بسم الله الرّحمن الرّحيم
انواع فتنه
آن چه پيش رو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيت الله مصباح يزدي ـدامت بركاتهـ در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 14/11/88 ايراد فرمودهاند. باشد تا اين رهنمودها بر بصيرت ما بيافزايد و چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
در چند جلسه اخير موضوع بحثمان فتنه و امتحان بود. نمونههائي از آيات کريمه قرآن و بخشهائي از فرمايشات اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه را تلاوت کرديم و توضيحات مختصري در اطراف آن عرض کرديم.
فتنههاي عام و خاصّ إلهي
وقتي موارد فتنه و امتحان را ملاحظه ميکنيم مخصوصاً در خود قرآنـ به مواردي برميخوريم که از طرف خدا معين شده و آنها قطعاً واقع خواهند شد؛ مثلاً وقتي ميفرمايد: «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَة ...»1: اموال و اولاد شما وسيله امتحان هستند، اينها را خدا وسيله امتحان قرار داده است و براي همه هم وسيله امتحان ميباشند.
موارد ديگري هم وجود دارد که امتحان خاصّ است. اين موارد نيز چنين هستند که وقتي خدا آنها را وسيله امتحان براي کسي قرار ميدهد، ديگر نميتوان آنها را تغيير داد و خواهناخواه، واقع خواهند شد؛ مثل امتحاناتي که براي حضرت ابراهيم - علي نبينا و آله و عليه السّلام - اتّفاق افتاد: «وَ إِذِ ابْتَلى؛ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ؛ ...»2.
در اين موارد، امتحان کننده و فاعلِ فتنه، خداست. حتّي گاهي قرآن امور کوچکي را به عنوان فتنه معرّفي ميکند که انسان تعجّب ميکند. در سوره مدثّر ميفرمايد: «عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَر»3: موکّلين دوزخ نوزده نفرند؛ بعد ميفرمايد: «... وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً ...»4؛ : اينکه ما ميگوئيم: عدّه آنها نوزده نفر است، خود اين گفتن، براي شما امتحان است؛ چرا؟ چون در کتابهاي سابق هم اين مطلب آمده بود، و بيان آن موجب ميشود تا مؤمنين يقين پيدا کنند که اين مطلب صحيحي است و بر ايمانشان افزوده شود، و بگويند: خدا فرموده، پس درست است: «... لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً ...».5؛ امّا آنها که ريگي به کفش دارند ميگويند: عدد نوزده چه خصوصيتي دارد؟ چرا کمتر يا بيشتر نشد؟ اينها امتحاناتي است که خداوند حتّي در اين امور جزئي، پيش ميآورد. ما بايد حواسمان جمع باشد که همه امور اين عالم براي ما امتحان است، و وظيفه ما در مقابل اين موارد آن است که سعي کنيم امتحان درستي پس دهيم.
حکمت تذکّر امتحانات الهي
علّت اينکه خداوند متعال اين موارد را ذکر ميکند و ميفرمايد: ما انواع و اقسام امتحانات را براي شما پيش ميآوريم، چيست؟ اين تذکّر يک حکمت کلّي دارد و خيلي هم روشن است. وقتي معلّم اعلام ميکند که فلان روز امتحان است، معنايش اين است که به دانش آموزان و دانشجويان هشدار ميدهد که درسهايتان را خوب بخوانيد، کسب آمادگي کنيد، غفلت نکنيد و روز امتحان را فراموش نکنيد تا در امتحان قبول شويد. درس بخوانيد تا بتوانيد درست جواب دهيد. براي پاسخ دادن، خودتان را آماده کنيد.
خداوند به خاطر لطف بينهايتش، اين امتحانها را قرار داده، تا وسيله تکامل انسان باشد. اگر امتحان نبود، خوب و بد از هم شناخته نميشد و کسي استحقاق پاداشي پيدا نميکرد. خود اين امتحان کردن، لطف خداست؛ و اعلام اينکه امتحان ميکنيم، لطف ديگري است، و اشاره به موارد آن و گفتن اينکه با چه اموري شما را امتحان ميکنيم، لطف سومي است. البته اگر عين سؤال را بگويند، به اين صورت که فردا فلان ساعت، با فلان کار شما را آزمايش ميکنيم، در اين صورت، امتحان، امتحان جدّياي نخواهد شد. امتحان بايد مقداري مجهول و مبهم باشد تا حقيقتاً امتحان باشد. لذا به طور کلّي ميگويند: شما امتحاناتي در پيش خواهيد داشت و اين امتحانات از فلان قبيل خواهد بود؛ مثلاً در مال، در مقام، در فرزند و همسر و ... خواهد بود. پس فايده بيان آن دسته از امتحانات إلهي که به يک تعبير، مستقيماً از طرف خدا انجام ميگيرد، اين است که ما براي پاسخ دادن به امتحان، آمادگي داشته باشيم تا مردود نشويم.
نمونه اين هشدارها در سوره اعراف آمده است که ميفرمايد: «يا بَني؛ آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ ...»6: مبادا شيطان شما را فريب دهد و مورد فتنه قرار دهد، آن چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بيرون کرد. در اين آيه شريفه فتنه به شيطان نسبت داده شده، چون وسيله امتحان در اينجا شيطان است. آنچه باعث خروج آدم و حوّا از بهشت شد، وسوسه شيطان بود. قرآن کريم ميفرمايد:؛ «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى؛ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى»7: گفت: ميخواهم شما به يک زندگي ابدي و يک سلطنتي که کهنه شدني نيست، برسيد، و قسم خورد که من خير شما را ميخواهم: «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ»8. به اين وسيله آدم و حوّا را فريب داد. حال حقيقت اين داستان چه بود؟ در چه عالمي اتّفاق افتاد؟ شيطان چگونه توانست آنها را فريب دهد؟ آيا تکليف بود يا خير؟ اينها مباحثي است که بزرگان مطرح کردهاند و علاقهمندان ميتوانند مطالعه و استفاده کنند. آنچه که مورد احتياج ماست اين است که بالأخره شيطان انسان را فريب ميدهد. در اينجا خدا هشدار ميدهد که شيطان پدر و مادرتان را فريب داد، مراقب باشيد که شما را فريب ندهد. پس ذکر اين امتحانات، هشداري است براي اينکه ما آمادگي پيدا کنيم.
دامنه فتنه و امتحان اين همه گسترده است و شامل موارد مختلفي ميشود. خداي متعال بر ما منّت ميگذارد که به ما ميگويد: مراقب باشيد! اين دنيائي که شما در آن يک عمر زندگي ميکنيد، که نسبت به عمرِ آخرت از يک چشم بر هم زدن هم کمتر است، دار امتحان است.
خداوند اين هشدار را به صورتهاي مختلف بيان ميکند. ميگويد: فقرتان، ثروتتان، بعثت انبياء، رفتن انبياء، همه امتحان است. رفتن انبياء از اين جهت امتحان است که معلوم شود، بعد از رفتن ايشان، ايمانتان را حفظ ميکنيد، يا به کفر و جاهليت بر ميگرديد: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى؛ أَعْقابِكُم؛ ...»9.
به هر حال حقيقت اين عالم، مجموعهاي از امتحانات براي انسان است، و اين امتحاناتي که خداوند متصدي آنها است و او آنها را انجام ميدهد، قطعاً واقع خواهد شد. وظيفه ما اين است که خودمان را براي جواب دادن به اين امتحانات آماده کنيم.
فتنههاي بشري
اما يک دسته ديگر از فتنههاست که به دست آدميزاد به وجود ميآيد؛ يعني خداوند اينها را مستقيماً ايجاد نميکند، بلکه فتنههائي است که بشر ايجاد ميکند. اين دسته از فتنهها عمدتاً فتنههاي اجتماعي است. البته در اينجا نيز نهايتاً يک امتحان إلهي خواهد بود؛ چراکه به هر حال ما نسبت به اينها يک وظيفهاي داريم و بايد به وظيفه عمل کنيم. امّا در اينگونه فتنهها، ما ميتوانيم سعي کنيم که وارد فتنه نشويم و فتنه ما را فرانگيرد و ناخواسته به فتنه کشانده نشويم. مخصوصاً اينکه اين فتنهها خيلي پيچيدهتر و عواقب آنها خيلي سختتراست. سرانجام اين فتنهها به جاهائي ميرسد که تشخيص حقّ و باطل در آن مشکل است. در اينگونه فتنههاست که از اوّل هشدار ميدهند که چنين اموري در کار است، مراقب باشيد که شما عامل فتنه نشويد. شياطين ميخواهند شما را به کارهائي وادار کنند، که نتايج آن برايتان روشن نيست. وظيفه ما در اين فتنهها، اين است که سعي کنيم حتّي المقدور در ايجاد اينگونه فتنهها درگير نشويم.
حکمت تذکّر فتنههاي بشري
ذکر اين مطالب علاوه بر اينکه هشداري است تا انسان را براي امتحان آماده کند، همچنين هشداري است براي پيشگيري در وقوع فتنه و گمراه شدن به وسيله فتنه. اينجاست که هم در قرآن کريم و هم مفصّلاً در فرمايشات اميرالمؤمنين و ساير ائمه اطهار - عليهم السلام - اشاراتي شده است. امّا آنچه در نهج البلاغه آمده، مجموعهاي است که بنده به اين وسعت در جاي ديگر نديدهام. حضرت علي- عليه السلام - مفصّلاً و به صورتهاي مختلف، براي مردم بيان ميکنند که فتنههائي به دست خود آدميزادها به وجود ميآيد و در چنين حالي ممکن است شما خودتان، ناخودآگاه عامل فتنه شويد؛ يعني ابزاري در دست شيطان شويد، به طوري که خودتان نميفهميد چه ميکنيد. دستي از پشت پرده شما را وسيله فتنه قرار ميدهد و نهايتاً هم خودتان گمراه ميشويد و هم ديگران را گمراه ميکنيد و به جهنّم ميکشانيد. اينجا بايد بيشتر حواس انسان جمع باشد.
نمونههاي فتنه بشري در کلام اميرالمؤمنين(ع)
ميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه فتنهها را، از قبل از ظهور پيامبر اسلام نقل ميفرمايد: «... وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِين؛ ...»10: آن وقتي که خداوند پيامبر را مبعوث فرمود، مردم درگير فتنه؛ عجيبي بودند که باعث شده بود، رشتههاي دين از هم گسسته شود و پايههاي يقين منهدم شود. امکان نداشت به راحتي راه صحيح را يافت و به حقّ، يقين پيدا کرد. وقتي رشتههاي دين از هم گسسته شود، مردم گمراه، مشرک و بي دين ميشوند. وقتي زمينههائي براي يقين وجود ندارد، حداقل اين است که به شک ميافتند. شبههها و شکوک، اطرافشان را ميگيرد و نميدانند چگونه از اين شبههها خارج شوند.
همچنين حضرت به موارد زيادي از اينگونه فتنهها که مربوط به زمان خودشان است، اشاره و عامل آنها را شيطان معرفي ميکنند. ميفرمايد: شيطان پيادهنظام و سوارهنظامهائي دارد. فرياد کشيده و اينها را فراخوانده و عليه شما صفآرائي کرده است. اين بيان يک تعبير ادبي است؛ اما هر مجاز يا استعارهاي، مبتني بر يک حقايقي است. در وراء اين تشبيهها و استعارهها بايد يک حقيقتي باشد که اين تشبيه بر آن صادق باشد. معلوم ميشود که شيطان در ميان انسانها، هم پيادهنظام دارد و هم سوارهنظام. اگر بخواهيم مطابق فرهنگ روز صحبت کنيم بايد بگوئيم: هم سختافزار و هم نرمافزار دارد. هم جنگ نظامي ميکند و هم جنگ نرم. هر دو راه را دارد. هم فتنههاي نظامي برپا ميکند، يعني کساني را به جان هم مياندازد که عليه يکديگر اسلحه بکشند، و هم فتنههاي نرم ايجاد ميکند، يعني انقلابهاي نرم را هدايت ميکند. در آن زمان هنوز چند سالي بيشتر از وفات پيغمبر اکرم(ص) نگذشته بود، که اين فتنهها به دست شيطان و به رهبري وي ريشهگرفت. اميرالمؤمنين به صورتهاي مختلفي، هم هشدار ميدهد، هم گله ميکند و از دست مردم مينالد، و هم نسبت به عاقبت آن نگران است که به کجا خواهد انجاميد. ميفرمايد: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَه؛ ...»11: (خيل يعني سوارهنظام و رجل يعني پيادهنظام) شيطان فراخوان کرده و همه اتباعش و کساني که زيردستش هستند، چه به صورت افراد نظامي و داراي سلاح و چه کساني که با وسوسه و افکار و شبهات و ... مردم را منحرف ميکنند، را فراخوانده است. اينها در مقابل شما صفآرائي کردهاند.
بصيرت در مصاف فتنه
حضرت در ادامه ميفرمايد: «وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي؛ مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي وَ لَا لُبِّسَ عَلَيَّ...»: من بصيرت خودم را با خود دارم. نه خودم عمداً کار را بر خودم مشتبه کردم ـيعني نفسم مرا فريب دهد و عمداً اشتباه کنم و چيزي که ميدانم باطل است، آنرا حقّ جلوه دهمـ و نه کسي توانسته امر را بر من مشتبه کند. من با بصيرتم ميبينم که چه ميکنم و ميدانم چه کار بايد بکنم. براي اميرالمؤمنين - عليه السلام - قبولاندن اين حقايق به مردم بسيار سخت بود. براي ايشان سخت بود به مردم بفهماند که من اگر شمشير ميکِشم و هزاران نفر نمازخوان را ميکُشم، اين تکليف من است و بايد اين کار را انجام دهم.
در طول چند سال حکومت علي - عليه السلام - ببينيد چه جرياناتي پيش آمد. در جنگ صفين، در جنگ جمل و در جنگ نهروان، مهمّترين مشکل علي همين امر بود. در جنگ جمل آمدند و به او گفتند: ما ميدانيم تو داماد پيغمبري و پيغمبر تو را دوست ميداشت. تو آدم خوبي هستي و به اسلام خدمت کردهاي؛ امّا در مقابل تو زبير، طلحه و همسر پيغمبر هستند. از کجا معلوم که تو درست ميگوئي؟ شايد امر بر تو مشتبه شده است! اينکه ميفرمايد:؛ «وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي ...»، اين جمله خيلي معنا دارد؛ يعني شما اهل بصيرت نيستيد. من اشتباه نميکنم. من ميفهمم چه ميکنم. بعد در جنگ صفين قرآنها را سر نيزه کردند و نهايتاً پيشنهاد حکميت داده شد. باز همينهائي که از شاگردانش بودند و پاي منبرش ميآمدند و سالها با او در ارتباط بودند، شمشير کشيدند و گفتند: يا حکميت را ميپذيري، يا تو را ميکشيم. وقتي فرياد ميزند:؛ «وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي ...»، بايد بفهميم چه خون دلي ميخورد که ميگويد: من ميفهمم چه کار بايد بکنم؛ امّا امر بر شما مشتبه شده است.
کار به جائي کشيد که در جنگ نهروان اصحاب خود علي و همانهائي که در جنگ صفين در رکاب او بودند بر روي او شمشير کشيدند. تا آنجا که ايستاد و چهار هزار نفر از اصحاب خودش را که در جنگ صفين از يارانش بودند، را از دم شمشير گذراند. بسياري از مردم تعجّب ميکردند و ميگفتند: اينها نماز خوان، روزه گير و حافظ قرآن هستند و پينهها بر پيشاني دارند. چطور علي جرأت ميکند که اينها را بکُشد؟
همان علي که براي گريه طفل يتيمي ناله ميکرد، و براي اينکه خلخال از پاي دختري ذمي کشيده بودند، گفت: اگر مسلمان از اين ماجرا دقّ کند و بميرد، جا دارد، شمشير ميکِشد و چهار هزار نفر از مسلمانان نماز خواني که تا ديروز به حمايت او شمشير ميزدند را ميکُشد. چنين کاري هم خيلي قدرت و هم خيلي بصيرت ميخواهد؛ لذا فرمود: «... أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي؛ ...»12: من چشم فتنه را درآوردم که غير از من کسي جرأت اين کار را نميکرد. فتنه اينگونه است. به جائي ميرسد که گاهي نزديکترين مؤمنين و باهوشترين افراد کم ميآورند. شخصي همچون علي و مؤيد من عندالله بايد باشد، که بداند در چنين موقعيتي چه بايد کرد و چگونه بايد چشم فتنه را درآورد. اگر اين جريان ادامه پيدا کرده بود، معلوم نبود من و شما امروز چيزي از اسلام بدانيم. اگر خوارج حاکم شده بودند، و علي را زودتر از نوزدهم رمضان ضربه زده بودند، معلوم نبود چيزي از اسلام باقي بماند. با وجود چنين افرادي که ميخواستند با ذهن و فکر خودشان و هر روز با يک فکري جامعه را اداره کنند، براي اسلام چه باقي ميماند؟ علي - عليه السلام - اينها را قلع و قمع کرد تا جريان سالم اسلام بر قرار شود. البته امتحان هميشه وجود دارد و کساني در اين امتحانها مردود خواهند شد؛ امّا اينان بزرگترين مانعي بودند که ديگران راحت فريبشان را ميخوردند. اگر کافر يا منافقي مخالفت ميکرد، مخالفت با او مشکل نبود، و همه فريبش را نميخوردند. امّا اين حافظان قرآن، با آن پينههاي پيشاني، با آن شب زندهداريها، با آن مناجاتها و عبادتها، مردم را فريب ميدادند. خيلي از آنها هم نميفهميدند. البته ما نبايد درباره باطن آنها قضاوت کنيم. قضاوت دست خداست و در روز قيامت به حساب همه خواهد رسيد؛ امّا علي الظاهر خيلي از اينها هم از سرانشان که يک عدّه شياطين بودند، فريب خورده بودند و به اين دام جهالت افتاده بودند.
أَعَاذَنا اللهُ وَ إيَّاکُم إن شَاءَ الله
--------------------------------------------------------------------------------
1؛ . التغابن / 15 .
2؛ . البقره / 124.
3؛ . المدثر / 30.
4؛ . المدثر / 31.
5؛ . همان.
6؛ . الاعراف / 27.
7؛ . طه / 120.
8؛ . الاعراف / 21.
9. آل عمران / 144 .
10. نهج البلاغه، خطبه 2 .
11. همان، خطبه 10.
12. همان، خطبه 93.