َعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما این بود که حرکت و قیام امام حسین علیه السلام، قیامی هدفمند و مجموعه ای از در س های معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی برای ابناء بشر بود. آن طور که از حضرت علیه السلام نقل شده است مسئله این بود که دین اسلام را که دین جدّ امام حسین علیه السلام است، این را حفظ کند و صیانت کند در بین امت. منشأ این کار هم غیرت دینی است. لذا باید گفت: امام حسین علیه السلام مصلح غیوری بود.
امشب می خواهم مطلبی را مطرح کنم. در باب مسئله حفظ دین که امام حسین علیه السلام قیامش برای او بود و نگذارد اسلام از بین برود، با بدعت ها هدم نشود، چون بدعت ها است که دین را هدم می کند؛ در بحث غیرت من عرض کردم یک حالت روحی است که انسان را وامی دارد که کوشش و سعی کند که حفظ کند چیزی را که عقلاً و شرعاً لازم است حفظ آن. من تعریفی که کردم از غیرت این بود.
منشأ جعل احکام الهی و عامل حفظ مجعولات الهی
در اینجا بحثی که می خواهم عرض کنم این است که حفظ دین منشأش غیرت دینی است؛ به تعبیر ما طلبه ها آنچه که مجعول الهی است ریختم در قالب اصطلاحی آنچه را که مجعول الهی است یعنی احکام اسلام، حفظ آن در رابطه با غیرت است که آن حالت روحی است که اگر بخواهیم این احکام الهیّه را حفظ کنیم چه در رابطه با فرد چه جامعه فرقی نمی کند.
یک بحث نسبت به مجعول الهی است، اما نفس جعل احکام الهیّه که خدا این احکام را به ابناء بشر عرضه کرده است، این یک بحث دیگری است؛ این چه طور؟ چرا خدا آمده فرض بفرمایید دروغ را حرام کرده است، غیبت را حرام کرده است، تهمت را حرام کرده است، مال مردم خوری را حرام کرده است، نعوذ بالله، به عِرض و ناموس مردم تجاوز کردن را حرام کرده است. در اینجا من این را عرض کنم، منشأ اینها هم غیرت الهّیه است؛ خدا بی غیرت نیست. امشب ما می خواهیم بحث کنیم راجع به غیرت خدا. همان طور که مجعولات الهیّه در باب احکام، حفظش ریشه در غیرت دارد، اصل جعل بعضی از احکام الهیّه هم ریشه در غیرت دارد.
تعریف عقل عملی
حالا من این را تا آن حدی که جلسه اقتضا می کند می گویم. تعریف کردم غیرت را گفتم غیرت آن حالتی روحی است که انسان را برمی انگیزاند به اینکه حفظ کند چیزی را که عقلاً و شرعاً لازم است حفظش؛ این عقلی را که می آورند در تعریف، این عقل، عقل نظری نیست. مراد، عقل عملی است. عقل عملی یعنی چه؟ آن چیزی است که هر انسانی مفطور به این فطرت است در باب اعمال و رفتار بدون اینکه بخواهد کسی به ما این را تحمیل کند، خوب و بد را خودمان تشخیص می دهیم و لو اینکه هیچ دینی هم نداشته باشیم.
همه ادیان را بگذار کنار! یک مُلحد را می آوریم، از او سؤال می کنیم اگر کسی بیاید مال تو را بگیرد از دستت و به زور ببرد، خوب کاری می کند؟ می گوید غلط می کند! بسیار کار بدی هم هست! خودش تشخیص می دهد؛ این عقل عملی است؛ فطری هم هست. اگر کسی تجاوز به ناموس تو بکند چطور؟ ناراحت می شود؛ این ناراحتی ها منشأش چیست؟ اگر کسی به تو تهمت بزند چطور؟ ناراحت می شود یا نمی شود؟ دروغ به تو بگوید ... همه را می گوید ناراحت می شود. پس زشتی -این زشتی هایی را گفتم که دیگر خیلی روشن بود- در مقابل آن زیبایی ها هم همین طور است، یک سنخ اموری است که این ها آموزشی نیست برای ما و به تعبیر من برهان لازم ندارد، تا بخواهی استدلال کنی برای آن و دلیل برای آن بیاوری، لازم نیست اصلاً؛ همانجا بلافاصله تأیید می کند و هیچ معطّلش نمی کند.
فطری بودنِ عقل عملی
می گویند انسان مفطور است به عقل عملی؛ یعنی سرشت انسان، این طور است که آمیخته است به این عقل عملی؛ لذا از آن تعبیر می کنند که عقل عملی در ارتباط با حکم به حُسن و قُبح است در اصطلاحش که بریزند؛ ظلم را می گوید قبیح است، هم استدلال نمی خواهد، عدل را می گوید چیست؟ حسن است، زیبا است؛ هیچ این ها استدلال نمی خواهد. در باب مسئله غیرت که گفته می شود آن حالت روحی است که انسان را برمی انگیزاند به سوی حفظ چیزی که از دیدگاه عقل عملی ، حفظ آن لازم است، اینجا عقل نظری در کار نیست.
غیرت الهی؛ منشأ بسیاری از احکام شرعیه
حتی راجع به دین، من می گویم مسائل دینی هم این جوری است؛ اگر قول دادی پای آن باید بایستی، اگر نایستادی نامردی، بی غیرتی؛ اسلام را قبول کردی تو؛ آنهایی که اهلش هستند می فهمند. لذا غیرت را می گویند «مردانگی» وقتی که فارسی اش که می کنند، این جوری می گویند.
بسیاری از احکام شرعیه ما، ریشه در همین حسن و قبح عقلی دارد. خدا هم خوب حسن و قبح سر ش می شود! نمی شود؟! می فهمد؛ خدا نمی فهمد خوب و بد یعنی چه؟! او که بهتر از من و تو می فهمد. او این معنا را که در باب اعمال محرمات هست از قبیل «ظلم کردن به دیگران قبیح است»، قبحش پیش خدا بیش از من تو آشکار است؛ همین منشأ می شود برای تحریم که بگوید حرام است؛ آدم نکشی ها؛ تجاوز به ناموس مردم نکنی ها؛ مال مردم نخوری ها؛... محرمات را دارم می گویم؛ این ها را که می گوید ریشه در غیرت خدا دارد. همانطور که عقل عملی من می گوید قبیح است، غیرت من اقتضا می کند پای آن بایستم. تو خیال کردی تو تنها مردی؟! خدا مردتر از تو است!
البته یک بحث هست که من اینجا می گویم؛ ممکن است کسی از نظر طلبگی بگوید خوب این هایی که تو گفتی این ها همه مصادیق دو تا چیز بیشتر نیستند: حُسن و قبح؛ ما این ها را در مدرسه آنجا می گوییم؛ اینجا جای آن نیست. باشد اما بالاخره مصداق همین است این اعمال: قبیح، حَسَن.
روایاتی در باب غیرت الهی
من حالا می روم سراغ روایات. من جلسات گذشته گفتم ما روایت داریم از حضرت پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم «إِنَّ الغَیرَۀَ مِنَ الایمان»1 یا مثلاً حضرت پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «كَانَ إِبْرَاهِيمُ علیه السلام غَيُوراً وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ وَ جَدَعَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا يَغَارُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ»2 من این روایت را خواندم اما معنا نکردم.
حالا می روم سراغ روایت جدید؛ قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «لا اَحَدٌ اَغیَر مِنَ الله»3 هیچ موجودی غیرتمند تر از خدا نیست «وَ من اَجلِ ذلِک حَرَّمَ الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَن»4 چون خدا غیور است، روی این جهت است که آمده کارهای زشت را تحریم کرده است، چه ظاهرش، چه باطنش.
روایت دوم؛ قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم : «أَلَا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْحَرَامَ وَ حَدَّ الْحُدُودَ وَ مَا أَحَدٌ أَغْيَرَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ غَيْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ»5 ای مردم، آگاه باشید خدا حرام کرده، بعد هم مرزبندی درست کرده است «وَ ما اَحَدٌ اَغیَر مِنَ الله» هیچ موجودی غیرتمند از خدا نیست «وَ مِن غَیرَتِه حَرَّمَ الفَواحِش» اینجا این تعبیر را دارد. در یک روایت دیگر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «اِنَّ اللهَ غَیورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیور وَ مِن غَیرَتِهِ حَرَّمَ الفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها»6
غیرت حسینی برای حفظ احکام الهی
بحث ما راجع به حرکت امام حسین علیه السلام بود. ما در همان وادی داریم می رویم جلو. امام حسین علیه السلام دید یزید آمده سر کار؛ نقش این چون حاکم است ما هم گفتیم که در باب مسئله جو حاکم و فضای حاکم بر چهار محیط در جامعه که سازنده است من دیگر تکرار نکنم، جلسه گذشته گفتم این ها را جوسازش کیست؟ حُکّام هستند؛ یعنی این هایی که در جامعه می آیند قوانین را اجرا می کنند؛ و این یک آدم فاسدی است؛ باطناً هم کافر است، اعتقاد هم به احکام الهیّه ندارد علناً هم آمد جلوی همه شُربِ خَمر هم کرد؛ بدعت هم شروع شد؛ و این طور هم نیست که دین دفعتاً از بین برود، کما اینکه آمدنش هم دفعی نبود، تدریجی هستند اینها؛ تدریجی الحصول اند و در عمود زمان؛ دفعی الحصول نیستند؛
این یزید اگر بیاید چه می شود؟ بساط اسلام برچیده می شود؛ حضرت امام حسین علیه السلام دنبال این بود و بر او واجب است که در مقابلش بایستد که بدعت ها را جلویش را بگیرد و دین را حفظ بکند. یعنی حفظ این احکام الهیّه. اگر دین بخواهد حفظ بشود در سطح جامعه، امام حسین علیه السلام باید بایستد. این کار او بود، وظیفه او بود، این دنبال آن بود و آن این است که یک جوی را این بر جامعه حاکم می خواهد بکند، یک جو بی دینی، بی غیرتی از نظر دینی، لاابالی گری، بعد هم بساط اسلام هم برچیده خواهد شد. لذا حرکت کرد و آن کار را شروع کرد؛
تکلیف همگانی، نسبت به حفظ دین
اما آیا این کافی بود؟ از یک نظر بله، به این معنا که این حرکت امام حسین علیه السلام کما اینکه اثرش را هم گذاشت و الّا من و تو اینجا جمع نبودیم و از اسلام هم خبری هم نبود. اما آیا دیگران بدون تکلیفند؟ یعنی فقط مربوط به این آقا بود؟ یا نه هر کس، چه در ارتباط با مسائل شخصی اش، چه اجتماعی اش، یعنی من و تو وظیفه داریم؛ حفظ دین خودم، و حفظ دین تو؛
این که شما می بینید امام حسین علیه السلام می فرماید: می خواهم امر به معروف و نهی از منکر بکنم، می گوید اصلاح امت جدّم، بعدش بلافاصله می فرماید : «آمُرُ بِالمَعروف وَ اَنهی عَنِ المُنکَر»7 برای همین است. کلاه خودت را بچسبی؟ نه؛ وظیفه داری مواظب کلاه او هم باشی از سرش بلند نکنند و برندارند! حواست باید جمع باشد؛ این جور نیست که تکلیف از ما ساقط باشد؛ یا آنهائیکه بودند آن موقع تکلیف نداشتند؛ آن ها هم همه شان این تکلیف را داشتند؛ البته چون امام حسین علیه السلام منحصر به فرد بود در جامعه آن موقع و در ارتباط با جایگاه حکومت بود، لذا آنجا منحصر بود، و لو کشته بشود در راه، بشود؛ و اثرش هم بقای اسلام بود؛ اما آن های دیگر تکلیف از آن ها برداشته نمی شود.
غیرت دینی نسبت به خود و دیگران
می خواهم این را عرض کنم همین عصر ما، زمان خود ما، ما هر کدام، هم موظفیم برای حفظ دین خود و دیگران؛ هم غیرت دینی نسبت به شخص و هم دیگران؛ این حالت باید در من باشد. من باید ناراحت باشم که چرا تو داری معصیت می کنی؛ چرا تو بی غیرتی؛ نه تنها اینکه خودت بی غیرت نباش، بلکه ناراحت باش از بی غیرتی دیگران در ارتباط با دینشان. نه، بی تفاوتی نیست؛ آن یک نوع بی غیرتی است؛ این امر به معروف و نهی از منکر، این هایی که نسبت به غیر گفتند، این ها بی جهت نبوده است؛ این همین است که من دارم می گویم. غیرت دینی این اقتضا را می کند. می فهمی قبیح است؛ نمی فهمی؟
نقش وسائل ارتباط جمعی در ترویج بی غیرتی در جامعه
بله، نعوذ بالله، خدا نکند که در باب امر به معروف و نهی از منکر هم ما داریم- که کار جامعه اسلامی به جایی بکشد که بخواهند قبح یک سنخ مسائل را از بین ببرند. بله، هست؛ نمی توانیم ما این را انکار کنیم. در عصر ما این جوری شده است؛ آن موقع ها به این صورت نبود. هرچه این وسائل ارتباط جمعی بیشتر بشود، این خطر هم بیشتر است؛ و مصیبت بزرگ ما هم همین است الآن.
من کاری ندارم به شخصی، من کاری ندارم به فحش نامه ها و نشر اکاذیب، من به این ها فعلاً کاری ندارم؛ این ها را بگذار کنار. حرف من درباره یک سنخ ارائه برنامه هایی است که می خواهد قبح یک سنخ مسائل را از بین ببرد؛ به تعبیر دیگر بی غیرتی را ترویج بکند، غیرت دینی را می خواهد از مردم بگیرد، یا فهمیده یا نفهمیده؛ تذکر هم که به آن ها می دهی، ظاهرالصلاح هم هستند، یک چماق با لعاب دینی! بر می دارد و جوابت را می دهد.
کسی که بصیرت دینی داشته باشد، از این ریش های بی ریشه و ظاهرالصلاح ها نمی ترسد. تذکرش را به آن ها می دهد. ـ نعوذ بالله ـ کار ما دارد می کشد به آنجا که آدم جرأت نمی کند دیگر تذکر بدهد؛ چماق را برمی دارد -چماقش را هم که نگاه می کنی لعاب دین دارد- چنان جوابت را می دهد.
آقا برو دنبال کارت؛ هِی دکور عوض می کنی؛ برو دکور مغزت را عوض کن. یک سنخ از این برنامه هایتان جامعه را به فساد و بی غیرتی دارد می کشد؛ حیا کنید. یک سری فساد خانواده ها نشأت از همین کارهای شما می گیرد؛ حمل به صحتش این است که نمی فهمی.
حمیّت جاهلیّت یا حمیّت مقدّس؟
مسئله این است در باب حفظ دین، هم فردی است هم اجتماعی است؛ غیرت دینی اقتضا می کند. تا یک چیزی می گویی، می گوید این تعصب های خشک! تو اصلاً می فهمی تعصب یعنی چه؟ بله، غیرت داریم، تعصب داریم، حمیت داریم، اما غیرت، حمیت و تعصبِ قداست دار؛ آن چیزی که مذموم است، آن حمیت جاهلیت است. مغالطه نکن؛ بله، چهار نفر را کلاه سرشان می گذاری با همین حرف ها، ظاهرالصلاح هم هست، چماق را دستش می گیرد تو هم که نمی فهمی بدبختانه، می کوبد روی سر تو.
بگذارید آیه را بخوانم «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ فىِ قُلُوبِهِمُ الحْمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجْاهِلِيَّةِ»8 نه یک آیه، نه دو آیه، نه سه آیه، همه را من دارم؛ هفت، هشت تا سوره می آورم برای تو؛ اما قید دارد تعصب جاهلیتّی که ناشی از کفر است؛ یعنی یزیدی، نه حسینی. یزید آمد گفت چه؟ «ليت أشياخى ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل»9 کجایند اجداد من؟! رفت حمیت جاهلیت را آورد، شرک. کجایند بیایند و ببینند و بگویند دست مریزاد به من؟! آن عصبیت مذموم، حمیت مذموم، غیرت مذموم برای جاهلیت است نسبت به شرک و کفر است و آن رسوماتشان. اما ما حمیت قداست دار داریم، غیرت قداست دار و ممدوح داریم، قداست دارد این ها؛ غیرتٌ حسینیٌّ دینیّ.
حضرت عبّاس علیه السلام غیرت الله
این هایی که اطراف امام حسین علیه السلام را گرفته بودند همه شان اینجوری بودند؛ اما البته در بین این ها یکی هست که به او می گویند «غیرت الله»، می گویند «غیرت الله» است؛ عظمت برای او است. امشب من از شما خیلی التماس دعا دارم، خودم حاجت دارم آمدم، شما هم حاجت دارید، هم فردی هم اجتماعی؛ برای همه دعا کنید. توسل ما معمولاً به این باب الحوائج است. خیلی التماس دعا...
حضرت اباالفضل علیه السلام ، اذن میدان می خواهد
«أن العباس لما رأى وحدته علیه السلام أتى أخاه و قال يا أخي هل من رخصة فبكى الحسين علیه السلام بكاء شديدا ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ. فَقَالَ الْحُسَيْنُ علیه السلام فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ»10
«وَ لَمّا رَأَی العَباس وَحدَة أَخیهِ الحُسَین علیه السلام». حضرت اباالفضل علیه السلام وقتی دید برادر تک و تنها شده است، اصحاب علیهم السلام رفتند، از بنی هاشم علیهم السلام، حضرت علی اکبر علیه السلام رفت، حضرت قاسم علیه السلام رفت، همه این ها رفتند؛ آمد خدمت برادر عرض کرد : «هَل لی مِن رُخصَة» آیا اجازه می دهی من بروم به میدان؟ در مقتل می نویسد : «فَبَکَی الحُسَین بُکاءً شَدیداً» امام حسین علیه السلام سخت گریه کرد. جملاتی به حضرت عبّاس علیه السلام می فرماید: یک جمله آن این است می فرماید : «أَنتَ صاحِبُ لِوایی» کجا بروی؟ تو علمدار منی ... حضرت اباالفضل علیه السلام در جواب عرض می کند : «قَد ضاقَ صَدری وَ سَئِمتُ مِنَ الحَیاة» این سینه ام تنگی می کند و از زندگی بیزارم مولای من...
باز امام حسین علیه السلام اجازه به او نمی دهد، عرض می کند: «إِن کُنتَ لا بُدَّ مِن ذلِک فَاطلُب لِهؤلاءِ الأَطفال قَلیلاً مِنَ الماء» حالا که می خواهی بروی، بیا برو یک مقداری آب برای این اطفال بیاور ... من در مقتل دیدم، وقتی این دو تا برادر با هم صحبت می کردند صدای العطش اطفال بلند بود...
به یاد تشنگی برادر...
می نویسند حضرت عبّاس علیه السلام آمد مشکی برداشت، نیزه ای بر دست گرفت، رفت به سمت شریعه فرات، وارد شد، خوب خودش چند روز است آب نخورده است، آن سهمیه آبش را هم که به اطفال داده بود، دست ها را برد زیر آب طبیعی است آقا آب را آورد به سمت دهان، می نویسند «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَین علیه السلام ... فَرَمَی الماءَ مِن یَدِه»11 آب را ریخت روی آب، مشک را پر از آب کرد، سوار مرکب شد، حرکت کرد، دارد می آید...
غیرتمندی حضرت عبّاس علیه السلام
یک وقت یک خبیثی آمد، مشک آب به شانه راستش بود، این خبیث همانجا را هدف کرد، دست راست حضرت عبّاس علیه السلام را؛ صدایش بلند شد «وَ اللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی» به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید «وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا يَمينى إنّى أُحامی أَبَداً عَنْ دينى»12 من بی غیرت نیستم، من حمایت از دینم می کنم، دست از دینم برنمی دارم، دست از مولایم برنمی دارم، امر کرده است آب بیاور من هم رفتم آب را ببرم. بند مشک را به شانه چپ انداخت، یک مقدار آمد، یک خبیث دیگر دست چپ را هدف کرد، حضرت عبّاس علیه السلام مجبور شد بند مشک را به دهان بگیرد؛ من در مقتل دیدم نوشته بود خون از دو دست می ریخت اما حضرت عبّاس علیه السلام توقف نکرد، پا به مرکب می زد، می آمد به سمت خیمه ها، سریع می آمد؛ اما می دانید کی ایستاد؟ یک تیر آمد به مشک خورد، آب ها سرازیر شد، در اینجا حضرت اباالفضل علیه السلام دیگر ایستاد، حرکت دیگر نمی تواند بکند، چون آب ندارد ببرد
یا أخا أدرک أخا...
چه کار کردند؟ دور حضرت عبّاس علیه السلام را گرفتند و حضرت عبّاس علیه السلام را تیرباران کردند ... امّا می نویسند وقتی عمود آهنین آمد به سر مبارکش خورد حضرت عبّاس علیه السلام به صورت روی زمین آمد... صدا زد برادر به داد برادرت برس؛ امام حسین علیه السلام به سرعت آمد من امشب حاجت دارم شما هم همه حاجت دارید امام حسین علیه السلام آمد چه جوری؟ نمی گویم؛ همین که رسید، چشمش به برادر افتاد، گفت حالا کمرم شکست ... اینجاست که حضرت عبّاس علیه السلام یک سؤال از امام حسین علیه السلام می کند، عرض می کند: گوید حالا چه کار می خواهی بکنی؟ امام حسین علیه السلام به او فرمود: هیچی، می خواهم تو را ببرم خیمه گاه؛ حضرت عبّاس علیه السلام عرض می کند: نَبر، نَبر، من به سکینه سلام الله علیها وعده آب دادم ...
الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین
1- بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام / مجلسی/ ج 68/ باب 84 الغيرة و الشجاعة ... ص342
2- الكافي/ شیخ کلینی/ ج5/ باب الغيرة ... ص535
3- أمالي الصدوق/ المجلس السادس و الستون ... ص427
4- الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف/ سيد ابن طاووس/ ج 1/ في قبولهم رواية أعداء أهل البيت ... ص206
5- أمالي الصدوق/ المجلس السادس و الستون ... ص427
6- الكافي/ شیخ کلینی/ ج5/ باب الغيرة ... ص535
7- بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام/ مجلسی/ ج 44/ باب37 ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه و لعنة الله على ظالميه و قاتليه و الراضين بقتله و المؤازرين عليه ... ص310
8- الفتح/ 26
9- احتجاج ـ ترجمه غفارى مازندرانى/ج 3/ ذكر در بيان احتجاج زينب بنت أميرالمؤمنين على عليه السلام بر يزيد در هنگامی كه آن باغى ايزد تعالى چوب بر دندانهاى سيد الشهداء عليه سلام الملك العلى مي زد در محضر ... ص169
10- بحارالأنوار/ مجلسی/ ج45 بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد ... ص41
11- مع الركب الحسينى/عزت الله مولایی/ ج 4 من هو أبوالفضل العباس بن أميرالمؤمنين عليهما السلام؟ ... ص110
12- عاشوراشناسى/جمعى از نويسندگان/20 - حمايت از ولى امر ... ص288