شناخت حق از باطل (شب چهارم محرم 94، حرم حضرت معصومه (س) ، دکتر رفیعی)
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا ونبینا ابی القاسم مصطفی محمدوعلی آله طیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین ولعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین.
قال الله تبارک و تعالی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ».
انشاءالله خداوند دلهای همهامونرو به نور قرآن و معارف اسلامی منور بگرداند برای سلامتی وجود مقدس حضرت ولی عصر ارواحنا فدا و تعجیل در ظهور با برکتشون و نثار روح کریمة اهلبیت حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السلام ـ صلواتی عنایت کنید.
عوامل اتفاق واقعه کربلا
عنوان بحث ما این شبها هشدارها و نهیبهای عاشوراست نهیبها و هشدارهایی که در واقع امام حسین ـ علیه السلام ـ قبل از شهادتشون بیان کردند و در یک جمله میتوان گفت اینها عواملی بود زمینههایی بود که موجب شهادت ایشان شد موجب حادثه و واقعة کربلا شد این هشدارها و نهیبها را بعضیهاشون روز عاشورا فرمود بعضیهاشو قبل از عاشورا در خطبهها در نامههاشون فرمودند دو تا از این هشدارها را شبهای گذشته اشاره کردیم
یکی ظهور بدعت در جامعه که اباعبدالله اشاره کردند
دومم که دیشب گفتیم کاهش معنویت و کاهش دینداری الدین لعق علی ألسنتهم؛
سومین هشدار آسیب و خطری که اباعبدالله عرض فرمودند که دیشبم گفتم اینها را به این منظور میگیم که مواظب باشید تکرار نشه کربلای دیگری آفریده نشه به عبارت دیگر اگر سر اباعبدالله ـ علیه السلام ـ بالای نیزه رفت اگر فرزند پیامبر به شهادت رسید مواظب باشند امتها، مسلمانها که این عوامل اگر در یک جامعهای اتفاق بیفته ممکنه همین حادثه در یک قالب دیگری تکرار بشه کما اینکه شما تو همین کشور سر امثال شیخ فضل الله نوری حالا قابل مقایسه نیست با امام نمیخوام مقایسه کنم میخوام به هر حال بگم شخصیتی مثل شیخ فضل الله نوری سرش تو این کشور بالای دار رفت اوناییکه هم ایستاده بودند تماشا میکردند مسلمان بودند کف میزدند شادی میکردند چه شخصیتهایی چه افرادی این کسانی که در گذشته مثل مرحوم آیت الله غفاریها آیتالله سعیدیها به شهادت رسیدند تو زندانهای اسرائیل که شهید نشدند کشور اسلامی شیعه در اثر یک حکومت ظالمی یک حکومت شاه اینها به شهادت رسیدند یا عزیزانی که تو همین کشور توی نماز جمعه تو محراب به شهادت رسیدند در حال عبادت به شهادت رسیدند خب اینها را کفار نکشتن مرحوم شهید مطهری را کی کشت؟ اون آقایی که ایشون را به شهادت رسوند یک آدم مذهبی بود علیالظاهر آشنای با قرآن و تفسیر بود تو مصاحبهاش هم گفت گفت ما با تفسیر قرآن به این نتیجه رسیدیم که آقای مطهری را باید از میان برداشت این نکتة بسیار مهمی است که جامعة اسلامی مبتلا نشه دوباره
یک وقتی ابنعباس یک جملهای قشنگ و زیبایی گفت وقتی اباعبدالله ـ علیه السلام ـ حرکت کرد به طرف کوفه و مسیر کربلا عرض کرد آقا نرید برگردید به یمن برید یک پیشنهادهایی داشت یک جمله گفت گفت آقا اگر شما را کشتند دیگه حرمت احدی را نگه نمیدارند وقتی مثلاً یک مرجع تقلید را بکشند حرمت یک طلبه را نگه میدارند وقتی مثلاً فرض کنید شما بالاترین درجة نظامی را سرتیپی و سرهنگی را بکشند حرمت یک سرباز نگه میدارند وقتی امام را دیگه برترین آدم امام است فرزند پیغمبر است پارة تن حضرت زهراست اگه او به شهادت رسید دیگه به ابنعباس رحم نمیشه دیگه به مردم مدینه رحم نمیشه دیگه به امثال رتبههای اینطوری کسی در واقع توجه نمیشه گفت آقا اگر شما کشته بشید عَلَمِ دین کشته شده و راه کشته شدن بقیه آسان میشه دیگه براشون دیگه مهم نیست میگن ما اونی که رئیس بود امام بود حجت خدا بود اینطور از بین بردیم این نکتة مهمی است.
نشناختن و عمل نکردن به حق و باطل
سومین هشداری که امشب عرض میکنم در کلام اباعبدالله موضوع نشناختن حق و باطل و عمل نکردن به حق و منع نکردن از باطل است
خیلی بحث مهمی هم هست این بحث اباعبدالله فرمود آیا نمیبینید أن الحق لا یعمل به کسی به حق عمل نمیکنه حالا چرا عمل نمیکنه به حق یا نمیدونه حق چیه یا میدونه و میترسه و أن الباطل باطلاً لا یتنها عنه؛ کسی هم جلوی باطل وانمیایسته و لذا آخرین لحظهای هم که میخواست بره میدان روز عاشورا آمد امام سجاد ـ علیه السلام ـ را در آغوش گرفت سه چهار تا مطلب گفت که من اینارو تحت عنوان آخرین کلمات امام حسین تو سخنرانیها گفتم یک دعایی بود متعلق به مادرشون حضرت زهرا اون دعا را خواند بعضی از نکات دیگر فرمود به نظرم پنج تا مطلب اون آخرین لحظهای که با امام سجاد دیگه آخرین حرفها را زد و رفت میدان یکیش این بود قل الحق و إن کان مرا؛ پسرم حق بگو ولو تلخ باشه
مردم درباره حق سه دسته می شوند
همینجا من این توضیح بدم برادران عزیز خواهران گرامی مردم دربارة حق سه دسته میشوند:
یک: حقپذیر
دو: حقستیز
دستة اول حق را میشناسند و میپذیرند دستة دوم حق میشناسند و جلوش وامیایستند میگه میدونم حق است ابوجهل میگفت من میدونم پیغمبر حقه ولی من حق نمیخوام بپذیریم این حقستیز است میدانه قرآن میفرماید: یهودیها میدانستند این پیغمبر پیغمبر آخرالزمان است «يَعْرِفُونَهُ» میشناختنش «کمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ» (بقره / 146)؛ آدم تو شناخت بچة خودش شک میکنه شاید تو همسایه آدم شک کنه یادش بره این همسایه ما هست یا نیست این هم محلی همکار ولی بچهاشو کسی تا حالا شده شک کنه این بچهاش است یا نه؟ «يَعْرِفُونَهُ کمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ» (بقره / 146)؛ مثل فرزند خودشون پیغمبر را میشناختند باهاش هم میجنگیدند حقپذیر حقستیز
دستة سوم سکوت در مقابل حق
بعضیها نه میپذیره نه سکوت میکنه نه له امام حسین است نه علیه امام حسین است کار با یزید هم نداره اینام زیاد بودند اینا خطرشون بیشتر است اینها که در واقع مثل هرثمة بن سلیب که قصهاشو یک وقتی گفتم اگه فرصتم بشه اشاره خواهم کرد حقپذیر حقستیز و سکوت در مقابل حق اما اولی خوب عنایت کنید برای حقپذیری قبلش حقشناسی لازم است آدم حق بشناسه بعد میپذیره امام صادق فرمود: سه تا چیز است که همه میگویند حق با ماست یکی دین ثلاث خصال یا خلال یقول کل الإنسان... شما به هر که مراجعه کنید تو این سه تا میگه حق با منه یکی دین شما الان به هندوها بگید میگه حق با ماست به مسیحیها بگید میگن حق با ماست به مسلم این ادیانی که الان تو دنیا هست هیچ کدام نمیگویند ما باطل هستیم و این دین را داریم این دیوانگی است نه میدانیم باطل است ولی میخواهیم داشته باشیم این بابایی که الان وهابی است همینکه الان آدم میکشه اصلاً بمب به خودش میبنده منفجر میکنه یعنی اعتقاد نباشه این کار را نمیکنه که میگه درسته واقعاً معتقد با این کار بهشت میره واقعاً معتقد این کار صحیح است کاریش هم نمیشه کرد در تمام دنیا همیشه اینطور بوده امروزم هست
حق با ماست
سه چیز همه میگن حق با ماست
یکی دینی که دارند دینه الذی یعتقده
دوم تدبیره فی اموره؛ برنامهریزیهایی که میکنند حرفهایی که هر کسی میگه برنامة من درسته روش زندگی اونیکه فقیرانه زندگی میکنه اونیکه با ثروت زندگی میکنه
سوم هواء الذی یستعلی علیه؛ اون موضعگیریها الان شما مثلاً من مثال ساده میزنم تو این قصة برجام خب یک عده مخالفن یک عده هم موافق هستند هر دو هم میگویند حق با ماست حالا این واقعاً نه مخالفین خودشون ناحق میدانند نه موافقین هر دو هم میگویند حق با ماست شما خب تو همین مجلس تو گفتگوها دیدید دیگه نزدیک رأیها تقریباً بهم نزدیک هم بود صد تا مخالف صد و سی چهل تا موافق هم مخالف میگه حق با ماست هم موافق تو برنامهریزیها هر دولتی میگه حق با منه توی مدیریتها انسانها تو مدیریتشون تو درخواستهاشون و تو ادیانشون اینها میگویند حق با ماست
معنای حق
و لذا اینجا خیلی نکته مهم است که در مسئلة حق اول باید حق شناخت خب چه جوری حق بشناسیم؟ آقایون، خواهران، حق یعنی مطابق واقع من حق اول معنا کنم هر چی مطابق واقع است حق است این لیوانی که دست منه آب توشه اگه من گفتم در این چای هست این خلاف حق است حق اینکه آب داخلش باشه این میزی که جلوی منه جنس چوبه کسی بگه آهنه این خلاف واقع است اونیکه میگه آهن باطل است اونیکه میگه چوبه حق است حق یعنی هر چیزی که مطابق با واقع باشه
سه یا چهار راه اساسی تشخیص حق
سه تا راه اساسی یا چهار تا راه اساسی برا تشخیص حق داریم خوب گوش بدید
حس: اولین چیزی که آدم باید بفهمه حق و باطل است خلقت باید بفهمیم عالم خدا داره یا نداره ببینیم این عالم خود به خود درست شده همانطوری که بتپرستها میگن کمونیستها میگن یا نه خدا داره بعد حالا که خدا را شناختیم این خدا الان دینی که برا ما اُورده چی درسته مسیحیت یهودیت اسلام پیغمبر ما آخرین پیغمبر هست یا نیست بعد موضوع امامت آیا این درسته یا نه نقطة مقابل حرف اونایی که میگن خلافت همینطور بیائید جلو خیلی بحث مهم اعتقادی است یکی یکی گزینهها را تقلیدی هم نیست اینا آدم باید بذاره جلوش اینو برا خودش تکلیفشو روشن کنه یک راه حسه دیدن و لذا بعضیها معجزه میدیدند مسلمان میشدند مثل ساحرها چه جور فهمیدن موسی حق است اتفاقاً یه روایت دیدم فردایی که قرار بود حضرت موسی با اینا گفتگو کنه چون فرعون گفت ساحرها را بیاورید با موسی بحث کنم محکومش کنم شب قبلش رئیس ساحرها این روایت خیلی جالبه این داستان گفت که اگه بشه امشب بریم عصای موسی را بدزدیم چون این عصا شنیدیم کارهای عجیبی ازش میاد اگه ما اینو ازش سرقت کنیم فردا دستش خالی میشه چون خودش میدونست اینا چیزی ندارند این شعبدهباز بودند خطای چشم انجام میدادند حتی اگه ساحر هم بودند سحر با معجزه خیلی فرق داره سحر یک هنری است یک کسی ممکنه با یک آموزشی با یک قدرتی به دست بیاره اما اعجاز خلق عادت است بهطور طبیعی نمیشه با بچه تو گهواره صحبت کنی یک انسانی بیسوادی بدون درسخواندهای حالا بیسواد درست نیست تعبیر قشنگی نیست درس ناخواندة نزد مردم قرآن بیاره این معجزه است دو سه نفر فرستادن حضرت موسی هم که محافظی نداشت اصلاً فرعون راهش نداد خودش و برادرش وقتی از دربار فرعون اومدند بیرون بعد از آنکه حرف زدن با فرعون راه نداد تو قصرش بمونند اومدند یک جایی خارج از قصر یک فضای آزادی بازی خواب بودند این بندة خدا دو سه نفر آمدند دیدند عصا بالا سرشه خودشم خوابه اومدند بردارند عصا تکان میخورد تبدیل شد چون قرآن نمیگه عصا اژدها شد یکجا میگه مار یکجا میگه اژدها تعبیرهای قرآن چند تا تعبیر است معلوم میشه این عصا متنبع تبدیل میشده گاهی أفعی میشد گاهی مار کوچیک میشده تبدیل شد به مار ترسیدن و فرار کردند اومدند برا رئیسشون تعریف کردند گفت حق با اوست این ساحر نیست این معجزه است لذا فردا اینا به تعبیر من فیلم بازی کردند شب قبل فهمیده بودند قصه چیه فردا تا موسی اومد جلو ایمان آوردند نمیتونه یک کسی تو یک جلسه به این محکمی ایمان بیاره گفتند دست و پامون قطع کنید دست از ایمانمون برنمیداریم چون شب قبلش رصد کرده بودند دیده بودند و جالبه اون کسی که اومد پیش رئیس ساحرها گفت موسی خواب بود ولی خدای موسی خواب نبود «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ» (بقره / 255)؛ این یک راه تشخیص حق است ائمه هم از این استفاده میکردند گاهی امام میفرمود شما برید تخممرغ نگاه کن میشه این خودش درست شده باشه شما به این عالم نگاه کن به شتر قرآن میگه نگاه کن میشه خودش درست بشه یک راه تشخیص حق حس است
فطرت: راه دوم تشخیص حق فطرت است آقا این فطرت شما میپذیره این عالم یک بشر آفریده باشه سنگ آفریده باشه تو کشتی وقتی گیر میکنی تو هواپیما وقتی میخواد سقوط کنه یا اتفاقی میافته دلت پیش کی میره همون خداست یک راهم گذاشتن «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (بحار الأنوار، ج64، ص130)؛
عقل: یک راه سوم هم گفتند عقل بابا شما تو درست کردن این بلندگو قبول نمیکنید خودش درست شده باشه قبول نمیکنید یک کسی که یک مؤسسهای درست میکنه بعد از خودش ول کنه به امید خدا بگه هر کی میخواد اداره کنه اونوقت راجع پیغمبر خدا قبول میکنید جانشین تعیین نکرده باشه راجع عالم تعیین میکنید خود به خود درست شده باشد عقل، فطرت، حس
اعتماد: یک راه چهارمی هم من عرض میکنم اعتماد یعنی چی اعتماد آقا ما پیغمبر قبول داریم ما امام حسین قبول داریم ما امام صادق قبول داریم ایشون فرموده خدا هست ایشون فرموده قرآن وحی اینم میگن اعتماد اینم اشکال نداره ان الظن لا یغنی من... با گمان نمیشه حق را ثابت کرد ولی بعضیها با اعتماد اباذر به پیغمبر اعتماد کرد چرا حالا یا میشناسه یا حشر و نشر داشته یا سابقهاش را میبینه یا شما مثلاً فرض کنید که این جوانی یک کسی یک آقایی یک خانمی آقا من میبینم این آقا این آدمی که پنجاه سال هشتاد سال هفتاد سال تو علم است این کتاب راجع خدا نوشته خدا از دین از امامت حمایت میکنه اگه اینا ناحق بود این آقا حمایت نمیکرد اینم اشکال ندارد تو جنگ جمل بعضیها حق و باطل براشون مخفی شد حتی یکیشون آمد خدمت آقا امیرالمؤمنین گفت من نمیدونم حق با کیه اونوقت یک کسی اونجا بود به ایشون گفت ببین عمار کجاست ببین اویس کجاست ببین مالکاشتر کجاست اینا که نمیرن زیر علم یک آدم باطل سینه بزنند عمار پیرمردی که ریش اسلام سفید کرده اینکه نمیاد از باطل دفاع کنه اون شخص یک نگاهی کرد دید عمار تو سپاه حضرت امیر اویس تو سپاه حضرت امیر مالکاشتر تو سپاه حضرت امیر بلافاصله اومد تو جبهه حضرت امیر اینم یک راهش گرچه علی مع الحق و الحق مع علی؛ خود پیغمبر یک معیار داده هر کجا امیرالمؤمنین است حق است ولی خب ممکنه کسی امیرالمؤمنین قبول نداشته باشه کما اینکه قبول نداشتند اونجا یک عدهای از راه عمار به امیرالمؤمنین پی میبره عیبی نداره معرف أجلای از معرف نیست ولی خب یک راه حس و فطرت و عقل و اعتماد به افراد عاقل به افراد برگزیده این بحث بحث اعتقادی است من حالا در حدی که هم وقت باشه هم کشش جلسه باشه خدمت شما عرض میکنم یک داستانی بگم براتون این داستان را مرحوم آشیخ عباس قمی یک کتابی دارد به نام أنوار البهیه خیلی کتاب خوبیه شنیدم که ایشون این کتاب را خیلی هم دوست داشته یعنی کنارش بوده موقع حتی وفاتشون این کتاب کنارشون بوده مثل منتهی الامال است منتهی خلاصهتر است جمع و جورتر ایشون نقل میکند یک آقایی بود به نام بریرهه رئیس مسیحیها در زمان امام صادق بود بهش میگفتند جاسلیق حالا جاسلیق و اسقف به این بزرگان مسیحیت میگن دیگه رتبههایی هست که اونها دارند کشیش اسقف جاسلیق دیگه اون فرد نهایی و کسی که هفتاد سال تو مسیحیت کار کرده بود هفتاد سال به عنوان مروج مسیحیت بود این بندة خدا یک خانمی هم بود تو خونهاش حالا یا خادمش بود یا همسرش بود ایشون میگوید که یه وقت دیدم این بُرَیه بهم ریخته چون تو عراق زندگی میکرد عراق هم اکثراً مسلمون بودند الان البته عراق مسیحی داره کما اینکه ما هم تو کشورمون داریم ولی بالأخره مؤثر که مثلاً یک مسیحی توی یک جامعهای زندگی کنه که همه مسجد میرن نماز میخونن شک برش پیدا میشه دیگه کار ما درسته یا نه تو عراق بود میدید مردم نماز میخونن مسجد میرن میگه تردید برام پیدا شد به یکی از دوستانم گفتم کسی نیست تو این عراق من باهاش وارد بحث بشم گفتند چرا یک آقایی است به نام هشام بن حکم بسیار قوی برید پیش ایشون اُوردنش بُریه را پیش هشام بن حکم یک جلسة نشست با او تردیدش بیشتر شد نسبت به عقائد خودش بیشتر سست شد جلسة دوم اولی با افراد میرفت جلسة دوم خصوصی رفت دید بد میشه جلسة اول عدهای از مسیحیها را با خودش برد کم اورد تو جواب جلسه دوم خصوصی رفت با هشام گفتگو کرد بعد به ایشون گفت که میشه منو ببرید پیش رهبرتون اون کسی که خلاصه حرف آخر میزنه در دین شما گفت بله باید بری مدینه بریه را هشام با خودش اورد مدینه منزل امام صادق ـ علیه السلام ـ خودش میگه میگه وقتی که آمدم وارد بشم منزل امام صادق ـ علیه السلام ـ دیدم یک کودکی بیرون از منزل هست یا تو دالون منزل هست تا منو دید گفت بریه میخواهی تورات برات بخونم انجیل برات بخونم گفتم مگه تو خونة امام صادقم مسیحی پیدا میشه تو اینجا تورات انجیل گفت نه من مسلمانم ولی تمام تورات و انجیل شما را حفظم یه بچه گفتم بخون شروع کرد با یک لحن زیبایی خواندن انجیل تورات از جاهای مختلف میخکوب کرد بریه را گفت که کأنه کأن عیسی یقرأ؛ مثل اینکه عیسی بن مریم زنده شده داره انجیل میخونه اینقد تو قشنگ میخونی
ظاهر و باطن قرآن کریم
بعد گفت تأویل این کودک تأویل این انجیل میدونی خب هر کتابی یک ظاهری داره یک باطنی قرآن هم همینطور قرآن هم یک آیاتی آیات قرآن یک تفسیر داره یک تأویل تفسیر را میتونه هر کسی انجام بده لغت نگاه کنه عرض میکنم که یه خورده فکر کنه بگه مثلاً قل هو الله أحد یعنی چه اما تأویل باطن آیه است باطن آیه را قرآن میگه کسی سر در نمیاره جزء معصوم «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (کافی، ج1، ص213)؛ گفت تأویل میدونی گفت یکمی چند تا از این تأویلات تورات و انجیل را اشاره کرد اصلاً ماند بریه رو کرد به اون هشام و افرادی که بودند گفت همین برا حقانیت اسلام کافیه یک کودک ناآشنای بچة که حالا نه کلاسی نه مدرسهای رفته اینطور آشناست وارد شد بر امام صادق قصهرو گفت گفت آقا یه آقازادهای بود آقا فرمودند: این فرزندم موسی ـ علیه السلام ـ موسیبنجعفر پدر بزرگوار فاطمة معصومه ـ علیها السلام ـ ایشون فرزندم است «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَ اللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (آل عمران / 34)؛ این آیه را امام خواند یعنی ما خواندن از همیم کوچک و بزرگ نداریم امام حجت خدا «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»؛ بعد بریه مسلمان شد
لاأعلم
مسلمان شد منظورم اینجاست این جمله خوب دقیق است دقت کنید گفت یابن الرسول الله قصة اعتقاد به امامت در بین شما چیه؟ حالا من مسلمان شدم ولی الان مسلمانهایی داریم تو جامعه که دور امام صادق هم زیاد بودند ابوحنیفه بود مالک بود دیگران بود اینها به امامت قائل نیستند چرا شما به عنوان فرزند پیغمبر غیر از قرآن و نبوت موضوع امامت قائل هستید این قصة امامت چیه جواب زیبایی داد امام صادق فرمود: بریه ببین هر زمانی باید تو جامعه یک کسی باشه که نمیدانم به مردم نگه نمیدانم نگه یعنی از علوم روز پرسیدن بداند یعنی از ماوراء پرسیدن بداند از قرآن پرسیدن بگه این خیلی حرف مهمی است هر زمانی تو جامعه یک کسی باید باشه که لاأعلم نگه و میگفتند خلفا باید میگفتند لاأعلم کسانی که جانشین پیغمبر ادعا میکردند خیلی جاها میگفتند نمیدانیم یک مظهر نه گفتن نمیدانم و اون آدم امروز منم بعد فرزندم بعد فرزندم حالا تا دوران غیبت که واقعاً ما الان بخاطر محرومیت از حضور البته معتقدیم امام زمان تو جامعه نظارت دارند تو جامعه حضورشون هست ظهور نیست شما میبینید گاهی از اوقات بزرگان ما هم ممکنه تو یه فتوایی تو یه قصهای با احتیاط نظر بدن نظر قطعی ندهند اون کسی که نمیدانم میگه نظر قطعی میده امام هست و این بریه از دنیا رفت نص داستان اینه امام صادق ـ علیه السلام ـ البته نه اون روز بعد از مدتی که از دنیا رفت زمان امام صادق از دنیا رفت آقا با دست مبارک خودشون غسلش دادند کفنش کردند بدنش میان قبر گذاشتند و این جمله را فرمودند، فرمودند: هذا حواریون من حوار المصیع یعرف حق الله علیه؛ این یکی از حواریون و یکی از پیروان حضرت مسیح بود که حق را شناخت خب ببینید این از چه راهی شناخت از راه گفتگو با امام اعتماد با امام اصلاً شما میدانید خدا معجزه را علم غیب را عصمت را تصرف در عالم هستی اینارو در اختیار انبیا و ائمه قرار میده برا همین نه برا استفادة شخصی قرار نیست امام حسین از علم غیب استفادة شخصی کنه کربلا نره امیرالمؤمنین استفادة شخصی کنه صبح تو محراب نیاد نه استفادة از این ابزار علم غیب ابزار تصرف تو عالم هستی مثلاً دریا شکافتن مرده زنده کردن کارهایی که انبیاء داشتن به عنوان وحی و معجزه ائمه هم نه به عنوان نبوت به عنوان کرامت دارند این رو اینها همون مسئلة تشخیص حق است.
تبلیغ شبکه های ماهواره ای بر علیه امام حسین علیه السلام
تو همین قصة کربلا شما نگاه کنید ام وهب فرزندش اینها مسیحی هستند اما با یک گفتگو با امام حسین ملحق میشوند میآیند کربلا و فرزند جوان به شهادت میرسه جوانی که چند روز هفده هجده روز ازدواج کرده و مسیحیت مذهبش هست با یک معجزهای که از امام حسین اینجا آدم باید مریض نباشه باید لجاجت نداشته باشه باید تعصب نداشته باشه وإلا آسمون هم به زمین وصل میکردی تمام کرة زمین پر معجزه میکردی ابوجهل ایمان نمیآورد فایده نداشت اون مریض بود اگر کسی مریض شد دنبال اشکال میگرده دنبال شبهههای بیخود نمیخواد زیربار بره غافل شد نمیخواد زیربار بره و این نکتة مهم و اساسی است من باز یک داستان دیگه خدمتتون بگم برا اینکه روشن بشه این مسئلة دفاع از حق اینم جالبه به نظرم اونیکه به ذهنم هست این را مرحوم فیض کاشانی نقل میکنه این داستان را یک شخصی آمد خدمت امام صادق صادق آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ به نام ابو مصروف میخوام اینو به شما بگم با این بحث که اگر کسی اطمینان به حقانیتش داشت نمیترسه شجاعت داره این اصحاب ابیعبدالله اطمینان داشتند به حقانیت ابیعبدالله نه کسی فرار کرد نه کسی صحنه را خالی کرد نه کسی ترسید نه فرسان المصر فرسان الحر با شجاعت زدن به قلب دشمن این اطمینان مهمه این اطمینان هست که من بارها گفتم شما الان امسال دیشب در مجتمع هم گفتم ببینید شب اول و دوم محرم مجلس امام حسین پر شبکههای مبارزه با امام حسین و دین بیشتر نشده ماهواره، موبایل، اینترنت، فضاهای مجازی، کتابها یعنی هیچ موقع به اندازة امروز هجمه علیه شیعه نبوده شاید بالغ بر بیست شبکة ماهوارهای مستقیم علیه شیعه دارند کار میکنند و متأسفانه چند تا شبکهای که به اسم شیعه دارند تخریب میکنند شیعه را دارند لطمه میزنند یعنی جزء ایجاد تنش دنیا جزء تحریک احساسات مردم یک وقتی به یکی از اینها در عراق گفتم البته خود مدیر اون شبکه نبود رفتم دفترشون تو عراق گفتم سلام منو به این آقا برسونید من نمیشناسم ایشون ولی بهش بگید با این حرکتت یک نفر را به تشیع جذب نمیکنید فقط میریزی از شیعه با این کاری که تو شروع کردی تو شبکهات خودتم تک و تنها اداره میکنی با این حرفها و توهینها و فحشها و ناسزاها و حتی به مراجع حتی به رهبری حتی به اسم شبکة شیعه به اسم اهلبیت گفتم بگید فلانی آمد یادداشت کرد اون آقا گفتم بگید جزء لطمة به شیعه هیچ کاری نخواهد کرد بعضی از این کتابهایی که تو کویت و جاهای دیگه چاپ شد من خبر دارم که عدهای از مستبصرین را هم برگرداند یعنی عدهای از افرادی که با تلاش آمده بودند گرایش پیدا کردند به مکتب اهلبیت برشون گرداند و ازشون یک سلفی خواست یک وهابی ساخت یعنی این کتابها این شبکهها که به اسم شیعه در دنیا در آمریکا در لوس آنجلس در انگلیس از اونجاها داره تأمین میشه اینها جزء لطمه نمیزنند و این را بدانند اگر آقایون صدای ما را میشنوند و فردا یک فحشی یک کلیپی برا ما درست نمیکنند این را بدانند که اینها به اندازة همون شبکههایی مثل نور وصال که دارند مجریانش علیه تشیع کار میکنند اینها هم راحت دارند آب به آسیاب اونها میریزند من نمیخوام بگم حالا با صراحت شما دشمنید اگه قصد و غرض نیست کج سلیقه هستید ذوق ندارید
ترویج و تبیین دین
در ترویج و تبیین دین مقام معظم رهبری فرمود هیچگاه با توهین به مقدسات یک مذهب نمیشه از مذهب خودمون دفاع کنیم یا اون مذهب را افراد را جذب کنیم بابا شما پیرو امام صادق هستید من خواهشم اینه آقایون بیایند تمام مذاکرات و گفتگوها چاپ شده اینها احتجاج طبرسی چاپ شده کتاب مناظرات چاپ شده بذارید جلوتون باز کنید ما هر چی انجام میدهیم در مسیر اهلبیت ببینید یک جا تو مناظرات امام صادق از فرهنگ فحش استفاده کرده العیاذبالله از فرهنگ توحید از فرهنگ در واقع زیر سؤال بردن با این شکل بهترین نوع بحث داشتند با بهترین نوع بیان قرآن میفرماید: با مشرکین هم که بحث میکنید به بتهاشون فحش ندید آیه قرآن «لا تصب الذین یدعون» صریح قرآن سب معناش همینه میفرماید شما به اونا وقت بدهید با اینکه مشرکین از نظر قرآن ورودشون به مسجدالحرام به مکه ممنوع بود اما با این حال میفرماید: «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکينَ» (توبه / 6)؛ اگر یکی از مشرکین خواست بیاد پیغمبر حرفهای شما را بشنوه بهش امان بدید بذارید بیاد حرف بشنوه این داستانی که میگم میخوام برا اطمینان از دفاع از حق بگم ابو مسروق اومد خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ گفت آقا من رفتم بحث کنم با مخالفین با کسانی که مخالف شیعه هستند و مذهب ما را قبول ندارند من سه تا آیه را با اینها بحث کردم یک آیة «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکمْ» (نساء / 59)؛ اطاعت از خدا و پیغمبر و اولی الأمر خب خدا که معلومه پیغمبرم معلومه اولی الأمر مبهم است حالا بعضیها میگن خدا اینم روشن میکرد میگفت: و علی بن ابی طالب خب نفرموده ما که برا خدا نمیتونیم تعیین و تکلیف کنیم که ما هستیم و این قرآن مگه اسم افراد دیگه را آورده مگه تو قرآن آیهای داریم مبنی بر مشروعیت مثلاً سقیفه نه ما این خیلی بد که بعضیها برای فرار از مسئولیت من بارها اینو گفتم ما در میان انبیاء پیغمبری داریم 950 سال پیغمبری کرد مثل حضرت نوح پیغمبر ما هم 23 سال پیغمبری داریم از ثروت نمیدونست چه کنه تمام عالم در اختیارش بود حضرت سلیمان پیغمبری هم داشتیم نان شب نداشته مثل ایوب پس چرا خدا به سلیمان داد به ایوب نداد مگه قراره من برا خدا ترسیم چرایی کنم من برا خدا نقشة راه بکشم فرمود: اولی الأمر اسم نبرده به هر دلیلی حالا توجیه هم میتونه انسان بکنه به این دلیل به این دلیل لازم مثلاً تو روایت هم داریم گاهی که آقا رکعات نمازم تو قرآن نیامده پس چرا نماز میخونیم مقدار زکاتم تو قرآن نیامده پس چرا زکات میدیم مقدار طوافم تو قرآن نیامده جواب داده شده ولی اصلاً سؤال را غلط میدانند ما هستیم و این قرآن رو این هم میخواهیم بحث کنیم چرا چیز دیگهای نیامده این بحث دیگری است اینکه رسولخدا نازل شده تحریف هم نشده حافظها حفظ کردند کاتبها نوشتند این همین قرآن است خدا رحمت کنه آیتالله العظمی بروجردی(ره) فرمود: همینکه کربلایی کاظم بدون مطالعه بدون تحصیل بدون سواد حافظ قرآن شد و همین قرآن هم حفظ شد این میرسونه که این قرآن همون قرآن نازل شده بر پیغمبر وقتی اُوردنش خدمت آیتالله العظمی بروجردی فرمود: سورههای مختلف را ازش سؤال کنید یس الرحمن عین همونی که در اختیار ماست میخواند این دلیل بر عدم تحریف قرآن حالا گفت آقا اومدن به این مخالفین میگن «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکمْ»؛ میگن که نزلت فی أمرا سرایا؛
اولی الأمر
اولی الأمر منظور فرماندههای جنگها هستند خدا میگوید منو پیغمبر و فرماندة جنگ اطاعت کنید قبول نکردن حرف ما را که گفتیم اولی الأمر اهلبیت خب الان هم شما بخواهید بحث کنید همینو بهتون میگن حالا میشه وارد شد روایت آورد بحث کرد آقا فرماندة جنگی اطاعت محض ندارد اطاعتی که در ردیف اطاعت خداست مال معصوم است ولی حالا یا ایشون قدرت بحث نداشت یا حریف نشد گفت آقا این آیه را از ما قبول نکرد گفتم آیه ولایت «إِنَّمَا وَلِيُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ» (مائده / 55)؛ حالا برا کی داره میگه برا امام صادق این آیه را خوندم گفتند نزلت فی المومنین این برای همة مؤمناست هر مؤمنی که صدقه بده نمازم بخونه این آیه مال اونه قبول نکردند که این مال علی بن ابی طالب این دو تا یابنالرسولالله آیة قربی را خواندم «قُل لَّا أَسْأَلُکمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» (شوری / 23)؛ بگو که من هیچ اجری از شما نمیخوام مگر مودت در قربی مودت اهلبیت آقا اینم خوندم جالبه متن روایت اینه اینم خوندم گفتند که نزلت فی القرب المسلمین اینم مال فامیل نازل شده یعنی اگر کسی فامیل داره احترامش کنید سه تا آیة کلیدی که هر سه آن دال بر حقانیت مذهب امامت منم نمیخوام اینجا بحث کنم جالب امام صادقم به ایشون نگفت خب برو دوباره این آیات براشون بخون نتونسته بود تو این آیات ورود پیدا کنه آیة اولی الأمر آیة ولایت آیة مودت «قُل لَّا أَسْأَلُکمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي» (شوری / 23)؛ چی گفت امام صادق بهش دقت بفرمائید فرمود: برو باهاشون مباهله کن مباهله یک قانون شرعی است هنوزم هست یعنی دو نفر که میگن ما حقیم وقتی تو بحث به نتیجه نمیرسند میتوانند مقابل هم بایستند و همدیگر را نفرین کنند یکیشون بگه اگه من حق میگم اگه من باطل میگم و تو حق میگی عذاب الهی بیاد من از بین برم اونم بگه نه اگه من ناحق میگم و تو حق میگی عذاب الهی بیاد من از بین برم کار خطرناکی است مسیحیهای نجران جرأت نکردند با پیغمبر گرامی اسلام مباهله کنند آقا بهش فرمودند که فدعوهم الی مباهله؛ برو باهاش مباهله کن بعد فرمودند: وقتی میری مباهله کنی اینطور بگو بگو ان کان أبو مسروق جهد حقاً باطلاً و أنزل عذاب ألیما؛ خدایا اگه ابی مسروق دروغ میگه ناحق میگه عذابی از آسمان برش نازل بشه البته دو تا توصیه هم کرد امام یکی فرمود: أصلح نفسک؛ خودتو اصلاح کن آدمی که مباهله میکنه باید پاک باشه باید سالم باشه دوم صم واقتصر؛ فردا روزه میگیری غسل میکنی خودتو اصلاح میکنی مباهله میکنی حالا دیگه من دنبال نکردم که این کار را کرد یا نکرد چرا امام صادق به ایشون میگه مباهله کن اطمینان از حق داره اطمینان از این داره که این تو قصة بحث اگه کم آورده تو مباهله کم نمیاره شما تو همین قصة کربلا بریر وقتی آمد میدان یک کسی از سپاه دشمن آمد به نام کعب همدیگر را میشناختند مقابل هم ایستادند کعب به بریر گفت بابا حق با یزید است چرا اومدی تو ورودی امام حسین تو قاری قرآنی بچههای ما پیش تو درس قرآن خواندند تو میدانی مثلاً امام حسین علیه حکومت خروج کرده بیا پیش ما بریر گفت خدا تو را لعنت کنه حق با یزید ظالم شرابخوار پسر پیغمبر حق باش نیست یک مدتی با هم کار تبلیغاتی کردند حالا نه این قبول میکنه نه اون بریر گفت بیا مباهله کنیم نفرین کنیم بعد بجنگیم هر کدام ناحقیم کشته بشیم دعا کنیم خدایا تو این درگیری هر کی حقه زنده بمونه هر کی ناحق کشته بشه مباهله را قبول کرد اون بندة خدا این کار را کردند وارد جنگ شدند تو اولین ضربه کعب به درک واصل شد خیلیها دیدند ولی درس نگرفتند این در مسئلة حق آقایون یک مسئلة حقشناسی است که حقشناسی بعدش حقپذیری است بعدش دفاع از حق است حالا حقشناسی یا از راه حس مثل افرادی که از امام معجزه میدیدند تو عالم نگاه میکردند به خدا پی میبردند یا از راه فطرت شهود درونی یا از راه عقل و اندیشه یا اعتماد اعتماد را چرا اضافه کردم چون اومد یک کسی خدمت امام صادق گفت آقا شما فرمودید تقلید نباید کرد قرآن هم مذمت میکنه تقلید از آباء را میفرماید: این مشرکین باباهاشون بتپرست بودند میگفتند: إنا وجدنا آبائنا علی امه؛ بابای ما بتپرست بوده ما هم بتپرستیم خدا هم میگه اشتباه میکنید خب آقا ما هم که از شما تقلید میکنیم شما میگی خدا هست میگیم چشم چه فرقی بین ما با مشرک مشرک باباش میگه خدا نیست قرآن میگه چرا از بابات اطاعت میکنی و عرض میکنم شما هم میگید که صلواتی عنایت بفرمائید شما هم میگید خدا هست من از شما قبول میکنم خوب دقت کنید امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: اطاعت شما از ما اطاعت علمی است به من امام صادق اعتماد میکنید چون منو عالم میدانید چون حرف من مطابق
و لذا تو بحث تقلید، تقلید جاهلانه مذمت شده نه عالمانه ما تو پزشکی هم دیشب گفتیم مقلدیم تو مهندسی هم مقلدیم حرف پزشک گوش میدیم این مطلب اول البته عرائض من راجع حق تمام نشد چون بحث دوم که حقستیزی است و بحث سوم که کتمان حق و سکوت در مقابل حق است ماند یه جمعبندی بکنم هشدارهای عاشورا مورد بحث ماست بدعت و ضعف دینداری و عدم تشخیص حق این سه تا را تا امشب گفتیم و امشب تو این بحث حقپذیری را نحوهاش شکلش را صحبت کردیم انشاءالله فردا شب در دو موضوع دیگر حقستیزی کتمان حق و موانع تشخیص حق عرائضی را تقدیم خواهیم کرد.
ذکر مصیبت
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.
ابیعبدالله روز عاشورا سر چند شهید را به دامن گرفته بالای سر چند شهیدم آمده یعنی بعضی سرها را آمده ولی به دامن نگرفته بعضی سرها را برداشته روی زانو گذاشته بعضیها را نیامده حالا نیامدن شرایطش فراهم نشده یا تو حملة اول عدهای شهید شدن اصلاً امکان اینکه ابیعبدالله بیاد نبوده مرحوم سماوی میگوید هشت یا نه نفر را ابیعبدالله اومد بالای سرشون یا سرشون به دامن گرفت یا بالا سرشون حضور داشت وقتی به شهادت رسیدند یکی از اون کسانی که ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ سرش به دامن گرفته و این کاری که عرض میکنم فقط نسبت به او انجام داده و علیاکبر ـ علیه السلام ـ غلام ابیعبدالله است شخصی است به نام أسلم که البته اون چند تا غلام و از بردگان تو کربلا داشتیم جون بوده ایشون بوده افراد دیگهای بودند این شخصی است که غلام ترکی معروفه یعنی عربم نبوده اصالتاً ترک بوده و از کسانی است که در کاروان حسینی همراه ابیعبدالله اول ابیعبدالله بهش اجازة میدان نداد فرمود: برگردد أنت فی حل فی إذن منی من به شما اجازه میدم برگردی قبول نکرد خیلی اصرار کرد خیلی التماس کرد خیلی از اباعبدالله خواهش کرد آقا بهش اجازه داد اومد میدان وقتی هم آمد میدان اسم خودش نگفت خودش به نام ابیعبدالله و غلامی ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ معرفی کرد امروز بریم امشب بریم در خانة این غلام ابیعبدالله از خدا بخواهیم انشاءالله ما هم همینطور لحظة آخر ابیعبدالله را ببینیم و جان بدیم ما هم همینطور لحظة آخر نمیگم سر ما را به دامن بگیره خودمو عرض میکنم من لایق نیستم اما نگاهمون به چهرة ابیعبدالله ـ علیه السلام ـ خب این سلامها یک جوابی داره ابیعبدالله سلام کسی را بیپاسخ نمیذاره یعنی میشه موقع جان دادن بگیم السلام علیک یا أبا عبدالله با نام ابیعبدالله خدا رحمت کنه مرحوم آیتالله حجت وقتی از دنیا میرفت دخترشون یه قدری تربت ابیعبدالله داخل آب ریخت داد به ایشون ایشون خورد گفت خدایا بدون آخرین چیزی که از این دنیا خوردم تربت ابیعبدالله بود آخر زادی من الدنیا تربة الحسین مرحوم آشیخ مرتضی حائری داماد ایشون بود میگه وقتی این تربت خورد مرحوم آیتالله حجت به هر حال حالشون نامساعد بود یه وقتی دیدم لحظات آخر یه نگاهی کرد صدا زد السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا أمیر المؤمنین به تمام ائمه سلام داد همه را دید و هی هم میفرمود: خوش آمدید تعبیر خوش آمدید در کلامش بود همین است خودشون وعده دادن وقتی افتاد روی زمنی امام حسین صدا نزد مثل حر مثل حبیب اینا امام حسین صدا زدن بعضیها صدا نزد گفت بسمه همین قدر که آقام اجازه داد میدان برم کافی است من کیم که ابیعبدالله بیاد سرم را به دامن بگیره غرقه به خون غرق تیر و نیزه آرام سرش گذاشت رو خاک کربلا جان بده ولی اباعبدالله راضی نیست تو سرت رو خاک کربلا باشه آمد آمد نشست کنار بدن سر را بلند کرد رو زانو گذاشت تعجب کرد این غلام من که آقا را صدا نزدم کسی هم تو کربلا ندارم کی سر منو به دامن گرفته نه اکتفا نکرد به همین خم شد لبها را گذاشت به صورت غلام وقتی غلام چشماش باز کرد دید ابیعبدالله داره جان میده فقط یه جمله گفتش شهید شد من مثلی من مثلی وابن رسول الله خده علی خدی؛ آی دنیا کی افتخار منو داره پسر پیغمبر صورت رو صورتم گذاشت کی افتخار چی مدالی خدا به من داد وضع خده علی خدی؛ بمیرم برات ابیعبدالله حاضر نشدی صورت این غلام رو خاک باشه و جان بده آمدی اربابانه سرش با کمال تواضع به دامن گرفتی اما کسی نبود تو گودی قتلگاه سر خود ابیعبدالله را از رو زمین برداره وضع خده علی رمل و التراب؛ صورت را رو خاک کربلا گذاشت چرا چرا آمد یک کسی آقا یک وقت متوجه شد یک کسی آمده اما نه کنار ابیعبدالله نه بیاد سر را به دامن بگیره دید رو سینة ابیعبدالله و الشمر جالس علی صدره.
صلی الله علیک یا أباعبدالله