عصر ظهور تجلی دین حقیقی / محوريت دستگاه فقاهت شيعه در رويکرد به انتظار
مقدمه
آنچه در عصر ظهور اتفاق مي افتد، تجلي دين در عالم شهود است؛ چيزي که فراتر از عدالت سوسياليستي يا عدالت مکتب رفاه و يا عدالت مبتني بر ليبرال دموکراسي يا مدرنيته اسلامي است و حتي فراتر از تمدن اسلامي است؛ تحول فراگير، عميق و همه جانبه که در کل هستي اعم از عالم انساني، حيواني، نباتات، جمادات محقق مي شود. اساس اين تحول همانند عالم بهشت، چندان براي ما قابل تصور نيست «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ»(سجده/17) هيچ کسي نمي داند خداوند در بهشت براي اولياء چه چشم روشني هايي مخفي کرده است. همين طور حقايقي در عصر ظهور تجلي پيدا مي کند که الان براي ما قابل درک نيست. از همين روست که همه خوبان عالم برمي گردند. چنانچه در اذن دخول زيارت سرداب مي خوانيم «لِأَبْلُغَ مِنْ طَاعَتِکَ مُرَادِي وَ أَشْفِي مِنْ أَعْدَائِکَ فُؤَادِي»(1)؛ چرا که در عصر ظهور است که برکات ولايت، طاعت و تبعيت در عالم آشکار مي شود.
اين تحول عظيم بر محور حضرت بقيه الله(ع) و از فروع ظهور و تجلي خود حضرت و ولايت اين وجود مقدس است که ما از آن تعبير مي کنيم به «ظهور حقيقت حضرت در عالم شهود». البته براي ما سهمي و نقشي قرار داده اند؛ يعني عبادت، توسل دعا و تهذيب ما در وقوع اين حادث عظيم نقش ايفا مي کند اما اين وجود مقدس حضرت بقيه الله(ع) است که عالم را تبديل به عالم ديگر مي کند؛ وجود مقدسي که خليفه مطلق خداوند و خاتم هم اوصياء و وارث هم انبياء است؛ و آنچه از عالم بالا آمده به نحو جامع در اين وجود مقدس، محقق است.
تجلي اسلام ناب (اسلام ولايت محور) در عصر ظهور
گاه بر اثر غفلتي که اتفاق افتاده، اين توهم به وجود آمده که وقتي حضرت تشريف مي آورند «يأتي بدين جديد» حتي برخي از محققين گاه اين عبارت جعلي را توضيح داده اند که چون در طول تاريخ تحريف هايي بر دامن دين نشسته، حضرت ابتدا دين را از ميان پيرايه ها و گرد و غبارها پيراسته و آراسته مي کند. برخي نيز بر اين عبارت جعلي چنين تنيده اند که گويا اين روحانيت شيعه بوده اند که در طول تاريخ زوايدي را بر دين افزوده اند و دينداري را به مشقت و سختي دچار کرده اند که حضرت نخست دين را آن چنان از اين زوايد پيرايش مي کند که گويا دين جديد آورده است. اما براساس تتبع، اصلاً چنين تعبيري در منابع ما وجود ندارد. اين تعبير در کتاب «ايقان» که در اثبات امامت علي محمد باب نوشته شده، آمده است. در آنجا براي توجيه تحريفات گسترده اين شخص، اين عبارت آورده و خواسته اثبات کند پس ايشان امام زمان است!
آنچه در منابع ما به حد تواتر و گسترده آمده همانند اين حديث شريف است: «وَ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَطاء، قالَ سَئَلْتُ اَبا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي الْباقِرَ عليه السلام، فَقُلْتُ: اِذا خَرَجَ الْمَهْدِي بِاَي سيرَةٍ يسيرُ؟ قالَ: يهْدِمُ ما قَبْلَهُ، کَما صَنَعَ رَسُولُ الله(ص) وَ يسْتَأنِفُ الْاِسْلامَ جَديداً»(2)
چنانچه مي بينيم اين تعبير، کاملاً غير از تعبير «يأتي بدين جديد» است. البته ما قبول داريم که اسلام مورد تحريف قرار گرفته است؛ به نظر ما اسلام، «توحيد، ولايت شريعت» است. «ولايت» که حلقه اتصال توحيد به شريعت و جامعه است آن را از ميان برداشتند و هدف شان هم از حذف اين حلقه اتصال همه حقايق، اين بود که مي خواستند رابطه مردم را بيت النور، دارالحکمه و بيت النبوه قطع نمايند. در حالي که اگر اين حلقه اتصال برداشته شود نه شريعت، شريعت حقيقي است و نه ديگر کسي به توحيد مي رسد؛ لذا چون اسلام منهاي ولايت، اسلام حقيقي نيست، حضرت از نو آن را احياء و در باطن اسلام جاري مي کنند. حقيقت دين همان ولايت حقه است و شريعت، مناسک جريان آن در همه شؤون زندگي فرد و جامعه است. بنابراين «يسْتَأنِفُ الْاِسْلامَ جَديداً» ؛ يعني اسلامي که تحريف شده و حضرت آن را از نو بنا مي کند، همان اسلام جدش نبي اکرم (ص) است.
انتظار يک رويکرد است نه يک عمل خاص
انتظار يک عمل در عرض ديگر اعمال نيست بلکه انتظار يک رويکرد به زندگي است. به اين معنا که همه زندگي ما اعم از فردي، خانوادگي، صنفي، اجتماعي و تاريخ معطوف به عصر ظهور و وجود مقدس حضرت بقيه الله(ع) باشد.
در تعريف منتظر چنين آمده است: «الحابس نفسه علينا»(3) منتظر کسي است که خودش را وقف بر ما کرده است. جامعه منتظر جامعه اي است که تمام شئون زندگي، از اخلاق گرفته تا انديشه و فرهنگ تا مناسبات و ساختارهاي اجتماعي تا علم و تکنولوژي را بر مدار عصر ظهور ساماندهي نمايد.
مراتب انتظار: احتراز، اعتراض، سازندگي
رويکرد انتظار در مراحل مختلف تاريخ جامعه شيعه به گونه هاي مختلفي تلقي و تفسير شده است. از «احتراز» و «اعتراض» گرفته تا «سازندگي». بدون ترديد يکي از ارکان انتظار، مبارزه منفي به معني احتراز، زير بار نرفتن، دامن کشيدن و نپذيرفتن از ولايت و تدبير اوليا، طاغوت و مديريت آنها بر عرصه اخلاق، انديشه و رفتار در مقياس فرد و جامعه است. جامعه شيعه هيچگاه زير بار حکومت بني اميه، بني عباس و تجدد نرفتند. حتي معروف است برخي از بزرگان شيعه وقتي تکنولوژي غرب مي آمد به راحتي زير بار نمي رفتند؛ چرا که به لوازم و فرهنگ پشت است آن واقف بودند. البته به خاطر يک غفلت هايي، ما تا حدودي در خوراک، پوشاک، مسکن، حتي ازدواج، طلاق و تحصيل، الگوهاي جهاني غرب را پذيرفته ايم؛ در حالي که مي دانيم اين تمدن، زميني کردن زندگي و اتکاي عقلانيت خودبنياد و استغناء از وحي است.
يک زاويه ديگر اين است که انتظار يک رويکرد نبرد دايمي و همه جانبه با پرچمداران مادي و طواغيت تاريخ است چه در شکل بني اميه و در شکل بني عباس و چه در شکل مدرن. اين نبرد طراحي شده، متناسب با شرايط دوران متفاوت بوده است. اساساً رسيدن به يک صلح پايدار جز از بستر يک نبرد همه جانبه حاصل نمي گردد. يا کفار ما را بايد حذف کند يا مؤمنين بايد بساط کفر را از عالم برچينند تا يک صلح پايدار برقرار شود. اصلاً بين ايمان و کفر آشتي و صلح بي معناست. منتها مهم اين است که اين درگيري در قالب يک برنامه حساب شده و منطق پيش بيني، هدايت و کنترل شود تا آرام آرام جامعه تاريخ و آرماني خود را بنا نمائيم. اگر ما درگيري با کفار را تعطيل کنيم، آنها با ما درگير مي شوند. «وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصاري حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»(بقره/120) آمريکا هم که نماد استکبار تاريخي است؛ هرگز دست از جنگ گشائي و سيطره بر جهان دست برنمي دارد؛ ما کوتاه بيائيم آنها کوتاه نمي آيند.
احتراز و درگيري همه جانبه با مستکبران، آرام آرام زمينه ساز شکل گيري جامعه شيعه بر محور ظهور مي شود. جامعه اي که دنبال ايجاد مناسبات ظهور در سبک زندگي خود است. در واقع ساختن زندگي بر محور امام و پرستش و توحيد. اتفاقاً در طول تاريخ پرچمداران توحيد در مقابل فراعنه همواره جامعه موحدين را در دوره غيبت و قبل از آن به عصر ظهور ارجاع مي دادند. که اين به معنای همان حاکميت رويکرد انتظار در طول تاريخ به ويژه جامعه شيعه است.
مقاومت جامعه شيعه با رويکرد انتظار، در مقابل فتنه هاي قبلي و فتنه تجدد
پرچمداران توحيد از انبياء عظام گرفته تا دوره اهل بيت (ع) تا دوره غيبت در مقابل طواغيت و مستکبران جامعه مؤمنين را به عصر ظهور و منجي موعود بشارت مي دادند و به پايداري براي حرکت به آن سمت دعوت مي کردند؛ به ويژه در دوره اهل بيت (ع) چه آن روز که امام رضا (ع) به شرق هجرت کردند و اين منطقه را به جغرافياي تجمع دوستان و شيعيان شان تبديل کردند تا دوره اي که پادشاهي صفويه شکل گرفت و بعد پادشاهي دوره قاجار و سپس مشروطه مشروعه و بالاخره جمهوري اسلامي. به نظر ما رويکرد همه اينها، رويکرد انتظار بوده است. اينکه برخي مي گويند که بايد رويکرد ما انتظار باشد. حرف و کشف جديدي نيست؛ سخن هزار و چند صد ساله جامعه شيعه است؛ از دوره مبارزه پنهاني گرفته تا دوره حاضر. اينکه شيعه نه زير بار دولت بني اميه رفت و نه دولت بني عباس و نه دولت عثماني، آيا جز معناي انتظار را دارد؟ چگونه غربي ها بر اساس فلسفه تاريخ خود دوره برده داري را يک دوره کمال محسوب مي کنند ما هم در نگرش فلسفه تاريخي خود نيز يک مسير تاريخي مي بينيم که مراتب رشد و کمال جامعه در آن قابل مطالعه است.
مهمترين رويکردهاي تاريخي که شيعه در عصر غيبت داشته، رويکرد عبور از فتنه تجدد است. فتنه تجدد فتنه بسيار عظيمي است؛ فتنه اي است که با ترسيم آرمانشهرهاي مادي، دين زدايي از متن زندگي اجتماعي بشر را شعار محوري خود ساخته است و يک تمدن فراگير و همه جانبه داراي لايه هاي پيچيده است که معبودش دنيا است. مهمتر اينکه، اين گرايش و نگرش را به يک سبک جاري در زندگي جامعه جهاني تبديل کردند.
شيعه با همين رويکرد انتظار در مقابل اين فتنه مقاومت کرده است. يک نمونه از اين درگيري و مقاومت مربوط به زماني است که جريان تجدد در قالب تکنولوژي و بعد تحول سياسي در دوره مشروطه است. در آن زمان، شيعه زير بار مشروطه نرفت؛ در نهايت آنچه دنبال کردند مشروطه مشروعه بود؛ يعني قيد اصل سلطنت، شريعت است نه اهوا و قانون برآمده از آن. آنچه غرب و سکولاريست ها دنبال مي کردند سير از سلطنت به مشروطه و از مشروطه به جمهوري بود، اما شيعه از سلطنت به مشروطه و از آنجا به سمت جمهوري اسلامي حرکت کردند. اين همان معناي رويکرد و مکتب انتظار است. در دنيا تنها يک انقلاب حقيقي اتفاق افتاده که هدف اصلي اش احياء دين و معنويت در حيات اجتماعي بشر و تقييد سعادت، به دين و معنويت است. آيا اين رويکرد انتظار نيست؟! مطالباتي که امروز در جامعه شيعي نسبت به برقراري عدالت اسلامي تبديل به گفتمان غالب شده آيا به معناي رويکرد انتظار نيست؟
البته ممکن است شيعه در طول تاريخ نسبت به مکتب کوتاهي کرده باشد و وظيفه خود را آنگونه که امام زمان (ع) انتظار دانسته انجام نداده باشد. تدبير و شيطنت جريان طاغوب در تاريخ، گاه ما را از امام و اضطرار به امام غافل کرده و ما اضطرار خود به امام را نفهميديم. از غفلت هاي ماست که دنبال فيلسوفان يونان رفتيم. اين بيت الحکمه ها را شيعه نياورد، هارون و مأمون آوردند. هرچند در آن تصرف کرديم و اين تصرف مبني بر رويکرد به امام زمان (ع) و انتظار هم بوده، ولي بالاخره منفعل شديم و تأثير پذيرفتيم.
آنچه در عصر ظهور اتفاق مي افتد اين است که وقتي مؤمن عقلش کامل مي شود، خود را مضطر به وليّ مي داند؛ چون دنبال توحيد و پرستش است و بدون امام و وليّ، پرستش ممکن نيست. لذا جناب سلمان پا جاي پاي اميرالمومنين (ع) مي گذاشت گويا در ميدان مين کاري شده پاي مي گذارد. انسان و جامعه منتظر بايد به جايي برسد که هر اقدامي مي کند خودش را مضطر به امام بداند. امامي که چشم و گوش و دست خداوند است، امامي که «بنا عبد الله بنا عرف الله، لولانا ما عبدالله»(4) امامي که «بنا يفوز من فاز يوم القيامه»(5)
فقه شيعه، محور تحولات از آغاز تا ظهور
همه تحولاتي که در طول تاريخ رقم خورده است، بر محور فقاهت و حوزه هاي شيعه بوده است. ما يک شخصيتهاي حقيقي به نام فقها و روحانيون و علماء شيعه در طول تاريخ داريم و يک شخصيت حقوقي. شخصيت حقيقي علماي شيعه بدون ترديد ممتاز و فوق العاده بودند اما اکنون روي سخن با دستگاه فقاهت شيعي و شخصيت حقوقي آن است.
اين توهم نابجايي است که براي بعضي پديد آمده است که اگر رويکرد ما رويکرد انتظار باشد، ديگر نياز به عقلانيت مبتني بر تفقه و مرجعيت اهل بيت(ع) نداريم. آيا مي شود در حل و فصل مسائل و اداره جامعه، به مشاهدات باطني و شهودات ادعايي اکتفا کرد؟! اينکه برخي خيال مي-کنند رويکرد انتظار يعني عبور از تفقه و فقاهت شيعي، از خطاها و لغزشهاي بزرگ است. رويکرد انتظار به معني عبور از فقاهت و ايجاد يک طبقه مرجع در مقابل دستگاه حقوقي روحانيت شيعه نيست. حتماً رويکرد ما رويکرد انتظار است، و حتماً محور اين رويکرد حوزه هاي شيعي است؛ چرا که حلقه اتصال جامعه و فرهنگ مذهب و خلافت کليه حضرت بقيه الله(ع) هستند. نه مي شود طبقه مرجع موازي درست کرد و نه اگر بشود، جامعه به مقصد مي رسد. البته شدني نيست؛ چون با دست تدبير و هدايت حضرت بوده که هميشه جريان فقاهت شيعه، محور هدايت جامعه بوده است؛ هرچند قصور و تقصيرهايي به چشم مي خورد، اما رو به رشد بوده است. ايجاد طبقه مرجع جديد اتفاق خوبي هم نخواهد بود؛ چرا که آن طبقه مرجع، چه کار مي خواهد بکند؟ آيا با مشاهدات باطني مي شود جامعه را اداره کرد؟!
پی نوشت ها:
(1) المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 588
(2) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج52، ص: 354
(3) المحاسن، ج1، ص: 173
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 145
(5) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 217