انواع القائات شیطانی (۱۵)
اللّهُمَّ اجعَل ما يُلقِي الشَّيطانُ في رُوعي مِنَ التَّمَنِّي وَ التَّظَنِّي و الحَسَد...[۱]
بحث در باره «حسد» به عنوان سومین رذیلهای بود که در این فراز از القائات شیطان شمرده شده است. بیماری حسادت، مشکل اصلی شیطان بود که موجب رانده شدنش از درگاه خدای سبحان شد؛ به همین جهت، سعی میکند این بیماری را به دیگران هم منتقل کند.
در روایتی که از امیر المؤمنین (عَلَیْهِالسَّلامِ) نقل شده، آمده است:
إِيَّاكَ وَ الحَسَدَ فَإِنَّهُ شَرُّ شِيمَةٍ وَ أَقبَحُ سَجِيَّةٍ وَ خَلیقَةُ إبلِیسٍ.[۲]
از حسد دوری کن، چرا که بدترین خصلت و زشتترین خُلق، و خوی شیطان است.
در روایت دیگری، طبق نقل، امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) میفرماید:
لَمَّا أُهْبِطَ نُوحٌ ع مِنَ السَّفِينَةِ أَتَاهُ إِبْلِيسُ فَقَالَ لَهُ مَا فِي الْأَرْضِ رَجُلٌ أَعْظَمَ مِنَّةً عَلَيَّ مِنْكَ دَعَوْتَ اللَّهَ عَلَى هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ فَأَرَحْتَنِي مِنْهُمْ أَ لَا أُعَلِّمُكَ خَصْلَتَيْنِ إِيَّاكَ وَ الْحَسَدَ فَهُوَ الَّذِي عَمِلَ بِي مَا عَمِلَ وَ إِيَّاكَ وَ الْحِرْصَ فَهُوَ الَّذِي عَمِلَ بِآدَمَ مَا عَمِلَ.[۳]
هنگامی که نوح (عَلَیْهِالسَّلامِ) از کشتی پیاده شد، ابلیس نزد او آمد و گفت: روی زمین کسی از تو بالاتر نیست به اینکه بزرگترین منت را بر من گذاردی و بر این مردم فاسق نفرین کردی و مرا از دست آنها راحت ساختی! آیا در عوض، دو خصلت به تو یاد ندهم؟ یکی اینکه از حسد بپرهیز، زیرا حسادت بود که من را به چنین روزی انداخت و دوم اینکه از حرص بپرهیز، زیرا آدم به خاطر آن، به چنین عاقبتی [که خروج از بهشت باشد] مبتلا گشت.
به همین دلیل که ابلیس خودش از راه حسد، ضربه خورد، مهمترین دامی که برای انسان پهن میکند نیز، همین دام حسد است. از امیر المؤمنین (عَلَیْهِالسَّلامِ) نقل شده که فرمود:
الحَسدُ مِقْنَصَةُ إبْليسَ الكُبرى.[۴]
حسادت، دام بزرگ ابليس است.
در این فراز نیز اشاره شده که شیطان، حسد را به دل و ضمیر انسان القا میکند، همچنین در روایتی از امام صادق (عَلَیْهِالسَّلامِ) چنین نقل شده است:
يَقولُ إبْليسُ لجُنودِهِ: ألْقُوا بَيْنهُمُ الحَسدَ و البَغْيَ؛ فإنَّهُما يَعْدِلانِ عندَ اللَّهِ الشِّرْكَ.[۵]
ابليس به لشكر خود مىگويد: ميان آنان حسادت و تجاوزگرى افكنيد، كه اين دو خوى نزد خدا، برابر با شرک است.
[۱] . الصحيفة السجّاديّة، دعای ۲۰.
[۲] . غرر الحكم، تمیمی آمدی (۵۵۰ ق): ح۲۳.
[۳] . الخصال، شیخ صدوق (۳۸۱ ق): ص۵۱ ح۶۱.
[۴] . غرر الحكم، تمیمی آمدی (۵۵۰ ق): ح۱۱۳۳.
[۵] . الكافي، شیخ کلینی (۳۲۹ ق): ج۲، ص۳۲۷ ح۲.