424 - تبیین روایات مربوط به فخرفروشی (۵)
وَ اعصِمني مِنَ الفَخر.[۱]
در تبیین این فراز نورانی سخن به اینجا رسید که در برخی روایات ارزشهایی مایه فخر و مباهات دانسته شده است و در مقابل برخی روایات به اجتناب از فخر و مباهات به طور کلی توصیه میکنند. جمع میان این دو دسته روایات چگونه است؟
پاسخ این است که فخر و مباهات به چیزی، گاه به عنوان برتریجویی است، مثلاً کسی میخواهد بگوید چون نماز شب میخوانم و تو نمیخوانی، پس من از تو بهتر هستم، و گاه این گونه نیست؛ بلکه مباهات به جهت بیان ارزشهای خاصی در اسلام است.
در صورت اول که انسان میخواهد فضایلی را بیان کند که ممکن است عنوان برتری جویی پیدا کند، باید مواظب باشد به آن افتخار نکند. از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که در مورد سیره پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
لقد كانَ رسولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إذا ذَكَرَ لنفسِهِ فضيلةً قالَ: و لا فَخرَ.[۲]
هرگاه پيامبر خدا فضيلتى از خود ياد مىكرد، مىفرمود: [قصدم] فخر فروشى نيست. یعنی مراد بیان اصل فضیلت است.
همچنین در روایت دیگری از خود ایشان چنین وارد شده که:
لَمّا عُرِجَ بي إلَى السماء أذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام مَثْنى مَثْنى، و أقامَ مَثنى مَثنى ثُمّ قالَ لي: تَقَدَّمْ يا محمّدُ! فَتَقَدَّمتُ فَصَلَّيتُ بِهِم، و لا فَخرَ.[۳]
هنگامى كه به آسمان برده شدم، جبرئيل اذان و اقامه گفت و هر يك از جملات آنها را دو بار تكرار كرد و سپس به من گفت: اى محمّد! جلو بايست. من جلو ايستادم و براى آنان نماز خواندم. و [البته] قصدم فخرفروشى نيست.
بنا بر این، اصل فخر فروشی به عنوان فخر و مباهات مطرح کردن چیزی، خوب نیست، اگرچه آنچه بدان مباهات میشود ارزشی باشد که واقعاً جای مباهات هم داشته باشد و بدتر از آن افتخار به چیزی است که اصلا ارزش نباشد و جای مباهات نداشته باشد مثل افتخار به آباء و اجداد؛ ولی اگر قصدش بیان ارزشهای الهی و صفات اخلاقی و رفتاری باشد، اشکالی ندارد. چه اینکه رسول خدا فقر را فخر خود دانستند:
الفَقرُ فَخري.[۴]
فقر در این روایت هم ظاهراً فقر مالی به معنای بیپولی نیست؛ بلکه به معنای احساس نیاز به خداوند است که در این آیه آمده است:
﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ﴾[۵]
پس افتخار حضرت با اینکه گل سرسبد عالم وجود هستند، این است که نیازمند به خدا بینیاز هستند و بیان این مطلب هرگز برتریجویی بر دیگران نیست.
نمونه دیگری از این روایات، روایت مشهوری است از امیر المؤمنین علیه السلام که قبلاً هم آن را خواندهایم که حضرت در مقام مناجات فرمودند:
إلهي، كفى بي عِزّاً أنْ أكونَ لك عَبْداً، وكفى بي فَخْراً أن تكونَ لي رَبّاً. [۶]
خدایا! مرا همين عزت و سرفرازى بس كه بنده تو باشم و مرا همين افتخار بس كه پروردگار من تو باشى.
بیان این جمله برای برتریجویی بر دیگران نیست، هر کس که بندگی خدا را بکند افتخار است و مایه مباهات.
این مطلب غیر از روایات در کلام بزرگان هم ملاحظه میشود. امام خمینی رضوان الله علیه در وصیتنامه چندین مورد را به عنوان افتخار جامعه شیعه مطرح میکنند:
ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه... از امام معصوم ما است. ما مفتخریم که ائمه معصومین... ائمه ما هستند. ما مفتخریم که ادعیه حیاتبخش... از ائمهمعصومین ما است. ما مفتخریم که «باقرالعلوم» از ما است... و ما مفتخریم که مذهب ما «جعفری» است... ما مفتخریم که ائمه معصومین ـ صلوات الله و سلامه علیهم ـ در راه تعالی دین اسلام... شهید شدند.[۷]
اینها هیچ کدام به عنوان فخرفروشی به دیگران بیان نشده است، بلکه بیان نفس فضایل است.
[۱]. الصحيفة السجّاديّة: الدعاء ۲۰.
[۲]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۱۶، ص ۳۴۱.
[۳]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۸۴، ص ۱۳۹.
[۴]. جامع الأخبار، شعیری، ص ۳۰۲ ح ۸۲۸.
[۵]فاطر/سوره۳۵، آیه۱۵.
[۶].بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۷۷، ص ۴۰۰.
[۷]. صحیفه امام خمینی، ج ۲۱، ص ۳۹۶.