آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 19/06/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
حضرت امير(ع) در ادامه توصف شيعيان ميفرمايند:؛ إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤلَهَا فِيمَا إِلَيْهِ تَشْرَهُ؛ شيعيان ما در برابر کاري که وظيفه آنها و مورد رضايت خداست، ولي بر نفسشان دشوار است، سعي ميکنند نفس خود را تأديب کنند و در مقابل كندي نفس در انجام وظايف، او را مؤاخذه؛ و تنبيه ميکنند و آن چه را نفس به آن تمايل دارد ـحتي اگر مباح باشدـ به او نميدهند؛ غذاي لذيذ را به قدر ضرورت و نياز ميخورند؛ به جاي پوشيدن لباس شيک، لباس کهنهاي ميپوشند و... و از طريق مخالفت با خواستههاي نفس، او را تأديب ميكنند.
نقش انسان در تربيت خود
انسان، بيش از آنکه مربي در تکامل و ترقياش مؤثر باشد، خودش در اينجهت مؤثر است. در واقع نقش مربي اين است که به انسان کمک ميکند، تا او خود را تربيت کند. از همين رو تعبير «خودسازي»؛ در باره پرورش انسان بهكار ميرود. بر خلاف موجوات ديگر كه خود آنها، در رشد و تكاملشان نقشي ندارند. يك درخت، اگر شرايط طبيعي برايش فراهم باشد، ممكن است رشد كند؛ در غير اين صورت تدريجاً پژمرده و سرانجام خشك ميشود. اما باغبان، به عنوان مربي، طبق قواعد و ضوابط علمي و تجربهاش شرايط مناسبتري را براي رشد درخت فراهم ميکند. همچنين در حيوانات، مربي بيشترين نقش را در تربيتشان دارد. اما انسان اينگونه نيست؛ بلكه او خودش بايد خود را بسازد؛ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ٭ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا1.؛ فلاح و رستگاري براي کسي است که خود را تزکيه کند. البته مربي در اين جهت با شيوههاي مختلف کمکهاي ذيقيمتي به انسان ميكند؛ اما تا زماني كه خود او اراده و عزم خودسازي نداشته باشد، تربيت مربي برايش کاري انجام نميدهد.
انسان چگونه خود را تربيت ميکند؟
زماني كه مربي انسان را تربيت ميکند، در واقع تعليم و تربيت، هر دو را انجام ميدهد؛ از يك سو مسايلي را به انسان ميآموزد. از سوي ديگر شرايط و زمينهها را براي اينكه انسان به آموختههايش عمل کند، فراهم ميسازد و موانع را از سر راه او بر ميدارد. اين، نقش مربي در پيشرفت انسان است. اما انسان چگونه خود را تربيت و تزکيه ميکند؟
برخي تصور ميکنند در درون انسان دو موجود وجود دارد؛ موجودي به نام عقل ـيا نفس رحماني، نفس الهي، روح، قلب و ...ـ كه انسان را به كارهاي خوب دعوت ميكند؛ و موجود ديگري به نام نفس كه انسان را به بدي ميخواند. معمولاً در علم اخلاق «عقل»؛ و «نفس»؛ را در مقابل هم قرار داده و ميگويند: اين دو با هم در ستيزند؛ گاهي عقل غالب ميشود و گاهي نفس. اين تعبيرات براي تشبيه و تفهيم بد نيست؛ اما ميدانيم که ما دو «منِ»؛ جدا از يكديگر نيستيم. «من»؛ يك موجود بيشتر نيستم كه گاهي کار خوب و گاهي هم کار بد انجام ميدهم. اما چرا چنين است؟
استفاده از اصطلاح «عقل»؛ در اينجا، همراه با تسامح است. چون عقل قوهاي است براي درك و فهم حقايق و كليات. آنچه در اينجا از آن با عنوان «عقل»، در برابر «نفس»؛ ياد ميشود، تمايلاتي است كه ما را به سوي خير ميكشاند؛ در برابر تمايلات ديگري كه ما را به سوي بدي ميكشاند. در واقع ما در درون خود دو نوع کشش باطني داريم؛ كشش به سوي امور معنوي و الهي و كشش به سوي امور جسمي و حيواني. البته کششهاي جسماني مثل ميل به غذاخوردن، ميل به همسر و ساير غرايز هميشه بد نيست. اما چون اميال آدمي زيادهطلب و مرزناشناس است، اگر طغيان كند، همه اميال ديگر را تحت الشعاع قرار ميدهد. آدم شکمباره از صبح تا شب فقط به فکر خوردن است. اين اميال في حد نفسه بد نيست اما طغيان آن بد است. آنچه ميتواند اميال جسماني را تعديل کند و در جهت خير سوق دهد اميال الهي است؛ ميل به شکر خدا، اطاعت از خدا، رسيدن به ارزشهاي معنوي، و ...
كشاكش تمايلات
زماني كه اين دو دسته از کششها و انگيزهها شدت و هيجان پيدا کند، با يكديگر تزاحم پيدا ميکنند. محصلي تمايل دارد شب مطالعه کند؛ اما از سوي ديگر کسالت و تنبلي مانع او ميشود. يا انسان عبادت و انس با خدا را دوست دارد؛ اما همين موانع او را از انجام اين خواسته باز ميدارد. اين كشاكش بين تمايلات اختصاص به بعضي از انسانها ندارد؛ بلکه زندگي همه ما دائماً عرصه جنگ و ستيز بين خواستههاي متضاد است. اينجاست که انسان بايد سعي کند ميلهاي الهي و کششهاي معنوي را در خود تقويت کند، تا بتواند اميال حيواني را تعديل و در حد خود حفظ کند؛ بر آنها مسلط شود و آنها را تحت فرمان خود بگيرد.
در بيش از نود و نه درصد از انسانها تمايلات حيواني مانند خوردن، آشاميدن، غريزه جنسي و... از دوران طفوليت به تدريج به فعليت ميرسد. اما عقل انسان با رسيدن به دوران بلوغ تقويت ميشود و از آن زمان انسان ميفهمد که چيزهاي ديگري غير از اين تمايلات هم وجود دارد. اما چون اميال حيواني از ابتداي زندگي با او بوده و همراه با او رشد كرده، تقويت شده و براي او به صورت عادت در آمده، غالباً اين اميال قويتر از تمايلات نوظهور هستند و ترک آنها براي انسان سخت است. لذا براي تعديل تمايلات حيواني کمک بيروني ضروري است. در اينجا انبياء و پس از ايشان جانشينان انبيا و سر انجام علما و مربيان صالح به کمک انسان ميآيند تا او را از سيطره غرايز حيواني نجات دهند. انسان از طريق ارتباط با انبيا و جانشينان آنها و استفاده از رفتار، گفتار و حالات ايشان ميتواند تدريجاً تمايلات معنوي خود را تقويت کند و اميال حيوانياش را تحت سيطره قرار دهد. در آيات و روايات و سخنان علماي اخلاق براي تفهيم بهتر راههاي مقابله با انواع تمايلات بيانات مختلفي وارد شده است. از جمله اينكه ميگويند نفس و بدن مانند مرکبي است براي انسان. همچنانكه مسافري كه از اسب يا شتر براي پيمودن مسافتي استفاده ميكند، براي اينكه بتواند به مقصد برسد بايد نيازها و تمايلات اين حيوان مثل آب و علوفه؛ را هم در نظر بگيرد؛ مبادا در طول سفر توان مركبش كم شود يا سرکشي كند و تسليم نشود. حتي گاهي حيوان عواطف دارد كه نبايد از آن غفلت كرد؛ مثل ماديان يا شتري كه کرهاش همراه اوست.
مولوي در مثنوي خود تمثيل جالبي را در اين زمينه نقل ميكنند. روزي مجنون، که عاشق ليلي بود، تصميم گرفت به محل زندگي قبيله ليلي برود و براي سفر خود شتري را انتخاب كرد كه بهتازگي بچهاي زاييده بود و بچهاش دنبال او ميآمد. مجنون عجله داشت كه زودتر به محل اقامت ليلي برسد. اما شتر آهسته ميرفت، تا بچهاش از او عقب نماند. پس از چندي مجنون متوجه شد كه شتر به آرامي راه ميرود و دريافت كه شتر هم مانند او محبوبي دارد که توجهش به سوي اوست؛ لذا از شتر پايين آمد و گفت: من و تو دو عاشق هستيم كه با هم نميسازيم؛ تو به سوي محبوب خود برو، من هم به سوي محبوب خود ميروم.
ما هم مرکبي داريم؛ بدن و اندامهاي بدني، كه تمايلات و خواستههايي دارد و ما بايد به آنها توجه داشته باشيم. اگر ما غذا نخوريم زندگيمان مختل ميشود، بيمار ميشويم و حتي ممكن است در اثر گرسنگي و مشكلات ناشي از آن بميريم. بنابر اين نميتوان اين تمايلات را بهطور کلي نديده گرفت. اما از سوي ديگر انسان نبايد مهار اين مرکب را رها کند، تا او به هر سو كه خواست برود. ما بايد اين مرکب را پرورش بدهيم؛ اما مهار او را هم بايد در دست داشته باشيم؛ مبادا سركشي كند.
عقل، مهار نفس
آنچه ميتواند قواي حيواني را در انسان تعديل کند يكي ديگر از قواي او به نام «عقل»؛ است. گاهي تمايلات حيواني در انسان طغيان ميکند. در چنين حالتي كه عقل براي مهار تمايلات سركش حيواني به ميدان ميآيد، بين «عقل»؛ و «نفس»؛ به عنوان دو قوه باطني انسان، جنگ درگير ميشود. ما بايد تمايلات حيواني خود را تعديل و تربيت کنيم؛ مانند اسبي وحشي كه ابتدا بايد رام و پرورش داده شود؛ پس از آن به عنوان مركبي آرام و مطيع به سواركار خود سواري بدهد.
هم چنانكه براي تربيت اسب سركش گاهي لازم است مقداري از کاه و جوي او کم شود، ما نيز اگر قوايي از نفسمان طغيان كرد، براي كنترل آن قوا بايد از اجابت بعضي از خواستههاي نفس خودداري کنيم، تا نفس تدريجاً بياموزد كه بايد تسليم عقل باشد.
با توجه به اين مقدمه، اميرالمؤمنين(ع) در وصف شيعيان ميفرمايد: اينان نسبت به نفس؛ خود، يعني تمايلات حيواني که انسان را تدريجاً به سوي گناه سوق ميدهد، اينگونهاند؛ اگر نفس بدون عذري در مقابل خواستههاي معنوي چموشي کند، او را تأديب ميكنند. علماي اخلاق در کتابهاي اخلاقي نوشتهاند: انسان در طول روز بايد مراقبه داشته باشد؛ مواظب خود باشد که خطايي از او سر نزند، و در شب بايد كارهاي خود را محاسبه کند، تا اگر اشتباهي کرده، استغفار کند؛ و اگر اشتباهش تکراري بوده، بايد خود را مؤاخذه و سرزنش کند. اگر گناه بزرگي را مرتکب شده، تصميم بگيرد يک روز روزه بگيرد، يا اگر روزه برايش ضرر دارد، بعضي ديگر از خواستههاي نفس را اجابت نکند.
اين فرمايش اميرالمؤمنين(ع) كه إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ؛ اشاره به آخرين مرحله خودسازي است که اگر نفس نسبت به آنچه کراهت دارد چموشي کرد، مثلاً خوشش نميآيد شب بيدار شود و يا خوشش نميآيد از غذاي شبههناک پرهيز کند، بايد تأديبش کنيم و لَمْ يُعْطِهَا سُؤلَهَا فِيمَا إِلَيْهِ تَشْرَهُ؛ آنچه را كه نفس نسبت به آن حريص است از آن امساک کنيم.
حضرت امير(ع) در ادامه ميفرمايد: رَغْبَتُهُ فِيمَا يَبْقَى وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا يَفْنَى؛؛ هر يک از شيعيان ما رغبتشان اين است که به دنبال چيزي بروند که پايدار است، و نسبت به چيزهاي زودگذر رغبتي نشان نميدهند. منظور از «رغبت»؛ اشتياق داشتن است؛ در برابر «زهادت»؛ كه به معناي خود را کنار کشيدن و زهد ورزيدن است.
ملاک انتخاب
همه ما عقلاً در مقام انتخاب، آنچه را پايدارتر است يا لذت بيشتري دارد، برمي گزينيم. اين مساله، به اين معناست که انسان بين گزينههاي مختلف بر اساس مدت دوام يا ميزان لذت آنها مقايسه ميکند. يعني به صورت طبيعي انسان دو ملاک براي ترجيح دارد كه همه اين دو ملاك را ميفهمند؛ ملاك اول کميّت گزينهها و ملاك ديگر کيفيت آنهاست. قرآن هم از اين دو ملاك براي هدايت ما استفاده كرده و براي ترجيح آخرت بر دنيا ميفرمايد: وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى2؛؛ حتيخوردنيهاي آخرت خوشمزهتر و بادوامتر از خوردنيهاي دنياست؛ حال بر اساس ملاكهايي كه عقل بشر پذيرفته، کدام يك را بايد انتخاب کنيم؟ روشن است آخرت بر دنيا ترجيح دارد؛ چون هم ماندگارتر است و هم کيفيت آن بهتر از دنياست.
اميرالمؤمنين(ع) در اين فرمايش خود بر عنصر پايداري تکيه كرده و ميفرمايد: شيعيان به عنوان انسانهاي عاقل و حسابگر، اگر بين دو چيز مخير شوند که يكي عمرش ـهر چه طولاني باشد، وليـ محدود است و سر انجام روزي به پايان ميرسد و ديگري پايان و سرانجامي ندارد؛ شيعيان از ميان ايندو، آن را كه ماندگار است انتخاب مي كنند. آيا جا ندارد که انسان سختي و گرفتاري گذراي دنيا را تحمل کند، تا به لذتهاي بينهايت و پايدار آخرت برسد؟ آيا عقل انسان بقا و ماندگاري را بر فنا و نابودي ترجيح نميدهد؟ ما باور داريم و ميگوييم كه آخرت پايدارتر و بهتر از دنياست؛ اما هنگام عمل اين باور را فراموش ميكنيم. چون اين باور إِيمَاناً فِي يَقِينٍ؛ نيست. اما شيعيان واقعي که ايمانشان توأم با يقين است، گويا بهشت را ميبينند و نعمتهاي آن را ميچشند. هُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ رَآهَا؛ اما ما اينگونه نيستيم. اگر از ما بپرسند لذايذ بهشت طولانيتر است يا دنيا؟ پاسخ ميدهيم: البته بهشت! اما هنگام ترجيح امساك از طعام شبههناك يا خوردن آن، فرموش ميكنيم که ميوههاي بهشتي شيرينتر است. شيعيان خالص چون ايمانشان توأم با يقين است، گويا بهشت را ميبينند؛ لذا آن را ترجيح بدهند و رَغْبَتُهُ فِيمَا يَبْقَى وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا يَفْنَى.
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ . شمس / 7-9.
2؛ . اعلي / 17.