جلسه ششم محرم 94 حسینیه حضرت زهرا(س) / تقوی الهی و توکل بر خدا راه خروج از شرک و ظلمات
تقوی الهی و بستر ابتلائات آن و آثار آن
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم. قرآن کریم می فرماید: «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مخَْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يحَْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكلَْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكلُِّ شىَْءٍ قَدْرًا»(طلاق/2-3) همه آیات قرآن نورانی هستند ولی بعضی آیات مهمتر است و روایات هم تاکید ویژه ای بر آن کرده اند. در روایت فرمود که آیه ای در قرآن هست که اگر همه به آن متمسک شوند برای همه کافی است که همین آیات مذکور است. البته تمسک به آیه فقط عمل به آن نیست بلکه آیه زنده است و همراهی و تمسک با آن جای گفتگو دارد. علی ای حال این آیات فوق العاده است و دو دستور و یک حکمت در آن هست که قدری اشاره می کنیم.
در فراز اول این آیات اشاره شده است که اگر کسی تقوی الهی پیشه کند خدا راه خروج قرار می دهد و از جایی که او حساب نمی کند روزی می دهد. باید توجه کرد خداوند مسیر و تکالیفی بر انسان دارد و این چارچوب ها در مواقعی ایجاد بن بست ها و فشارها می کند و ظاهرا نمی توان تکلیف را عمل کرد. مثلا دو راهی ایجاد می شود که یک طرف معصیت است و همه شرائط و نیازها انسان را به سمت معصیت سوق می دهد. و البته یک راه هم اطاعت است که در ظاهر بن بست است و مشکلات باقی خواهد ماند. (این مسئله گاهی در مقیاس یک جامعه و امت پیش می آید که همین بحث ها جاری است) در این فضا اگر کسی تقوی پیشه کرد، خدا او را از بن بست خارج می کند و مشکلات را برطرف کرده و نیاز او را مرتفع می کند. مثلا خداوند درجایی راه حلال را می بندد و راه حرام و یا تسلیم در مقابل دشمن را باز می کند. اگر کسی تقوی پیشه کرد (یعنی وقتی همه راهها او را به سمت معصیت می خواند او پای خدا بایستد) خدا بن بست را باز می کند و آن نیاز را هم به بهترین وجه تامین می کند. در این فعل خدا هم اسباب قابل ردگیری نیستند و لذا متقی مشغول به خداست و با او داد و ستد می کند وفقط دست او را می بیند.
این مسئله روزمره ماست و خداوند همیشه ما را به این مسائل مبتلی می کند. بطور مثال خستگی های روزانه فضایی ایجاد می کند که ظاهرا تهجد شب مقدور نیست و البته اینجور مواقع هم شیطان طمع می کند و وارد می شود. ولی اینجا تقوی راه گشاست و باید توجه کرد که رزق خدا و امداد او آماده و فراهم شده است و بسیار هم رزق های وسیع و فوق العاده ای است.
در جریان موسی(ع) که ایشان با قوم خود پشت رود نیل ظاهرا گیر افتادند و کاری دیگر نمی شد انجام داد قرآن اینگونه بیان کرده است: «فَلَمَّا تَرَ ءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسىَ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ * قَالَ كلاََّ إِنَّ مَعِىَ رَبىِّ سَيهَْدِينِ»(شعراء/61-62) یعنی قوم ایشان می گفت که کارمان تمام شد. در مقابل هم موسی(ع) می فرماید که پروردگارم با من است و بزودی هدایت او خواهد رسید. یعنی در شرائط سخت خدا متقی را رها نمی کند و راه را باز می کند. و یا چه کسی می توانست باور کند که درب های قفل شده بروی یوسف(ع) باز شود؟! و در پایان درب هفتم عزیز مصر ایستاده باشد و بعد هم نشانه پاره شدن لباس را خدا برای او گذاشت تا شاهدی از نزدیگان خود آن زن به میدان بیاید و به نفع یوسف(ع) تکلم کند و شهادت بدهد. در ظاهر راهی برای یوسف(ع) نبود ولی خدا همه کارها را درست می کند. و نیز در جریان ابراهیم(ع) که نمرود آتشی برپا کرد و ایشان را به داخل آن پرت کرد، ظاهرا کار ایشان تمام شده بود ولی با توکل آتش را خدا برد و سلام می کند. پس خداوند تکلیف را از ما می خواهد و کار را سخت می کند تا ببیند شما چه می کنید و آیا از حدود الهی را دعایت می کنید یا خیر.
نکته م علامه دارند که غیر از معنای ظاهری آیه که باز کردن راههاست، آیه خروج دیگری را هم مطرح می کند به اینکه خداوند در این جریان شرک و دل بستگی به عوامل و اسباب را از انسان می برد و این خروج مهمتری برای انسان است. یعنی آن راه گشایی در یک افق دیگری است. اینها منازل تقوی است که منزلت های تقوی درجات ایمان را رقم می زند. لذا در این فرآیند ایمان انسان است که بارور می شود. و از آثار این تقوی و ایمان هم رسیدن به یقین است. قرآن می فرماید: «و اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ»(حجر/99) که یک معنایش این است که بندگی باعث رسیدن به یقین است. یقین از آثار بندگی است و ثمره آن است نه اینکه انسان باید ابتدا به یقین برسد و بعد به بندگی بپردازد. عبد باید ولو احتمالات را دید حرکت کند و بندگی کند. (در بعضی از روایات هم این خروج و وعده آیه به نجات از شبهات دنیا و سکرات موت و شداید قیامت معنا شده است. یعنی با تقوی شبهات می رود هرچند استدلال و... ممکن است برای رسیدن به یقین مفید باشد ولی باید توجه کرد که بدون تقوی شبهه ها برطرف نمی شود و همین شبهات انسان را به شک و ریب و تکذیب می رساند)
توکل بستر تقوای الهی
در فراز بعدی می فرماید که اگر به خدا کسی توکل کند به هیچ چیز نیازی ندارد و خدا برایش کافی است. این عبارت کلید بحث تقوی است به این بیان که کسی می تواند تقوی پیشه کند که خدا را کافی بداند و اینکه خدا در رسیدن به مقصد دستش باز است و قدر و اندازه ها را او مشخص می کند. لذا برای رسیدن به این نتایج و آثار باید به تقوی پناه برد و راه آن هم توکل بر خداست. اگر کسی بتواند به خدا تکیه کند و خدا را باور کند، می تواند مقابل اسباب و وسائل بایستد وگرنه آنها خود را بر انسان تحمیل می کنند. و در این میان شیطان هم غوغا می کند و وعده های فقر و... می دهد و تهدید می کند.
در ادامه آیه بیان می کند که توکل اینگونه حاصل می شود که انسان بداند که فرمان خدا در عالم جاری است و تقدیرات بدست اوست. توکل کار هرکسی نیست. کسی پای فرمان خدا می ایستد که اینگونه نگاهی به خدا داشته باشد. در روایت در باب توکل و چنین معرفتی فرمود: «فَمَا حَدُّ التَّوَكُّلِ قَالَ الْيَقِينُ قُلْتُ فَمَا حَدُّ الْيَقِينِ قَالَ أَلَّا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً»(1) و یا در روایت دیگری در باب توکل فرمود: «فَقُلْتُ وَ مَا التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التَّوَكُّل»(2) یعنی توکل این است که غیرخدا ضرر و نفعی ندارد و نه قدرت اعطاء دارد و نه منع. و اینکه بعد از این علم، انسان مأیوس شود که در نزد کسی چیزی است و این را در مقام عمل هم جاری کند و نگاهش به مخلوقات نباشد. اگر کسی اینگونه باشد فقط برای خدا کار می کند و از کسی نمی ترسد و بغیر خدا برکسی امیدی ندارد و طمع بر غیر ندارد. این حد توکل است. چنین فردی، دیگر کسی را نمی بینید و فقط برای خدا کار می کند.
اما توکل گاهی متعدی است. به این معنا که توکل عده ای، راه گشای دیگران است و اگر ترک تئکل کند نه فقط خودش بلکه عالم گرفتار می شود. (مانند صبر که گاهی از کسی صبری صادر می شود که امت را نجات را می دهد مانند صبر یوسف ع) سیدالشهداء اینگونه بود که توکل او در عاشورا، راه همه را بسوی توحید و نفی شرک باز می کند. آتشی که حضرت وارد آن شدند و آنرا برای مومنین و موحدین خاموش کردند، خیلی شدیدتر از آتش نمرود بود. آتشی که دشمن حضرت برپا کرده بود بسیار فراگیرتر و ظلمانی تر از کار نمرود بود. آنقدر کار ایشان مهم بود که در روایات تاثر در مصیبت ایشان سبب فرود رحمت خداست و جاری شدن اشک بر ایشان سبب خاموشی جهنم است. در پایان دعای عرفه سیدالشهداء می فرماید: «وَ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ حَاجَتِيَ الَّتِي إِنْ أَعْطَيْتَنِيهَا لَمْ يَضُرَّنِي مَا مَنَعْتَنِي وَ إِنْ مَنَعْتَنِيهَا لَمْ يَنْفَعْنِي مَا أَعْطَيْتَنِي أَسْأَلُكَ فَكَاكَ رَقَبَتِي مِنَ النَّار»(3) یعنی خدایا از تو حاجتی دارم که اگر آنرا بدهی همه چیز را داده ای و اگر آنرا ندهی هرچه باشد باز هم فایده ای ندارد. و آن «عتق و رهایی از نار» است. این نار هم در روایات توضیح داده شده است که ولایت عدو آل محمد(ص) است. این آتش را حضرت خاموش کردند درحالیکه همه اسباب در مقابل ایشان بود. تا میدان درگیری و ابتلاء ایشان معلوم نشود بزرگی کار ایشان واضح نمی شود. مقابل ایشان فقط نمرود نبود بلکه یک جریان و با توده امت بود و حضرت با توکل بر خدا ایستادند که این جریان و موج را برگردانند. تعبیر مصباح الهدی همین است. ایشان جریانی را براه می اندازند که مومنین و موحدین را در میان این تاریکی ها و... عبور دهند و به ظهور برسانند که در روایات ما مذکور است که از مزدهای سیدالشهداء ظهور است.
توجه به ظلمات امروز عالم و وسعت دستگاه ابلیس و جریان او معلوم می کند که ورود به این درگیری ها و باز کردن گره های عالم چه ظرفیتی از توکل می خواهد. امروز عده ای که این ظرفیت ها را ندارند حظر می دهند که با این جریانات نباید درگیر شد ولی اولیاء الهی و جریان آنها با توکل می توانند در این میدان وارد شوند و آینده های روشن را با توکل بر خدا ببینند. السلام علیک یا ابا عبدالله...
پی نوشت ها:
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 57
(2) معاني الأخبار، النص، ص: 261
(3) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج1، ص: 348