480 - دلیل حرمت غیبت
و [سَدِّدني لأِن] أخالِفَ مَنِ اغتابَني إلى حُسنِ الذِّكر.[۱]
بحث در تبیین این فراز از دعای مکارم الاخلاق بود ، با توجه به اهمیت این موضوع، چند جلسه است که درباره آن صحبت میکنیم.
از شهید ثانی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ نقل کردیم که بدترین نوع غیبت، غیبت اهل علم و مقدسین ریاکار است که تحت عنوان پاکدامنی و پرهیزکاری انجام میشود. نمونههایی از آن را در جلسه قبل بیان کردیم که مثلا شخص با شکسته نفسی به دیگری طعنه میزند و غیبت او را میکند.
از دیگر مصادیقی که ایشان برای این نوع از غیبت ذکر میکنند این است که شخصى از كسى عيبگويى میكند ، دیگری برای جلب توجه حضّار و اینکه به سخنان غیبتکننده گوش كنند، مىگويد: «سبحان اللَّه ما أعجب هذا»؛ ایشان میفرمایند: چنین شخصی خداوند سبحان را ياد مىكند و نام او را ابزارى براى تحقّق بخشيدن نيّت باطل و پليد خود مىكند و از روى جهل و غفلت بر خدا منّت مىنهد كه ذكر او را گفته است.
نوع دیگری از بدترین گونههای غیبت، سماع غیبت با اظهار تعجب و شگفتی است که به تعبیر ایشان از اقسام خفیّ و پنهان غیبت است، مثلا مىگويد: «از حرفهايى كه زدى تعجّب مىكنم. تا به حال خبر نداشتم. نمىدانستم فلانى چنين آدمى است.» او با اين كار مىخواهد سخنان غيبت كننده را تصديق كند و با چرب زبانى كارى كند كه بيشتر غيبت كند، گويى با اين روش از دهان او غيبت مىكشد.[۲]
دلیل حرمت غیبت
مهمترین دلیل حرمت غیبت این آیه معروف از سوره حجرات است که میفرماید:
﴿وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوه﴾[۳]
از يكديگر غيبت نكنيد؛ آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ آن را ناخوش داريد.
در این آیه خداوند متعال، هم از ارتکاب چنین کاری نهی نموده و هم حکمت نهی را به نحوی بسیار ظریف و دقیق بیان میکند. خداوند با طرح این سؤال که آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مؤمن خودش را در حالی که مُرده است، بخورد؟ در واقع، لذت بردن آبروی دیگری را به تغذیه از گوشت او تشبیه کرده است و از آن جهت که غیبت شونده غایب است و نمیتواند از خود دفاع کند، به مُرده تشبیه شده است که قدرت دفاع از خود را ندارد.
متن عبارت ایشان و اشکالاتی که به این فرمایش شده است، در جلسه آینده خواهد آمد.
[۱]الصحيفة السجّاديّة: الدعاء ۲۰.
[۲]رسائل الشهيد الثاني (ط - القديمة)، ص۲۹۱؛ و ميزان الحكمة، محمدی ریشهری، ج ۸ عربى، ص: ۶۰۴.