آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 17/06/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
مقدمه
در ادامه بحث در باره فرمايشات حضرت اميرالمؤمنين(ع) در وصف شيعيان و متقين به اين فراز رسيديم: وَ طَلَباً فِي حَلَالٍ وَ نَشَاطاً فِي هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ. اين قسمت از روايت در نقل بحارالأنوار مشوش به نظر ميرسد؛ به همين دليل اين فراز را از نهج البلاغه نقل کردم. حضرت امير(ع) يکي ديگر از اوصاف متقين را اينگونه بيان ميفرمايد: شيعيان در راه کسب حلال تلاش ميکنند، نشاط و فعاليتي توأم با ؛ هدايت دارند و از طمعورزي در اموال و حقوق ديگران اجتناب ميکنند.
کسب حلال
شايد ذکر اين فراز در ادامه اوصاف متقين به اين مناسبت باشد که با توجه به ويژگيهايي كه پيش از اين براي اين افراد گفته شد ـاز جمله اينكه لاغرانداماند و رفتارشان بهگونهاي است كه ديگران آنها را بيمار يا حواسپرت ميانگارندـ ممکن است اين توهم براي كساني ايجاد شود كه متقين فقط در فکر عبادت، شب زندهداري، روزهداري و ذکر خدا هستند و قدرت و توان كار و فعاليت و همت و نشاط در رسيدگي به امور خود را ندارند؛ لذا زندگي آنها را ديگران بايد تأمين کنند. شايد اميرالمؤمنين(ع) براي دفع چنين ذهنيتي در ادامه توصيف شيعيان ميفرمايند: گمان نکنيد که شيعيان ما افرادي تنبل و وارفتهاند و از عهده کاري بر نميآيند؛ بر عكس، آنها اهل کار و تلاش و كسب درآمد حلالاند؛ ولي در کسب مال حريص نيستند و براي ثروتاندوزي خود را به آب و آتش نميزنند و به حقوق ديگران تجاوز نميکنند.
روايات فراواني از معصومين(ع) در ستايش تلاش براي کسب حلال نقل شده؛ به عنوان مثال: الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ1؛؛ کسي که براي تأمين زندگي خود و خانوادهاش تلاش کند، مثل کسي است که در ميدان جهاد براي رضاي خدا ميجنگد. يا الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِي طَلَبِ الْحَلَال2؛؛ اگر عبادت ده قسمت باشد، نه جزء آن طلب روزي حلال و فقط يک بخش آن براي نماز، روزه و عبادات ديگر است. از سوي ديگر روايات فراوان ديگري در مذمت کساني که بار خود را بر دوش ديگران مياندازند، نقل شده است.
توصيه به توكل
انسان با ملاحظه اين روايات تشويق ميشود كه بخش عمدهاي از وقت خود را به کسب و کار اختصاص دهد و فقط مقدار كمي از فرصت خود را به ساير عبادتها، تحصيل علم، ديد و بازديد، صله رحم و ساير امور بپردازد. اما در برابر احاديثي كه اين چنين تشويق به كار و كسب درآمد ميكنند، روايات فراوان ديگري نقل شده که اگر به تنهايي ملاحظه شوند تصور ميشود انسان را از کسب و کار نهي ميكنند. به عنوان مثال:؛ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ بَيْنَكُمْ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُم3؛ اموال را خداوند عادل بين شما تقسيم كرده و سهم هر كس به او خواهد رسيد. قرآن نيز ميفرمايد: وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا4؛ هيچ جنبدهاي در زمين نيست، مگر اينکه روزياش بدست خداست. به طريق اولي انسانها، بويژه مؤمنين، روزيشان برعهده خداست. پس چرا ؛ ما براي كسب روزي تلاش کنيم؟ علاوه بر اين، در دسته ديگري از آيات و روايات كه توکل را ستوده، توصيه شده که مؤمن بايد توکلش بر خدا باشد، خدا كارهاي او را اصلاح ميکند، روزياش را ميرساند و مشکلاتش را حل ميکند؛ مثلاً: وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ٭ وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ5؛ اگر انسان تقوا داشته باشد، خدا روزياش را از راهي که گمان نميبرد ميرساند. اين آيات و روايات چگونه با يكديگر جمع ميشوند؟
توكل يا تلاش؟
در بررسي آيات و روايات اين مسأله شايع است كه ابتدا انسان گمان ميکند مضامين برخي روايات با بعضي ديگر قابل جمع نيست، در حالي که ممکن است برخي روايات مفسّر و يا مخصّص برخي ديگر باشد، و تشخيص اين موارد در تخصص فقيه و حديثشناس است. در اينجا اشارهايي به وجه جمع بين روايات مذكور ميکنيم.
شکي نيست که مؤثر حقيقي، يعني کسي که ارادهاش در همه هستي نافذ است، خداست؛ بياذن او هيچ کاري انجام نميگيرد، حتي مرگ؛ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله6. ايمان آوردن هم بدون اذن خدا امكان؛ ندارد؛ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ7؛ هستي مِلک خداست، همه چيز در اختيار اوست، با اراده او بوجود آمده و با اراده او هم اداره ميشود. مگر امکان دارد بياذن خدا در ملک او تصرف کرد؟ اين مقتضاي اعتقاد به توحيد است.
از سوي ديگر يقين داريم که خدا هر کاري را که اراده کند، انجام ميدهد؛ هيچ محدوديتي براي او نيست و کسي نميتواند به او اعتراض کند؛ لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ8. خداوند ميتواند رزقي را كه براي هر انساني مقدر کرده، به هر صورت كه اراده كند، براي او بفرستد و آن بنده فقط سرسجاده مشغول عبادت باشد. ما شک نداريم که اين کار براي خدا مشکل نيست. اما ميدانيم اراده حيکمانه خداوند متعال بر اين تعلق گرفته که انسان بايد کارها و فعاليتهايش در اين عالم را با استفاده از اسباب انجام دهد. خداوند نمونههايي را نيز در قرآن بيان فرموده تا هيچ ترديدي بر توانايي و قدرت او باقي نماند؛ از جمله: زماني كه حضرت مريم(س) در معبد مشغول عبادت بود، هرگاه جناب زكريا براي تأمين غذا، لباس و ساير نيازهاي او به محل عبادتش ميرفت، غذايي را نزد او آماده ميديد. هنگامي كه با تعجب از حضرت مريم سؤال ميکرد که اين غذا از کجا آمده است، مريم(س) پاسخ ميداد: خدا براي من ميفرستد. كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَـذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ9. خداوند ميتواند بدون اينكه بندهاش زحمت و تلاش را متحمل شود، روزي او را برايش تأمين کند.
ولي حکمت الهي اقتضاء ميکند امور اين عالم به وسيله اسباب و وسايل اداره شود و مردم از طريق آنها زندگي خود را تأمين کنند. چون در پي اسباب و وسايل رفتن زمينههايي را براي آزمايش و تکامل انسان فراهم ميکند. اگر اسباب در کار نبود و روزي هر کس از آسمان ميرسيد، معاملهاي انجام نميشد و معلوم نميشد چه کسي دنبال حلال و چه کسي دنبال حرام است. اگر اسبابي در كار نبود، جايي براي آزمايش انسانها كه هدف خلقت است، باقي نميماند؛ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً10.
بنا بر اين ما وظيفه داريم از تنبلي و بيكاري بپرهيزيم و براي اداره امور روزمره و تأمين نيازهاي خود و خانوادهمان به دنبال كار و تلاش ـاعم از كارهاي بدني، فكري، مديريتي، اجتماعي و...ـ باشيم و بايد در نظر داشته باشيم كه در همه مراحل نيز با تکاليفي مواجه هستيم. ضمن اينكه اگر هنگام كار و تلاش عادي روزانه خود توجه داشتيم كه خداوند از ما چنين خواسته و آن كارها را با قصد قربت انجام داديم، اين كار هم عبادت است و ثواب بردهايم. علاوه بر اين تكليف، بايد بدانيم كسي كه به واسطه اسباب و وسايل روزي بندگان را تأمين ميكند، خداست؛ وَاللّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ11؛ اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاء وَيَقَدِرُ12. اين اعتقادي است كه از معرفت و ايمان شخص نسبت به خدا سرچشمه ميگيرد. آيا ما قبول داريم كه همه كارهاي عالم به دست خداست، سلسلهجنبان همه اسباب اوست و هر گاه بخواهد جلوي آنها را ميگيرد؟
اين دو، دو مسئله مختلف هستند و ربطي به هم ندارند: من بايد بدانم روزي من دست خداست؛ اگر کار ميکنم، روزي دست اوست؛ اگر هم کار نکنم، روزيرسان هم اوست؛ تا صلاحديد او چه اقتضا كند. اين اعتقاد ربطي به وظيفه عملي شخص ندارد. کساني بودهاند كه با سعي و تلاش فراوان ثروت زيادي را به دست آوردهاند؛ اما روزي خود آنها نشده و چه بسا عاقبت از گرسنگي مردهاند. از طرف ديگر، فقرايي هستند كه درآمدي ندارند، اما زندگي نسبتاً راحتي را ميگذرانند.
مرحوم آيتالله بهجت ـرضوان الله عليهـ نقل ميفرمودند: در مسير کربلا کاروانسرايي بود كه معمولاً مسافران شب را براي استراحت در آنجا بيتوته ميكردند. در اين كاروانسرا پيرمردي بود كه به مسافران خدمت ميکرد. شبي کارواني براي استراحت در آنجا اطراق كرد و مسافران مشغول خوردن غذايي شدند كه با خود داشتند. مقداري از غذاي خود را هم به آن پيرمرد تعارف كردند. آن پيرمرد پرسيد: غذا چه هست؟ گفتند: مثلا مرغ و پلو. پيرمرد هم در پاسخ گفت: من از اين غذا نميخورم. مسافران پرسيدند: چرا؟ پيرمرد گفت: اگر شکر پلو بود، ميخوردم. مسافران با تعجب گفتند اين موقع شب،؛ در اين بيابان، شکر پلو کجاست؟! اما پيرمرد گفت: من سي سال است در اين كاروانسرا خدمت ميکنم؛ و هيچ شبي غير از شکر پلو نخوردهام. مسافران گفتند: مدتي از شب گذشته، از شكر پلو هم خبري نيست؛ اگر همين غذا را نخوري، گرسنه ميماني. پيرمرد در پاسخ گفت: خدا کريم است. طولي نکشيد كه كاروان ديگري از راه رسيد كه مسافران آن با خود شکر پلو داشتند و ظرفي از آن را به پيرمرد دادند.
اين پيرمرد از مال دنيا چيزي نداشت؛ اما سي سال در کاروانسرايي در ميان بيابان، هر شب شکر پلو ميخورد؛ خداوند روزي او را اينگونه ميرساند. پس تلازمي نيست بين اينکه شخص پولدار باشد با اينکه روزيش هم فراوان باشد. ممکن روزي شخص پولداري تنگ باشد. بايد بفهميم که همه کارها حقيقتاً دست اوست؛ هر چند ما در اثر کمسويي چشممان اسباب نزديک را ميبينيم؛ ولي دست او را در پشت پرده نميبينيم. از اين جا متوجه ميشويم توکل، منافاتي با کار کردن ندارد. کار تکليف است؛ توکل اعتماد قلبي است. من اعتمادم بر خداست؛ اما کار ميکنم، چون او چنين تكليف كرده است.
با توكل زانوي اشتر ببند!
اعتقاد قلبي و توكل بر خدا يک باب، و تكليف من نسبت به كار و تلاش باب ديگري است. اما بسياري از مردم اين دو را با هم خلط ميکنند و گمان ميکنند اگر كسي توکل داشته باشد، نبايد در پي کار و تلاش باشد. البته کسي که اعتماد به خدا دارد، براي تأمين نيازمنديهاي خود به هر دري نميزند، آبروي خود را نميبرد و تملق هر کسي را نميگويد. او توکلش بر خداست. خدا هم به بندهاش فرموده با حفظ آبرويت کار کن. انسان متوکل خود را به ذلت نميکشد؛ اگر روزياش نرسيد، با توکل بر خدا صبر ميکند.
بنا بر اين رواياتي كه نسبت به طلب روزي حلال تأکيد ميکند حاكي از تکليفي است كه براي افراد معين شده است؛ تا براي تحصيل روزيشان از راه حلال تلاش کنند. بر همين اساس مؤمنيني كه حضرت امير(ع) توصيف ميكند، اهل کار و تلاشاند؛ کاري حلال، همراه با حفظ آبرو. نمونه بارز چنين كساني شخص اميرالمؤمنين(ع) که زماني كه تکليف واجب ديگري از قبيل قضاوت، حكومت يا جهاد نداشت، در نخلستانها کشاورزي ميکرد، يا كلنگ برميداشت و چاه ميکند. علي(ع) اين کارها را براي خدمت به خلق خدا انجام ميداد. پس مؤمن تنبل و بيعرضه نيست؛ بلکه اهل کار و تلاش است؛ البته با رعايت اين دو نكته كه: کارش در مسير حلال باشد، و فعاليتهاي اجتماعياش در مسير هدايت باشد. مؤمن، وارفته و بيعرضه نيست که کسي کاري به او نداشته باشد؛ بلکه در حد توان و ظرفيت خود در اجتماع نقش بسيار مؤثري دارد. اما مراقب است در مسير هدايت باشد. مؤمن در عرصه فعاليتهاي اجتماعي خود را گم نميکند و اينگونه نيست که در دستاندازها نفهمد کدام راه را ميرود و مسيرش به کجا منتهي ميشود. وَ نَشَاطاً فِي هُدًى؛ مؤمن اهل نشاط، تحرک و فعاليت است؛ اما نشاط و فعاليتش در مسير هدايت است؛ مراقب است گامي فراتر از مسير هدايت نگذارد و ضوابط و ارزشهاي ديني، شرعي و الهي را رعايت کند. در همه مسيرها، چه در مسير کسب روزي، و چه در مسير انجام فعاليتهاي اجتماعي و سياسي زمينه براي اينکه انسان از حق خود تجاوز کند و در مال، يا در پست و مقام ديگران طمع پيدا کند، فراهم ميشود. اما مؤمن مراقب است و از طمع دوري ميكند؛ مبادا در دام آن گرفتار شود.
رزقنا الله و اياکم انشاءالله
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ . الكافي، ج 5، ص 88، باب من كد على عياله.
2؛ . بحارالأنوار، ج 100، ص 9، باب 1، الحث على طلب الحلال.
3؛ . بحارالأنوار، ج 1، ص 175، باب 1.
4؛ . هود / 6.
5؛ . طلاق / 2-3.
6؛ . آلعمران / 145.
7؛ . يونس /100.
8؛ . انبياء / 23.
9؛ . آلعمران / 37.
10؛ . هود / 7.
11؛ . بقره / 212.
12؛ . رعد / 26.