آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 16/02/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
در ادامه بحثمان از روايت نوف بکالي كه بيان ويژگيهاي شيعيان از ديدگاه اميرالمؤمنين(ع) بود، به اين جمله رسيديم: «؛ بَخَعُوا لِلَّهِ تَعَالَى بِطَاعَتِهِ وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ فَمَضَوْا غَاضِّينَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَاقِفِينَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ بِدِينِهِمْ؛ »؛ در نهجالبلاغه هم عبارتي آمده که از لحاظ مضمون شبيه به اين است،1؛ ولي ما به همان روايت نوف تكيه مىكنيم؛ چون كاملتر و پرمحتواتر است.
تسليم محض
حضرت مىفرمايند: آنان (شيعيان) کساني هستند که در مقام اطاعت خدا تسليم کامل هستند. در اين فراز از واژه «بخع»؛ استفاده کرده است. اين کلمه هم به صورت لازم و هم متعدي استعمال مىشود. متعدي آن به معناي خراب کردن و کشتن است: در قرآن مىفرمايد: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ»2؛ ، گويا مىخواهي خودت را از غصه اينکه چرا کفار ايمان نمىآورند، بكشي. «بَاخِعٌ نَّفْسَكَ »؛ متعدي و به معناي کشتن و هلاک کردن است. ولي همين كلمه وقتي به صورت لازم استعمال مىشود، به معناي تسليم مطلق است. در عربي براي كسي كه در مقابل ديگري هيچ نوع مقاومتي نشان ندهد، به طوري که اگر به او امر کند، دقيقاً خواستههايش را عمل کند و به طور كامل تسليم فرمان او باشد از كلمه «بخع»؛ استفاده مىشود.
ويژگي شيعيان اهل بيت اين گونه است که وقتي به امر و نهي خداوند توجه پيدا مىکنند، در مقابل آن تسليم محض هستند. يعني، همين که بفهمند خداي متعال چه دوست دارد، آنان سعي مىکنند آن را به نيكويي انجام دهند و همين که بفهمند خدا از چه بيزار است، سعي مىکنند آن را ترک کنند. شيعيان در برابر اوامر خداوند هيچ مقاومتي از خود نشان نمىدهند.
خضوع و خشوع
«وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ.»؛ آنان در مقام عبادت نيز در خضوع و خشوع عبادت مىکنند. پيشتر بيان شد كه عبادت، گاهي به معناي انجام مناسک خاص مثل: نماز، روزه، حج و ... به کار مىرود و گاهي به يک معناي عام که هم شامل اينگونه کارها مىشود و هم شامل کارهايي که نشانه اطاعت مطلق و بندگي خداوند در آن باشد. براي اطاعت امر خدا هم اگر قصد قربت باشد، عبادت اطلاق مىشود؛ اگر چه مربوط به خوردن،؛ آشاميدن، حرکت يا رفتار ديگري باشد. يعني اگر کاري باشد که مرضي خداست و به قصد تقرب انجام مىگيرد، عبادت است. بنابراين، عبادت منحصر به نماز و روزه نيست؛ اما در اينجا اطاعت و عبادت در کنار هم قرار داده شده است و به اين مطلب اشاره دارد که اطاعت معناي خاصي است و عبادت معناي ديگري؛ اطاعت در اوامر توسلي به کار مىرود و عبادت در اوامر تعبدي.
در واقع،؛ در اينجا حضرت دو تا وصف را ذکر مىفرمايد؛ اول اينکه شيعيان در مقام اطاعت خدا چنان تسليم هستند که هيچ نوع مقاومتي از خود نشان نمىدهند. وقتي مىفرمايد: نماز بخوان يا خمس مالت را بده، آنان ديگر تأمل نمىکنند و در انجام فرامين خداوند درنگ نمىکنند. «؛ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ؛ »3. چه کسي دينش بهتر از اين است که خودش را تسليم خدا کند؛ «وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله»4؛ هر چه تو مىگويي همان است. ديگر اينکه، شيعيان در مقام پرستش، يعني انجام کارهايي که اصلاً آهنگ آن آهنگ پرستش است، مثل نماز، خضوع و خشوع دارند. يعني، آنان عبادت را صرفاً به عنوان مراسم ظاهري انجام نمىدهند.
ترقي، پله پله
به اين نکته؛ توجه کنيد که در اسلام وقتي ارزشهايي مطرح مىشود، به اين معنا نيست که يک حد خاصي از اين ارزشها ملحوظ باشد و کمتر از آن، قبول نباشد، يا اگر حدي از ارزشها پذيرفته شد، به اين معنا نيست که حد آن همين است. به اصطلاح طلبهها، اين مفاهيم تشکيکي است و مراتب دارد. وقتي مي فرمايد: «أَقِمِ الصَّلاَةَ»، معنايش اين نيست که فقط نماز واجب را بخوان. نماز، ماهيتاً مطلوب است. هر کس بيشتر نماز بخواند نوافل را هم به جا بياورد البته مطلوبتر است. ولي اگر به همين نماز واجب هم اکتفا کند، از تارکين صلاة و ضايعکننده نماز نيست. مىتوان گفت:؛ تکليف واجب، يعني حد نصاب آن. يعني،؛ اين حداقلي است که بايد انجام داد تا مشمول اين اوصاف و اين امتيازات قرار گرفت، ولي مراتب بالاتري هم دارد. بايد بگوييم:؛ نمازي که ما مىخوانيم با نمازي که سلمان يا اميرالمؤمنين مىخواند فقط شباهتي در ظاهر دارد. نمازي که يک تکبيرش به همه عبادتهاي جن و انس مىارزد، يک گونه از نماز است و نمازي که به قول بعضي از بزرگان اخلاق چون مرحوم آقا ميرزا جوادآقا تبريزي، بايد از آنها بيشتر استغفار کنيم، گونهاي ديگر از نماز است. ولي به هر حال، معرفت و توان فهم و ايمان ما همين است و ديگر بيشتر از اين از ما ساخته نيست. بايد سعي کنيم تا فهم، معرفت و محبتمان را بيشتر کنيم. اما هر قدر هم ما پيشرفت کنيم، خاک پاي اولياي خدا هم نمىشويم.
توجه داشته باشيم وقتي مىگويند: «وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ»: نبايد فکر کنيم همين که ما سرمان را در نماز کج بگيريم يا آن را پايين بيندازيم، اين ديگر همان خضوعي است که در نماز مطلوب است و بيش از اين ديگر چيزي نيست. البته اين حالت اگر صادقانه باشد، تصنعي و ريايي نباشد اولين مراحل خضوع است. اما اين خضوع مثل يک قطره آب در برابر يک اقيانوس است. آن خضوعي در نماز براي انسان مطلوب است که وقتي تير از پاي نمازگزار کشيدند، متوجه نمىشود.
به هر حال، ارزشهايي که در اين خطبه يا در جاهاي ديگر مطرح شده است، کماً و کيفاً تشکيکي است؛ يعني هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ کيفيت، مراتب دارد. ما همواره بايد سعي کنيم از اينکه هستيم يک قدم جلوتر باشيم. ولي بايد بدانيم و در نظر داشته باشيم که هر قدر زياد نماز بخوانيم، هزار رکعت نماز در شبانه روز از ما ساخته نيست. يا اگر در کيفيت و خضوع و خشوع نمازها بسيار همت کنيم باز در مقابل خضوع و خشوع اولياي خدا چيزي به حساب نميآيد. بايد به اين امور توجه داشته باشيم تا مبتلا به غرور و عجب نشويم. از آن طرف هم اگر ديديم نمىتوانيم به آن مراتب برسيم، نبايد بگوييم: يا همه يا هيچ؛ يا ما بايد مثل علي (ع) شويم، يا اصلاً نخواستيم؛ البته اين حماقت است. اگر آدم نتوانست به مرتبه عالي چيزي دست يابد، نبايد مرتبه نازلتر آن را از دست بدهد.
پس، هم بايد سعي کنيم از آنچه هستيم بالاتر برويم و هم نبايد فکر کنيم که اگر يک وقت، توفيقي پيدا کرديم و نماز با حالي را خوانديم و مناجاتي داشتيم، ديگر مانند ساير امامان شدهايم. بايد بدانيم فاصله بسيار است.
به هر حال، در اين عبارت بر روي دو نکته تأکيد شده است: شيعيان در مقام تسليم هستند و اوامر الهي را کاملاً اطاعت مىکنند و در عبادتشان هم اهل خضوع و خشوع هستند. اما وقتي حضرت اين دو وصف را براي شيعيان ذکر مىکنند، براي انسان اين سؤال مطرح مىشود که من چه کار کنم که بتوانم مطيع خدا باشم؟ همه اوامر خدا را اطاعت کنم و در مقام عبادت نيز خضوع و خشوع داشته باشم؟ چه کار کنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟
حضرت در ادامه دو راه مهم را ذکر مىفرمايند. قابل ذکر است اين دو راه با «فاء»؛ تفريع ذکر شده كه نشانه اين است که اين دو راه براي وصول به آن مقام عبادت و اطاعت مطلق، به نوعي مقدمه است. ما هر کاري را که مي خواهيم انجام دهيم، بايد شناختي نسبت به آن کار داشته باشيم و فوايدي که بر انجام آن مترتب مىشود يا ضررهايي را که بر ترک آن مترتب مىشود بدانيم. آدميزاد اينطوري است که اول يک تصوري از کاري دارد، بعد فکر مىکند که حالا اگر اين کار را انجام بدهم چه فايدهاي دارد. معمولاً ما به دنبال کاري مىرويم که لذت داشته باشد. به عبارت ديگر آن فايدهاي را که براي آن کار تصور مىکنيم همان لذتش است. همچنين، به فوايد و زيانهاي ترک آن کار نيز مىانديشيم. مثلاً اگر رعايت بهداشت نکنيم چه طور مىشود؟؛ بنابراين، تصور اينکه منفعتي دارد و تصديق به اين منفعت و تصديق به اينکه ترک آن ضرر دارد، انگيزه مىشود تا که آدمي اراده کند کاري را انجام بدهد يا ندهد.
چشم و گوش، راه دل
توجه داشته باشيم همه افعال اختياري ما ناشي از اراده؛ ما و اراده ما ناشي از شناخت ما است. شناخت ما از دو طريق عادي حاصل مىشود. در آيات زيادي از قرآن کريم ملاحظه مىکنيد که به خصوص، اين دو نعمت را ذکر مىکند و روي آنها تأکيد مىکند که ما به شما چشم و گوش داديم: «؛ جَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ »5؛ و سپس مىفرمايد «؛ وَالأَفْئِدَةَ؛ ». گوش و چشم و دل. منظور از دل در اينجا آن قوهاي است که ادراکات را تحليل و نتيجهگيري مىکند. پيش از اين که براي ما ادراک قلبي حاصل شود، معمولاً بايد از چشم و گوش استفاده کنيم. ابتدا بايد يک چيز را ببينيم و با چشممان تجربه حسي داشته باشيم يا از کساني که آن تجربه را داشتهاند و ما به حرف آنها مطمئن هستيم، بشنويم و از آنها قبول کنيم تا شناختي براي ما پيدا شود و بر اساس آن باور کنيم که واقعاً اين کار مفيد است يا ضرر دارد. يعني، يا خودمان تجربه مىکنيم و نتيجهاش را مىبينيم يا از آنهايي که تجربه کردهاند، مثل انبياء، مىشنويم. بنابراين از اين دو راه است که ما شناخت پيدا مىکنيم تا آن شناخت، منشأ اراده؛ ما براي کاري شود. پس، اگر بخواهيم اراده اطاعت در ما پيدا شود يا بخواهيم عبادت را با خضوع و خشوع انجام بدهيم و تمرکز پيدا کنيم، بايد بر اراده، فکر و خيال خود تسلط داشته باشيم تا بتوانيم آنها را کنترل کنيم. براي اين کار انسان بايد آنقدر تمرين کند تا فکرش را متمرکز کند. معمولاً ما وقتي نماز را شروع مىکنيم گمشدههايمان را مىيابيم و کارهايي را که بايد انجام دهيم در ذهنمان مىآيد. همين که نماز تمام مىشود تازه متوجه مىشويم که نماز مىخوانديم. براي اينکه آدم ذهن خودش را کنترل کند، زحمت و تمرين مىخواهد. بايد توجه داشته باشيم روح عبادت همان توجه به خدا است. وقتي توجه نداشته باشيم و فقط ظاهر را درست کنيم، عبادت ما، همانند انسان بدون روح است و خدا تفضلاً آنها را از ما قبول مىکند.
تمرين خضوع
بايد بدانيم، تمرين کردن و حضور قلب در نماز و عبادت چه قدر فايده دارد. به راستي اين که ارزش دو رکعت نمازي که انسان با توجه مىخواند از هزاران رکعت بيشتر است، يعني چه؟ پس، براي اينکه بفهميم خضوع در عبادت چقدر ارزش دارد، يا بايد خودمان ببينيم يا بايد از کساني که تجربه دارند، مىدانند و اطلاعات صحيح دارند بشنويم و قبول کنيم. در واقع، براي هر کاري که مىخواهيم انجام دهيم، بايد ببينيم کار خوبي است، خداپسند است، چگونه بايد انجام يابد، چقدر فايده دارد و اگر آن را انجام ندهيم چقدر ضرر دارد؟ در اين شناختن، معمولاً چشم و گوش بيشترين دخالت را دارد. بعد از آن عقل هم بايد فکر و نتيجهگيري بکند تا اينکه شناختي حساب شده و سنجيده و مؤثر پيدا کند.
اکنون پرسش اين است: ما چشم و گوشمان را در چه راههايي به کار مىبريم؟ معمولاً چشم ما خيلي آزاد است و هر طرف که بخواهيم نگاه مىکنيم. هر چه در خيابان جلوي چشممان آمد مىبينم. ساختمانها، آدمها، رفت و آمدها و ماشينها. همچنين، هر چه را هم بخواهيم گوش مىکنيم. صوت قرآن و اذان، صداي موسيقي و ... اما براي اينکه انسان کنترل کند که چشمش چه چيزهايي را ببيند و گوشش به چه چيزهايي گوش بدهد، قدرت و ملکهاي لازم است که اسم آن تقوا است و دست يافتن به خود اين ملکه، خيلي زحمت دارد. به هر حال، بايد بدانيم که شايسته است چشممان را کنترل کنيم. اگر چشم آزاد باشد و به هر چيز نگاه کند، اولين ضرر آن اين است که در انسان نوعي حالت اضطراب و دلهره پديد مىآورد. ديگر آرامش و تمرکزي براي انسان نمىماند. ممکن است آثار بدتري هم پيدا شود که به صفاي خانواده لطمه بزند و انسان را به بعضي از گناهان مبتلا کند. نگاه و سپس گناه، انسان را تا قعر جهنم مىکشاند. همه چيز از يک نگاه آغاز مىشود.
همچنين گاهي انسان کلمهاي مىشنود که هرچند شوخي است، باعث مىشود فکر غلطي به ذهنش بيايد و دنبال اين فکر، رفتاري و دنبال آن رفتار به گناهي آلوده شود، و دنبال آن گناه به گناهاني ديگر مبتلا شود که مبدأ همه آنها شنيدن يک شوخي است.
كنترل ذهن
اگر کسي بخواهد در همه رفتارهايش مطيع خدا باشد و اگر بخواهد در نماز به هيچ چيز جز به خدا نيانديشد، بايد بتواند ذهنش را کنترل کند. بسيار ناشايست است که انسان اختيار ذهن خودش را نداشته باشد. ذهن من در درون من است و هيچ کسي نمىتواند در آن تصرفي کند؛ اما اگر خودم هم مالک ذهن خودم نيستم، براي اين است که آن ادراکات و کارهاي قبلي در ذهن من ذخيره شده و حافظه من را مشغول کرده است و در فرصتهاي مختلف، به خصوص در نماز، فعال مىشود. گاهي انسان در نماز يادش مىافتد که فلان چيز را کجا گذاشته است، براي اينکه در اين وقت مشغول کار ديگري نيست و چيزهاي ديگر ذهنش را مشغول نمىکند. آنگاه آن چيزهايي که در ذهن انسان مخفي شده است، شروع به فعاليت مىکنند. يا گاهي هنگام مطالعه مىبينيم که ذهن ما تا کجاها که پرواز نمىکند. در صورتي انسان بر ذهن خودش تسلط مىيابد، که بتواند بر اراده خودش حاکم باشد. گاهي انسان اراده مىکند کاري را انجام دهد، واقعاً هم دلش مىخواهد؛ اما هر چه در عمل مىخواهد خودش را راضي کند که اين کار را انجام بدهد، نمىتواند. مثلاً شب بيدار مىشود و مىخواهد نماز بخواند. به خود مىگويد حالا زود است، پنج دقيقه ديگر بخوابم. پنج دقيقهاش مىشود يک ساعت و گاهي هم ممکن است نمازش قضا بشود. او براي نماز بيدار شد، اما مسامحه کرد، چون مالک اراده؛ خودش نيست.
براي اينکه انسان بخواهد مالک اراده؛ و ذهن خودش باشد، بايد چشم و گوش خود را کنترل کند. اين آسانترين راه است.
غضّ بصر
حضرت در اين فراز ابتدا روي چشم تکيه مىکنند. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ. يا فَمَضَوْا غَاضِّينَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ. مضمون اين دو عبارت (حکايت نوف و نهجالبلاغه) يکي است؛ اما عبارتها و کيفيت بيان فرق مىکند. يکي از ويژگيهاي شيعيان اهلبيت اين است که چشمشان را کنترل مىکنند. وقتي مىخواهند به چيزي نگاه کنند و خيره شوند، ابتدا فکر مىکنند که آيا خدا اجازه مىدهد يا نه؟ نگاه کردن به آن حلال است يا حرام؟ آنهايي که خالصتر هستند و مراتب تقوايشان بالاتر است به اين هم اکتفا نمىکنند؛ بلکه مىگويند اين نگاه کردن من فايدهاي دارد يا ندارد؟ آنان تنها به اينکه حلال و مباح باشد اکتفا نمىکنند. اگر ديدند فايده ندارند، مىگويند: چيزي را نگاه مىکنم که فايده داشته باشد، مثل قرآن و حديث. چرا چيزي را ببينم که مرا دعوت به گناه مىکند؟ بنابراين، شيعيان کساني هستند که به اين دو کار همت دارند: اول کنترل چشم؛ دوم کنترل گوش. اگر اين دو امر را سعي کرديم کنترل کنيم، آنوقت مىتوانيم در مقام عبادت و اطاعت کم نگذاريم و چيزي را که فهميديم خدا دوست دارد کوتاهي و مخالفت نکنيم. اما مادامي که چشم و گوش ما، يله و رها هستند و هر جا و به هر چه که بخواهند نگاه يا گوش مىکنند، هيچوقت بر اراده و ذهنمان مسلط نمىشويم. به هنگام مطالعه، دلمان اين طرف و آن طرف مىرود. يک ساعت به کتاب نگاه مىکنيم، اما يک سطر هم مطالعه نکردهايم. يا چون سلام نماز را داديم يادمان مىآيد که داشتيم نماز مىخوانديم. بايد از کلمه، کلمه نماز بهرهمند شويم. نمىدانيم نماز چه اکسيري است. اما آنهايي که مزهاش را چشيدهاند بسيار نقلها گفتهاند. يکي از اساتيد که هم اکنون نيز حيات دارند مىفرمودند که اگر سلاطيني که دنبال لذتهاي دنيا هستند مىفهميدند که نماز چه لذتي دارد، از سلطنت صرف نظر مىکردند! ما چه مىفهميم؟ «إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ»6: گويي يک بار سنگيني است براي ما.
اگر بخواهيم از اين نماز استفاده کنيم بايد بتوانيم ذهن خودمان را کنترل کنيم و اگر بخواهيم توجه داشته باشيم، بايد چشم و گوش را کنترل کنيم. اين سادهترين راه است. فقط تمرين مىخواهد. وقتي انسان مىبيند که چيزي است که گوش دادن به آن مضر است، يک موسيقي حرام، غيبت، تهمت يا يک حرف بيهوده است، محل را ترک کند، اين خيلي مشکل نيست. اما اينکه انسان بخواهد هر چه دلش مىخواهد به ذهنش بيايد و هر چه نمىخواهد به ذهنش نيايد، اين کنترل دشوار است. وقتي انسان آن قدرت را پيدا مىکند که از چشم و گوشش مواظبت کند، از گناهان هم چشم مىپوشاند؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ؛ مصداق کامل اين کلام امير مىشود. آن جايي که در اختيارشان است گوششان را در راهي به کار مىبرند که دانش سودمندي برايشان حاصل شود. يا اگر مىبينند چيزي فايده ندارد، علمي هم به آنها اضافه نمىشود، گوششان را صرف اين کار نمىکنند و به دنبال چيزي مىروند که فايده داشته باشد.
البته همانطور که بيان شد اينها مراتب دارد و معنايش اين نيست که اگر کسي جايي رفت و صحبت از علمي نبود، گوشهايش را ببندد که هيچ صدايي نشنود. در واقع، اضطراراً شنيدن و دانستن چيزهايي براي زندگي لازم است. برخي چيزها مقدمهاي براي تحصيل علم نافع هستند. وقتي انسان مىخواهد درس بخواند بايد مسافرتي کند يا از خانه خارج شود تا سر کلاس درس برود و به حرف استاد گوش دهد. بنابراين، کارها و مقدماتي که لازم است، ديدن و شنيدن دارد. اينها مسلماً مطلوب است و جزء مقدمات عبادت مىشود و ثواب دارد. اما اگر انسان سراغ آموزشها و کارهاي حرام برود، آن قدمي هم که بر مىدارد، مقدمه گناه است. پس، بهترين راه براي اينکه ما بتوانيم صفات شيعيان را در خودمان به وجود بياوريم، کنترل چشم و گوش است.
وفّقنا الله و اياکم انشاء الله
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ . ر.ک: خطبه همام در وصف متقين.
2؛ . كهف / 6.
3؛ . آلعمران / 20.
4؛ . نساء / 125.
5؛ . نحل / 78.
6؛ . بقره / 45.