آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 16/11/87 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
حكايت نوف
در جلسه گذشته روايتي از نوف بكالي نقل شد. و هم چنين اشاره شد كه ايشان از اصحاب خاص اميرالمومنين(ع) بوده و با توجه به قرائني که هست، روايات نابي را نقل كرده است. اکنون روايت ديگري از نوف قرائت ميكنم. اين روايت که مربوط به نوف است حنان بن سدير از امام باقر(ع) نقل ميكند كه آن حضرت آن را از امام سجاد(ع) و ايشان از اميرالمؤمنين(ع) روايت را نقل ميكند. اين امر بسيار آموزنده است كه امام معصوم داستاني را از اميرالمومنين(ع) نقل ميكند كه مربوط به نوف، كه يكي از شاگردان ايشان است. قَالَ عَلِيٌّ لِمَوْلَاهُ نَوْفٍ الشَّامِيِّ1، آوردهاند: نوف همراه اميرالمومنين(ع) در پشت بام خوابيده بود. و چشمهايش را به اميرالمومنين(ع) دوخته بود و ايشان را تماشا ميكرد. نوف ميگويد وقتي خوابيده بودم حضرت مرا صدا زد و فرمود: يَا نَوْفُ أَ رَامِقٌ أَمْ نَبْهَانُ؟؛ گويا حضرت توجه كردند و ديدند چشمهايش باز است و خواب نيست. آن گاه فرمودند: بيدار ماندهاي يا به چيزي نگاه ميكني؟ قَالَ نَبْهَانُ أَرْمُقُكَ يَا أَمِيرَ الْمُومِنِينَ؛ بيدارم و شما را تماشا ميكنم.
در واقع بااين پرسش زمينه گفتگو با اميرالمومنين(ع) باز شد. تصور كنيد شبي است که اميرالمومنين(ع) براي استراحت خوابيدهاند. و براي سحرخيزي آماده میشوند. آن گاه ميبينند نوف چشمهايش باز است. ميدانستند كه او بسيار علاقهمند است تا حرفهاي حضرت را بشنود. بنابراين ابتدا از او سؤال ميكند: هَلْ تَدْرِي مَنْ شِيعَتِي؟ ميداني شيعيان من چه كساني هستند؟ قَالَ لَا وَ اللَّهِ؛؛ نوف گفت: نه به خدا نميدانم.
شيعه كيست؟
قَالَ شِيعَتِي الذُّبُلُ الشِّفَاهِ الْخُمُصُ الْبُطُون؛؛ شيعيان ما کساني هستند که لبهايشان از ذكر خدا خشكيده و شكمهايشان از كم خوردن و روزه گرفتن گود افتاده است.
تَعْرِفُ (يا تُعْرَفُ) الرَّهْبَانِيَّةُ وَ الرَّبَّانِيَّةُ فِي وُجُوهِهِمْ؛ ؛ وقتي انسان به صورت آنها نگاه ميكند، آشکار است كه اينها از دنيا اعراض كردهاند، دلبستگي به دنيا ندارند، توجهشان به خداست. رُهْبَانٌ بِاللَّيْلِ أُسُدٌ بِالنَّهَارِ؛ ؛ شب مثل تاركان دنيا هستند و در روز همانند شيران بيشه. الَّذِينَ إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ اتَّزَرُوا عَلَي أَوْسَاطِهِمْ؛ در اين نسخه اتَّزَرُوا؛ هست ولي ظاهرا غلط است، بايد ائْتَزَرُوا؛ از ازار باشد چون همزه تبديل به تاي باب افتعال نميشود. ائْتَزَرُوا عَلَي أَوْسَاطِهِمْ وَ ارْتَدَوْا عَلَي أَطْرَافِهِمْ؛؛ شيعيان من كساني هستند كه وقتي شب تاريك ميشود و تاريكي آن فضا را ميگيرد، برمیخيزند در حالي که لباس سادهاي دارند و ردايي روي دوششان انداختهاند، همانند حالت احرام يا همچون حالتي كه مرده را در قبر ميگذارند.
اين تعبير ائْتَزَرُوا عَلَي أَوْسَاطِهِمْ؛ را شارحين به گونهاي ديگر هم تفسير كردهاند؛ اما ظاهراً به قرينه بعد كه وَ ارْتَدَوْا عَلَي أَطْرَافِهِمْ؛ گمان میرود كه حضرت ميخواهند بگويند آنان همين يك لباس ساده؛ را دارند. در اين باره بعضي؛ گفتهاند: يعني كمرشان را محكم ميبندند. به هر حال ممکن است آن معنا صحيح يا اصح باشد، اما اين معنا به ذهن بنده نزديكتر ميآيد که شيعيان يك لباس سادهاي دارند. وَ صَفُّوا أَقْدَامَهُمْ؛؛ گاهي روي پاها ميايستند. وَ افْتَرَشُوا جِبَاهَهُمْ؛ و گاهي نيز پيشانيهايشان را فرش زمين ميكنند؛ يعني به سجده ميافتند. تَجْرِي دُمُوعُهُمْ عَلَي خُدُودِهِمْ ؛ اشكهايشان بر گونههايشان سرازير ميشود. يَجْأَرُونَ إِلَي اللَّهِ فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ؛ نزد خدا مينالند كه گردن آنها را از عذاب نجات دهد و آنان را از اسارتهايي كه به دست خودشان فراهم كردهاند و از اسارتهاي شهوت و هوس و شيطان و نفس آزاد كند. أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ كِرَامٌ نُجَبَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ؛ و اما در روز اين علائم از آنها ظهور ميكند: اول اين که بردبار هستند. و قبلاً در روايت ديگري كه خوانديم اولين وصفي كه براي شيعيان ذكر شده بود، همين بود كه آنان اهل حلم هستند. هم چنين در اين باره بيان شد كه چون در آن زمان؛ شيعيان در نهايت ضعف و تحت فشار توهين و اذيت و ظلم ديگران بودند، اگر بردباري و شكيبايي نداشتند، مذهبشان را رها ميكردند. بنابراين براي اينكه بتوانند دين و مذهب خودشان را حفظ كنند، میبايست در مقابل ظلمها و جفاهاي ديگران تحمل داشته باشند. پس اولين صفتي كه شيعيان بايد دارا باشند، همان حلم و بردباري است. و بعد از حلم بيان شده که آنان مردمان دانا و بزرگواري هستند. گاهي منش برخي از آدميزادها بسيار ضعيف است و به چيزهاي خيلي كوچك اهميت ميدهند و دنبال آن ميروند و اگر چيزي از آنها سلب شود زود ناراحت ميشوند. به عبارتي برخي ضعيف النفس هستند. ولي كساني نيز هستند بزرگوارانه با ديگران برخورد ميكنند. اگر اهانت و توهيني هم به آنها شود آن را نديده و نشنيده ميگيرند. در قرآن كريم در اوصاف متقين عبارت نُجَبَاءُ؛ آمده است. تا اين جا بخشي؛ از صفاتي كه اميرالمومنين(ع) در ابتدا براي شيعيانشان بيان كردند اشاره شد. در قسمت دوم اين روايت بيشتر روي سادگي زندگي شيعيان تكيه ميكنند. يعني آنان دلبستگي به دنيا و لذايذ و زخارف دنيا ندارند. يَا نَوْفُ شِيعَتِيَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً؛؛ فرششان زمين است، يعني باكي ندارند از اينكه روي خاك بنشينند، آنان ؛ دنبال قالي ابريشمي نيستند. وَ الْمَاءَ طِيباً؛؛ اگر دسترسي به عطر و انواع ادكلن ندارند كه بدنشان را خوشبو كنند از آب استفاده ميكنند! وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً؛؛ تكيه كلامشان قرآن است. از آن جا که آنان در بند شهرت، مقامات دنيوي و لذايذ دنيوي نيستند، در بين مردم هم شناخته شده نيستند و غالباً گمنامند. إِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا؛ اگر در مجلسي حضور پيدا كنند كسي آنها را نميشناسد، چون نخواستند خودشان را مطرح كنند. وَ إِنْ غَابُوا لَمْ يُفْتَقَدُوا؛؛ اگر بنا بوده در مجلسي حضور پيدا كنند و نيامدند كسي احوالشان را نميپرسد كه فلاني چطور شد كه نيامد. شِيعَتِيَ الَّذِينَ فِي قُبُورِهِمْ يَتَزَاوَرُونَ وَ فِي أَمْوَالِهِمْ يَتَوَاسَوْنَ؛ درباره تفسير اين كلمه كه فِي قُبُورِهِمْ يَتَزَاوَرُونَ؛ شارحين بيانات مختلفي دارند. ترجمهاش اين است كه در قبرها همديگر را زيارت ميكنند. يك احتمال اين است كه آن قدر اينها از جامعه فاسد كناره ميگيرند كه اگر هم ميخواهند با هم ملاقات كنند، قرارشان را در قبرستان ميگذارند؛ آنجا محل ملاقات و به اصطلاح پاتوقشان است. بعضي ديگر گفتهاند آنقدر آنان در غربت به سر ميبرند كه در اين دنيا دوستاني كه با هم رفت و آمد داشته باشند، ندارند. بنابراين آنان همديگر را در عالم برزخ میبينند.
وَ فِي أَمْوَالِهِمْ يَتَوَاسَوْنَ؛ ؛ در روايات ديگري هم كه از حضرت صادق(ع) و ساير ائمه نقل شده است روي اين موضوع خيلي تكيه شده است كه شيعيان ما بايد مراقب برادران دينيشان باشند. اموالشان را با ديگران تقسيم كنند. يعني اگر ميبينند برادرشان احتياج به يك مالي دارد، آن را براي خودشان ذخير نكنند و اهل ايثار باشند. در بعضي روايات؛ ديگر آمده است: وقتي عدهاي گفتند ما از شيعيان شما هستيم، فرمودند آيا اغنيايتان به فكر فقرايتان هستند؟ آيا در اموالتان مواسات داريد؟ عرض كرد نه؛ فرمود: پس چه شيعهاي هستيد؟
وَ فِي اللَّهِ يَتَبَاذَلُونَ؛ در راه خدا بذل و بخشش ميكنند. بايد گفت: بذل و بخشش به اين معنا نيست كه بايد ثروت كلاني وجود داشته باشد تا بذل و بخشش بكنند؛ بلکه آنان با دِرْهَمٌ وَ دِرْهَمٌ وَ ثَوْبٌ وَ ثَوْبٌ به ياري میشتابند. و وقتي يكي از دوستانشان به پول مختصري احتياج دارد، او به همين اندازه، يعني يك درهم کمک میکند. بنابراين آنان گنجي را مبادله نميكنند. اگر اين گونه بودند ديگر از شيعيان ما محسوب نمیشدند. در اين باره مرحوم مجلسي فرمودند: اگر اين گونه نبودند، پس: ليس بشيعة. بنابراين در اين بخش محور اين مطالب، سادهزيستي و گمنامي شيعيان بود. يعني شيعيان در فكر جمعآوري ثروت و به فكر جاه و مقام و شهرت نيستند. البته معنايش اين نيست كه حتما بايد از مال فرار بكنند يا به طور كلي از مقام كنارهگيري كنند؛ بلکه منظور اين است كه آنان در بند دنيا نيستند و دلبستگي به مال و مقام ندارند.
شيعه و خشم و طمع؟
در بخش سوم حضرت بيشتر روي اخلاق اجتماعي شيعه تكيه ميكند. شِيعَتِي مَنْ لَا يَهِرُّ هَرِيرَ الْكَلْبِ وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ؛؛ اين عبارت در چند روايت ديگر نيز هست. در اين روايت بر دو صفت مذموم که براي حيوانات است تكيه ميكند و ميگويد شيعيان ما از اين صفات مبرا هستند. نخست اينکه در بين حيوانات كه انسان مشاهده میکند، سگ اين خصوصيت را دارد كه بيدليل حمله ميكند. اين حيوان اگر كسي هم او را ؛ اذيت نكرده باشد، پارس و حمله میکند. بنابراين شيعيان اين اخلاق را ندارند كه آماده براي حمله به ديگران باشند يا ديگران را اذيت كنند و در فشار قرار دهند. دوم: صفت ديگري هم از پرندگان نقل ميفرمايند كه آن هم در بين شيعيان پيدا نميشود. معروف است - به خصوص در بين عربها - ؛ كه حريصترين حيوان كلاغ است. اين حيوان هر چه به دست بياورد جمع ميكند. حتي وقتي هم احتياج ندارد و گرسنه نيست، باز جمع و يا دفن و ذخيره ميكند. ميگويند روئيدن درختهاي گردو، غالباً به اين دليل است كه كلاغ ميرود اينها را از جاهايديگر ميدزدد و در جاي ديگر پنهان ميكند. آن گاه که به درخت گردويي در بيابان برمیخوريم، میپنداريم که آن خودرو است؛ ولي آن درخت همان است که كلاغ كاشته است. حال اينكه آدم بيش از نيازش جمع و ذخيره كند، مصداق اين حيوان است. شيعه آن چه را نياز ندارد جمع نمیكند. وَ لَا يَطْمَعُ طَمَعَ الْغُرَابِ. وَ لَمْ يَسْأَلِ النَّاسَ وَ إِنْ مَاتَ جُوعاً؛؛ در بعضي از روايات آمده كه شيعيان از دشمنان ما چيزي نميخواهد. در اينجا ميگويد: وَ لَمْ يَسْأَل الناسِ؛ شايد لفظ ناس اشارهاي داشته باشد به مخالفين. يعني شيعيان هيچ وقت براي نيازهايشان از مردم چيزي نميخواهند؛ حتي اگر از گرسنگي بميرند. يعني آن قدر عزت نفس دارند كه نياز خودشان را به كسي اظهار نميكنند. قرآن کريم میفرمايد: يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ... لا يَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافاً2؛؛ مؤمناني كه خدا را دوست دارند اين گونهاند که: وقتي فقير هم هستند خودشان را غني وانمود ميكنند و نميگذارند ديگران فقر آنها را بفهمند. اگر احتياجي هم داشته باشند به كسي اظهار نميكنند. بر فقرشان صبر ميكنند تا خدا برايشان فرج بفرستد. البته در اين جا حاشيههايي جزئي وجود دارد. زماني است كه انسان از شدت گرسنگي مشرف به مرگ، ميشود، در اين جا وظيفه شرعياش است كه حتي از محرمات هم شده استفاده كند تا زنده بماند. وجوب اكل ميته براي خوف از مرگ را بعضي فتوا دادهاند و جوازش قطعي، مسلم و اجماعي است. اگر حيات انسان در گرو اين باشد كه از چيز حرامي بخورد، در غير اين صورت از گرسنگي ميميرد، حتماً بايد همان چيز حرام را بخورد. بنابراين اين روايت براي چنين مقامي نيست. اگر يك وقت زنده ماندن وظيفه شرعي شود و راه و چارهاي ديگر نباشد جز خوردن حرام يا درخواست از ديگري، طبعاً درخواست از ديگري مقدم است بر حرامخواري.
از ديگر ويژگيهاي اجتماعي شيعه اين است كه: إِنْ رَأَي مُومِناً أَكْرَمَهُ وَ إِنْ رَأَي فَاسِقاً هَجَرَهُ؛؛ ما در انتخاب دوست و رفيق و احترام يا بیاحترامي به اشخاص معيارهايي داريم. معمولاً عموم مردم به ثروتمندان احترام ميگذارند. ولي به فقرا احترام نميگذارند. يا به كساني كه مقام و پستي دارند احترام ميگذارند، ولي كسي را که پست و مقام ندارد اعتنايي نميكنند. اما شيعيان ملاك احترام و بياحتراميشان ايمان و فسق است. شيعه اگر مومن با ايمان را ببيند؛ چه ثروتمند باشد، چه فقير، مقام و مسئوليتي داشته باشد، يا انسان گمنامي باشد، به او احترام میگذارد. لباس مندرس و موهاي ژوليده افراد ملاک نيست، بلکه ايمان است که ملاک است. بنابراين شيعيان ما اين گونهاند که: إِنْ رَأَي مُومِناً أَكْرَمَهُ؛ ملاك احترام به کسي را فقط ايمان میدانند نه پول ومقام اجتماعي. وَ إِنْ رَأَي فَاسِقاً هَجَرَهُ؛؛ اما وقتي با فاسقي مواجه ميشوند از او كنارهگيري ميكنند، بياعتنايي ميكنند. هَولَاءِ وَ اللَّهِ يَا نَوْفُ شِيعَتِي؛؛ به خدا قسم اينها شيعه من هستند. حضرت علي(ع) هم چنين اضافه ميكند: شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ؛ مردم از شر اينها در امان هستند و دلهايشان محزون است. پيشتر بيان شد که اين حزن، حزن براي آخرت است و به دليل عقب ماندن از سير معنوي است و آن هم در قلب است و ظهوري در ظاهر ندارد. درواقع شيعيان دلشان محزون است از اينكه چرا به مقامات عاليه نرسيدهاند و از اولياي خدا عقب مانده؛ اند.
حَوَائِجُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ؛؛ نيازشان خيلي محدود است . با يك لقمه نان و يك لباس ساده؛ میتوانند حاجتشان را برطرف كنند. اين طور نيست كه بايد با تشريفات ويژهاي زندگيشان اداره شود. وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ؛؛ شيعيان عزت نفس دارند و عفيف هستند. اخْتَلَفَ بِهِمُ الْأَبْدَانُ وَ لَمْ تَخْتَلِفْ قُلُوبُهُمْ؛؛ ممكن است بين شيعيان فاصله بيفتد، به خصوص آن زماني كه تعداد آنان كم بوده و در ضعف زندگي ميكردند؛ ولي دلهايشان هيچ وقت از هم جدا نيست. قَالَ: قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُومِنِينَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَيْنَ أَطْلُبُ هَؤلَاءِ؟ آنگاه که اميرمؤمنان اين اوصاف را برشمرد، گفتم قربانت بروم اين گونه آدمها را كجا پيدا كنم؟ قَالَ لِي فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ؛ حضرت فرمود: گوشه وكنار پيدا مي شوند. به قول خودمان جوينده يابنده است. بگرد پيدا ميكني. سپس براي اينكه او را دلداري دهد فرمود: يَا نَوْفُ يَجِيءُ النَّبِيُّ(ص) يَوْمَ الْقِيَامَةِ آخِذاً بِحُجْزَةِ رَبِّهِ جَلَّتْ أَسْمَاوهُ؛؛ پيغمبر اكرم(ص) روز قيامت دست به دامن خداست.
اين تعبير دست به دامن بودن، تعبير شايعي است، يعني فقط نظرش به خدا است و از او رحمت ميخواهد و او متصل به خداست. وَ أَنَا آخِذٌ بِحُجْزَتِهِ؛؛ من كه علي هستم، دامن پيغمبر(ص) را ميگيرم، وَ أَهْلُ بَيْتِي آخِذُونَ بِحُجْزَتِي؛؛ اهلبيت من، فرزندان و بستگان من دست به دامن من ميشوند، وَ شِيعَتُنَا آخِذُونَ بِحُجْزَتِنَا؛ و شيعيان ما هم دامان اهلبيت(ع) را ميگيرند.
پس شيعيان دامان اهلبيت(ع) و ائمه(ع) را، ائمه دامن من را میگيرند و من دامن پيغمبر(ص) را میگيرم و يک سلسله تشكيل ميشود. فَإِلَي أَيْنَ؟ وقتي اينها به هم متصل شدند و دامن يکديگر را گرفتند، و مرتبط شدند به خدا، آن وقت به كجا ميروند؟ إِلَي الْجَنَّةِ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ؛؛ سه مرتبه فرمود به خدا قسم به سوي بهشت میرويم. اگر شيعه شديد و دامن اهلبيت(ع) را گرفتيد اين نتيجهاش است. خواندن اين احاديث باعث ميشود كه ما مقداري با فضاي فكري و ذهني ائمه اطهار و اهلبيت(ع) و شيعيان واقعي آشنا شويم. ببينيم براي آنها چه چيزهايي ارزش بوده است. ائمه اطهار از شيعيانشان چه توقعي دارند؟ آيا آن بزرگواران توقع دارند که شيعيان پول جمع كنند، پست و مقام پيدا كنند، در بين جامعه شهرت پيدا كنند و اسم و رسم داشته باشند و عكسشان را به در و ديوار بزنند؟ يا خواستههاي ديگري از ما دارند؟ احاديثي که نقل شد جملگي گوياي توقعات و خواستههاي اهل بيت(ع) از شيعيان بود.
--------------------------------------------------------------------------------
1. بحارالأنوار، ج 65، ص 191، باب «صفات الشيعة و أصنافهم».
2. بقره / 273.