اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام امام حسین علیه السلام بود، گفتیم این حرکت یک صحیفه ای است که درس هایی را در ابعاد گوناگون برای ابناء بشر در بردارد؛ درس های معنوی و معرفتی، فضائل انسانی، امور دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی؛ و به اینجا رسیدیم که یک بُعد در حرکت امام حسین علیه السلام که خود حضرت آن را مطرح فرمودند اصلاح امّت جد بود. یعنی اصلاح جامعه در این بُعد از نظر احکام الهیّه، که حضرت نگذارند آنچه را که بر خلاف احکام الهیّه است در جامعه شکل بگیرد و حفاظت از دین جدشان، که در بُعد اخلاقی عبارت از غیرت دینی است و تعبیر به غیرت دینی می کنند. لذا امام حسین علیه السلام یک مصلح غیور بود؛ در باب مسئله حفاظت یعنی آن روحیّه ای را که شخص دارد، حالت روحی که شخص دارد در حفاظت کردن از چیزی که عقلاً و شرعاً حفظ آن بر او واجب است که از این حالت به غیرت تعبیر می کنیم، و نسبت به امور دینی است، که چه بسا این سرآمد غیرت ها باشد.
جلسه گذشته عرض کردم اگر شخصی دید که صلاحیت دارد برای منع و جلوگیری و نفی نسبت به دو چیز که در جامعه دارد شکل می گیرد : 1- کسانی که صلاحیت ندارند جایگاهی را بگیرند و حیازت کنند، این باید برای حفظ دین و احکام الهیّه که شده است مقابله کند و همچنین نسبت به اعمالی که در جامعه است، اگر ببیند اعمالی دارد نشر پیدا می کند که بر خلاف دستورات الهیّه است باید جلوی آن ها را هم بگیرد و نفی کند و منع کند، به تعبیر خلاصه این ها بدعت در دین است، که جلسه گذشته من وارد این بحث شدم. لذا بالاترین غیرت، غیرت در دین و آن هم در ارتباط با مقابله کردن با بدعت است.
بدعت و نکوهش آن در روایات
جلسه گذشته چون بدعت را توضیح دادم حالا به طور خلاصه وارد بحث بدعت می شوم در روابط گوناگون؛ ما روایاتی داریم در باب اصل بدعت (یعنی همین مطلب، چون جلسه گذشته معنا کردم، روایاتش را هم خواندم آن ها را تکرار نمی کنم) در نکوهش از بدعت و آثار زشت آن در ارتباط با جامعه امام علی علیه السلام می فرماید: «مَا هَدَمَ الدِّينَ مِثْلُ الْبِدَعِ»1 یعنی هیچ چیزی دین را مثل بدعت ها ویران نکرد، بدعت ویرانگر دین است و امام حسین علیه السلام دید یزید و یزیدیان دارند اسلام را به ویرانی می کشند؛
یک روایتی است از حضرت پیغمبراکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم دارد: «كُلُّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ وَ كُلُّ ضَلَالَةٍ سَبِيلُهَا إِلَى النَّار»2 این تعبیرات این طوری است، خوب روایات بدعت را دیشب عرض کردم که چیست، در دو رابطه، حالا اثر زشت بدعت در این روایت را مطرح کردم. می خواهم بگویم ببینید امام حسین علیه السلام هدفمند حرکت کرد، بقاء اسلام به همین حرکت امام حسین علیه السلام بود و بالاترین هدف بود.
بدعت گزاران در روایات
میرویم سراغ بدعت گزاران؛ در رابطه با آن ها روایات متعدده داریم؛ روایت از حضرت پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم است : «اَهلُ البِدَع شَرُّ الخَلقِ وَ الخَلیقَه»3 کسانی که بدعت گذار هستند شرّ مخلوق هستند خلیقه: یک وقت می گویی خَلق به معنای مخلوق که اگر مراد این باشد خلیقه هم می شود مردم. شرّ مردم، گاهی هم خلیقه را مصرف می کنند در حیوانات، جنبنده ها. این ها بدترین جنبنده های روی زمین هستند، خلیقه این جوری هم معنا شده؛ یا یک تعبیری از حضرت پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم هست؛ قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم : «اَهلُ البِدَع کِلابُ اَهلِ النّار»4 یعنی بدعت گذاران سگ های جهنّم هستند. ببینید چه تعبیراتی!
نقش آگاهان مقبول در برخورد با بدعت وبدعت گذاران
می رویم سراغ برخورد با این افراد ، و با بدعت در اصل برخورد با آن. چون بحث ما این جا است، نسبت به افراد این وظائف مختلف است، یک سنخ افرادی در جامعه هستند که جایگاه خاصّی دارند، از نظر مردم، از نظر ابعاد وجودی، اثرگذاری. مثلاً ائمه اطهار علیهم السلام که فرد شاخصش هستند، آگاهان نسبت به دین هستند و به تعبیر ما نسبت به معارف دینی، احکام الهیّه، صحیح را از سقیم حق را از باطل خوب تشخیص می دهند. از نظر جامعه هم این طور است؛ افرادی که در معارف دینی وارد هستند و مردم آن ها را می پذیرند یعنی حرف های آن ها، حرکات آن ها، این ها حجّت است برای آن ها، حرف های مرا خوب دقّت کنید، آگاهانی هستند مقبول. در باب برخورد با بدعت در جامعه به این معنا که گفتیم وظیفه حسّاس وسنگین متوجّه آن ها است.
روایاتی در باب وظیفه آگاهان در مقابله با بدعت
لذا می بینیم در معارف ما همین ها هدفگیری می شوند. حالا یکی دو روایت بخوانم، روایت از حضرت پیغمبراکرم؛ قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»5 اگر در امّت من بدعت ها آشکار شد واجب است بر آن کسانی که آگاهان هستند آگاهی یشان را اظهار کنند، بگویند به اینکه این الهی نیست، اگر این کار را نکردند لعنت خدا بر آن ها باداین به تعبیر من شیطانی است،
در یک روایتی است؛ باز از حضرت پیغمبراکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم : «اِذا ظَهَرَتِ البِدَع و لَعَنَ آخِرَ هذِه الأُمَّه اَوَّلَها» بعدی ها آمدند فهمیدند قبلی ها بدعتی گذاشتند لعنتشان کردند ـ که بعضی از ما هم گاهی این کار را می کنیم ان شاء الله اگر موفق بشویم ـ «فَمَن کانَ عِندَهُ عِلمٌ فَلیَنشُرهُ» آن که آگاه است واجب است که این را نشر بدهد« فَاِن کاتَمَ العِلمَ یَومَئِذٍ کَکاتِمِ ما اَنزَلَ الله عَلی مُحَمَّد صلّی الله علیه و آله وسلّم»6 اگر این کار را نکرد مثل این است که آن وحی های الهی که بر پیغمبر نازل شده، احکام الهی را پنهان کاری کند نگاه کنید آنجا تعبیر حضرت پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم «فی امتّی» داشت. امام حسین علیه السلام هم در وصیتنامه اش به محمّدبن حنفیه چه فرمود؟ اصلاح امّت. یعنی من می خواهم این بدعت هایی که دارند می گذارند را اصلاح کنم؛ حفاظت از دین حضرت پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ خیلی روشن است گام به گام دارم پیش می روم؛ این ها جزء معارف ما است. از آن طرف هم می بینیم که حضرت پیغمبراکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرماید اگر این کار را نکرد لعنت خدا بر او.
ما روایات دیگر هم داریم که اگر این کار را نکند اصلًا نور ایمان از این سلب می شود. این روایت هم از امام باقر علیه السلام و از امام صادق علیه السلام است : «اِذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَی العالِمِ اَن یُظهِرَ عِلمَهُ فاِن لَم یَفعل سَلَبَ نورَ الایمانِ مِن قَلبِه»7 یا سُلِبَ هر دو را می شود خواند دو جور هم می شود معنا کرد، من نمی خواهم وارد آن بشوم که دو تعبیرسُلِبَ یا سَلَبَ به چه معناست؟ یعنی نور ایمان ربوده می شود یا از او یا از جامعه، معلوم و مجهول را دارم می گویم آن هایی که اهل ادبیّات هستند خوب دقّت کنند.
برخورد امام حسین علیه السلام با بدعت
ما به یک جمع بندی می رسیم بین این روایات و آن این است که امام حسین علیه السلام دید دین اسلام دارد هَدم می شود، تا قبلی هایش به این صورت نبود الآن دارد اسلام چه می شود؟ هَدم می شود، از بین می رود. یگانه کسی که در بین این امّت آگاه بود و عالم بود و پذیرفته شده بود اوست. خوب حرف های من را گام به گام توجّه کنید چون روایت ها را خواندم می خواهم تطبیق به مورد بکنم. کسی که دارد تشخیص می دهد حق را از باطل، سقیم را از صحیح، الهی را از شیطانی، هر قالبی بریزی به هر تعبیری بریزی سرآمدش اوست و انگشت نما هم هست. دلیلش این است که کوفی ها چقدر به او نامه نوشتند ؟ پس معلوم می شود به تعبیر ما طلبه ها مُشار بالبَنان بوده در آن جامعه اسلامی. انگشت نما. آن عربی بود گفتم حالا فارسی می گویم، امام حسین علیه السلام انگشت نما بود. همه از او متوقّع بودند ببینند چه می گوید حالا این بیاید سکوت کند یا ـ نعوذ بالله ـ مماشات کند؟ چه رسد به اینکه- نعوذ بالله- بیعت کند. این معنا بر او واجب بود، می دید به اینکه دارد دین اسلام هَدم می شود، از بین می رود و واجب است بر او چه کار کند؟ محافظت کند. خیلی روشن و از نظر روش برخوردی با آن ها هم، چون تمام معارف اسلام در یَد امام حسین علیه السلام و در دست او بود.
من یک روایت بخوانم از حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام پدر امام حسین علیه السلام که فرمود : «مَن مَشی اِلی صاحِبِ بِدعَة فَوَقَّرَهُ» اگر کسی برود به سمت کسی که بدعت گذار است و بخواهد احترامش کند «فَقَد سَعی فی هَدمِ الاِسلام»8 محال است حسین این کار را بکند.
از این طرف خوب دقّت کنید از جدّ امام حسین علیه السلام قال رسول الله صلّی الله علیه وآله و سلّم: «مَن تَبَسَّمَ فی وَجهِ مُبتَدِعٍ فَقَد اَعانَ عَلی هَدمِ دینِهِ»9 تبّسم را می فرماید نه خنده ، روی خوش نشان بدهد به کسی که دارد بدعت گذاری می کند این کمک کرده است به هَدم دینش. توجه کنید لذا دیدید چه گفت؟ همانجا در مدینه در اولین جلسه که برخورد کردند، چه فرمود؟ فرمود من و بیعت با یزید ؟ یک همچنین عظمتی، من هم این طرف. خوب دقت کنید مقایسه ای هم مطلب را مطرح کرد، در هر دو رابطه که من جلسه گذشته تطبیق دادم. هیچ وقت این حرف ها نیست بلکه عکس است، وظیفه من مقابله با این است نه معامله با این.
یک روایت بخوانم از حضرت پیغمبراکرم قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «مَن اَعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَۀٍ بُغضاً لَه» کسی که روی گردان شود از یک بدعت گذار برای عداوتی که به این دارد «مَلَأ الله قَلبَهُ یَقیناً وَ رِضا»10 امام حسین علیه السلام می دانست این مقابله، به تعبیر ما و در سطح ما، اصلاً درجات معنوی امام حسین علیه السلام را بالا می برد. «یَقیناً وَ رِضا»اثر این مقابله این است.
برخورد ظاهری امام حسین علیه السلام
این حرکت دقیق حساب شده بود، توجه کنید، هم در بُعد ظاهری اش بود برای حفاظت دین جدّش اسلام. هم در بُعد معرفتی اش بود. لذا کلماتش را، فرمایشاتش را در مدینه و مکّه دو جور می بینید؛ یک جاهایی می بینیم بُعد ظاهری را پررنگ کرده است. آنجایی که می فرماید: یزید شارب خمر است مُعلن به فسق است و... این در بُعد ظاهری اش است، یک جاهایی این طوریست این را پررنگ اش می کند یعنی این حرکت، این قیام، در بُعد ظاهری اش که عبارت از چه باشد؟ حفاظت احکام الهیّه در جامعه اسلامی. برخورد هم می کند به حاکم می گوید این مردَک کی هست آخر؟ این جایگاه مناسب اوست؟ این جنبه ها ظاهریست.
برخورد معرفتی امام حسین علیه السلام
یک جاهایی می بینیم نه، می رود در آن بُعد عرفانی. دیدید که این جا هم داشت «ملأ الله قلبه يقينا و رضا»11 می رود در این بُعد اینجا را پررنگ اش می کند در تمام سیر که ببینیم هست من به عنوان شاهد آوردم. حالا یکی از آنها را امشب می گویم. همین امروز امام حسین علیه السلام رسید به کربلا. نوشتند دوّم محرّم وارد کربلا شد. این طور که ابومخنف نقل می کند می گوید امام حسین علیه السلام دید که مرکب دیگر نمی رود، پیاده شد. فرمود: یک مرکب دیگر بیاورید یکی دیگر آوردند دوّمی را سوار شد باز هم هر کار کرد دید نمی رود، می نویسد «لا یَزَل یَرکَب فَرَساً فَرَسا حَتّی رَکِبَ سِتَّهَ افَراس» شش مرکب عوض کرد، دید نمی رود. اینجا بود که سؤال کرد اسم اینجا چیست؟ الآن رفت در بُعد حرکتی در سیرِ سلوک معنوی. گفتند: غاضریّه گفت اسم دیگر دارد؟ شاطئ الفرات. اسم دیگر دارد؟ بالاخره آخر گفتند: کربلا. حالا خوب دقت کنید می نویسند «فَتَنَفَّسَ الصُّعَداء وَ بَکی بُکاءً شَدیداً» می فهمید یعنی چه؟ می گوید من در سیر الی الله بودم به مقصد نزدیک شدم دیگر تمام شد سیر ظاهری ام«فَتَنَفَّسَ الصُّعَداء» یعنی یک نفس راحتی کشید امام حسین علیه السلام. مأموریتم و حرکت ظاهری که می کردم دیگر از نظر سیر تمام شد؛ شروع کرد گریه کردن. بعد شروع می کند این جملات را گفتن؛ این ها همه دیگر بحث بحثِ پررنگ کردن آن سیر معنوی است.
«وَ اَشارَ بِیَدِهِ هاهُنا وَاللهِ مَقتَلُ رِجالِنا» اینجا به خدا قسم همان جایی است که مردهای ما را می کشند، امام حسین علیه السلام چه دارد می بیند؟ «هاهُنا وَاللهِ مَذبَحُ اَطفالِنا» اینجا به خدا قسم بچّه های ما را ذبح می کنند، مرتّب قسم می خورد «وَالله ها هُنا مَحَلُّ رِحالِنا» به خدا قسم همین جا توقف گاه ما است، ما از این جا بیرون نمی رویم تا اینکه آخر این را می گوید «هاهُنا وَالله مَحَلُّ قُبورِنا»12 بدن های ما در همین زمین می ماند. ببین چطور دارد حرکت می کند.
حالا به تعبیر من مأموریت این جوان های بنی هاشم اینجا چیست؟ از مکّه که حرکت کردند، این بچه ها این جوان ها یک مأموریت خاصّ خودشان را داشتند این مأموریت چه بود؟ این بود که خواهر امام حسین علیه السلام را این ها باید رسیدگی کنند، حضرت زینب سلام الله علیها را این ها باید رسیدگی کنند، آنجا حضرت زینب سلام الله علیها را این ها سوار محمل کردند، قاعده اش این است این جا هم همین ها حضرت زینب سلام الله علیها را پیاده کنند؛ حضرت قاسم علیه السلام برو آن چهارپایه را بیاور بگذار. حضرت عباس علیه السلام بیا زانویت را خم کن که حضرت زینب سلام الله علیها پایش را روی زانوی برادر بگذارد، حضرت علی اکبر علیه السلام بیا پرده خیمه را بالا بزن امام حسین علیه السلام بیا زیر بغل های حضرت زینب سلام الله علیها را بگیر...
الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین
1. بحار الانوار/علامه مجلسی/ 5/92
2. من لایحضره الفقیه/شیخ صدوق/3/5
3. میزان الحکمۀ، محمّد ری شهری ج1 ص236 / کنزالعمال ، متقی هندی ج1 ص218
4. میزان الحکمۀ، محمّد ری شهری ج1 ص236 / کنزالعمال ، متقی هندی ج1 ص223
5. الکافی/ثقه الاسلام کلینی/1/54
6. میزان الحکمۀ، محمّد ری شهری ج1ص238 / الجامع الصغیر، سیوطی ج1 ص115/ کنزالعمال، متقی هندی ج1 ص179
7. کشف الاسرار فی شرح الاستبصار، نعمت الله جزائری ج2 ص640 پاورقی/کلمه التقوی، شیخ محمّدامین زین الدین ج2 ص32 / علل الشرایع ، صدوق ج1 ص236
8. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق ج3 ص572 / وسائل الشیعه، حّرعاملی ج16 ص268
9. مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری طبرسی ج2 ص322/ مناقب آل ابی طالب علیه السلام/ ابن شهرآشوب ج3 ص37
10. میزان الحکمۀ، محمّد ری شهری ج1 ص237/ کنزالعمال، متقی هندی ج3 ص82
11. مجموعه ورام/ ورام بن ابی فراس/2/116
12. مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ابن شهرآشوب ج4 ص97 / بحارالانوارج44 ص383