه مبتلا به مواد مخدر است، اعتماد كرد، در حاليكه وظيفه او جلوگيري از ابتلا به اين قبيل بيماريها و مداواي مبتلايان است؟ عالم ديني كه در پي كسب مال دنياست، قابل اعتماد نيست؛ چون مثل طبيبي است كه به جاي مداواي بيماران در صدد بيمار كردن افراد جامعه است.
از سوي ديگر عالمي كه به علم خود عمل نميكند الگوي منفي براي ديگران است. چون مردم ـكه دين خود را از علما ميآموزندـ ؛ زماني كه ببينند خود علما به مواعظشان عمل نميكنند، نسبت به آنها بياعتماد شده و گفتههايشان را جدي نخواهند گرفت.
در حديث معراج نقل شده كه هنگامي كه پيغمبر اکرم(ص) در شب معراج بر جهنم مشرف شدند، ديدند زبان عدهاي را با مقراض ميبرند.؛ آن حضرت از جبرئيل پرسيدند: اينها چه کساني هستند و چرا زبانهايشان را ميبرند؟ جبرئيل عرض کرد: اينان واعظاني هستند که به حرفهاي خودشان عمل نميکنند. قرآن نيزچنين كساني را مورد عتاب قرار داده و ميفرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ٭ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ9؛ چرا آنچه را ميگوييد، عمل نميکنيد؟ اينكار موجب غضب بزرگ خدا ميشود.
در مورد اين آيه اين احتمال نيز هست كه كساني مورد عتاب واقع شدهاند كه به زبان ادعاهايي ميكنند، ولي در واقع اهل عمل به آنها نيستند. كساني كه دوست دارند به اوصاف خوب و پسنديده شناخته شوند، ديگران از آنها تعريف و تمجيد کنند، ولي اهل عمل نيستند؛ مثل منافقين كه يُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ يَفْعَلُواْ10. برخلاف بعضي از بزرگان كه براي اينكه هيچ مرتبهاي از علم و قول بلاعمل در آنها نباشد، مقيد بودند اول خودشان به موعظههايشان عمل کنند، بعد از آن ديگران را به آنها توصيه كنند؛ مبادا مشمول آيه لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ شوند. يکي از مصاديق بارز اينكار مرحوم آيتالله احمدي ميانجي ـرضوان الله عليهـ بودند.
علم، نور الهي
معناي لطيف ديگري كه براي فرمايش حضرت امير(ع) ميتوان ارايه كرد اين است كه اگر شما به علم خود عمل کنيد، خدا هم بر علم شما ميافزايد و علم آنچه را نسبت به آن جاهل هستيد،؛ به شما اعطا ميكند. مَنْ عَمِلَ بِمَا يَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَم11.؛ براي توضيح اين معنا ذكر مقدمهاي لازم است.
عنوان بصري زماني كه 94 سال از عمرش گذشته بود و روايات فراواني را از راويان مختلف، از جمله مالک بن انس فراگرفته بود، علاقهمند شد از محضر امام صادق(ع) نيز علومي را بياموزد. ابتدا امام(ع) به او پاسخ منفي دادند. اما پس از مدتي كه عنوان بصري با توسل به حضرت رسول(ص) و اصرار زياد، مكرراً پيگري كرد، روزي امام صادق(ع) به او اجازه شرفيابي داده و از او پرسيدند: از من چه ميخواهي؟ عنوان در پاسخ گفت: در سنّ پيري آمدهام تا از علم شما استفاده کنم. حضرت در پاسخ به او فرمود: لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ يَهْدِيَهُ12؛ علمي که تو در پي آن هستي، با درس خواندن حاصل نميشود. آنچه تو ميخواهي، نوري است که خدا در دل هر کس لياقت آن را داشته باشد، قرار ميدهد. اگر دنبال چنين علمي هستي، اول حقيقت عبوديت را در دلت ايجاد کن و بنده خدا شو، تا خدا چنين علمي را به تو بدهد.
معناي فرمايش حضرت كه ميفرمايد لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ اين نيست که براي مهندس يا طبيب شدن بايد خدا نوري را در قلب شما بياندازد. براي فراگيري چنين علومي شخص بايد به دانشگاه برود، در محضر اساتيد درس بخواند، بسياري از مسايل را در آزمايشگاه تجربه كند و... تا مهندس يا پزشك شود. بلكه مقصود حضرت علم ديگري است؛ علمي که موجب سعادت آخرت ميشود. حضرت به عنوان بصري چنين فرمودند، تا او تصور نكند با حفظ كردن چند روايت ميتوان به چنين علمي دست يافت. آموختن الفاظ و مفاهيم به تنهايي در انسان معنويت ايجاد نميكند. معنويت باطني نورانيتي است که خدا بايد در دل انسان ايجاد کند. اگر كسي اين نورانيت را ميخواهد ابتدا بايد سعي کند بنده شود و حقيقت عبوديت را درک کند؛ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ. منظور از علم در اين كلام امام صادق(ع) علوم عادي، حتي فلسفه و کلام و عرفان نيست. اين علوم الفاظ، مفاهيم و اصطلاحاتي است كه بايد در كلاس درس و از استاد آموخت. علمي که موجب نورانيت قلب ميشود و انسان را به خدا نزديک ميکند، از سنخ ديگري است. انسان بايد ابتدا قلب خود را تصفيه کند، تا روح آمادگي و لياقت چنين نورانيتي را پيدا کند. در اين صورت خدا هم آن نور را در دل انسان ميتاباند و آن هدايت را به او ميبخشد.
از اين مقدمه نتيجه ميگيريم منظور حضرت امير(ع) از قرين ساختن عمل با علم، علوم مادي نيست؛ بلکه علمي است که نورانيت از آن ناشي ميشود و انسان را به خدا نزديک ميکند. چنين علمي بايد با عمل توأم باشد. خيال نکن هر چه بيشتر درس بخواني، به خدا نزديکتر ميشوي! اين مسأله کليت ندارد. اگر مرد ميدان عمل به آموختههايت بودي، هر قدمي که به خاطر خدا براي کسب علم برداري، پرندگان هوا و ماهيان دريا براي تو استغفار ميکنند13. اما اگر آن نورانيت و اخلاص را نداشته باشي، و علم را براي دنيا و كسب مقامات دنيا بخواهي،؛ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً.
پس اول بايد اهل عمل و تزکيه باشي و دلت پاک شده باشد، تا لياقت آن علم و نورانيت را پيدا کني.
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ . كهف / 104.
2؛ . بحارالأنوار، ج 2، ص 111، باب 15، ذم علماء السوء.
3؛ . نهجالبلاغة، ص 539، كلمه قصار 366.
4؛ . بحارالأنوار، ج 2، ص 30، باب 9، استعمال العلم.
5؛ . بحارالأنوار، ج 2، ص 37، باب 9، استعمال العلم.
6؛ . ابراهيم / 7.
7؛ . بحارالأنوار، ج 2، ص 107، باب 15، ذم علماء السوء.
8؛ . ر.ك: بحارالأنوار، ج 2، ص 107، باب 15- ذم علماء السوء؛ الدِّينَارُ دَاءُ الدِّينِ وَ الْعَالِمُ طَبِيبُ الدِّينِ فَإِذَا رَأَيْتُمُ الطَّبِيبَ يَجُرُّ الدَّاءَ إِلَى نَفْسِهِ فَاتَّهِمُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ غَيْرُ نَاصِحٍ لِغَيْرِه.
9؛ . صف / ؛ 2-3.
10؛ . آلعمران / ؛ 188.
11؛ . بحارالأنوار، ج 40، ص 128، باب 93.
12؛ . بحارالأنوار، ج 1، ص 224، باب 7، آداب طلب العلم و أحكامه.
13؛ . ر.ك: بحارالأنوار، ج 1، ص 177، باب 1، فرض العلم و وجوب طلبه و الحث؛ عليه؛ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ لِيَلْتَمِسَ بَاباً مِنَ الْعِلْمِ لِيَنْتَفِعَ بِهِ وَ يُعَلِّمَهُ غَيْرَهُ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ عِبَادَةَ أَلْفِ سَنَةٍ صِيَامَهَا وَ قِيَامَهَا وَ حَفَّتْهُ الْمَلَائِكَةُ بِأَجْنِحَتِهَا وَ صَلَّى عَلَيْهِ طُيُورُ السَّمَاءِ وَ حِيتَانُ الْبَحْرِ وَ دَوَابُّ الْبَر.