مفهوم ظلم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ، و لا اظلَمَنَّ و أَنتَ مُطيقٌ لِلدَّفعِ عَنّي و لا أظلِمَنَّ و أَنتَ القادِرُ عَلَى القَبضِ مِنّي.[۱]
از اینجا وارد فراز دیگر از دعای نورانی مکارم الاخلاق میشویم. در این فراز امام زین العابدین(عَلَیْهِالسَّلامِ) از خداوند منّان اینگونه تقاضا نموده است که: خدایا! ترتیبی بده که من مورد ظلم و ستم قرار نگیرم، در حالی که بر دفاع از من توانایی داری؛ و به کسی هم ستم نکنم، در حالی که تو میتوانی مرا از این کار بازداری.
در تبیین این فراز مطالبی را بیان میکنیم:
مطلب اول، مفهوم ظلم است. ابن منظور مىگويد:
الظّلم: وضع الشيء في غير موضعه ... و اصل الظّلم: الجور و مجاوزة الحدّ... .[۲]
ظلم، قرار دادن چيزی در غير جايگاه خود است... و ریشه ظلم، [در اصطلاح]، جور و تجاوز از حد است... .
راغب اصفهانی نيز ظلم را اين گونه معنا کرده است:
الظلم عند اهل اللغة و كثير من العلماء وضع الشىء فى غير موضعه المختص به، اما بنقصان او بزيادة و اما بعدول عن وقته و مكانه... و الظلم يقال في مجاوزة الحق.[۳]
ظلم نزد اهل لغت و بسيارى از دانشمندان عبارت است از نهادن چيزى در غير جاى ويژه آن يا كمتر و يا بيشتر، و يا آن را در وقت و مكان خود انجام ندادن. ظلم را در تجاوز از حق به كار مىبرند.
در نظام آفرينش هر چيز جايگاه و حد ويژهاى دارد كه اگر در آن حد و جايگاه قرار گرفت، عدل و اگر قرار نگرفت، ظلم تحقق يافته است.
بنا بر اين، به نظر مىرسد كه جامعترين معناى ظلم، «نهادن چيزى در غير جاى ويژه خود» است و ساير معانى، با تأمّل، به اين معنا باز مىگردند. در حديثى از امير المؤمنين(عَلَیْهِالسَّلامِ) به اين معناى جامع، اشاره شده است. آن گاه كه در پاسخ به اين پرسش كه: عدل برتر است يا جود و بخشش؟ فرمود:
العَدلُ يَضَعُ الامورَ مَواضِعَها، وَ الجودُ يُخرِجُها مِن جِهَتِها، وَ العَدلُ سائِسٌ عامٌّ، وَ الجودُ عارِضٌ خاصٌّ، فَالعَدلُ أشرَفُهُما و أفضَلُهُما.[۴]
عدل، هر چيز را در جايگاه [واقعى] خود قرار مىدهد؛ ولى بخشش، آنها را از همان راهى كه بايد، بيرون مىبَرَد. عدالت، راهبرى فراگير است، و بخشش، حالتى ويژه. [از اين رو] عدالت، گرامىترين و برترينِ آن دو است.
با اين حساب، عدل، قانون نظام جهان است كه بدون آن شيرازه نظام هستى در هم مىريزد.
[۱] . الصحيفة السجّاديّة، دعای ۲۰.
[۲] . لسان العرب، ابن منظور (۷۱۱ ق) ج۲ ص۲۴۵۹.
[۳] . مفردات ألفاظ القرآن، راغب اصفهانی (۵۰۲ ق) ص۱۱۵.
[۴] . نهج البلاغة حکمت ۴۳۷.