تبیین ارتباط ائمه علیهم السلام با مؤمنین با تکیه بر معنای «عناصر الابرار»
متن زیر جلسه ششم سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام محرم الحرام سال 92 در «حسینیه شجاع فر» ایراد فرموده اند که در تاریخ 19 آبان ماه برگزار شده است. در این جلسه با شرح فرازی از زیارت جامعه کبیره به بیان ارتباط روحی و جسمی امام(ع) با مؤمن پرداخته شده است. ایشان پیرامون فراز «عناصر االابرار» از آیات و روایات بیان می دارند که ائمه علیهم السلام عناصر وجودی ابرار را تشکیل می دهند. سپس با بیان اینکه ابرار به کسانی می گویند که اهل نیکی و انجام عمل نیک هستند و در روایات منظور از ابرار ائمه علیهم السلام و در رتبه بعد شیعیان هستند. ایشان در ادامه بیان می کنند که ما دو عالم داریم؛ یکی عالم عقل که نور است و از وجود نبی اکرم(ص) و اهل بیت(ع) نشأت می گیرد و دیگری عالم جهل که ظلمات است. هنگامی که مؤمن وارد باب ولایت و توحید یعنی همان عالم عقل می شود و مقام ولایت را تحمل می کند انوار ولایت در او بروز می کند، همه وجودش ذوب در امام و ولایت می شود. سپس با طی مراحل طاعت و بندگی همه وجودش به وجود مقدس ائمه علیهم السلام ملحق می شود و این همان مرحله فنا فی الله است.
در یکی از فرازهای زیارت جامعه کبیره آمده که ائمه علیهم السلام «عناصر الأبرار و دعائم الأخیار و أرکان البلاد» هستند. برای پی بردن به این که ائمه علیهم السلام عناصر الابرارند یعنی چه، ابتدا به طور جداگانه واژه های عناصر و ابرار را بررسی کرده، سپس به بیان معنای عناصر الابرار می پردازیم.
لغت «أبرار» در لغت جمع «بَر»، به معنای کسی است که اهل بِرّ و نیکی می باشد. و در اصطلاح قرآن، أبرار جمع خاصی هستند که درباره آنان چنین آمده: «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ»(انفطار/13) و نیز «كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ»(مطففین/18) طبق این آیات ابرار در مقابل فجار هستند که مقام آن ها مقام علیین و رفعت و رهایی است بر عکس مقام فجار که مقام زندان و سجن است.
تعریف مقام و جایگاه ابرار و عاقبت آنها
در روایات ابرار به ائمه تفسیر شده است و بعد هم به شیعیان آنها که آنها ذیل ائمه قرار می گیرند. در قرآن توصیف ابرار شده است که در سوره های مختلفی از قرآن ابرار و جایگاه آنان توصیف شده است از جمله در این آیه ها «إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً»(انسان/5) همانا نیکان همواره از جامی می نوشند که نوشیدنی اش آمیخته به کافور است. چشمه هایی که عبادالله آن را به دلخواه خودشان هر گونه که بخواهند جاری می نمایند. پس ابرار هم می نوشند و هم می نوشانند. البته برخی از مفسرین «یشرب بها» را «یشرب منها» تفسیر کرده اند و گفته اند عبادالله از این چشمه ها می نوشند، ولی ظاهرا یشرب بها است؛ یعنی نه که می نوشند بلکه می نوشانند و ساقی هستند و دلیل آن هم این است که تفجیر و جوشش این چشمه ها را خودشان می کنند. پس ابرار ائمه هستند و بعد هم شیعیان ایشان که ذیل ایشان تعریف می شوند. ائمه آنها را راهبری می کنند و به آنها از چشمه هایی می نوشانند که هم علم و معرفت و طهارت است.
البته چشمه ها و نهر های بهشتی ظاهرش چشمه و نهر است ولی در اصل همه علم و معرفت و طهارت است. در روایت فرمود: تسنیم را خداوند در مقابل کوثر به امیر المومنین(ع) داده که نهری است بر در بهشت و مؤمنین قبل از ورود به بهشت در آن شست و شو و تطهیر می شوند تا صفات رذیله مانند حسد و... از آنان برداشته شود و مطهر وارد بهشت شوند.
بطور مثال هم قرآن می فرماید که آبی که خداوند از آسمان فرو فرستاده که همه ی ما را هم از نجاسات و آلودگی و هم از حدث پاک می کند. یعنی باید وضو بگیریم یا غسل کنیم تا پاک شویم و نماز بخوانیم. در قرآن آمده که خداوند این آب را طهور قرار داده است «... وَ أَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُوراً »(فرقان/48) یعنی هم آلودگی های ظاهری ـ مثلا جایی نجس شده با شست و شوـ و هم آلودگی های باطنی ـ مثلا حدثی اتفاق افتاده باشد با وضو یا غسل ـ را پاک می کند.
و آبی هم در عالم نازل شده است که طهارت های درونی ما را ایجاد می کند لذا ذیل آیه «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ»(انفال/11) روایت داریم که «ماء» ولایت حضرت امیر(ع) است و «سماء» هم مقام رفیع و منیع رسول الله(ص) که به برکت ایشان این حقیقت نازل شده و شما با آن تطهیر می شوید.
پس ابرار شیعیان امیرالمؤمنین(ع) هستند که انبیاء را نیز شامل می شود، که به تعبیر قرآن هم خودشان و هم کتابشان در مقام علیین هستند. «كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ»(مطففین/18) ؛ «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ»(انفطار/13). شاهد این مدعا که مقصود از ابرار بقیه انبیاء و مؤمنین هستند روایاتی است که در ذیل این آیات آمده است. فرمودند: جسم ما از علیین است و روح انبیاء و مؤمنین از علیین است و همین روحشان گویی کتابشان است. گویا همان صحیفه وجودشان و اصل وجودشان از عالم علیین و ادامه وجود امام(ع) است. پس این معنای ابرار که گذشت.
ععنای عناصر الابرار / سرشت و عمل مؤمنین شعاعی از وجود ائمه علیهم السلام
عناصر جمع عنصر یعنی آن اصول و قائمه های وجودی که وجود هر چیز از آن ساخته می شود. بنابر تعریفی که از ابرار کردیم عناصر وجودی آنان شعاعی از وجود امام است. خلقت و خلق مؤمن معطر است چون به خلق و اخلاق امام(ع) بر می گردد. ارتباط مؤمنین با امام ارتباطی وثیق و تنگ است. و ارتباط بین خود مومنین هم از این ارتباط با امام برقرار می شود. اگر فرموده اند «فإِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»(حجرات/10) این اخوت و رحامت و برادری به روح امام علیه السلام برمی گردد. لذا در روایت آمده «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا »(1) اتصال روح مؤمنین به روح الهی از اتصال شعاع خورشید به خورشید بیشتر است. وجود مقدس امام همان روح الهی است که رشته اتصال روح مؤمنین به هم است. لذا در روایت هم آمده اگر به مؤمنین شیعه گفته می شود به دلیل این است که شعاع وجود امامشان هستند مثل شعاع خورشید. لذا مومنون فقط و فقط با هم برادر هستند زیرا رابطه واقعی دارند و از خورشید سرچشمه می گیرند و البته اتصالشان به امامشان نسبت به اتصاشان به هم شدیدتر است. مومنون غم و غصه هایشان به هم مرتبط است و این از طریق امام است.
و نیز در تأیید اتصال روحی مؤمنین به امام(ع) می توان به عزاداری آن ها در مصائب ائمه علیهم السلام و شادی آن ها در ایام سرور ائمه علیهم السلام اشاره کرد. لذا اگر ارتباطتان با امام قطع باشد مصیبت در او اثر نمی کند و لذا حضرت فرمودند شما مصیبت زده می شوید زیرا «شيعتنا منّا خلقوا من فاضل طينتنا و عجنوا بماء ولايتنا، يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا» پس یک معنای عناصر الابرار این است که مومنین و نیکوکاران عنصر وجودی شان از امام است و لذا عملشان نیک است. خودشان «بَر» هستنند و عملشان «بِر». عناصر وجودیشان از عملشان بهتر است. امام هم سرچشمه بر و نیکی است و هم سرچشمه نیکوکاران است. لذا فرمود: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ»(2) پس هر نیکی فرع آنهاست. و البته اگر ارتباطشان با امام قطع شود دیگر اهل بِرّ و نیکی نیستند. به ظاهر ممکن است کار کسی خیر باشد ولی «بر» نیست. اگر عمل صالحی در کار است و باعث رفعت است («وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه» فاطر/10) کار عده ای فقط ظاهر صالح دارد.
در همین راستا نیز فرمودند اگر کسی به اندازه ی عمر حضرت نوح(ع) بین رکن و مقام نماز بخواند اما ولایت امیرالمؤمنین(ع) را نداشته باشد این نماز فایده ای ندارد و با صورت در آتش جهنم است. یعنی عملش بِرّ نیست. در حالی که دو رکعت نماز قبول، آدم را بهشتی می کند. قبول یعنی اگر نسیمی از نماز علی(ع) در نمازتان باشد، عملتان بِرّ می شود. «بر» فعل ایشان است لذا اگر امام جماعت شما حضرت امیر(ع) شد دو رکعت آن برای نجات کافی است. و از آنطرف هم نماز هزار ساله فایده ای ندارد. پس ائمه هم «اصل کل بر» هستند و «عناصر الابرار» هستند. پس شیعیان و مومنین هم اصل وجودشان از امام است و مرتبط هستند و هم عمل خیرشان از امام سرچشمه می گیرد.
حدیث «عقل و جهل» و ارتباط آن با معنای عناصر ابرار در صفات آنها
یک معنای دیگر از عناصر الابرار این است که صفات نورانی آنها هم از امام است. توضیح این معنا در حدیث عقل و جهل است. طبق این حدیث ما دو عالم داریم، یکی عالم عقل که پیامبر اکرم(ص) است و همه نور، دیگری عالم جهل که دشمنان هستند و همه ظلمات. در حدیث عقل و جهل مفصل توضیح داده شده که خداوند هفتاد و پنج صفت را به عنوان لشکر و قوا به نبی اکرم(ص) عطا کرده اند تا با آن بندگی و اطاعت را در عالم گسترش دهند. این صفات نورانی تنها به مؤمنینی امتحان میدهند داده می شود تا که اینها به کمال ایمان می رسند و همه این قوا در آنها ظهور پیدا می کند. به این صورت که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با همه ی قوایش در او تجلی پیدا می کند و او با تمام این قوا، بندگی خداوند را می کند. تمام صفات حسنه همینطور است و انسان به جایی می رسند که با همه این قوا خدا را بندگی می کنند.
بنابراین وقتی مؤمن اهل بِرّ و بَر شد؛ هم از عالم طینت با ائمه علیهم السلام مرتبط است و هم با این اطاعت و تحمل ولایت و خشوع در مقابل امام، انوار امام که همان صفات حسنه باشد در قلب او متجلی می شود. لذا «طیب خلق» مومن از همین جا می آید که فرمود «طیبا لخلقنا». پس آنها معدن همه حسنات و خیرات هستند «ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه». ولی فلسفه های مادی می گویند حیات تکامل ماده است و عناصر ما را از ماده می دانند و با داروهای شیمیایی می خواهند صفات ما را عوض کنند. ماده است که تقوی و شجاعت و ... را ساخته است!
و در همین منطق هم وقتی یک شخص اهل عبادت، زهد و تهجّد می شود اگر نتواند صفات خود را بپوشاند بقیه می گویند او دیوانه شده است به تعبیر حضرت علی(ع) «يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيم »(3) یعنی بقیه می گویند اینها قاطی دارند. حضرت می فرمایند بله لکن امر عظیمی با آنها مخلوط شده است. روح او با یک حقیقت عظیمی آمیخته شده و رشحاتی از وجود معصوم علیه السلام در او به وجود آمده است، به همین دلیل مانند سایر مردم زندگی نمی کند.
بله اگر همه ذرات مومن را بشکافی چیزی جز امیرالمومنین(ع) پیدا نمی کنی و اگر فنایی هم باشد همین است. این است که همه چیز مومن نور می شود «الْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى النُّور»(4) چون همه چیزش از امام است. البته وقتی انسان به این مقام می رسد که از عالم نفسانیات و خود عبور کرده و در این جهاد اکبر تلاش کند که صد در صد از ولایت شیطان و اولیای طاغوت بیرون بیاید و خودش را به ولایت نبی اکرم(ص) برساند. پس مومن اهل دنیا نیست و حرص ندارد. ولی همه به این درجه نمی رسند که چیزی جز نور امام در آنها نباشد. فقط انبیاء و عباد ممتحن به این جایگاه می رسند. بقیه مومنین باید پاک از قوای شیطان بشوند. اگر به آن وادی رسیدی خیر و نیکی از طرف آنها صورت می گیرد. و البته جای دیگری خیر و نیکی و نوری نیست. «ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه».
پس مومن و ابرار در چنین جایگاهی هستند لذا هم فرموده اند اگر دلتان برای زیارت ما تنگ شد و نتوانستید به زیارت ما بیایید به زیارت مؤمن بروید. پس زیارت مؤمن زیارت امام است بلکه بالاتر فرمودند زیارت مؤمن زیارت خداست چون صفات خدایی در او وجود دارد (نه به معنای حلول خداوند) پس باید به انوار علیین باید رسید و از سجین باید دوری جست. باید از این وادی پاک شد. اگر به این مقام رسیدیم همه چیز انسان از امام خواهد بود حتی جسمشان با امام گره می خورد که فرمودند «اجسادکم فی الاجساد و ارواحکم فی الارواح» که جلسه قبل بیشتر بحث شد. حتی قبر مؤمن را دری بسوی حرم امام علیه السلام دانسته و می فرماید «قبورکم فی القبور» لذا هم قبر یکی از باغ های بهشت خواهد بود که «روضة من ریاض الجنة»(5) اهل سجین قبرشان به سمت ائمه نار است و آنهایی که اهل علیین هستند قبرشان هم شعاعی از امام را دارد.
پس امام وجودش از امام است و اخلاق و صفات و بلکه اعمالش به امام برمی گردد و لذا در روایت فرمودند که همانطور که خورشید از مشرق طلوع می کند و به سمت مغرب می رود، مومن هم از ما شروع می کند و به ما تمام می کند. این خلاصه شدن در امام همان مقام فنا است که ولایت فقط برای خدا قرار می گیرد که در قرآن آمده است «هُنَالِكَ الْوَلاَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ»(کهف/44) که البته به ولایت امام(ع) است انسان در وادی ولایت الله قرار می گیرد.
پی نوشت ها:
(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 166
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 242
(3) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 304
(4) الخصال، ج 1، ص: 277
(5) تفسير القمي، ج 2، ص: 94