بررسی دفاع و جهاد در مکتب اسلام/ بازگشت جامعه به مدار ولایت حق، اصلی ترین هدف درگیری با جبهه باطل
وحی شدن کلمه روح به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که همه حقایق الهی در آن خلاصه می شود
«هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى و َدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» نبی مکرم اسلام از طرف خدا با دین حق و هدایت الهی آمده است و بناست این هدایت و دین، بر تمام جهان سایه بگستراند. این پیامبر حامل وحی ای است که همه حقایق الهی در آن خلاصه می شود. «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيم» ، هیچ بشری این سهم و بهره را ندارد که خدای متعال با او تکلم کند مگر به یکی از این سه وجه که یا وحی است یا از وراء حجاب است و یا اینکه خدای متعال رسولی را می فرستد که به اذن الهی وحی را می آورد.
اما در قسم دیگری که نه رسولی در کار است و نه حجابی، خداوند متعال با نبی مکرم اسلام صحبت می کند. این صحبت از سنخ وحی است؛ یعنی حجاب و واسطه ای در کار نیست. «وَكَذَلِكَ أَوْحَينَا إِلَيكَ» خدای متعال با تو تکلم کرد و تکلم الهی از نوع ایحاء وحی بود. آن کلامی که خداوند به شما القا فرمود این است که «أَوْحَينَا إِلَيكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا» این ایحاء یک نوع تکلم است که نه از ورای حجاب است و نه واسطه ای در کار است. «أَوْحَينَا إِلَيكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الإيمَانُ» خطاب به نبی مکرم می فرماید اگر این کلمه الهی به شما القا نمی شد شما از وحی و درجات ایمان و حقایق آن برخوردار نبودید. وقتی به امام صادق علیه السلام عرض کردند علم شما از صحف الهی ای است که در نزد شما است یا سینه به سینه به شما منتقل شده است؟ فرمودند: «الامر اعظم من ذلک» خیلی از اینها مهم تر است، همان روحی که همه حقایق در آن است، بعد از نبی اکرم به ما القا شده است. این روح حامل همه نور و هدایتی که به بشر می رسد.
بنیان های درگیری با جبهه باطل از توحید و طریق تحقق آن در عالم، نشأت می گیرد
اگر نپذیریم که رسالت حضرت، گسترش توحید در جهان بوده و اگر نپذیریم این پیامبر حامل وحی ای است که همه حقایق الهی در آن خلاصه می شود؛ اگر نپذیریم که این پیغمبر مَثَل نور الهی است؛ اگر نپذیریم که قلب او مشکات (چراغ دان) الهی است و مصباحی(چراغی) که در این قلب روشن شده و نبوتی که خدای متعال به او عطا کرده عامل هدایت همه عالم است، و اگر نپذیریم که همه خانه های هدایت به خانه نبی اکرم ختم می شود، و اگر نپذیریم هدایت نبی اکرم در اوصیائش ادامه پیدا می کند و چنانکه قرآن می فرماید «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» آن انذار عمومیِ به همه جهان، به وسیله نبی اکرم اتفاق افتاده است و هدایت نسل ها که همان هدایت نبی اکرم است، به وسیله ائمه به اقوام بعدی می رسد، اگر این ها را نپذیریم، بنیان های درگیری با جبهه باطل و جهاد و قتال روشن نمی شود.
بنابراین الوهیت حضرت حق باید در تمام زندگی و حیات اجتماعی بشر جاری شود و آن هم از طریق نبوت نبی اکرم و اوصیاء ایشان ممکن است. مقصد پرستش خدای متعال این نیست که دنیای بهتری داشته باشیم و دینداری مقدمه دنیاداری شود، بلکه پرستش خدای متعال آثار ابدی دارد «وَأنَّ الجَنَّةَ حَقُّ وَأنَّ النَّارَ حَقُّ وَأنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فِيها وَأنَّ الله يَبْعَثُ مَنْ فِي القُبُورِ» اگر کسی این مبانی را قبول کرد در آن صورت ممکن است که براساس این مبانی صلاح و فساد تعریف شود.
دوام نبوت نبی اکرم با خلافت اوصیائش ، حقیقت صلاح است
صلاح وقتی اتفاق می افتد که این دین در جامعه جاری شود و این توحید و نبوت، همه عرصه های حیات بشر را بگیرد. اگر نبوت نبی اکرم با خلافت اوصیائش در جامعه دوام پیدا کند و خلافت اوصیا پذیرفته شود، آن گاه از طریق خلافت آنها، آن حقایق در جامعه محقق و جاری می شود.
جامعه ای که ولی حق در آن حکومت می کند رنگ خدا به خودش می گیرد. هر کجا ولایت حقه است صبغه الهی و توحید است. وقتی جامعه به سمت صلاح می رود که این رسولی که از طرف خداوند متعال آمده و می خواهد این توحید را محقق کند دستش باز باشد و امت، این رسول را بپذیرد و هدایتی را که آورده از طریق خلفایش جاری شود. اگر جامعه براساس خلیفه الله و محور خلافت الهی شکل گرفت همه زندگی بشر خلافت می شود.
امام محور خلافت الهی است و جامعه به میزان تبعیت از امام، صاحب مقام خلافت می شود
قرآن می فرماید «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» بعضی این خلافت را، خلافت عمومی گرفته اند و گفته اند همه انسان ها خلیفه الله هستند. این طور نیست، خلیفه الهی آن امام معصومی است که معصوم مطلق و خلیفه مطلق است. اگر خلافت او در جامعه جاری شد و مردم آن خلافت را پذیرفتند، حاصل آن پذیرش، این است که امت نیز به تبع امام خلافت جزئیه پیدا می کند. همان طور که اگر انسان شیطان را ولی خود قرار دهد چشم و گوش و زبانش شیطان می شود «فَباضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِاعْیُنِهِم» اگر انسان ها خلافت خلیفه الهی را در همه شئون حیاتشان پذیرفتند در نتیجه، آن امانت و ولایت الهی، به اندازه ظرفیتشان به آنها داده می شود و در ظرف خودشان صاحب امانت و خلیفه الله می شوند و خلافت جزئیه پیدا می کنند. خلافت برای امیرالمؤمنین است، کسی مثل سلمان به اندازه ای که قوایش مسخر حضرت است، انوار حضرت در وجودش جاری می شود. انسانی که خلافت ولی خدا را قبول نکرده خلیفه الله نیست.
جامعه بر مدار ولایت ولی خدا به حیات طیبه و صلاح می رسد
اگر یک جامعه ای در تمام مناسباتش ولایت ولی خدا را قبول کند همه شؤون این جامعه، خلافت می شود و رنگ الهی پیدا می کند. تمدن ها اگر ولی شان ولی الهی باشد، این تمدن، همه جا صبغه الله دارد، اما اگر ولی شان ولی باطل باشد همه این تمدن، صبغه باطل پیدا می کند. اگر ولایتِ حق محور قرار گرفت و همه مناسبات ظاهری و باطنی جامعه، عیش و معیشت جامعه در بستر ولایت حقه بود، جامعه به حیات طیبه و به عیش می رسد «وَاجْعَلْنِي مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمْرَهُ وَحَسَّنْتَ عَمَلَهُ وَأَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَرَضِيتَ عَنْهُ وَأَحْيَيْتَهُ حَياةً طَيِّبَةً» به حیاط طیبه و به مرحله ای می رسد که خدا از او راضی است. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» اگر جامعه ای به ولایت امام رسید، تمام ترین عیش ها و فراوان ترین کرامت ها از آن این جامعه است. اگر جامعه ای به حیات طیبه و ولایت امام نرسید عیش او، عیش پایدار نیست «و مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا" ، معیتش او، معیشت سخت است.
بنابراین اگر دنیای انسان، بستر تجلی ولایت ولی خدا شد، همه شؤوناتش صالح می شود. اگر اراده ها از نفس پرستی و اولیاء طاغوت و شیطان پرستی، خودشان را رها کردند، «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ» و از ولایت نفس بیرون آمدند و جامعه بر مدار ولی خدا شکل گرفت، جامعه صالح می شود. در قرآن می فرماید «لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها» می فرماید خدای متعال زمین را اصلاح کرده، بعد از اصلاح افسادش نکنید. اصلاح ارض این گونه است که نبی خدا بیاید و ولایت او در عالم ظاهر شود تا با ظهور ولایت او، مدار اصلاح شود. افساد نیز به این معنا است که امت از این مدار خارج شود. اگر فسادی در این مقیاس شکل بگیرد، در مقیاس امت است و یک امت تاریخی فاسد می شوند.
جهاد اسلامی برای بازگشت جامعه به مدار ولایت حق است
جهاد اسلامی برای این است که جامعه به مدار ولایت حق برگردد و این جهاد، امر قهری است چون در عالم، ولایت حق و باطل به شکل تاریخی وجود دارد. از آن روزی که بشر رو زمین آمده دو نوع جامعه شکل گرفته است. تجمعی بر محور انبیاء برای اقامه توحید و تجمع دیگری بر محور شیاطین؛ از زمانی که انبیاء آمده اند این دو جریان شکل گرفته اند و دائما درگیر هستند ،«كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ» این درگیری، قطعی است و تا زمانی که جبهه حق، غلبه ی مطلق پیدا کند ادامه خوتهد داشت. بر این اساس می توان گفت جهاد و دفاع به خاطر این است که موانع توحید و موانع اقامه کلمه حق برداشته شود. اگر مدار جامعه از کلمه حق تغییر کند جامعه رو به فساد می رود.
ولات باطل، محور فساد امت تاریخی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و همه جوامع است
کسانی که جامعه را به مدار فساد می برند ابتدائاً عموم جامعه نیستند، بلکه ولاتی هستند که مدار را تغییر می دهند و خودشان را به جای انبیاء و اولیاء مدار جامعه قرار می دهند و دیگران را هم به دنبال خودشان می کشانند و یک مدنیت باطل و فاسد شکل می دهند. محور این حرکت باطل ولات هستند و اصلی ترین مبارزه، مبارزه با آنهاست. بر این اساس برداشتن پرچم و سیطره و سلطه ی آنها از سر مؤمنین، یک مبارزه و مجاهده ای است که عین صلاح است، پس جهاد برای اصلاح این امر مبنایی است. اگر آن مبانی را پذیرفتیم نوبت به این می رسد که «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي» یک فساد در امت تاریخی رسول الله رخنه کرده است که سید الشهداء می خواهند این را اصلاح کنند. با این مبانی، این بیان حضرت معنی دار می شود. اگر جامعه از مدار ولایت حق خارج شده و بر مدار منکر قرار گرفته و اگر اولیای باطل بر جامعه ای حاکم شده اند، در آن جامعه، معروف به منکر، و منکر به معروف تبدیل می شود؛ یعنی نه اینکه فقط اقدام بر منکرات اتفاق می افتد و منکر اشاعه می شود، بلکه منکر اقامه می شود. وقتی ارزش های اجتماعی تبدیل شد منکر اقامه می شود. به همین جهت وقتی حضرت، اقدام می کنند بنا دارند تا بر اساس آن مبانی، این فساد را از امت دور کنند و دوباره حق به مدار خودش برگردد «لاتفسدوا فی الارض بعد اصلاحها بمحمد و علی».
هدف در دفاع این است که اصلاح اتفاق بیفتد؛ یعنی جامعه بر مدار توحید و ولایت حقه قرار بگیرد و منکر رخت ببندد. منکر، ولایت باطل است و بقیه منکرات فرع بر او هستند. معروف نیز ولایت حقه است و بقیه معروف ها ذیل آن تعریف می شوند. این مبانی مکتب دفاعی ما است.
ولات جبهه حق و باطل و نه عموم مردم، مخاطبان اصلی بسیاری از آیات قرآن اند
در دفاع چه اتفاقی می افتد؟ آیات اول سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و آله و سلم که خیلی فوق العاده است، یک آیه خطاب به مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام است و یک آیه خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام و «الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ» آنها که کفر ورزیدید و راه خدا را بستند خداوند متعال همه اعمالشان را در عالم نابود می کند. یکی از کلیدهای فهم خطاب های قرآنی توجه به این نکته است که معمول این خطاب ها، ابتدائا خطاب به عموم نیستند، بلکه توجهِ خطاب به عموم مردم، از طریق ولات است. یعنی در موارد زیادی انسان ها از آن نظر که عضو جامعه حق یا عضو جامعه باطل هستند مخاطب آیات قرآنی قرار می گیرند. این مطلی کلید فهم خیلی از خطاب های قرآنی است. بر این اساس در روایت آمده است هیچ آیه ای در قرآن نیست که صدر آن «یا ایها الذین آمنوا» باشد مگر این که امیرالمؤمنین علیه السلام مخاطب اصلی آن است. طرف مقابل این خطاب هم، شامل ولات جور می شود. به طور مثال در مسأله غدیر وقتی قرآن می فرماید «الیوم یئس الذین کفروا» کفار مخصوصی مخاطب اصلی آیه هستند که وقتی دست حضرت امیر بالا می رود همه شان مأیوس می شوند. عموم کفار که به این سادگی متوجه این نکات نمی شوند، نه آن امیدهای تاریخی را دارند و نه این یأس ها برای آنها حاصل می شود.
ولات جبهه حق و باطل محور اصلاح و ضلالت
وقتی خداوند متعال می فرماید «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ» گناه این پیغمبر نیست، منظور سیئات امت پیامبر است؛ چون پیغمبر معصوم است، فرمود «حمل ذنوب شیعه علیٍ» این بار را رسول خدا برداشته و قبول کرده است که اینها را پاک تحویل دهد. وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام ایمان می آورد، این ایمان، کار امت را درست می کند «وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ». «بال» در واقع آن تقلبات قلوب و حالات قلبی است؛ خدای متعال قلب آن جامعه ای را که ایمان می آورد اصلاح می کند.
چرا خداوند عمل و خوبی های کفار را گم می کند، «اضل اعمالهم» ولی مشکلات و بدی های مؤمنین را اصلاح می کند؟ چون کفار تابع باطل هستند، ولی مؤمنین تابع حقی هستند که از طرف پروردگار آمده است. «ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِم» این دو جریان یکی دنبال باطل و دیگری دنبال حق است و اصل آن حق و باطل نیز ولات حق و ولات باطلند. «علِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ» و «عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ»، این دو جریان را قرآن توضیح می دهد.
براساس مکتب اسلام درگیری مؤمنین با دستگاه باطل ضروری است
خداوند در ادامه سوره محمد مثل های مردم را این طور بیان می کند «كَذَلِكَ يضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ» البته پشت این مثال ها حقیقت هایی هست که اگر کسی از این مثلها به آن حقایق دست یابد این آیات روشن می شود. در ادامه می فرماید «فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا». وقتی با کفار مواجه شدید «فَضَرْبَ الرِّقَابِ» گردن ها را بزنید و درنگ نکنید «حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ» وقتی خون فراوان از آنها ریختید «فَشُدُّوا الْوَثَاقَ» تازه آنها را محکم ببینید و بازشان نگذارید. «فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء» بعد از آن یا منت می گذارید و رهایشان می کنید و یا فدیه می گیرید. بنابراین باید با دستگاه باطل درگیر شد. این مبنای جهاد اسلامی است.
اصلاح قلوب، هدایت و جنت، آثار درگیری با جبهه باطل است
قرآن در ادامه می فرماید اگر خداوند متعال می خواست خودش غلبه پیدا می کرد و از کفار انتقام می گرفت؛ ولی این جهاد و قتال بحث ابتلای بعض به بعض است و خداوند متعال این طوری شما را رشد می دهد و متحول و مبتلایتان می کند. «وَلَوْ يشَاء اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ» بعد می فرماید «وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» کسانی که وارد این میدان درگیری شدند «فَلَن يضِلَّ أَعْمَالَهُمْ» اعمال آنها گم نمی شود. کسی که وارد این درگیری می شود کشته هم شود همه اعمالش محفوظ می ماند «سَيهْدِيهِم» و خدای متعال به سرعت اینها را هدایت و «وَيصْلِحُ بَالَهُمْ» امر و قلبشان را اصلاح می کند.
قرآن درباره جنگ احد می فرماید این جنگ برای این بود که آنچه در قلب شماست با این امتحان زیر و رو و خالص شود. «وَلِيبْتَلِي اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ» در سوره محمد نیز می فرماید «سَيهْدِيهِمْ وَيصْلِحُ بَالَهُمْ» پایان این جنگ، هم هدایت است و هم اصلاح امور قلب انسان است و هم آنها را وارد بهشتی می کند که شناخت شده آنهاست. «و یدخلهم الجنه عرفها لهم»
سیدالشهدا محور نفوس مطمئنه عالم
درگیری این دو جریان ادامه پیدا می کند تا آنکه نصرت الهی بیاید. این نصرت براساس سوره فجر، در یک طرف آن فجر الهی است که با قیام بقیه الله طالع می شود؛ ودر طرف دیگرش نفوس مطمئنه ای هستند که در این عالمِ ابتلا، حول سیدالشهداء جمع می شوند؛ یعنی در امتحان و ابتلای سیدالشهداء نه فقط ایشان، نفس مطمئنه اند بلکه اباعبدالله در این دنیا محور نفوس مطمئنه قرار گرفته اند. لذا فرمود این آیه خطاب به سیدالشهدا و دوستانشان است. در وسط این سوره هم قصه تمدن هایی است که آمده اند و نابود شده اند؛ سخن از فراعنه تاریخ است که قصه فرعون این امت نیز همان قصه است. بنابر این صدر و ذیل این سوره در کنار این بخش میانی، مجموعاً جریان پیروزی سیدالشهداء و غلبه مطلق حضرت را توضیح می دهد.