؛ آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 03/06/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
مقدمه
همانطور که در شبهاي گذشت بيان شد، حضرت امير(ع) در مقام بيان اوصافي براى شيعيان حقيقى فرمايشاتي را ايراد فرمودهاند كه ما به منظور آشنايي با اين اوصاف، بيانات آن حضرت را تلاوت ميكنيم و به اندازة توفيق توضيحاتى را عرض ميكنيم.
اميرالمؤمنين(ع) در باره شيعيان مىفرمايند: فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ رَآهَا فَهُمْ عَلَى أَرَائِكِهَا مُتَّكِئُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ أَدْخَلَهَا فَهُمْ فِيهَا يُعَذَّبُونَ.؛ شيعيان حقيقى گويا در بهشت بر تختهاى بهشتى تكيه زده و مورد رحمت و لطف الهى قرار گرفتهاند؛ و حال ايشان نسبت به جهنم چنان است كه گويا آنها را وارد جهنم كردهاند و در آنجا عذاب ميشوند. مشابه اين فرمايش حضرت امير(ع)، با اندكي اختلاف در تعبيرات، در روايات زيادى وارد شده است. از جمله اينكه مؤمنان واقعي بهشت و كساني را كه از نعمتهاي آن بهرهمند هستند ميبينند؛ همچنانكه جهنم و اهل آن را كه معذبند، ميبينند.
ديدن بهشت و جهنم
در اين جا اين سؤال مطرح ميشود که آيا واقعاً ممكن است انسان در اين عالم بهشت و جهنم واقعى را ببيند و كسانى که در آنجا مورد رحمت و يا در عذاب هستند، مشاهده کند؟ شكي نيست كه چنين ادعايي نسبت به حضرات معصومين(ع) بعيد نيست. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً1؛ در مواردى هم اشاره دارند كه من اهل بهشت و جهنم را مىشناسم و اگر بخواهيد آنها را معرفي ميكنم.
در مورد غير معصومين هم اين ادعا را در باره اصحاب خاصي مثل جناب سلمان ـكه در مورد ايشان گفته شده سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت2، يا اينكه علم اولين و آخرين به او داده شدهـ ميتوان پذيرفت. اما ساير مصاديق را ما نمىتوانيم تعيين كنيم و صرف اين كه كسى چنين ادعايي كند، نمىتوان او را تصديق كرد.
شكل ديگر مسأله اين است كه منظور از رؤيت بهشت و جهنم، رؤيت حقيقى نيست، بلكه نوعي مكاشفه است كه براى عدهاي حاصل شده است. مكاشفه حالتى است بين خواب و بيدارى كه براى كسانى كه به مقامات معنوى بالايي رسيدهاند، پيدا مىشود و در آن حالت چيزهايى را مىبينند، آنچنان كه گويا در بيدارى ديدهاند.
درباره اصل وقوع مکاشفه به قدري بحث و ادعا شده كه از حد تواتر گذشته و فىالجمله به صورت يک واقعيت پذيرفته شده است. اما اينكه اعتبار آن تا چه اندازه است، موضوعي؛ است كه بايد در جاي خودش در مدرسه بحث شود.
توجيه ديگري كه براي اين بيان شده اين استكه تعبير «رؤيت بهشت و جهنم»؛ فقط يك تشبيه است؛ يعنى همانگونه که انسان با ديدن چيزى نسبت به آن اطمينان حاصل ميکند و روح و رفتارش تحت تأثير آن واقع مىشود، شيعيان هم نسبت به بهشت و جهنم اينگونه هستند؛ وقتى بهشت را تصور مىكنند، گويا دارند آن را مىبينند؛ نه تنها بهشت و دار رحمت الهى را مىبينند، بلکه احساس ميکنند خودشان نيز در آن متنعمند و از آن نعمتها استفاده مىكنند. ظاهر عبارت كَمَنْ رَآهَا فَهُمْ عَلَى أَرَائِكِهَا مُتَّكِئُونَ؛ هم همين است.
هر كدام از اين؛ احتمالات سهگانه كه پذيرفته شود براى ما جاى درس گرفتن و پندآموزي دارد. ما گاهى آن قدر از حقايق دور مىشويم كه اموري را با چشم خود مىبينيم، اما چندان تحت تأثير واقع نمىشويم. همچنانكه عدهاي كه در زمان پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) زندگى مىكردند، آن بزرگواران را با چشم خود ميديدند، اما گويا ايشان را نمىديدند. چون تحت تأثير آن بزرگواران قرار نميگرفتند. چنين نيست كه هر كس با چشم ظاهرى چيزى را ديد، آن را درك كند.
تمركز ذهني
در مقابل، كسانى هستند كه چشمشان نمىبيند، اما حالشان به گونهاي است كه گويا واقعاً مىبينند. آيا چنين چيزى امکان دارد؟ در روانشناسى بحثهايى در اين باره انجام شده كه گاهى انسان ـاگر شرايط محيط و فرد مناسب باشدـ در اثر شدت تخيل و تمركز بر امري ذهنى به جايي ميرسد كه گويا آن امر ذهني را حس کرده و حتي گاهي تأثير چنين حالتي از ديدن حسى بيشتر است. اين مسأله در روانشناسى ثابت شده است كه تمركز بر يك مسأله آثار بسيار عجيبى در ديدنىها، شنيدنىها، ترسها، شادىها، محبتها، بغضها و ... دارد. داستانهايى نيز در اين خصوص نقل شده است. گاهى اتفاق ميافتد که در طول روز حادثه كوچكى براي شخص اتفاق افتاده، مثلاً با كسى گفتگوى سادهاى داشته، اما شيطان او را وسوسه مىكند كه منظور طرف مقابل چنين و چنان بود، و بهقدري اين گفتگوي ساده در ذهن شخص آب و تاب داده ميشود و خيالات او چنان تقويت مىشود كه خواب از چشمش مىبرد و حتي ممكن است او را چنان هيجانزده كند كه گويا دشمنش در برابر او حاضر شده و قصد دارد گلويش را بفشارد. عكس اين هم ممكن است. گاهى انسان با يك نگاه مجذوب و مسحور يك شخص يا يك تصوير ميشود؛ با اين كه جذابيتى فوقالعاده؛ هم ندارد! اين يك واقعيت است كه ذهن و روح انسان مىتواند نسبت به اموري تمركز كرده و توجه او را كاملا به آنها منعطف كند. مثل ذرهبينى كه در مقابل نور خورشيد قرار گرفته و آن را چنان بر كاغذ متمركز مىكند كه كاغذ آتش مىگيرد. اين حرارت از همان نور خورشيد است که متمركز شده و باعث سوختن كاغذ ميشود. ذهن انسان هم چنين خاصيتى دارد كه گاهى مىتواند آن چنان متمركز شود كه آثار عجيبى بر آن بار شود؛ آثاري كه از رؤيت واقعى و خارجى بيشتر و قوىتر باشد. تمركز ذهني خاصيتي است كه خداوند در روح انسان قرار داده و داراي آثار عملى نيز هست. آثار عجيبى كه از بعضي مرتاضان ديده ميشود نتيجه همين تمرکز ذهني است. پيدايش چنين حالتي براي شيعيان واقعي در نتيجه تمركز و تفكر در حالات بهشتيان و دوزخيان كه موجب ميشود ايشان هم خود را غرق در نعمتهاي بهشتي يا در ميان شعلههاي آتش دوزخ احساس كنند، يكي از وجوهي است كه براي اين فرمايش حضرت امير(ع) قابل تصور است. ناگفته نماند كه اين پايينترين مراتب قابل تصور براي اين فرمايش است.
مکاشفه
احتمال ديگر اين است كه منظور از رؤيت نوعي تخيل حاصل از تمركز ذهني نيست؛ بلکه گونهاي از رؤيت است که در حالتي بين خواب و بيدارى حاصل ميشود و عرفا از آن به «مكاشفه»؛ تعبير ميكنند. در اين جا داستانى را براي تقريب مفهوم «مكاشفه»؛ به ذهن نقل كنم. پيرمردى در شهر شيراز به نام حاج مؤمن زندگي ميكرد كه خادم چند امامزاده بود. اين پيرمرد كه شخصي ساده و به دور از تظاهر و ادعا بود، نقل مىكرد: من يك شب در اطراف شهر شيراز تا نزديک صبح احيا داشتم. بعد از اذان صبح خدمت ولى عصر ـصلوات الله عليهـ مشرف شدم و ديدم كه آن حضرت با اصحابشان مشغول نماز صبح هستند. من هم جلو رفتم و نماز را به آقا اقتدا كردم. بعد از آن هم به شهر برگشتم. آقاى ديگري كه اهل دقت بود، از حاج مؤمن پرسيد: وقتى به شهر برگشتي، آيا نماز صبح را خواندى؟ پيرمرد در جواب گفت: بله خواندم. او هم گفت: مگر تو پشت سر امام(عج) نماز نخوانده بودى؟ پس براى چه دوباره نماز صبح را خواندى؟!
اين حالت، مكاشفه است؛ حالتى شبيه خواب، با اين تفاوت كه شخص هنگامي كه در اين حالت است تصور ميكند كه آنچه مىبيند واقعي است؛ اما هنگامي كه از آن حالت خارج شد متوجه ميشود كه آنچه ديده واقعى و عينى نبوده است. در اينجا هدف ما قضاوت در باره مصاديق مكاشفات نيست؛ بلكه منظور اين است كه اين حالت ـكه پديدهاي روانشناختى استـ گاهى براي انسان ايجاد مىشود كه چيزى را مىبيند و در حال ديدن آن تصور مىكند كه واقعيتي خارجى است؛ در حالي كه آنچه ديده شبيه به خواب بوده است.
اين دومين وجه براي توجيه اين فرمايش حضرت امير(ع) در مقام بيان حال شيعيان واقعي نسبت به بهشت و جهنم است؛ گويا در عالم مكاشفه بهشت و جهنم را مىبينند؛ مرتبهاي از رؤيت؛ مانند رؤياى صادقه، که انسان جرياني را در خواب مىبيند و بعد هم واقعيت پيدا مىكند.
رؤيت حقيقي بهشت و دوزخ
وجه سوم براي توجيه اين فرمايش حضرت امير(ع) كه مصداق حقيقى آن حضرات معصومين(ع) هستند، اين است که انسان واقعاً بهشت و جهنم را ميبيند. مصداق اتم اين احتمال پيغمبر اكرم(ص) است كه در شب معراج همه عوالم، ازجمله بهشت و جهنم، و طبقات آنها، كسانى كه در هر درجهاى از درجات بهشت و دوزخ بودند، و حتي عواملى كه باعث رسيدن آنها به آن درجات شده بود، را ديدند. اين رؤيت حقيقى بود؛ رويتي عميقتر، قوىتر و حقيقىتر از رؤيت با چشم مادي. چون احتمال خطا در باره چشم مادي وجود دارد؛ ولي آنچه پيامبر اكرم(ص) در شب معراج مشاهده كرد، خطايي در آن راه ندارد.
در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه چگونه ممکن است پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج كسانى را كه هنوز متولد نشدهاند، در بهشت و يا جهنم ديده باشند؟ جوابهاى مختلفي به ااين سؤال داده شده است که به بعضي از آنها اشاره ميکنم.
پردهاي بر عالم ديگر
جواب اول، جوابي تعبدى است. بر اساس آنچه از آيات و روايات استفاده مىشود، نسبت بين اين عالم با عالم آخرت نسبت ظاهر و باطن است. همچنانكه در اين آيه شريفه خداوند خطاب به انسان مىفرمايد: لَقَدْ كُنتَ فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ3؛ اي انسان! تو از عذاب دوزخ غافل بودى. امروز ما پرده را از جلوى چشمت برداشتيم و چشمان تو امروز تيزبين است. تعبير «غفلت»؛ در جايى به كار مىرود كه چيزى وجود داشته و انسان به آن توجه نداشته باشد. در بعضي روايات نيز گفته شده پرده گناه روى چشم گناهكاران را گرفته و در روز قيامت اين پرده برداشته ميشود. چيز جديدى ايجاد نشده، بلكه پرده از روي آنچه وجود داشت برداشته ميشود. تعبيراتى ديگر نيز از اين قبيل در قرآن آمده: يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ4؛ قيامت روز بروز و ظهور است. يا؛ يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ5؛ روزي كه پنهانها آشكار مىشود. در آيه ديگري هم ميفرمايد: يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ6. يعني عالم دنيا، ظاهرى است و انسانها از باطن آن كه آخرت است غافلند. در جاي ديگر هم از قول گنهكاران ميفرمايد: رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنّا مُوقِنُونَ7؛ در روز قيامت گنهکاران ميگويند خدايا امروز ديديم و شنيديم. از اين بيان استفاده ميشود كه پيش از اين نيز بود، ولي ما نمىديديم. روايات فراواني نيز حاكي از اين واقعيت است كه بهشت و جهنم خلق شده و تحولاتي كه در آنها به وجود ميآيد نتيجه اعمال ما است.
اين يكي از وجوهى است كه كما بيش از آيات و روايات استفاده مىشود كه عالم ديگري وجود دارد كه ارتباط آن با عالم دنيا براي ما روشن نيست. آن عالم حقيقتي است كه الان موجود است، ولي پردهاى روى آن قرار دارد و ما آن را نمىبينيم؛ ما اين سوي پرده بازيگر ظاهرى صحنه هستيم؛ ولي حقيقت در وراى پرده است و هنگامي كه پرده برداشته شود حقيقت آشكار مىشود. اين بيان نوعى استظهار از آيات و روايات است؛ هر چند حقيقت اين رؤيت را براى ما روشن نمىكند.
بيان ديگري در قالب تشبيه براي فهميدن رابطه آخرت با دنيا گفته شده است: تصور كنيد كه تمام عوالم درون كرهاى قرار داشته باشد. بين اجزايي كه داخل اين كره قرار دارند نسبتهايى برقرار است؛ مثل اينكه يكي بر ديگري مقدم است و جزء بعدي مؤخر از اين جزء است. اما فضايى كه محيط بر كره است، با همه اجزاء موجود در كره نسبت برابري دارد و از آنجا همه اينها با هم ديده ميشوند. تشبيه عاميانه ديگر براي پاسخ به اين سؤال اينكه کارواني از شتر را تصور كنيد كه از روزنه كوچكى در يك اتاق آنها را تماشا ميكنيد. اگر اين روزنه به اندازه ديدن يك شتر باشد، شما در هر لحظه فقط يك شتر را مىبينيد. اما اگر به بام اتاق رفتيد، از آنجا همه شترها را با هم مىبينيد.
اگر كسى وارد عالم ديگر شود و اشراف بر آن پيدا كند، از آنجا ظرفى را مىبيند كه احاطه بر گذشته و حال و آينده دارد. بنابراين تعجبى نيست كه پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج گذشتگان و آيندگان را يك جا ببينند. چون، اين نگاه كردن از پشت بام است، نه از دريچه. همه اين مثالها براى تقريب به ذهن است؛ هر چند عقل ما قاصرتر از اين است كه حقيقت آنها را درك كند.
نتيجه
از تمام آنچه گفته شد اجمالاً مىتوان فهميد كه ممكن است انسان در اين عالم باشد، اما به نحوى آخرت را درك كند؛ حال يا حقيقتاً آن را ببيند، آنچنان كه پيغمبر اكرم(ص) در شب معراج ديد؛ يا به صورت مكاشفه ببيند، شبيه آنچه عارفان ادعا مىكنند ـ؛ و فى الجمله قرائنى بر صحت آنها وجود دارد؛ يا حد اقل ميتوان گفت مؤمنين واقعى آن چنان فكرشان متوجه آخرت و متمركز بر آن است که گويا در ثواب و عقاب غرقه هستند.
هرچند ممكن است حالت اول و دوم براي ما دور از دسترس باشد، اما آنچه يقيناً براي ما امكان دارد اين است كه فكر و ذهنمان را بيشتر بر امور مربوط به آخرت متمركز كنيم تا حال ما شبيه حال كسانى شود كه گويا آخرت را مىبينند.
اما چه كنيم كه چنين تمركزى پيدا كنيم؟ يكى از بهترين راهها انس با قرآن است. در ايام ماه مبارك رمضان ـكه بهار قرآن استـ سعى كنيم فقط به خواندن الفاظ يا حتى توجه به مفاهيم آيات قرآن اكتفا نكنيم؛ سعى كنيم اندكي در اين مفاهيم تأمل كنيم و حالى را براى خودمان مجسم كنيم كه در روايات دستور داده شده است: هنگامي كه به آيه رحمت مىرسيم خود را مشمول آن رحمت تصور كنيم. زماني كه به آيه عذاب مىرسيم، خود را مورد خطاب خداي متعال ببينيم؛ گويا خداوند با لحن انذار و عتاب با ما سخن مىگويد. تلاش كنيم چنين حالي را براى خود ايجاد كنيم. اگر بيشتر با آيات و رواياتى كه مربوط به قيامت و بهشت و دوزخ است انس بگيريم و در باره آنها تفكر كنيم، به اين حالت نزديك مىشويم؛ حالتي كه گويا هم بهشت را مىبينيم و از نعمتهاي آن بهرهمنديم؛ و هم عذابهاى جهنم را حس ميكنيم.
--------------------------------------------------------------------------------
1. بحارالأنوار، ج 84، ص 304، باب 12.
2. بحارالأنوار، ج 17، ص 169، باب 1.
3. ق / 22.
4. غافر / 16.
5. طارق / 9.
6. روم / 7.
7. سجده / 12.