موضوع: عجله و شتاب
قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَي: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إَلاَّ خَسَارًا.
در روايات وآيات خطرهاي زيادي براي بيماري هاي شناختي وشخصيتي ذکر شده است. در روايات داريم اين بيماري موجب يأس وغصه: «يُوجِبُ الْغُضَّة» و افسردگي مي شود، موجب ندامت وپشيماني: «تَکُونُ النَّدَامَة» مي شود، موجب خطا در تصميم گيري و گاهي موجب جنايت و درگيري مي شود. مخصوصاً اگر در حوزه دين و اعتقادات وارد شود. حال اين بيماري اي که مي تواند يأس و غصه و جنايت را به دنبال داشته باشد چيست؟ و چرا اگر در حوزه دين و اعتقادات بيايد خطر فراوان دارد؟ به طور فشرده بايد گفت که نام اين بيماري عجله وشتابزدگي است.
شتاب منفي و سرعت به خير
پيش از آنکه از قرآن وارد بحث شوم نکته اي درخور يادآوري است. گاهي افراد بين سرعت گرفتن در کار خير و عجله کردن خلط مي کنند در حالي که اين دو با هم تفاوت ريشه اي دارند. قرآن در عين حال که به انبياء و مردم مي فرمايد: «خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ» و نيز اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: «مَعَ الْعَجَلَةِ تَکُونُ النَّدَامَة»؛ کسي که عجله کند نادم مي شود. اما در عين حال مي فرمايد: «وَ سارِعُوا» بدويد، بشتابيد، «إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ» به سوي آمرزش. و يا «يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ» در کار خير و در کار مثبت سرعت بگيريد.
مرز اين دو که يکي ارزش و ديگري ضد ارزش، يکي بيماري و ديگري به عنوان يک صفت پسنديده است، کجاست؟ در يک جمله تفاوت اين دو را برايتان بيان کنم. در هر کاري که پيش از زمان مقتضي و پيش از فراهم شدن شرايطش شتاب شود گفته مي شود «عجله». اگر در وقت مقتضي و بعد از فراهم شدن شرايطش شتاب شود گفته مي شود «سرعت»؛
مثال ساده: ميوه اي هنوز نرسيده و فصل چيدنش نيست، مثلاً فرض کنيد فصل چيدن آن تيرماه است، اگر کسي اين ميوه را زودتر چيد اين عجله مي شود؛ يعني شتاب به کاري که هنوز زمان و شرايط آن نرسيده است. حال تيرماه که شد بايد زود آن را بچيني، زيرا اگر آن را نچيني فاسد و خراب مي شود اگر در وقت آن سرعت گرفتيد به آن گفته مي شود «سرعت»، که امري ارزشمند وپسنديده است.
شما غذايي را بار مي گذاريد، چون بچه گرسنه است عجله مي کند که قبل از پختن، غذا را بياوري تا او بخورد، از آنجا که اين غذا طعمش را نتوانسته برساند و خوب نپخته است بيماري و درد مي آورد، چرا؟ چون قبل از پختن در خوردن وآوردن آن شتاب کردي. اما اگر غذا به ميزاني که زمان لازم دارد تا پخته شود، شعله آنرا خاموش کردي، مي سوزد آن هم عيب دارد. آقايي که مي خواهد دختر جوانش را شوهر بدهد، تحقيق کرده و جوان خوب است وشرايطش هم فراهم است ديگر استخاره وتأنّي نمي خواهد، «سارعوا» بايد بدود و عجله کند تا اين کار به سامان برسد.
ميّتي را مي خواهند تشييع کنند و همه آمده اند بايد بدوي تا به تشييع جنازه برسي. مي خواهي به عيادت بروي، شرايطش هم فراهم است سريع خودت را برسان. نمازي برپا شد سرعت بگير و خودت را به نماز برسان.
سرعت در کارهايي که زمانش رسيده يک ارزش است. درباره عجله در حديث داريم که:«الْعَجَلَةَ بِالْأُمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا» عجله موضوعش آن جايي است که زمان کار نرسيده است و کار آمادگي وپختگي لازم را پيدا نکرده تا فرد آن را دنبال کند.
عجله پيامبران
اکنون عجله در حالات پيامبران را ببينيد حداقل راجع به چهار پيغمبر مطرح شده است که اينها عجله کردند نه عجله اي که به مرز حرام کشيده باشد، فقط عجله در تصميم گيري.
- حضرت يونس
عجله در تصميم گيري حضرت يونس عليه السلام : اين پيامبر خدا سال ها با تبليغ و ترويج مسير حق را نمود. در مجمع البيان وديگر تفاسير دارد که دو نفر به او ايمان آوردند: يکي عابد بود وديگري عالم. هر چه فرياد زد و تبليغ کرد، نتوانست بيش از دو نفر مريد براي حق جمع کند. عابد به او گفت: تبليغ براي اين جمعيتي که من مي شناسم فايده ندارد چون ايمان نمي آورند، اتمام حجت که شده آنها را نفرين کن تا عذاب بيايد. او نيز نفرين کرد بعد قرآن مي فرمايد: آثار عذاب ظاهر شد در حالي که نبايد عجله مي کرد بايد يک بار ديگر سراغ مردم مي رفت و مي گفت: ببينيد اين دقيقه 90 است، اگر بروم عذاب مي آيد و اينجا را زير و رو مي کند؛ اما حضرت يونس بدون تأمل عجله کرد و دعا کرد و قرآن مي فرمايد: اي پيغمبر تو اين گونه نباش: «واصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ»؛در برابر فرمان خدا صبور باش«وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ»[8]؛ مثل صاحب ماهي نباش. چون در شکم ماهي رفت به او مي گويند: «صاحب الحوت». يونس گفت: عذاب مي آيد و خود رفت.
آن عالم مردم را جمع کرد – اين هم برتري علم را مي رساند – و گفت: يونس رفت ولي من به شما مي گويم هنوز مي شود جلوي عذاب را گرفت براي جلوگيري از عذاب دعا کنيد. التماس کنيد تا مسيرتان عوض شود. بالاخره کاري کرد که عذاب رفع شد.
يونس عليه السلام وقتي برگشت با خود گفت: الان با شهر زير و رو شده برخورد مي کنم، اما ديد مردم دارند موحدانه زندگي مي کنند. اين حرکتش باعث شد که خداوند برخورد کند و او را در شکم ماهي قرار دهد تا آن که بگويد: «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» خدايا! بد کردم و اشباه نمودم. البته کار انبياء در اين گونه موارد«ترک اولي»به شمار مي رود نه معصيت. خداوند رحمت کند سيد مرتضي را کتابي در اين زمينه دارد به نام «تنزیح الانبياء و الائمه»که به زبان فارسي نيز برگردانده شده است. ايشان در اين کتاب بحث کرده که اين گونه قضايا معصيت نبوده، بلکه ترک اولي بوده است. عجله يونس باعث شد خداوند با او برخورد و او را در شکم ماهي قرار دهد.
- داود عليه السلام
نمونه دوم: جناب داود پيغمبر عليه السلام است. او حکيم، قاضي، عالم و در مجموع داراي شخصيت والايي بود. دو نفر پيش ايشان آمدند که فرشته الهي بودند و مأموريت ويژه داشتند، يکي گفت: «هذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً»؛ اين داداشم 99 گوسفند دارد. «وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ»؛ و من يک گوسفند دارم به من مي گويد: اين يکي را به من بده تا گوسفندانم به 100 عدد برسند و کامل گردند، يکي به چه دردت مي خورد؟ قاعدتاً جناب داود بايد از صاحب 99 گوسفند سؤال کند. انسان در قضاوت زود حکم نمي کند. قاضي بايد سؤال کند آيا اين درست مي گويد يا غلط؟ مي گويد: بلافاصله حکم کرد که نه آقا اين اشتباه مي کند، او که 99 تا گوسفند دارد و اين يکي را هم مي خواهد از تو بگيرد بسيار ظالم و ستمکار است! گر چه قضاوت صحيح است؛ اما چون با عجله بود و با مباديش صورت نگرفت، قرآن کريم مي فرمايد:«وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ» در مقابل خدا سجده کرد و از اين کار خود توبه نمود. اين هم نمونه دوم عجله که خداوند درباره داود در قرآن بيان کرده است.
- حضرت موسي عليه السلام
نمونه سوم: حضرت موسي عليه السلام دنبال خضر عليه السلام راه افتاد و چند بار قول داد از کارهاي خضر سؤال نکند و در برابر آنها سکوت کند، اما به اين قول خود وفادار نماند و در نهايت خضر موسي را رها کرد: «لَن تَسْتَطِيعَ مَعِي صَبْرًا» تو عجولي صبر نمي کني، من ديگر براي تو کلاس نمي گذارم. دانشجو بايد حوصله و صبر داشته باشد. خضر فرمود: تو نمي تواني صبر کني. «هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ».نبي مکرم اسلام صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: اگر موسي عليه السلام تحمل کرده بود خيلي چيزها را ياد گرفته بود. خيلي به او آموزش داده مي شد و مطالب فراواني ياد مي گرفت اما عجله اش باعث شد پس از سه مورد آموزش و آزمون از نظر استاد طرد شود و درس و آموزش هم پيش از موعد تعطيل گردد.
- پيغمبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم
نمونه چهارم: در مورد خود پيغمبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم است؛ البته اين مسأله به خاطر اشتياق پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم براي وحي بود. وقتي جبرئيل مي آمد و آيات را مي خواند پيامبر دلش مي خواست زود پيام و مطلب را دريافت کند و جبرئيل در القاء تأنّي نداشته باشد. آيه نازل شد: «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ»براي دريافت قرآن عجله نکن، آرام آرام مي آيد.
در دريافت قرآن عجله نکن. در دو جا هم آمده است «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ»زيرا ما حافظ آن هستيم و آن را تکميل مي کنيم. قرار است اين کتاب تا قيامت دست نخورده بماند.
اين چهار موردي را که خدمت شما عرض کردم کار به حساسيت نکشيده است در مورد انبياء است که معصومند؛ اما پيام قرآن اين است «خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ»انسان عجول آفريده شده است. خداوند در ادامه مي فرمايد: «فَلا تَسْتَعْجلوُنِ» عجول نباشيد.
پاسخ به يک پرسش
سؤال اين است که اگر کسي بگويد: خدايا! شما انسان را عجول آفريدي چرا مي فرمايي عجول نباشيم؟ چگونه اين دو را با هم جمع کنيم؟! يعني از يک طرف مي گويد: «خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ»؛ ذات انسان عجول است، از طرف ديگر مي فرمايد: «فَلا تَسْتَعْجِلُونِ»عجله نکنيد.
پاسخ اين است که خداوند اصل عجله را مثل غضب و شهوت براي استفاده مفيد در درون انسان قرار داده است، زيرا اگر عجله نبود هيچ کس در کار خير سبقت نمي گرفت هيچ کس براي رفع نياز مردم و کارهاي مثبت شتاب نمي گرفت. مثل اينکه شما يک پُتکي و چَکُشي را به دست يک آهنگر بدهيد و بگوييد بر سر مردم نزن آن را بر سر آهن بکوب. اصل عجله مثل آن پُتک است که براي جاهايي لازم است.
پس اگر در آن مواردي که زمانش نرسيده و شرايطش فراهم نيست سرعت بگيري عجله است و امري است ناپسند. عزيز من! برخي به من مي گويند: دعايمان مستجاب نشده است به همين جهت نااميد شده ايم، شغل پيدا نکرده ايم، نااميد شده ايم، مدتي چيزي را از خدا مي خواهيم ولي تا حالا به آن دست پيدا نکرده ايم به همين جهت در ما حالت يأس و سرخوردگي پيدا شده است. قرآن مي فرمايد:«وَيَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَيْرِ»بعضي از انسان ها عجله مي کنند و به همين سبب به جاي خير براي خودشان شر مي خرند، «وَكَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً» گاهي پيش مي آيد که ازدواج و يا کارهاي خير ديگر به عقب مي افتد، اين امر دلايلي دارد اما طرف بسيار ناراحت مي شود و احساس مي کند که خدا نخواسته و يا مثلاً آن ازدواج نحس بوده است؛ اما جوان عزيز، شايد امسال ازدواج به صلاح شما نيست، شايد در اين شرايط حال اين بيمار خوب شود صلاح نيست. شايد در اين دعا زمينه استجابت به صلاح تو نباشد، قرآن مي فرمايد:«وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ». برخي از افراد به خاطر عجله شر را براي خودشان مي خرند «وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ».وقتي حادثه غدير پيش آمد شخصي به نام نعمان بن حارث خدمت پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله! چرا شما علي علیه السلام را به عنوان جانشين انتخاب کرديد؟ اگر شما او را انتخاب کرديد قبول ندارم و اگر خدا انتخاب کرده طاقتش را ندارم! اينکه نمي شود گفت خدا را قبول ندارم، گر چه به اعتقاد ما اگر کسي بگويد پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم را قبول ندارم در حقيقت خدا را قبول ندارد؛ چون قرآن مي فرمايد: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ». گفت: يا رسول الله! من طاقت اين مسأله را ندارم از خدا بخواهيد عذابي بيايد تا بميرم؛ اما نبينم جانشين شما علي بن ابيطالب عليه السلام است.
ببينيد برخي چقدر بدبخت و بي چاره مي شوند. بعضي گفته اند سوره معارج اينجا نازل شده يا لااقل يکي از مصاديقش اين است «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقعٍ».نعمان بن حارث حاضر شد تا عذاب برايش واقع گردد، ولي اين انتخاب را نبيند. اتفاقاً در نقل دارد سنگي آمد و به او خورد و به درک واصل شد. به واسطه عجله اش، برايش شرّ و عذاب و مرگ پيش آمد؛ اما تحمل شنيدن حق را نداشت؛ اين همان است که عرض مي کنم.
برادران و خواهران گرامي! در روايت داريم که «تَثَبُّتْ» داشته باشيد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «مَعَ التَّثَبُّتِ تَکُونُ السَّلاَمَةُ» يعني تأمل، دقت وژرف نگري، سلامت را به همراه دارد.
شخصي خدمت پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله وسلم آمد و عرضه داشت: «يا رَسُولَ الله! عِظْنِي»؛ اي پيامبر! موعظه ام کن. حضرت فرمود: اگر موعظه ات کنم آيا گوش مي دهي؟ گفت: بله، يا رسول الله! مرتبه دوم حضرت فرمود: اگر موعظه ات کنم گوش مي دهي؟ گفت: بله، يا رسول الله! به همين ترتيب حضرت از او سه مرتبه اعتراف گرفت. رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ» هر کار که مي خواهي انجام دهي دقت و تدبير کن چون «مَعَ الْعَجَلَةِ تَکُونُ النَّدَامَة»؛ عجله پشيماني، غصه، جنايت، سوءظن و اختلاف و درگيري مي آورد. عجله اگر در امور دين باشد منجر به شرک مي شود بعداً عرض خواهم کرد،«فَإِنْ يَکُ رُشْداً فَامْضِهِ» اگر ديدي شرايطش فراهم است انجام بده «وَ إِنْ يَکُ غَيّاً فَانْتَهِ عَنْه». نکته مقابل عجله، تثبيت، عزم و برنامه ريزي است
اقسام عجله
- عجله در انديشه
يک نوع از عجله، يک نوع از عجله، در انديشه شکل مي گيرد. ممکن است گفته شود آيا عجله در انديشه هم داريم؟ بله، بعضي وقت ها انسان نسبت به ديگران عجله مي کند. لذا عجله در انديشه، «سوء ظن» گفته مي شود. حرکتي از شخصي مي بيند بلافاصله حکم جاري مي کند، اين مي شود سوء ظن در انديشه، و سوء ظن حرام است. البته به شرط اينکه اظهار شود.
در روايت داريم اگر فال بد زدي، حسادت در دلت آمد، سوء ظن ورزيدي تا ابراز نکرده اي و ترتيب اثر نداده اي حرام نيست، اما عرض من اين جاست اگر در انديشه عجله کردي اين سوء ظن است.
- عجله در گفتار
عجله در گفتار باعث غيبت مي شود. وقتي چيزي مي گويند فوراً نگو بله، درست است. اتفاقاً کسي به من گفت: اين تهمت مي شود. شتاب در گفتار باعث عقب ماندگي و عقب زدگي مي شود.
حضرت يوسف عليه السلام
قرآن را ببينيد در سوره يوسف مي فرمايد: وقتي آن زنداني را آزاد کردند يوسف پيغمبر عليه السلام آن شخصيتي که از سخت ترين امتحانات سربلند بيرون آمده؛ در اتاق در بسته از زليخا گريخته، از قعر چاه نجات پيدا کرده – يک مرتبه به اين زنداني گفت «اذْکُرْني عِنْدَ رَبِّکَ» سفارش مرا هم نزد پادشاه بکن. البته بعضي مفسرين گفته اند ضمير «ک» در «ربُّکَ» به يوسف بر نميگرد. به زنداني ديگر بر ميگردد و يوسف آن را نگفته است. ولي عدهاي هم نوشته اند که يوسف گفت: «اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ»قرآن مي فرمايد: به خاطر همين درخواست چند سال زندان يوسف به درازا انجاميد.
- عجله در تصميم
نبي مکرم اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در صلح «حديبيه» نشسته بود، سهيل بن عمر آمد که با پيغمبر قرار ببندد. سهيل مقداري زبانش تند و فصيح بود. نوشته اند اشکال گرفت و گفت:«رسول الله» را پاک کنيد به جاي آن «ابن عبدالله» را بنويسيد و پيغمبر قبول کرد. اين شخص خيلي تندي و پررويي مي کرد. يکي از اصحاب عرضه داشت: يا رسول الله! اجازه بدهيد تا او را بکشم – اين عجله در تصميم گيري است – پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم فرمود:«عَسيه أَنْ يَنْفَعَنا کَلامه»؛ آدم خوش بياني است شايد روزي فصاحت او به درد ما بخورد.
آن روز گذشت سال ها بعد سهيل مسلمان شد و پس از رحلت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم ، همين سهيل با سخنانش گروهي را از مرتد شدن نجات داد. اگر آن آقا عجله مي کرد اين خير در آينده آن زمان اتفاق نمي افتاد.
امام سجاد عليه السلام فرمود: در روز عاشورا پدرم سيدالشهداء بعضي ها را نمي کشت. با اينکه در ميدان جنگ تن به تن مي جنگيد و برخورد مي کرد. اما در آخر از کنار آنها مي گذشت و مي فرمود: در صلب اينها کساني هستند که پيرو ما هستند. نوه و نتيجه آنها پيرو اهل بيت خواهند شد