شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

 

 معصومين عليهم اسلام ، معدن خيرات الهي در زمين
 
«إِنْ ذُكِرَ الْخَيرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»[1]
 
امام هادي عليه السلام مي فرمايند: سرچشمه همه خيرات وجود مقدس معصومين عليهم السلام هستند؛ يعني ابتدا و انتهاي همه خيرات به وجود مقدس معصومين باز مي گردد. بايد ايمان بياوريم که خداي متعال مبدأ همه خوبي هاست و هيچ شري در اين وجود مقدس نيست. و الّا اگر خداي نکرده انسان در باطنش در اين باره ترديد يا شبهه اي داشته باشد طبيعي است که نمي تواند هيچ وقت از خداي متعال راضي باشد و احساس امنيت کند. در قرآن آمده است: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها»[2] قبل از طلوع و غروب خورشيد، پروردگارت را تسبيح بگو. خداي متعال مي فرمايد، قبل از طلوع خورشيد و قبل از غروب آفتاب «وَ مِنْ آناءِ اللَّيلِ لحظات شب وَأَطْرافَ النَّهارِ»[3] و کناره ها و کارهاي روز، خداي متعال را تسبيح بگو. «لَعَلَّكَ تَرْضى»[4] شايد به مقام رضا برسي.
 
تسبيح و تنزيه خداوند، مقدمه رسيدن به مقام رضا
 
انسان بايد به اين نکته برسد که خداي متعال جز خير نيست و هيچ نقصي ندارد. ما بايد خداي متعال را از دو چيز تنزيه کنيم: يکي از نقص که در روايات توحيدي فراوان به آن اشاره شده. خداوند از هر درکي که بوي تشبيه به مخلوقات را مي دهد مبراست. دوم از عيب. هيچ عيب و شري در خداي متعال وجود ندارد. تسبيح ها خود مراتب و درجاتي دارند. تسبيح و تنزيه خداي متعال مقدمه ايمان آوردن انسان است. مقدمه رضايت به خداوندگاري او. به تقديري که او رقم زده است.
 
تمام کارهاي خداوند خير است
 
بعضي گمان مي کنند مبدأ رضا، عجزِ آدم است. اگر به جايي رسيد و احساس کرد کاري از او ساخته نيست، ديگر نمي تواند در اين زمينه کمترين دخالتي بکند. رضا ناشي از عجز نيست، رضا ناشي از احساس جمال است. اگر انسان به اين درک رسيد که همه کارهاي او خير است، مي تواند راضي باشد. اين انسان از همه چيز بهره مند مي شود. او در هر صورت شاکر است و همه چيز را خير مي بيند. هر چه که از سوي خداي متعال به او برسد را خير مي داند؛ مريضي يا سلامتي فرقي نمي کند.
 
عافيت، ثمره انفاق در راه خدا
 
«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيرُ مَنُوعاً»[5] ؛ به یقین انسان حریص و كم طاقت آفریده شد هنگامی كه بدی به او رسد بی ‌تابی می ‌كند، و هنگامی كه خوبی به او برسد مانع دیگران می ‌شود. سختي که مي آيد، تحمل مي رود، سختي را که برمي دارند، عافيت مي آيد. شايد در اين عافيت بهره مند باشيم. آن هم بهره معنوي.
 
گاهي به جاي اينکه اين خيرات  يعني آبرو، مال، جواني و هر امکاني که به او دادند را صرف خداي متعال بکند، از اين کار مي پرهيزد. او نمي تواند اين خير را برگرداند. وقتي آدم در وسط دريا قرار مي گيرد، بايد مالش را بياندازد تا خودش سالم بماند. همه عالم اين گونه است. خداي متعال لحظه به لحظه امکاناتي را به انسان مي دهد، ولي باز هم به سرعت اين امکانات را رد مي کند تا خودش سالم بماند.
 
شايد معناي اين آيه نوراني قرآن اين است؛ مي فرمايد: «مَثَلُ الَّذينَ ينْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»[6] آن کساني که مالشان را در مسير رضاي خدا انفاق مي کنند خودشان را صاحب قدم مي دانند. اگر اين مال را در راه خدا ندهي، آدم را متزلزل مي کند.
 
مقام عبوديت يعني مقام رضا
 
در روايات مي خوانيم که حضرت فرمود: تعجب مي کنم از مؤمن که اگر همه دنيا را به او بدهند، بهره مند مي شود و ضرر نمي کند. براي انسان راضي هر چه رقم بزني خير است و از آن بهره مند مي شود؛ چون جز خدا را نمي بيند. عبوديت هم يعني همين. مقام عبوديت يعني مقام رضا؛ يعني مقام تسبيح. اين مقام، مقدمه بهره مندي از خداي متعال است.
 
آدمي که در اين مقام قرار گرفت، از همه تقدير ها بهره مند مي شود؛ زيرا به هيچ چيز دلخوش نيست. «فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ»[7] او مطمئن است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».[8] او حتي کاري با تقدير ندارد. ما فقط به خداي متعال نياز داريم و به اولياء الهي و هدايت آنها که طريق رحمت خداي متعال هستند.
 
معصومين عليهم اسلام همواره از هر نقصي پاک هستند
 
«جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيكُمْ»[9]؛ شايد معناي اين جمله نوراني اين باشد که خداي متعال صلوات بر شما را وسيله پاکي ما قرار داده است. صلوات ظاهر و باطني دارد. در بعضي از روايات مي خوانيم که صلوات خداي متعال بر چهارده معصوم بر اين وجود مقدس بر وجود مقدس رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلم طريق تطهير است؛ يعني خداي متعال با صلوات، آنها را از هر نقصي پاک مي کند؛ «هُوَ الَّذي يصَلِّي عَلَيكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».[10]
 
صلوات خداي متعال بر ما هم اين است که «لِيخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»[11] با اين صلوات انسان از تاريکي به سمت نور خارج مي شود. صلوات بر حضرات معصومين علیهم السلام از سوي خداي متعال چنين است: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِي»[12] صلوات خداي متعال اين است که آنها را همواره در طهارت محض قرار بدهد. هيچ نقص و عيبي در آنها نيست. هيچ بدي در اين وجودهاي مقدس وجود ندارد. اين اعتقاد، مبدأ همه بهره مندي هاست، همه کساني که به مقامات رسيدند، بر اين باور بودند.
 
ترديد نداشتن در عصمت معصومين عليهم السلام، مقدمه رسيدن به ولايت
 
درباره انبياي اولوالعزم، رواياتي در بصائر الدرجات نقل کرده اند که خداي متعال مقامات ائمه معصومين علیهم السلام، به خصوص مقامات وجود مقدس امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف را عرضه کرد و از آنها اعتراف خواست. اين اعتراف به مقامات، اعتراف به قدس و طهارت نفس است. اين اعتراف مقدمه همه اين بهره مندي هاست. آنها طهارت محض اند. پس هر طهارتي ناشي از آنها باشد، چنين است. بايد ولايت آنها در وجود جاري شود تا طهارت صورت گيرد. حتي يک قطره اش همه وجود ما را سيراب مي کند.
 
براي جاري شدن آن نور و آن حقيقت و آن طهارت در وجود انسان، شرط اول اين است که انسان به طهارت محض آنها باور داشته باشد و گرنه نمي تواند بهره مند شود. کسي که خداي نکرده در وجودش ترديد هست که نکند اميرالمؤمنين علیه السلام هم ترک اولی داشته اند، چگونه مي تواند راضي باشد؟ کسي که وقتي حضرت مي گويند به ميدان برو، احساس کند که شايد حضرت اشتباه مي کنند، چگونه مي تواند به آرامش برسد؟ همه مشکل خوارج همين است. مي گويند نکند حضرت اشتباه مي کند. آنها نمي دانند که همه وجود حضرت خير است. طهارتِ محض را خداي متعال در وجود مقدسِ آنها قرار داده است.
 
تمام دستورات معصومين عليهم اسلام خير محض است
 
هنگامي که مي خواهند دست ما را بگيرند تا به ولايت خود برسانند، اگر انسان ذره اي ترديد کرد، نمي تواند همراه مالک اشتر باشد. وقتي حضرت مي گويد بزن يعني بزن. وقتي هم مي گويد برگرد، شک نکن. خير محض همين برگشتن است. با همين برگشتن، انسان به رشد مي رسد. وقتي حضرت شمشير به دست مي گيرند و هفتصد نفر يهودي بني قريضه را به دستور حضرت رسول صلّي الله عليه وآله وسلم گردن مي زنند شک نمي کنند، که اين خير محض است. اگر کمترين ترديدي کردي، آن خير در وجود انسان ديده نمي شود و بهره اي به دست نمي آيد.
 
اين خير حضرت، همه عالم را رشد مي دهد، ولي به شرط اينکه در اين فعل جز خير محض نبيني. بنابراين، اگر کمترين ترديدي در خير محض بودن در صدق محض بودن در عصمت مطلقه آن به دست آمد، مانع خير مي شود.
 
بدگماني به معصوم عليه اسلام، مقدمه شکستن بيعت
 
سلمان در ماجراي احراق بيت، در آن امتحانات سنگين که در رجال کشي روايات متعددي در اين باره وجود دارد و مرحوم مفيد هم در اختصاص آورده اند، در دلش اين عبور کرد که حضرت امير صاحب اسم اعظم است. آن هم اسم اعظم کلي. خود سلمان هم مي دانست با اين اسم اعظم مي شود چه کارها کرد. چطور شده که حضرت صبر مي کنند؟ پس کجا مي خواهند از اين اسم استفاده کنند؟ همان اسمي که وجود مقدس امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف استفاده مي کنند. صاحب الامر يعني همين. يعني آن امر الهي که «إِذا أَرادَ شَيئاً أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ»[13] همه کائنات تحت امر اوست. کسي که به اين امر رسيد همه کائنات از اين امر فرمان مي برند. «بِمَشِيتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ»[14] نبايد کسي شک کند که چرا اين اسم  را به کار نمي برند.
 
در جنگ صفين سر و دست ها جدا مي شود. دو طرف هم به حسب ظاهر مسلمانند. جنگ نهروان به حسب ظاهر دو طرف مسلمانند. جنگ جمل هم به حسب ظاهر دو طرف مسلمانند. حضرت هر کسي را که مي کشد شايد چندين نفر طفل يتيم مي شوند. انسان شک نکند. خير محض چيز ديگري نيست. اگر شک برد مقدمه جدايي است.
 
بعد از شک، بلافاصله بدگماني مي آيد. معلوم نيست، شايد حضرت کار بدي مي کند. اين بد گماني، مقدمه شکستن عهدها و بيعت هاست. «غَيرُ شَاكِّينَ وَ لَا نَاكِثِينَ وَ لَا مُرْتَابِينَ وَ لَا مُكَذِّبِينَ»[15] انسان اگر به شک رسيد، بعدش جدا شدن است  و بعدش تکذيب مي آيد.
 
تکليف، نتيجه اعتراف به مقام عصمت معصومين عليهم اسلام
 
پس انسان بايد نسبت به همه اين مقام و کون ها يقين داشته باشد. بعد بهره مندي است. عهدي که از انبياي اولوالعزم گرفتند همين بود که مقامات امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف عرضه شده و شما بايد بپذيريد. آنها صاحب العزم بودند؛ يعني با قاطعيت اعتراف کردند.
 
البته وقتي اقرار کردند، تکليف در پي مي آيد. وقتي پيغمبر اولوالعزمي آن مقامات را قبول مي کند، يعني بايد با تمام وجود مسئول باشد و همه دعوتش بايد در مسير امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف قرار بگيرد. بايد بشود سرباز امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف، با همه وجود. حتي اگر پيغمبر اولوالعزم باشد. اين نتيجه آن اقرار به مقام است. اگر کسي در عصمت مطلقه آنها ترديد کند، اين مقدمه هبوط است. اين که به ما مي گويند اينقدر صلوات بفرستيد و اين صلوات شما را نوراني مي کند به دليل آن است که صلوات، اعتراف به مقام قدسي آنهاست.
 
اتصال به سرچشمه نوراني خيرات با ذکر صلوات
 
اين روايت در کافي شريف است که فرمود: اگر شما ده صلوات بر حضرت و آلش بفرستيد، خداوند متعال صد صلوات مي فرستد. در اين آيه نيز مي خوانيم: «هُوَ الَّذي يصَلِّي عَلَيكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ».[16] اگر شما به مقامات قدسي و پاکي آنها اعتراف کرديد، آن گاه خداي متعال شما را نوراني مي کند. شما را به محيط ولايت آنها راه مي دهد. «لِيخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ، النور آل محمدٍ عليهم السلام»[17]. انسان زماني به صلوات الهي مي رسد و با صلوات الهي به نور و به حقيقت نور - که همان ولايت آنهاست - راه پيدا مي کند که خودش اهل صلوات بر اين حضرات معصومين باشد. بنابراين، اعتراف شرط رسيدن به طهارت است. «جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيةً لَنَا».[18] رشد مي آورد، «كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا».[19]
 
معصومين عليهم اسلام سرآغاز خيرات در عالم
 
در اين فراز نوراني از زيارت جامعه کبيره، همين معنا درباره معصومين مورد توجه قرار گرفته که: «إِنْ ذُكِرَ الْخَيرُ، كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ».[20] هفت ويژگي است. سرآغاز خير شما هستيد. خير با شما در عالم آغاز شده. حالا که با شما آغاز شده، آيا مستقل از شما خير به ديگري داده شده است؟ نه فقط با شما آغاز شده است. بعد به ديگران جداگانه داده اند؟ بله. در خيرات هيچ حساب جداگانه اي باز نکرده اند. اصل خير هم به شما بازمي گردد. طبيعتاً فرع خير هم به شما بر مي گردد.
 
آنهايي از ولايت بهره مندند که از نماز، به اميرالمؤمنين علیه السلام مي رسند. کسي که نماز و روزه اش او را به اميرالمؤمنين علیه السلام نمي رساند، چه بهره اي مي برد؟ نماز راه رسيدن به عبوديت است. گفته اند نماز بخوان که عبد شوي. نماز بخوان که خُلق استکبار از تو برداشته شود، تا نور الهي در وجودت بيايد. اصل اين نماز از خداست. بعد هم خيري در نماز به مؤمن مي رسد. حالت توجهي به انسان مي دهند. حالت خضوع و سجده و حمد و تسبيحي به انسان مي دهند. اين از طرف خداي متعال است. اين حالت تسبيح، انسان را به خدا بر مي گرداند. هم از اوست و هم به سوي اوست. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيهِ راجِعُونَ»،[21] همه عالم اينگونه است. هم از اوست و هم به سوي او باز مي گردد.
 
معصومين عليهم اسلام، شجره طيبه
 
خيرات از معصوم علیه السلام ناشي مي شود و معصوم اصل خير است. شجره طيبه است. بنابراين، در قرآن ديديد که خداي متعال وقتي شجره طيبه را توضيح مي دهد، روايات مي فرمايد اين شجره طيبه معصومين علیهم السلام هستند. ريشه اين درخت از آن يک نفر است. تنه اصلي اش اميرالمؤمنين علیه السلام است. شاخ و برگ اين درخت، برگ هاي اين درخت، مؤمنين اند.[22]
 
توحيد در همه عالم جاري است
 
حتي در عالم دنيا هم اين گونه است. اين روايات هم ناظر به ظاهر است و هم ناظر به باطن. «مَثَلاً كَلِمَةً طَيبَةً كَشَجَرَةٍ طَيبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتي‏ أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها».[23] اين کلمه طيبه، همان کلمه لا اله الله است که خداي متعال اين کلمه را به وسيله فرشته مقدس در عالم جاري مي کند. «فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ».[24] کلمه لا اله الله در همه عالم ظاهر است. توحيد در همه عالم جاري است. «هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ».[25] اهل توحيد به هر کجا نگاه مي کنند مي بينند لا اله الله. او عالم را اداره مي کند.
 
معصومين عليهم اسلام مظاهر توحيد خداي متعال
 
چگونه عالم را اداره مي کند؟ «فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَكَ وَ أَرْضَكَ حَتَّى ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ».[26] خداي متعال به وسيله اين اسماء حسني عالم را پر کرده است. آن گاه ظهور کلمه توحيد واقع شده است. ائمه معصومين علیهم السلام، مظاهر توحيد خداي متعال هستند. طبيعتاً ريشه اين درخت طيبه و اصل اين درخت طيبه و کلمه توحيد، اينها هستند. بقيه، فروع آنها هستند.
 
مؤمن شاخه اي از شجره طيبه
 
هر پيغمبري، هر مؤمني نيتش فرع بر خودش است: «نِيةُ الْمُؤْمِنِ خَيرٌ مِنْ عَمَلِه»،[27] هم عملش فرع بر آنهاست و هم خودش فرع بر آنهاست. عمل مؤمن، فرع بر نيتش است. نيت يعني آن چيزي که در درون انسان شکل مي گيرد. آن شاکله اي که پيدا کرده است و شالکه خودش، فرع بر اولياء معصوم است.
 
پس مؤمن خودش فرع اين درخت است، برگ اين درخت است، اعمالش فروع خودش هستند. شما يک مؤمن را وقتي که ببينيد، يک باغستان است. اعمالش شاخ و برگ او هستند، گل هاي اين بوستان هستند. صفاتش همين طور. مؤمن خودش واقعاً يک بوستان الهي است که اگر کسي کنار مؤمن بنشيند، عطر گل هاي مختلف را استشمام مي کند. عطر نماز، روزه، جود، بخشش، رضا؛ پس آرام مي گيرد. کافر برعکس. يک مزبله است. کسي که کنارش بنشيند، از هر ناحيه اي بوي تعفن احساس مي کند.
 
وجود مؤمن براي معصوم است
 
مؤمن، خودش و وجودش از خيراتي است که خداوند متعال به نبي اکرم عنايت کردند. «لَوْلَاكَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ».[28] چشم ما، خير است و فرع ماست. اگر مؤمن نباشد، چشم را خدا خلق نمي کند. عبادت که مي کنيد، او هم رشد مي کند. ولي اين چشم را براي مؤمن خلق کردند، اين زبان را براي مؤمن خلق کردند. خود مؤمن را براي نبي اکرم خلق کردند. سلمان را خدا براي اميرالمؤمنين علیه السلام خلق کرد. حالا بعضي روايات هست که ديگر مجالي براي خواندنش نيست. خداي متعال مؤمن را براي آنها آفريده، پس مؤمن اگر خير است، اين طور نيست که يک خير مستقل است؛ از فروع آنهاست. عمل مؤمن اگر خير است، از فروع آنهاست. مؤمن وجودش براي معصوم خلق شده است. همه خيرات، همه فروع آنها هستند. بنابراين، اينطور نيست که اصلش را به آنها بدهند و فرعش را به ديگري بدهند. فرعش را هم به آنها دادند. خير از آن آنها خلق شده است.
 
صلوات، منشأ خيرات
 
پس هر خيري در عالم به احدي مي رسد، از برکت صلوات بر وجود مقدس رسول الله است. شايد اينکه مي گويند صلوات مبدأ استجابت دعاست، همين است. چون اگر بخواهند به کسي چيزي بدهند، بايد بر حضرت صلوات بفرستد. با آن صلوات است که چيزي به دست مي آيد. مثل اينکه شما براي مؤمنين سفره مي اندازيد، بعد کنارش ممکن است خيلي هاي ديگر بهره مند شوند. اين اصلش مال اوست. شما سفره مي اندازيد، پرنده ها هم مي خورند. سفره را براي پرنده ها که نمي اندازند. البته اين تشبيه ها ناقص است. «إِنْ ذُكِرَ الْخَيرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ»،[29] اگر کسي مي خواهد به معدن خير هم برسد، دست به سرچشمه ها پيدا کند، بايد از اين فروع حرکت کند تا به سرچشمه ها برسد.
 
ولايت، باطن نماز است
 
«أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»،[30] نماز بخوان که به نبي اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم راه پيدا کني. به آن حريم راهت بدهند. چطور چهار هزار سال نماز خوانده و با حضرت مي جنگد؟ خدايا به پيامبر قدرت دادي به من هم جنود بده. مي خواهم با آن بجنگم. اين  چه نمازي خوانده است؟ فرق نماز با نماز همين است؛ فرمودند اگر اين قدر سجده کند که گردنش جدا بشود باز هم با دشمني تو به درد نمي خورد و با روي، در آتش جهنم است. اين که نماز نمي خواند. نماز فرع اميرالمؤمنين علیه السلام است.
 
«إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»،[31] حقيقتش اين است که «أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَيتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيتَ عَنِ الْمُنْكَرِ»،[32] نهي از منکر کار سيدالشهداست. نماز ما اگر فرع سيدالشهدا شد، ما را از فحشا نهي مي کند. هر کجا نورانيت ولايت آمد، آنجا نهي از فحشا مي کند. به همين دليل هم هست که اين ولايت «کفارۀً لذنوبنا» است. وقتي ولايت بود، انسان از باطنش، ناهي از فحشاست. نمي شود ولايت باشد، نهي از فحشا نباشد. هر کجا نور سيد الشهدا هست، نهي از فحشا هم هست. آنوقت چطور مي شود جايي نور سيدالشهدا باشد و انسان گناه کند؟
 
تمام خيرات از فروع معصومين عليهم اسلام هستند
 
پس حضرات معصومين عليهم السلام اصل همه خيرات اند. خيرات فروع است.از اين فروع بايد حرکت کرد به اصول رسيد. به معدن رسيد. جوري نماز بخواني که انسان به حقيقت برسد. در روايات باب استطاعت را در کافي ببينيد. حقيقت عالم با آن کلمه ذکر آغاز مي شود.
 
«السَّلَامُ عَلَى شَجَرَةِ طُوبَى»،[33] اميرالمؤمنين عليه السلام درباره شجره طوبي، روايتي را نقل مي کنند که درختي است که شاخ و برگش در عالم بالاست. بعضي ها به يک شاخه اش متمسک اند و بعضي ها به دو و بعضي ها بيشتر . اگر گرفتيد، شما را جذب مي کند و به اصل توحيد و حقيقت ولايت مي رساند. فرمود: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ».[34] ما اصل هر خيري هستيم، همه نيکي ها از فروع ماست. بعد فرمود: «و فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيامُ وَ كَظْمُ الْغَيظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِي‏ءِ»[35] اصل خير ما هستيم، فروع بر از فروع ماست. هر کسي به توحيد مي رسد، از فروع آنهاست. هر کسي به توحيد مي رسد اين رسيدن به توحيد براي ديگران از فروع ولايت آنهاست. اگر کسي به خير رسيد، به فروع آنها هم رسيده است.
 
ذکر مصيبت حضرت علي اکبر عليه السلام
 
«السلام عليک يا اباعبدالله صلي الله عليک يا اباعبدالله صلي الله عليک يا اباعبدالله صلي الله عليک يا اباعبدالله السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين».[36]
 
ماهم فتاده بر خاک
 
با جسم پاره پاره
 
اي اشک ها بريزيد
 
از ديده چون ستاره
 
ماهم فتاده بر خاک
 
ديدم که خصم ناپاک
 
با تيغ زخم مي زد
 
بر زخم او دوباره
 
شايد اين ترجمه همان «لو قطعت بالسيف إرباً إرباً»؛[37] اين قدر اين بدن زخم خورده بود که جاي سالمي برايش باقي نمانده بود. وقتي مي خواستند دوباره ضربه بزنند، اين ضربه ها به زخم هاي کهنه مي خورد.
 
در پيش چشم دشمن
 
بر زخمت اي گل من
 
جز اشک نيست مرهم
 
جز آه نيست چاره
 
نشست کنار بدن علي. مقاتل نوشتند ديگر توان نداشت. «فَبَكَى الْحُسَينُ لِقَتْلِهِ بُكَاءً شَدِيداً».[38] خون  را از دهان علي پاک کرد. از عمق وجود صدا زد ولدي علي، ولدي علي.
 
خنديد قاتل تو
 
بر اشک ديده من
 
با آن که خون بر آمد
 
از قلب سنگ خارا
 
وقتي لبت مکيدم
 
آه از جگر کشيدم «الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي،الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي».[39]
 
جاي نفس برون ريخت
 
از سينه ام شراره
 
اي جان رفته از دست
 
بگشا دو ديده از هم
 
جاني بده به بابا
 
حتي به يک اشاره
 
علي جان يک کلمه با من حرف بزن؛
 
سخني گو و دلم را خوش کن
 
تو که آتش زده اي خاموش کن
 
دشمن چنين پسندد
 
استاده و بخندد
 
فرزند ديده بندد
 
بابا کند نظاره
 
چون ماه نو خميدم
 
با چشم خيس ديدم
 
خورشيد غرق خون را
 
در يک فلک ستاره
 
زخم هاي بدنش از ستاره هاي آسمان افزون بود. «فقطّعوه بأسيافهم إرباً إربا.»[40] «السَّلَامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتِينِ».[41] رگ دلش را بريدند. بي جهت نبود صدا زد: «ثمّ أقبل مع فتيانه إلى ابنه فقال: إحملوا أخاكم».[42] جوانان بني هاشم بياييد، علي را بر در خيمه رسانيد، خدا داند که من طاقت ندارم، علي را بر در خيمه رسانم. صلي عليک يا بقية الله «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيهِ قالُوا يا أَيّهَا الْعَزيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَينا».[43]
 
________________________________________
 
[1]. من ‏لايحضره ‏الفقيه، شيخ صدوق، ج 2، 615 ، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع ...، ص‏.
 
[2]. طه: 130.
 
[3]. همان.
 
[4]. همان.
 
[5]. المعارج: 19، 20، 21.
 
[6]. البقره: 265.
 
[7]. وسائل‏الشيعة، شيخ حرعاملي، 14، 395، 30، باب استحباب زيارة أمير المؤمنين‏.
 
[8]. الرعد: 28.
 
[9]. من‏لايحضره‏الفقيه، شيخ صدوق، ج 2، 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع، ...، ص‏.
 
[10]. الاحزاب: 43.
 
[11]. همان.
 
[12]. الاحزاب: 56.
 
[13]. يس: 82.
 
[14]. بحارالأنوار، مجلسي، ج 92، 229، باب 107، الأدعية و الأحراز لدفع كيد.
 
[15]. بحارالأنوار، مجلسي، 53، 187، باب 31، ما خرج من توقيعاته ع.
 
[16]. الاحزاب: 43.
 
[17]. همان، سوره مائده.
 
[18]. من‏لايحضره‏الفقيه، شيخ صدوق، ج 2، 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع.
 
[19]. همان.
 
[20]. تهذيب‏الأحكام، شيخ طوسي، ج 6 ، 99، 46، باب زيارة جامعة لسائر المشاهد ع.
 
[21]. البقره: 156.
 
[22]. بحارالانوار ج24 ص384 و تفسیر امام حسن عسکری ص592.
 
[23]. ابراهيم: 24، 25.
 
[24]. بحارالانوار، مجلسي، ج 95، 392، باب 23، اعمال مطلق ايام شهر رجب و ل.
 
[25]. الزخرف: 84.
 
[26]. بحارالأنوار، مجلسي، ج 95، 392، باب 23، أعمال مطلق أيام شهر رجب و ل.
 
[27]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسي، ج‏ 67، 189، باب 53 النية و شرائطها و مراتبها و كمالها و ثوابها و أن قبول العمل نادر ...،  ص 185.
 
[28]. بحارالأنوار، مجلسي، 15، 27، باب 1، بدء خلقه و ما جري له في المي.
 
[29]. تهذيب‏الأحكام، شيخ طوسي، 6، 99، 46، باب زيارة جامعة لسائر المشاهد ع.
 
[30]. طه: 14.
 
[31]. الكافي، شيخ کليني، ج 2، 598، كتاب فضل القرآن، ص 596.
 
[32]. الكافي، شيخ کليني، 4، 570، دعاء آخر عند قبر أمير المؤمنين ع.
 
[33]. بحارالأنوار، مجلسي، 97، 305، باب 4، زياراته صلوات الله عليه المط.
 
[34]. الكافي، شيخ کليني، 8، 242، حديث القباب، ص 231.
 
[35]. همان.
 
[36]. مفتايح الجنان، زيارت عاشورا.
 
[37]. بحارالأنوار، مجلسي، 42، 290، باب 127، كيفية شهادته ع و وصيته و... .
 
[38]. همان.
 
[39]. اللهوف علي قتلي الطفوف، سيدبن طاووس، 117، المسلك الثاني في وصف حال القتال و ما يقرب من تلك الحال.
 
[40]. مع‏الركب الحسيني (ج‏4)، عزت الله مولايي، 361، مقتل علي الأكبر عليه السلام، ص 355.
 
[41]. بحارالأنوار، مجلسي، ج 98، 235، باب 18، زياراته صلوات الله عليه المطلقه ... .
 
[42]. مع‏الركب الحسيني (ج‏4)، عزت الله مولايي، 361، مقتل علي الأكبر عليه السلام، ص 355.
 
[43]. يوسف: 88.
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group