موضوعات فرعی:
جلوههای عرفانی حادثه عاشورا
ریبائیهای معنوی حادثه کربلا
جلوههای تربیتی حادثه عاشورا
رمز ورازهای بی بدیل حادثه کربلا
مصیبت سید الشهدا علیه السلام و این ابتلای عظیم، جلوههای مختلف و ابعاد گوناگونی دارد و از زوایای مختلف، قابل دقت و مرور و بررسی است. یک نکته این است که این مصیبت، مصیبتی بسیار فراگیر و واسع است که همه مخلوقات و مراتب خلقت را از جماد و نبات و حیوان و انس و جن و ملائکه را مبتلا و درگیر کرده و به نحوی مخلوقات با این مصیبت درگیرند.
جلالت و رفعت عاشورا
نکته دیگری که در این مصیبت است، جلالت و رفعت این مصیبت است که این هم به عظمت سید الشهدا علیه السلام و جلالت خود حضرت باز می گردد.
زیبایی عاشورا
علاوه بر این چیز دیگری که جای بحث و بررسی دارد این است که این ابتلای عظیم و بزرگ، در عین عظمت و وسعتی که دارد، از جمال و زیبایی هم برخوردار است. یعنی بلای جمیل است.
سه چهره در عاشورا
در حادثه عظیم عاشورا، سه چهره وجود دارد. یک چهره دشمن است که جبهه ابلیس و دشمنان اسلام و دشمنان نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به شمار میآیند و کار را به نهایت رساندند و تمام زشتیها و بدیها در روز عاشورا یکجا جمع شد و همه صفات رذیله و جنود جهل و همه لشکریان ابلیس حضور داشتند و در مقابل عبادت و سجود سیدالشهدا علیه السلام در مقابل بندگی حضرت، تمام بدیها را ظهور و بروز دادند. این حادثه از ناحیه دشمن، در نهایت زشتی شکل گرفته است. چهره دوم، عاشورا و چهره دیگر عبادت سیدالشهدا و اصحاب و اهل بیت آن حضرت است. از این منظر حادثه عاشورا در نهایت زیبایی است، یعنی کمتر بندگیای در عالم به زیبایی بندگی سید الشهدا علیه السلام دست یافته است.
تربیت اصحاب
حضرت با تمام توان سعی کردند خودشان و اصحاب و اهل بیتشان را برای این بندگی بزرگ و این سجده عظیم آماده کنند. لذا دستگاه ابلیس هیچ نقطه ضعفی نتوانسته از سیدالشهدا علیه السلام و اصحاب و اهل بیت ایشان بگیرد. با تمام توان تلاش کردند که این بار را به زیباترین شکل بردارند. شما کجا سراغ دارید، این همه بلا برای انسان نازل شود؟ این بلایی نبود که بدون رضای حضرت بر او نازل شود.
بلای عظیم
حضرت برای این بلای عظیم میثاق بسته بود و برای این روز لحظه شماری میکرد. حتی نقل است در روز عاشورا، حتی ظهر عاشورا، وقتی این همه مصیبت بر حضرت وارد شده بود، پیغام آمد اگر شما بخواهید، ما حاضریم همه آنچه از شما گرفته شده، برگردانیم و چیزی از شما کم نمیگذاریم و سیدالشهدا علیه السلام فرمودند که نه. ما پای عهدی که با خدا بستهایم، ایستادهایم. پس اینطور نبود که این بار بر حضرت تحمیل شده باشد. با کمال رضایت این بار و ابتلا را پذیرفته بود و وقتی هم این بلا آمد، با تمام وجود شانه را زیر بار این بلا قرار داد و خودش را آماده کرد.
ابعاد فعل حضرت
همه ابعاد فعل حضرت باید بررسی شود. همه این ابعاد در نهایت زیبایی است. از این بهتر نمیشود وفادار بود. «وَ جاهَدْتَ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ». [1] چه کسی میتواند بگوید حق بندگی خدا را انجام داده؟ چه کسی میتواند بگوید در وفای به خدای متعال کم نیاورده؟
وفای به محبوب
اگر از این زاویه نگاه کنید، وفای به محبوب در اوج زیبایی است. در بندگی، در نهایت خضوع و خشوع است. شما چه علامتی برای بندگی بالاتر از این میتوانید ببینید که سر مطهر حضرت بالای نیزه برود و این سر بالای نیزه قرآن بخواند.
مدعیان محبت خدا
آنهایی که مدعی محبت خدا هستند، اگر یک جرعه از این بلا در کامشان ریخته میشد، کم میآوردند. حضرت در گودی قتلگاه عرضه میدارد: «الهی رِضاً بِقَضائِكَ و تَسْليماً لِامْرِكَ وَ لا مَعْبودَ سِواكَ يا غِياثَ الْمُستَغيثينَ». [2] او خود را محتاج به لطف حق و دستگیری حق میداند. در دستگیری از عباد و شفاعت از بندگان خدا، نهایت زیبایی است. «وَ بَذَلَ مُهْجَتَه فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَالْجَهالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَة».[3] خون خود را داده و عزیزترین انسانها را آورده که دست انسانهای دیگر را بگیرد و به خدا برساند.
پناهگاه شیعیان
اگر عاشورا نبود، کسی میتوانست حقانیت راه حق و بطلان راه باطل را بفهمد؟ کسی میتوانست بفهمد مسیر بنیامیه و پیشینیان آنها، مسیر ظلمات و جهنم است با آن همه عناوینی که داشتند؟ بعد فرمود: من میروم که پناهگاه شیعیان باشم. شهادت حضرت است که به همه ما کمک کرد و ما را به خدا رساند. اگر آن شهادت نبود، حق و باطل روشن نمیشد. اگر کسی این زاویه کار حضرت را بررسی کند، به نهایت لطافت پی میبرد.
زیبایی کار سید الشهدا علیه السلام
امام خطر را پذیرفته و سختی را به جان خریده است. اگر کسی این لطافتها را بنگرد، زیبایی کار سیدالشهدا علیه السلام را میبیند. هر ضلعی از اضلاع کار حضرت، هر بعدی از ابعاد آن کار منسوب به حضرت است و در نهایت زیبایی است. هیچکدام از این کارهای زیبای حضرت، حضرت را از کار دیگر مشغول نکرده است. انسانهای معمولی و فوق معمولی، وقتی در یک صحنه سخت مبتلا میشوند، بسیاری از زوایای کار را فراموش میکنند، ولی سید الشهدا علیه السلام در این بلای عظیم غفلتی نداشتند.
میزان توجه حضرت حق
درباره خدای متعال چنین سخنی است: «يَا مَنْ لا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ».[4] هیچ شأن خدا او را از شأن دیگر مشغول نمیکند. اگر شما بودید و خدا و هیچ مخلوق دیگری در عالم نبود، توجه حضرت حق به شما بیشتر از این نمیشد. این عظمت الهی است. اینگونه نیست که اگر ما تک بودیم، توجه خدا به ما بیشتر میشد. همه میتوانند بگویند: «سبحان ربّى الأعلى و بحمده».[5]
خداوند، رب عوالم
او رب همه ماست. اگر خدای متعال فقط رب ما بود، هیچ فرقی نمیکرد با این¬که الان رب همه عوالم است.
وقتی ما حرم امام رضا علیه السلام یا معصومین میرویم یا محضر بیبی دو عالم مشرف میشویم، احساس میکنیم دلمان میخواهد تنها باشیم. ما باشیم و حرم. چه فرقی میکند همه عالم در حرم باشند یا شما تنها باشید؟ رابطه حضرت با شما یکسان است. اگر از ناحیه آنها رحمتی به شما نرسد، ضرری نمیرسد. اگر در جمع آنها خیر کثیری به شما نرسد، ضرری نمیکنید. مگر توجه حضرت به دیگران از توجهاش به ما کم میکند یا اگر تنها باشیم، توجه حضرت به ما بیشتر میشود؟ شأن آنها بالاتر از این حرفها است.
لحظه ضیافت
انسانهای عادی موقع سکرات موتشان همه را فراموش میکنند. وقتی آدمهای خوب جلوههای جمال خدا را میببیند، همه را فراموش میکنند. وقتی یک سفر معنوی پیش میآید، دیگر همه چیز از یاد میرود. حضرت از اول عالم برای این لحظه ضیافت، ثانیهشماری میکرد. نمیشود بگوییم چهقدر غرق در جذبههای خداست، اما در عین حال طوری عمل را انجام داده که گویا فقط باید متوجه اهل بیتش باشد. فقط باید متوجه اصحابش باشد.
عاشورا در نهایت کمال
وداع حضرت را ببینید. گویا فقط حضرت است و این دعا و هیچ کار دیگری ندارد. درگیریاش را با دشمن ببینید. گویا فقط میجنگد. گفت و گویش را با خدا میبینید؟ گویا فقط دعا میکند و متوجه خداست. توجهاش را به اصحاب میبینید؟ گویا فقط همین یک کار را دارد که انجام بدهد. همه کارهای حضرت در نهایت زیبایی انجام شد. تنها به این دلیل که استغراق در محبت خدا و بندگی خداست. این-طور نیست آن¬جایی که ملاطفت به اصحاب میکند، این ملاطفت غیر از محبت به خدا باشد، بلکه عین بندگی است. آنجایی هم که به اصحاب و اهل بیت ملاطفت میکند، همینطور است. همهاش بندگی است و این بندگیها در نهایت کمال است و هیچ کدام مزاحم دیگری هم نیست. هر کدام به گونهای صورت گرفتهاند که اگر به تنهایی بخواهی آن را به تصویر بکشی، امکان تصویر کشیدن آن نیست. صحنه وداع حضرت را ببینید. اگر همین یک کار را یک کسی بخواهد نگارگری کند، نقاشی کند، صحنه زیبایی خلق می¬شود. بنابراین، این جلوه دوم است. این هم در نهایت زیبایی است.
وفای اصحاب و اهل بیت
از یک سو حضرت است، از یک سو اصحاب و اهل بیتاند. شما در هیچ صحنهای وفای اصحاب و اهل بیت را به زیبایی عاشورا نمیبینید و رضا به ¬الله را هم به زیبایی عاشورا نمیتوانید ببینید. عاشورا در فعل سیدالشهدا و اصحابش تجلیگاه تام رضا و وفا و تسلیم است. هیچ صحنهای به این اندازه زیبا ظهور نکرده است، اما ضلع دیگر حادثه، صنع خدای متعال است.
محور حادثه عاشورا
خدا، محور اصلی حادثه عاشوراست. خدا هست و سید الشهدا. گاهی این چهره عاشورا مغفول می¬ماند. عمیقترین کار حضرت، ارتباط با خداست. یعنی باطنیترین کار خدا در عاشورا این است. او رب العالمین است و سید الشهدا را دارد پرورش میدهد.
آخرین قدم سلوک با عاشورا
این چهره عاشورا، این چهره صنع حق که ربوبیت خدای متعال نسبت به سیدالشهدا و اصحاب و اهل بیت سید الشهداست و اصلش هم ربوبیت نسبت به خود سیدالشهداست. این محور اصلی بلای عاشوراست. معنای این حرف این نیست که ما کار دشمن را نادیده بگیریم. اگر آن را نادیده بگیریم، به برائت و لعن نمیرسیم و صفمان را از دشمن جدا، و رشد نمیکنیم، ولی از این طرف هم اگر کسی در عاشورا ربوبیت خدا را ندید و خدا را برای این ربوبیت حمد نکرد، باز هم رشد نمیکند. اوج بهرهمندی از عاشورا این است که انسان ربوبیت خدای متعال را در عاشورا ببیند و خدا را حمد کند. این مال سجده قرب زیارت عاشوراست. آخرین قدم سلوک با عاشورا این است که آدم بتواند به جایی برسد که در صحنه عاشورا، ربوبیت خدا را ببیند و زیبایی این ربوبیت را درک، و خدا را برای این ربوبیت حمد کند. «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَى مُصَابِهِمْ».[6]
آخرین درجه سلوک
کار خدا را دیدن و خدا را برای این کار زیبا ستودن، آخرین درجه سلوک است و کار هر انسانی نیست. همه کس نمیتواند زیبایی کار خدا را ببیند و خدا را حمد کند.
نهایت بهرهمندی از عاشورا
در آغاز دعای ندبه می¬خوانیم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيما اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ».[7]مگر میشود یک انسان معمولی این¬قدر رشد کند که صنع خدا و ربوبیت او را با اولیایش ببیند و زیبایی این ربوبیت را هم درک کند؟ به¬ خصوص ربوبیتی که آمیخته با بلاست؟ بلای خدا را با اولیایش را ببیند و بگوید الحمدلله؟ این شدنی ¬است؟ میشود به این ¬مرحله رسید؟ نهایت بهرهمندی از عاشورا این است. کسانی که به کمال بهرهمندی از عاشورا میرسند، سرانجام جمال کار خدا را میبینند و خدا را بر این بلا حمد میکنند. یعنی خدا را حمد میکنند، که این بلا را بر سیدالشهدا رقم زده است. چطور میشود خدا را بر این بلا حمد کرد که نقطه ضعف در آن نباشد؟ گاهی اوقات این حمد ممکن است یک حمد زبانی و بازی با الفاظ باشد. گاهی ممکن است این حمد به معنای رضایت به کار دشمن باشد. این دو نقطه ضعف، مانع رشد است. یک موقع میبینید انسان عاشورا را میبیند و میگوید الحمدلله عجب ربوبیت زیبایی، بعد العیاذبالله به شمر میگوید دست مریزاد. در حالی که این انسان مستحق لعن است. «ولعن اللَّه أمّة سمعت بذلك فرضيت به».[8]این رضا، رضا به فعل دشمن است و انسان را مستحق لعن میکند. این¬که رشد نمیآورد. هرکسی شنید که دشمن در روز عاشورا چه کرده و نه فقط راضی بود، بلکه لعن نکرد، خودش مستحق لعن میشود.
انسان بهره¬مند
انسانی بهرهمند است که از کار دشمن راضی نباشد. هر که کار خدا را ببیند و حمد کند، وقتی میخواهد کار خدا را حمد کند، خودش مبتلا به بلای ولی¬الله است. انسانی که بلای ولی خدا را لمس نکند، کارش معنا ندارد. حمد بر ربوبیت خدا وقتی¬ است که انسان با بلای ولی خدا درگیر شود و این بلا در جان انسان تحقق پیدا کند. این کار هر کسی نیست. هر کسی نمیتواند بلای ولی¬اش را بچشد. ما ممکن است بتوانیم بلای خودمان را لمس کنیم، اما لمس بلای ولی، کار هر کسی نیست. این ¬گونه نیست که هر کسی بلای سیدالشهدا را لمس کند. این به درجات محبت احتیاج دارد.
مبتلا به بلای ولی
گاهی طفل خودش متوجه بیماری خودش نیست، ولی مادر از این بیماری رنج میبرد. اگر محبت ولی خدا بر قلب انسان مسلط شد، بعد بلای ولی خدا در دل انسان میآید. وقتی بلای ولی خدا در دل انسان آمد، انسان مبتلای خدا را حمد می¬کند. انسانی که مبتلا به بلای ولی¬اش میشود، اگر خوب بلا در او ظهور پیدا نکند، آماده است و صدها بار خودش مبتلا می شود تا ولی¬اش آزاد باشد. اگر بلای ولی در جانی آمد، غوغا میکند. اصلاً قابل مقایسه با بلاهای عادی نیست.
گریه یعقوب
حضرت میفرماید: یعقوب بیست سال گریه کرد. چرا؟ این یک بلای عادی نیست. یک فرزند معمولی هر چقدر هم خوب باشد، وقتی جدا شد، هیچ¬وقت بیست سال پدر گریه نمیکند. خداوند می¬فرماید: «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ».[9]
گریه امام سجاد علیه السلام
شما چند نفر آدم مثل یعقوب دارید؟ امام سجاد علیه السلام 35 سال گریه کرد. «فَلَأُنْدِبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً، وَ لَابْكينَّ لَكَ بَدلَ الدُّموعِ دَماً».[10]این یک بلای عادی نیست. لذا کسی را که به این میدان راه میدهند و جانش را با این بلا تطهیر میکنند، روحش با این بلا مأنوس میشود. گاهی این آدم آماده است، خودش قطعه قطعه بشود و کمترین بلایی برای ولی¬اش پیش نیاید، یعنی قطعه قطعه شدن خودش بسیار برایش آسان¬تر از بیادبی و هتک ولی¬اش است.
آرزوی زهیر
زهیر شب عاشورا به حضرت عرض کرد: ای کاش مرا میکشتند و دوباره زنده میکردند و باز قطعه قطعهام میکردند و دوباره زنده میشدم و مرا میسوزاندند و خاکسترم را به باد میدادند و دوباره خدا مرا زنده میکرد تا هفتاد بار. تا خدا این سختیها را از شما و اهل بیتتان دور میکرد. شما این را چگونه تفسیر میکنید؟
اصحاب سیدالشهدا
هیچ مادری حاضر نیست این¬گونه سپر بلای فرزندش بشود که اصحاب سیدالشهدا، سپر بلای سیدالشهدا شدند. اصلاً رنج خودشان برایشان مطرح نبوده و در مقابل رنج ولی¬شان را می¬دیدند.
تقاضای یکی از یاران امام در روز عاشورا
سعید بن عبد الله به حضرت میگوید: آقا من نمیتوانم تحمل کنم و ببینم دشمن دارد حلقه محاصره شما را تنگ میکند. من اصلاً توان دیدن این صحنه را ندارم. اجازه بدهید بروم و نباشم. حاضر است خودش قطعه قطعه بشود، ولی نمیتواند ببیند امام حسین علیه السلام هتک میشود. توان دیدنش را ندارد. سلمان حاضر است خودش را قطعه قطعه کنند، هزار بار، ولی نمیتواند ببیند ریسمان به گردن امیرالمؤمنین علیه السلام انداختهاند. برای سلمان قابل تحمل نیست، چون محبتش نسبت به خودش با محبتش نسبت به امیرالمؤمنین قابل مقایسه نیست.
بالاترین درجه سلوک
افق محبت ولی خدا با افق محبت خود قابل مقایسه نیست. اگر خدا به کسی آن محبت را بدهد، بیداد میکند. آدم برای محبت نفس و خودش چه¬کار میکند؟ چه تلاش¬هایی میکند؟ اگر خدا به کسی محبت ولی¬اش را داد، اصلاً با این محبت قابل مقایسه نیست. کاری میکند که هزار بار محبت خود انسان این کار را نمیتواند انجام بدهد. بلای ولی خدا هم همین گونه است. جوری جان انسان گداخته می¬شود که غصه در وجود انسان میریزد. حمد بر بلا و این رضا به بلاءالله، بالاترین درجه سلوک است. مقامی بالاتر از این نیست، چون بالاتر از رضا مقام نداریم. آن هم رضا به قضاء الله. آن هم رضا به قضاء الله در سنگینترین ابتلائات عالم است. انسان باید به جایی برسد که خون امام حسین(ع)، خون او باشد.
بالاترین درجات قرب
در زیارت عاشورا می خوانیم: «وَ أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِي [ثَارَكُمْ] مَعَ إِمَامٍ هُدًى [مَهْدِيٍ] ظَاهِرٍ نَاطِقٍ».[11]این¬قدر آدم رشد می¬کند که گویی خون، خون اوست. حالا این باید معنا بشود که ثاری یعنی چه. بعد این انسانی که مبتلا شده بگوید الحمدلله. الحمدلله گفتن زینب کبری، یعنی کمال رشد. بسیاری الحمدلله میگفتند. ابن زیاد هم میگفت: الحمدلله، دیدی خدا چه کاری سر امام حسین علیه السلام آورد. این حمد، لعن دارد. خدا به خاطر این حمد لعنتش میکند، ولی زینب کبری میگوید: «مارأيتُ إلّا جميلًا! الحمد لله».[12]آن الحمدلله بالاترین درجات قرب است. اصلاً درجه¬ای بالاتر از این نیست. سلوکی بالاتر از این نیست. رشدی بالاتر از این نیست که انسان بلای امیرالمؤمنین علیه السلام را لمس کند و در عین حال بگوید الحمدلله. نه الحمدلله بر این که من مبتلا شدم، الحمدلله بر کاری که تو با ولی¬ات داری میکنی. «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُكَ فِي أَوْلِيَائِكَ».[13]این کار همه کس نیست.
بلای ولی خدا
اگر معنای حمد این بود که من به دشمن بگویم، دست مریزاد، این لعن میآورد. اگر معنایش این بود که من بیرون ایستادهام و الحمدلله میگویم، گاهی این لعن میآورد. کسی که در کوره بلای ولی خدا بسوزد، روزی همه کس نیست. این بالاترین درجه رضاست. رضا، بالاترین درجه رشد انسان است که در روایات متعدد داریم: «أَعْلَى دَرَجَةِ الزُّهْدِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْوَرَعِ أَدْنَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ وَ أَعْلَى دَرَجَةِ الْيَقِينِ أَدْنَى دَرَجَةِ الرِّضَا». [14]
بالاترین درجات یقین
بالاترین درجات یقین، اولین درجات رضاست. کمترین چیزی که خدا بین بندگانش تقسیم کرده، یقین است.
در روایت است که عرض کردند به نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم که عیسی مسیح، روی آب راه میرفت. حضرت فرمودند: اگر یقینش بیشتر بود، روی هوا هم راه میرفت. بالاترین درجه رضا، رضا به بلاء الله نسبت به اولیاست. اگر انسان بلای خدا را نسبت به اولیایش درک کند و از درک راضی باشد، این بالاترین درجه است. مقامی بالاتر از این برای غیر معصوم نیست. باید در بلا وارد و گداخته شویم، مثل سلمان، مثل اصحاب سیدالشهدا.
جز زیبایی، چیزی ندیدم
ابن¬زیاد میگوید: «كيف رأيتِ صنع اللّه بأخيك وأهل بيتك».[15]کار خدا را چگونه دیدی؟ زینب کبری بلافاصله میگوید: «مارأيتُ إلّا جميلًا».[16]من جز زیبایی ندیدم. کار خدا همهاش زیباست. شما مستحق لعن¬اید. خدا باید حمد شود، چرا که مستحق حمد است. حتی در کاری که با سید الشهدا کرده است.
ربوبیت خدا در عاشورا
سومین نکته در صحنههایی مثل عاشورا، ربوبیت خداست. خدا رب¬العالمین است و در این صحنه دارد، ولی خودش را سرپرستی میکند و رشد میدهد که اصلیترین ربوبیت خدا همین است. خدا رب همه عالم است، ولی ربوبیتش نسبت به نبی اکرم، محور ربوبیت کل عالم است. متناسب با پرورش حضرت ختمی مرتبت است که همه عالم را رشد میدهد. این ربوبیت زیباترین ربوبیت خداست.
تماشای ربوبیت خدا
وقتی خدای متعال یک گل را میشکوفاند، اگر کسی بفهمد، لذت میبرد و خدا را حمد میکند و میگوید الحمدلله. این گل زیبا دارد میروید. آدم در بهار به طبیعت برود، ربوبیت خدا را ببیند، چقدر خدا را حمد میکند؟ چقدر زیباست؟ چقدر خدا با لطافت، این نباتات را میرویاند؟ اگر کسی بتواند این ربوبیت را درک بکند، غرق در نشاط میشود. هیچ چیزی به این اندازه انسان را به نشاط نمیآورد که انسان زیبایی کار خدا را ببیند، زیباترین جلوه ربوبیت خدا آن¬جاست. از این زیباتر ما نداریم. همه ربوبیتهای خدا زیباست.
بلای جمیل الهی
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللَّهِ أَبَدا مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ [لِزِيَارَتِكَ] السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ [وَ عَلَى أَوْلادِ الْحُسَيْنِ] وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ».[17]
این بلای جمیل الهی، خیلی سنگین بود و به عظمت و سنگینی این مصیبت، شاید هیچ مصیبتی نداشته باشیم. اگر خدای متعال قلبی را لایق بداند و جلوههایی از این مصیبت را در این قلب تجلی بدهد، همه شیرینیهای دنیا در ذائقهاش تلخ میشود، یعنی زاهد میشود و اگر میگویند بلا آدم را به زهد میرساند، بلای امام حسین علیه السلام زودتر از همه انسان را زاهد می¬کند.
تأثیر اشک
میگویند یک قطره اشک آدم را پاک میکند، برای همین است. محبت دنیا را میبرد. همه بلاها محبت دنیا را میبرد. اگر کسی بلای امام حسین علیه السلام را درک کرد، خیلی زود زاهد و فارغ از دنیا میشود. اگر خدای متعال جلوهای از این مصیبتها را در دل انسان بیندازد و قلوب را قابل کند، انسان به سرعت نور حرکت میکند، ولی در همه این مصیبتهای سنگین شاید هیچ مصیبتی به سنگینی وداع سید الشهدا علیه السلام نباشد.
پیغامی برای علامه مجلسی
نقل شده که حضرت فاطمه (س) به علامه مجلسی پیغام دادند که آن مصیبتی از فرزندم را بخوان که جدایی او از خیمهها و وداعش با اهل بیتش در آن ذکر میشود. خیلی مصیبت فوقالعادهای ¬است، اگر تحمل مصیبت اهل بیت برای ما سخت است، هزار و اندی سال از این اسارت گذشته است. وقتی یاد از اسارت زینب کبری میکنیم، قلوب¬مان زیر و رو میشود. امام حسین علیه السلام میخواهد عزیزانش را تنها بگذارد، در میان یک بیابان دشمن.
دشواری اسارت
به آن¬ها می¬گوید: عزیزان من، اسارت سخت است. مواظب باشید حرفی نزنید که خدا از شما ناراضی بشود. همه مصیبتهای خودشان را فراموش کردند. فقط مصیبت امام حسین علیه السلام در خاطرشان است. شنیدید حتی آن دختر سه ساله امام حسین علیه السلام وقتی این سر مطهر را در آغوش گرفت، عرض میکند: «يا أبتاه من ذا الذي قطع وريدك». [18]
زینب در گودی قتل¬گاه
وقتی زینب کبری در گودی قتل¬گاه میآید، اصلاً مصیبت خودش را فراموش میکند. همه عالم برای زینب کبری گریه میکنند، ولی او برای امام حسین علیه السلام گریه میکند. وقتی این وداع زینب کبری (س) را نقل میکنی، همه برای زینب کبری گریه میکنند، ولی زینب کبری در این وداع برای امام حسین علیه السلام گریه میکرد. احساس میکنند آخرین دیدار آن¬هاست. اگر حضرت یک سفر میرفت، سفری که امنیت داشت، این¬قدر غصه نمیخوردند. عزیز جانشان دارد از آن¬ها جدا میشود و میرود در میان سی¬هزار دشمن. میدانند این آخرین لحظهای ¬است که اگر حضرت برود، برنمیگردد و آماج تیر و نیزههای دشمن قرار میگیرد.
پرسش بی¬بی سکینه
وقتی ذوالجناح کنار خیمه آمد، سؤالی که دختر بزرگوار امام حسین، بیبی سکینه علیها السلام کرد، این است که به بابام آب دادند یا تشنه سر بریدند؟ وقتی امام حسین میخواهد وداع کند، همه اینها هستند. امام سجاد فرمودند: برای وداع آخر وقتی پدرم آمد، چشمم را باز کردم و دیدم بدنش در محاصره تیرهاست. آن¬قدر این بدن مجروح است که با هر نفسی که میکشد، خون از زرهاش بیرون میزند. حالا ببینید امام حسین علیه السلام برای وداع آمده، در حالی که مجروح و تشنه است. این آخرین دیدار است. لذا دور امام حسین حلقه زدهاند. دلشان نمیآید از امام حسین جدا شوند. شاید همه این گفت-وگوها برای این است، و الا بیبی سکینه نمیداند که اجازه نمیدهند امام حسین علیه السلام به مدینه برگردد.
شما را به خدا میسپارم
خدای متعال به موسی میگوید: این چیست در دستت؟ میگوید: «قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمي وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى».[19] این همه که طول و تطویل ندارد، که چیست؟ عصاست. گفتند: میخواهد با خدا حرف بزند.
یاران نمیخواستند دل از امام حسین علیه السلام بکنند. همه مسئله این است که میخواستند با امام حسین علیه السلام حرف بزنند. فرمود: «لو تُرك القطا لنام».[20] اگر این¬ها میگذاشتند، ما از مدینه بیرون نمیآمدیم. این¬ها دیگر به ما اجازه نمیدهند، من شما را به مدینه برگردانم. عرض کرد: بابا ما را به چه کسی میسپاری، در این بیابان. فرمود: شما را به خدا میسپارم. عزیزانش را به خدا سپرد. توصیهها را کرد: بروید در خیمه و پرده خیمه را بیندازید و دیگر از خیمهها بیرون نیایید، چون یک بیابان دشمن هست و محرمی برای شما نمانده.
تیرباران خیمه¬ها
در مقاتل هست که امام حسین علیه السلام داشت با بچههایش خداحافظی میکرد. این¬ها دورش حلقه زدند و گفت¬وگو میکنند و می¬گریند و با امام حسین علیه السلام خداحافظی میکنند. عمر سعد به لشکریانش دستور داد به او مهلت ندهید و خداحافظی بکنید. لذا طوری خیمهها را تیرباران کردند که تیرها به طناب خیمهها رسید. حضرت به سرعت از خیمههایش فاصله گرفت. بچهها نتوانستند بیایند در آغوش بابا بنشینند و خوب با امام حسین علیه السلام خداحافظی کنند. این غصه روی دل عزیزان امام حسین علیه السلام باقی ماند.
بچه¬ها را به خیمه ببرید
نوشته¬اند: بیبی از خیمهها جدا شد. امام از خواهرش زینب کمک گرفت. خواهرم مرا کمک کن و این بچهها را ببر در خیمه. گویا وقتی امام حسین علیه السلام میرفت، این¬ها دنبال امام حسین علیه السلام دویدند.
بیبی تلاش کرد و بچهها را برد به خیمه، ولی دیدند خود زینب دنبال امام حسین علیه السلام میدود. «مهلًا مهلا، يا ابن الزّهرا». [21]
وداع امام با خواهرش
حضرت توقف کرد. وداع آخر انجام شد. زیر گلوی امام حسین علیه السلام را بوسید. دل از امام حسین علیه السلام برنمیدارد. نمیدانم امام حسین علیه السلام چه کرد. چگونه زینب را آماده کرد. از زینب جدا شد. یک¬طوری آمادهاش کرد که وقتی بالای بلندی آمد و نگاه کرد، دید دشمن، امام حسین علیه السلام را محاصره کردهاند و این زینبی که دیشب، شب عاشورا وقتی شنید امام حسین علیه السلام فرمود: خواهرم همه اهل آسمانها رفتهاند، من هم میروم. تحمل نکرد و بی¬تاب شد و غش کرد. نمیدانم حضرت چه کرد با این قلب که آماده شد. امام حسین علیه السلام به طرف میدان رفت. دیگر امام حسین علیه السلام را ندیدند. تا آن موقعی که دنبال ذوالجناح آمدند بالای بلندی. ای کاش نمیآمدند. چرا که دشمن بر آنها سبقت گرفته بود. شمر زودتر آمده بود در گودی قتل¬گاه. آن¬قدر صحنه سنگین بود که بیبی دو عالم دستهایش را بالای سر گذاشت. فرمود: آیا بین شما یک مسلمان پیدا نمیشود؟
________________________________________
[1] زمينههاى قيام امام حسين(ع)، جمعی ازنویسندگان، ج2، ص211،
[2] عاشوراشناسى، جمعی ازنویسندگان، ص 268.
[3] زمينههاى قيام امام حسين(ع)(ج1)/ جمعی ازنویسندگان /282،
[4] مفاتيحالجنان، شیخ عباس قمی،ج1،ص76، دعاى مشلول ...، ص 74.
[5] ترجمهاخلاق، سیدعبدالله شبر،ج1، ص89، فصل شانزدهم سجده ... ص 88.
[6] مفاتيحالجنان، شیخ عباس قمی، ص 458.
[7] همان، ص 532.
[8] بلاغ عاشورا، الشیخ جوادمحدثی، ص 143.
[9] يوسف : 84 .
[10] پژوهشى در مقتلهاى فارسى، جمعی از نویسندگان، ص33.
[11] مفاتيحالجنان، شیخ عباس قمی، ج1، ص457.
[12] معالركب الحسينى، محمدجعفرطبسی، ص126.
[13] مفاتيحالجنان، شیخ عباس قمی،ج1، ص532.
[14] الكافي، شیخ کلینی،ج2، ص62، باب الرضا بالقضاء ...، ص 60.
[15] معالركب الحسينى ، محمدجعفرطبسی ، ص126.
[16] همان.
[17] مفاتيحالجنان، ص 458.
[18] معالركب الحسينى، محمدامین امینی، ص220 .
[19] طه : 18.
[20] معالركب الحسينى ، عزت الله مولایی 148 .
[21] فرهنگ عاشورا، جمعی از نویسندگان، ص 176.