شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

َعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَالَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
 
مروری بر مباحث گذشته
 
بحث ما راجع به حرکت امام حسین علیه السلام و قیام آن حضرت بود که عرض کردم حرکت و قیامی هدفمند بود و آن طور که حضرت خودشان در وصیت نامه ای که از ایشان منقول است مرقوم فرمودند هدف، اصلاح امّت جدّشان بود. و این قیام مجموعه ای از درس ها بود در ابعاد گوناگون معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی؛ و در مسئله غیرت نسبت به دین ریشه داشت.
 
ارتباط امر به معروف و نهی از منکر با غیرت دینی
 
بحث ما به غیرت نسبت به دین رسید. انسان هم نسبت به شخص خودش باید دینِ خودش را حفظ کند و هم نسبت به دیگران. چون گفتیم غیرت آن حالتی است که موجب می شود انسان کوشش و سعی کند در حفظ چیزی که حفظ آن عقلاً و شرعاً بر او لازم است و اهمّ امور هم دین انسان است. هم نسبت به خود و هم نسبت به دیگران. لذا مسئله امر به معروف و نهی از منکر را هم می بینید امام حسین علیه السلام بلافاصله بعد از اصلاح امت جد مطرح می فرمایند. بلافاصله. در همان وصیت نامه اش که به محمد بن حنفیه دارد می فرماید امر به معروف کنم نهی از منکر کنم.
 
غیرت دینی؛ کارآمدترین ابزار برای حفظ جامعه اسلامی از آسیب دشمنان
 
جلسه گذشته مطلبی را راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می خواستم نقل کنم نرسیدم. یک مطلبی است در نهج البلاغه من از دو خطبه قسمتهایی را عرض می کنم و آن این است که اگر جامعه اسلامی بخواهد خودش را از دشمنان اسلام حفظ کند، ابزاری که به درد می خورد که جامعه را حفظ کند، عبارت از غیرت بر دین است. امشب خوب حرف من را گوش بدهید. چون نیست من از نهج البلاغه می خوانم. (نهج البلاغه ها مختلف است، دو نهج البلاغه نگاه کردم در یکی خطبۀ 9 بود، در یکی خطبۀ 8)
 
غیرت دینی در کلام  حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
 
در این خطبه حضرت در ارتباط با معاویه از اصحابش گله می کند. چون نمی توانم همه خطبه را برای شما بخوانم، آن قسمتی که مورد بحثم است می گویم. ولی می گویم خطبه برای چه است. خطاب به اصحابش می کند «وَ إِنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ وَ إِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَكَصْتُم. لَاأَبَا لِغَيْرِكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ الْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَكُمْ»1 اگر شما ناچار به سختی و جنگ بشوید. ـ خلاصه گرفتار بشوید ـ شما به قهقرا برمی گردید. یعنی از آدم هایی نیستید که مقابله با دشمن کنید، دشمن هم بی پدر است «لا أَبَا لِغَيْرِكُم» اشاره به معاویه است «مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُم» در یاری کردن و سعی و کوشش کردن و گرفتن حقّتان منتظر چه هستید؟ «الْمَوْتَ اَوِ الذُّلَّ لَكُم» این را بدانید با این وضعی که شماها دارید مرگ یا خواری برای شما است. تا می رسد به اینجا که می گوید من می میرم و خلاصه از شرّ شما خلاص می شوم...  نمی خواهم بخوانم چون باید بخوانم و همه ما گریه کنیم به حال حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام. «أَ مَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لا حَمیَّةٌ تَشْحَذُكُم»2 آیا شما دینی ندارید که شما را جمع کند؟ غیرتی که شما را برای جلوگیری از دشمن آماده سازد؟ جلسه گذشته گفتم این حمیّت، حمیّت جاهلیت نیست. حمیّت بر دین است. یعنی چه؟ شما غیرت دینی ندارید که در مقابل دشمن بایستید. «أَ مَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ حَمیَّةٌ لا تَشْحَذُكُم».
 
اگر بخواهیم تحلیلی حرف بزنیم باید بگوییم آن چیزی که موجب حفظ جامعه اسلامی از تهاجم دشمن می شود، هر نوع تهاجمی. فیزیکی، فرهنگی همه و همه. این را بدانید اسلحه نیست، پول نیست، ابزار مادّی نیست، پنبه را از گوشت بیاور بیرون. چیست؟ دین و غیرت بر دین. این حرف های مرا گوش کنید. بنشینید کلاه خودتان را قاضی کنید ببینید آیا غیر از این است؟ من از خودم نمی گویم. این ها از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. می گوید آن چیزی که کارساز است که می توانید در مقابل دشمن بایستید، او را سر جایش بنشانید، ذلّت نکشید، کشته نشوید چیست؟ دین و غیرت بر دین.
 
تأکید حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام برنقش غیرت دینی درحفظ جامعه اسلامی
 
خطبه دوم؛ مقدمه اش را من باید بگویم. معاویه در زمان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نعمان بن بشیر را با دو هزار نیرو فرستاد به سمت عراق که این ها را بترساند و به قول ما از آن ها زهر چشم بگیرد؛ این ها تا پشت کوفه آمدند رسیدند به یک محله ای که به آن عین التّمر می گویند. آن کسی که از طرف حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در آن منطقه حکمران بود مالک بن کعب بود. دید این ها آمدند و اگر برسند کلک اینها را هم کنده اند. چرا؟ چون دید با کم و زیاد آن صد تا نیرو بیشتر ندارند. یک لقمه آنها هستند، یک لقمه هم کمتر هستند. اینها را می بلعند. چه کار کنند؟ بلافاصله خبر داد به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام آقا! به دادم برس. نزدیک کوفه هم بود.
 
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطبه خواند و مردم را دعوت کرد و جریان را به مردم گفت. دو هزار نیرو فرستاده است برای اینکه شما را بترساند. الآن هم این بیچاره صد تا نیرو بیشتر ندارد جمع شوید بروید آنجا. شما می دانید کوفه از بزرگ ترین شهرها بوده آن موقع صدها هزار جمعیت داشته. گاهی می گویند میلیونی بوده است حالا غلو هم در بعضی از تواریخ می کنند. حضرت علیه السلام دید استقبالی نکردند سران این ها را خواست. چون معمول این بود، سران قبائل را خواست و با این ها صحبت کرد که آخر این چه وضعی است؟ گفتند باشد. این ها رفتند این طرف و آن طرف سیصد نفر جمع شدند. ببینید دل حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام  چطور به درد می آید سیصد نفر. حدوداً سیصد نفر، چون نوشته اند حدوداً. بقیه نیامدند.
 
اینجا بود که دل حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به درد آمد این جملات را گفت «مُنیتُ بِمَنْ لَا يُطِيعُ إِذَا أَمَرْتُ وَ لَا يُجِيبُ إِذَا دَعَوْتُ لا أَبَا لَكُم«3 به کسانی گرفتار شدم که چون آن ها را می خواهم، امر به آن ها می کنم پیروی نمی کنند «لا يُطِيعُ إِذَا أَمَرْتُ، لَا يُجِيبُ إِذَا دَعوْتُ». آن جمله ای را که در آن خطبه نسبت به معاویه گفت، اینجا آمد به این ها گفت. به اصحاب خودش گفت. آقا این را بروید در نهج البلاغه ببینید. گفت «لا أَبَا لَكُم» بی پدرها! من از خودم نمی گویم بروید در نهج البلاغه ببینید «مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ رَبَّكُم» شما برای یاری و نصرت پروردگار خودتان منتظر چه هستید؟ بعد همان جمله را فرمود «أَ مَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لا حَمیَّةَ تُحْمِشُكُم» دینی ندارید که این شما را جمع کند؟ غیرت ندارید که شما را تکان بدهد؟ چون غیرت تکان می دهد آدم را.
 
فضاسازی مادی در جامعه اسلامی و مشکلات رهبران معنوی
 
من حالا تطبیق می دهم با جریان امام حسین علیه السلام و می گویم شکستی هم که از نظر ظاهر امام حسین علیه السلام خورد برای چه بود؟ و آن چیزی که برای مقابله و رویارویی با دشمن درجامعه اسلامی کارساز است، دین و غیرت بر دین است. ابزار مادّیت کارایی ندارد، آن چیزی که کارایی دارد درونی است. ایمان، دین، غیرت بر او که آن حالت است. در گذشته یعنی در موقع حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و قبل آن هم اینجور بود. حتی برای امام حسین علیه السلام ، که بیشتر برای امام حسین علیه السلام بود برای حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام کمتر، آن هایی را که جو حاکم در جامعه در اختیار آن ها بود، فضاسازی می کردند. فضای مادّیت درست کردند برای جامعه. مردم را به مادّیت سوق می دادند. معاویه همین کار را می کرد. این از زمان عثمان شروع شده است. خوب حرف های مرا گوش کنید؛ از زمان عثمان شروع شد که مسیر و فضا، مسیر مادّیت شد. تا به امام حسین علیه السلام رسید ببینید چه در آمد. جوّ حاکم بر جامعه، جوّ معنویت نبود. جوّ مادیت بود که حاکم بود بر جامعه. دیگر اینجا ابزار معنویت کارایی اش را از دست می دهد. بارها امام حسین علیه السلام فریاد بزند فایده ای ندارد. شما شنیدید عمر سعد گفت: «أ أترك ملك الري و الري رغبة أم أرجع مأثوما بدم حسين »4 حکومت ری را رها کنم؟ خودش می دانست. او بحث جهنّم و بهشت را خوب می دانست. ولی گفت نه! من نمی توانم از این بگذرم. چه بود؟ جوّ حاکم مادیّت بود. مال، جاه؛ مال، جاه؛ مال، جاه.... تمام شد. خیلی برایتان روشنش کردم. پول ریاست. پول، ریاست؛ پول، ریاست... این جوّ حاکم بر جامعه بود. اینجا چه می شوند؟ آن کسانی مثل امام حسین علیه السلام مثل حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام که رهبران معنوی هستند، بیچاره می شوند. بیچاره می شوند این ها. چرا؟ چون ابزار مردم هستند. وقتی زیرمجموعه ها آمدند جاروها و پاروها کردند، آن ها جگرهایشان خون است.
 
حیات جامعه اسلامی در گرو «غیرت دینی»
 
با شعار نمی شود درستش کرد؛ هِی شعار بده. من یک چیزی به شما بگویم. وظیفه شرعی ام می دانم. شعار، حکم چاشنی غذا را دارد. شعار چاشنی است. غذا که پختی چاشنی به آن بزن که خوش خوراک بشود. اگر غذایی نباشد چاشنی به درد می خورد؟ بهترین چاشنی را بیاور. وقتی خِلَل در دین وارد شدو غیرت دینی از بین رفت، با شعار چه چیزی را می خواهی تکان دهی؟ این مرده را؟ با شعار که مرده زنده نمی شود. این از درون مرده است. ابزار حیات جامعه دینی به دین و غیرت بر دین است. اگر نباشد شعارها اثرش زود گذر است. اثرش روزی یا ساعتی است. این را هم به شما بگویم گاهی هم بی اثر است. یک تکانی به آن می دهی می افتد. این را رهایش کن.
 
من نهج البلاغه می خوانم خوب دقت کنید. «تکان» گفت؛ دقت کردید؟ حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چه گفت ؟ برگشت به آن ها گفت که «غیرت دینی ندارید تکانتان بدهد» و این ابزار خاصّ خودش را دارد. این را به شما بگویم. دین ابزار خاص خودش را دارد. غیرت بر دین فطری است. ولی شما چه کار می کنید؟ با یک سنخ از امور این را از کارایی می اندازید. عوض اینکه این را ساخته و پرداخته همیشه تر و تازه نگه دارید که اگر ما محتاج شدیم بتوانیم دفاع کنیم از هر تهاجم دشمن چه فرهنگی اش باشد چه فیزیکی اش باشد. این ها را من فکر می کنم خیلی ساده گفتم. تمام این هایی که دارم می گویم حساب شده است. این ها جزء معارف ما است.
 
ما حرفمان این بود. ببینید حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام چطوری دلش به درد آمده است. شما اصلاً شنیده بودید در نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام  اینطور تعبیر کرده باشد: بی پدرها! دیدید که، آنجا به معاویه می گوید اینجا به اصحاب خودش می گوید. دو هزار نفر آمدند، می گویم بروید اینجا نزدیک کوفه. یک خطبه خواندم هیچ خبری نیست، سران را خواستم با آن ها حرف زدم سیصد نفر آمدند. مسئله این بود.
 
حرکت معرفتی امام حسین علیه السلام
 
«ثُمَّ نَادَى عُمَرُ يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِي فَرَكِبَ النَّاسُ ثُمَّ زَحَفَ نَحْوَهُمْ بَعْدَ الْعَصْرِ وَ الْحُسَيْنُ علیه السلام جَالِسٌ أَمَامَ بَيْتِهِ مُحْتَبِئٌ بِسَيْفِهِ إِذْ خَفَقَ بِرَأْسِهِ عَلَى رُكْبَتَيْهِ وَ سَمِعَتْ أُخْتُهُ الصَّيْحَةَ فَدَنَتْ مِنْ أَخِيهَا وَ قَالَتْ يَا أَخِي أَ مَا تَسْمَعُ هَذِهِ الْأَصْوَاتَ قَدِ اقْتَرَبَتْ فَرَفَعَ الْحُسَيْنُ علیه السلام رَأْسَهُ فَقَالَ إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ السَّاعَةَ فِي الْمَنَامِ وَ هُوَ يَقُولُ لِي إِنَّكَ تَرُوحُ إِلَيْنَا فَلَطَمَتْ أُخْتُهُ وَجْهَهَا وَ نَادَتْ بِالْوَيْلِ فَقَالَ لَهَا الْحُسَيْنُ لَيْسَ لَكَ الْوَيْلُ يَا أُخْتَهْ اسْكُتِي رَحِمَكِ اللَّهُ قَالَ الْمُفِيدُ فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام يَا أَخِي أَتَاكَ الْقَوْمُ فَنَهَضَ ثُمَّ قَالَ ارْكَبْ أَنْتَ يَا أَخِي حَتَّى تَلْقَاهُمْ وَ تَقُولَ لَهُمْ مَا لَكُمْ وَ مَا بَدَا لَكُمْ وَ تَسْأَلَهُمْ عَمَّاجَاءَ بِهِمْ فَأَتَاهُمُ الْعَبَّاسُ فِي نَحْوٍ مِنْ عِشْرِينَ فَارِساً فِيهِمْ زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ وَ حَبِيبُ بْنُ مُظَاهِرٍ فَقَالَ لَهُمُ الْعَبَّاسُ مَا بَدَا لَكُمْ وَ مَا تُرِيدُونَ قَالُوا قَدْ جَاءَ أَمْرُ الْأَمِيرِ أَنْ نَعْرِضَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْزِلُوا عَلَى حُكْمِهِ أَوْ نُنَاجِزَكُمْ قَالَ فَلَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَرْجِعَ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَأَعْرِضَ عَلَيْهِ مَا ذَكَرْتُمْ فَوَقَفُوا فَقَالُوا الْقَهُ وَ أَعْلِمْهُ ثُمَّ الْقَنَا بِمَا يَقُولُ لَكَ فَانْصَرَفَ الْعَبَّاسُ رَاجِعاً يَرْكُضُ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام يُخْبِرُهُ الْخَبَرَ وَ وَقَفَ أَصْحَابُهُ يُخَاطِبُونَ الْقَوْمَ وَ يَعِظُونَهُمْ وَ يَكُفُّونَهُمْ عَنْ قِتَالِ الْحُسَيْنِ. فَجَاءَالْعَبَّاسُ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ أَخْبَرَهُ بِمَا قَالَ الْقَوْمُ فَقَالَ ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَى غَدٍ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّةَ لَعَلَّنَا نُصَلِّي لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ. فَمَضَیالعَبّاس اِلَی القَوم وَ رَجَع»5
 
امّا امام حسین علیه السلام را گفتم مسئله، مسئله خاصّ خودش بود و چون امام حسین علیه السلام در آن مقطع زمانی از همان اول هم می دانست که مسئله چیست و هر چه آمدند گفتند، گفت می دانم ما برویم کشته می شویم. او دنبال بحث آینده بود و شهادت او کار ساز بود. می خواهم امشب در این بحث وارد شوم. امام حسین علیه السلام حرکتش دوتا حرکت بود. یک حرکت ظاهری بود همین بود که بحث کردم؛ یک حرکت باطنی داشت در بُعد عرفانی و معرفتی. که من به شما گفتم که در یک سنخ از موارد می بینید آن را پررنگش می کند. یک جا این را پررنگ می کند یکجا آن را پررنگش می کند. امام حسین علیه السلام امشب ـ شب عاشورا ـ دارد این را پررنگش می کند. با چه؟ این را شنیدید و در مقتل هست که عصر روز نهم محرم ـ تاسوعا ـ عمر سعد به لشکرش گفت که سوار شوید؛ «نادی خَیلَ الله رکَبی» می خواستند حمله کنند. آمدند و امام حسین علیه السلام «جالسٌ اَمامَ بَیتِه» یعنی دم خیمه نشسته بود و به شمشیرش تکیه داده بود و سرش را گذاشته بود روی دو زانویش «اِذ خَفَقَ بِرأسِه عَلی رُکبَتیه وَ سَمِعَت اُختُه الصَّیحَةَ» حضرت زینب سلام الله علیها سر و صدای آن ها را شنید که جمعیّت حرکت کرده بودند «فَدَنَت مِن اَخیها» آمد پیش برادرش «وَ قالت : یا اَخی اَما تَسمَعُ اَلأَصوات قَد اِقتَرَبَت؟» رو کرد به امام حسین علیه السلام گفت برادر صداها را نمی شنوی؟ «فَرَفَعَ الحُسَین علیه السلام رَأسَهُ» سرش را گذاشته بود روی زانویش، سرش را بلند کرد «وَ قال انّی رَأَیتُ رسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم اَلساعَةَ فی المَنام» خوابم برد همین الآن جدّم را خواب دیدم «وَ هُوَ یَقولُ لی إِنَّکَ تَرُوحُ إِلَینا» از اینجاست که حرکت عرفانی معرفتی امام حسین علیه السلام شروع می شود. جدم به من گفت بیا به سمت ما «فَلَطَمَت اُختُهُ وَجهَها» حضرت زینب سلام الله علیها وقتی این را شنید از امام حسین علیه السلام، شروع کرد به صورتش لطمه زدن «و نادَت بِالوَیل» صدایش به ناله بلند شد «فَقالَ لَها الحُسَین لَیسَ لکَ الوَیل یا اُخَیَّة اُسکُتی رَحِمَکَ الله» نه سزاوار تو نیست اینجا ناله کنی، ساکت باش، رحمت خدا بر تو... «وَ قال لَهُ العَبّاس یا اَخی اَتاکَ القَوم» بردارش آمد گفت این ها آمدند. یعنی می خواهند حمله کنند «فَنَهَضَ ثُمَّ قال إِرکَب بِنَفسی اَنتَ یا اَخی» این خیلی است به خدا قسم. خیلی حرف است. من مقتل را برای شما می خوانم. امام حسین علیه السلام رو به حضرت عباس علیه السلام کرد، گفت سوار شو جانم فدای تو «إِرکَب بِنَفسی اَنت یا اَخی» ای برادر «حَتّی تَلقاهُم وَ تَقول لَهُم ما لَکُم» بپرس چیست؟ سؤال کن چیست؟ حضرت عباس علیه السلام آمد، تنها هم نیامد؛ ده نفر از همین لشکر سواره همراهش بودند. آمد و سؤال کرد «ما تُریدُون» چه می خواهید؟ «قال جاء اَمرُ الامیر» امر آمده از امیر که ما بیاییم به شما بگوییم یا بیایید تسلیم شوید یا اینکه بیایید جنگ کنیم. حضرت عباس علیه السلام به آن ها گفت عجله نکنید تا من بروم سراغ مولایم. آمد خدمت امام حسین علیه السلام «فَاَخبَرَهُ بِما قالَ القَوم فَقال اِرجِع اِلَیهِم فَاِنِ استَطَعتَ اَن تُؤَخِّرَهم اِلی غَدٍ وَ تَدفَعَهم عَنّا العَشیَّة» امام حسین علیه السلام فرمود اگر توانستی برو و این را عقب بینداز؛ بینداز به فردا و یک امشب را تأخیر بینداز. چرا؟ لام، لام تعلیل است. می گوید برای اینکه ما امشب نماز بخوانیم «لَعَلَّنا نُصَلی لِرَبِّنا اَلِّلیلَة وَ نَدعوه وَ نَستَغفِرُهُ فَهُوَ خدا یَعلَم اَنّی قَد کُنتُ اُحِبُّ الصَّلاة» خدا می داند من نماز را دوست دارم «اُحِبُّ الصَلاة لَه وَ تِلاوَة کِتابِه وَ کَثرَةِ الدُّعا وَ الاِستِغفار. فَمَضَی العَبّاس اِلَی القَوم وَ رَجَع» که اینجا من حرف دارم و می خواهم وارد این بحث شوم.
 
غیرت، از لوازم محبت
 
یک بحثی دارند اهل معرفت که گفتم هم در مسائل اخلاقی مطرح است هم عرفانی که حالا می خواهم بروم سراغ آن؛ از نظر اخلاقی من عزت و غیرت را معنا کردم حالا می رویم سراغ جنبه های معرفتی اش؛ اهل معرفت هم غیرت را مطرح می کنند به عنوان یکی از منازل سلوک الی الله تعالی و می گویند از جمله لوازم محبت، غیرت است. اول سه گونه درست می کنند غیرت را، غیرت مُحبّ، غیرت محبوب، غیرت محبت؛ من این ها را فهرست وار بگویم و رد شوم. بعد می آیند سراغ غیرت مُحبّ؛ برای غیرت مُحبّ هم سه درجه درست می کنند: غیرت عابد، غیرت مرید، غیرت عارف؛ حالا این چیست نزد این ها؟ از لوازم محبت؛ حالا بگو ببینم غیرت چیست از نظر اهل معرفت؟ می گویند هیچ مُحبّی نیست مگر اینکه غیور است؛ چون از لوازم محبت است وقتی سالک الی الله وارد محبت شد، یعنی حال غیرت پیدا کرد، هر مانعی که بر سر سیر او الی الله باشد را بر می دارد؛ هر مانعی.
 
غیرت و برطرف کردن حجاب های بین محبوب و محبّ
 
من حالا بگویم این را هم از کجا گرفتم ریشه این حرف ها در سخنان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که می فرماید : «غَیرَتُ المُؤمِنِ بِالله سُبحانَهُ»6 حالا می گویم، می گویند هر چه سالک الی الله جلوتر رود این قدرت غیرتش بیشتر می شود؛ لذا موانع مهم تر را از سر راهش بر می دارد، موانع سخت تر را برمی دارد. یعنی آن حالت شکیبایی اش بیشتر می شود این قدر می رود، می رود، می رود جلو تا تمام آمال، تمام آرزوها و تمام تعلقات از او می رود؛ غیر محبوب هیچی را دیگر نمی بیند. می رود تا آنجایی که تسلیم او بشود به تعبیری اگر بخواهیم بگوییم این سیر، بُرّا می کند این اسلحه غیرت را هر چه جلو می رود. لذا شب عاشورا می گوید خدا می داند که نماز را دوست دارم برای او؛ چرا؟ چون نماز گفتگو با محبوب است؛ دعا گفتگو و راز و نیاز با محبوب است؛ استغفار باز رویارویی و روبرویی با محبوب است؛ تلاوت قرآن کلام محبوب است؛ حتی دارند اهل معرفت که حتی «متعلّقات محبوب»، این تعبیر را هم دارند.
 
غیرت عرفانی امام حسین علیه السلام در شب عاشورا
 
لذا این روایت را شما شنیدید دیگر که امام حسین علیه السلام رفت در خیمه جون آنجا اسلحه را تیز می کرد شروع کرد به خواندن این اشعار معروف : «يا دهرُ أُفٍّ لك من خليلِ كم لك بالإشراق و الأصيل»7 شروع کرد به خواندن، من روایت را از حضرت امام زین العابدین علیه السلام بعضی از قسمت هایش را نقل می کنم، بعد می گوید من فهمیدم مسئله را؛ فهمیدم که مطلب تمام است همه اش؛ که گریه گلویم را گرفت؛ جلوی خودم را گرفتم و شکستم گریه را در گلویم؛ شکستم. حضرت امام زین العابدین علیه السلام می فرماید که نکند گریه کنم صدای گریه من به عمه ام برسد؛ چون عمه ام پیش من نشسته بود من را پرستاری می کرد. ولی عمه کلام امام حسین علیه السلام را شنید و سراسیمه زد بیرون از خیمه و آن داستان «لَیتَ المَوت...» زینب می گوید ای کاش مرده بودم الآن و این را از تو نمی شنیدم؛ حتی دارد حضرت زینب علیها السلام غش کرد و امام حسین علیه السلام آب را آورد به هوشش آورد.
 
می گوید وقتی پدرم همه این کارها را کرد «وَ رَجَعَ إِلَى مَكَانِهِ-فَقَامَ لَيْلَتَهُ كُلَّهَا يُصَلِّي وَ يَسْتَغْفِرُ وَ يَدْعُو وَ يَتَضَرَّعُ-وَ قَامَ أَصْحَابُهُ كَذَلِكَ يُصَلُّونَ وَ يَدْعُونَ وَ يَسْتَغْفِرُونَ»8 می گوید پدرم آن شب تا صبح ایستاد «یُصَلّی و یَستَغفِر وَ یَدعوا وَ یَتَضَرَّع» این را می گویند غیرت معرفتی؛ این حرکت، حرکتی است غیورانه در بعد معرفتی امام حسین علیه السلام ؛ به موازات هم پیش می رود. «وَ قامَ اَصحابُهُ کَذالِک» این ها را من دارم از حضرت امام زین العابدین صلوات الله علیه نقل می کنم؛ «یُصَلّون وَ یَستَدعون وَ یَستَغفِرون» می فرماید: وقتی نگاه می کردیم به این سراها و خیمه ها چنان صداهای این ها بلند بود به دعا؛ یک عده رکوع بودند، یک عده سجده بودند، یک عده همین طور مثل به تعبیر ما کندوی عسل که صدای زنبورها بیرون می آید، صدای ادعیه این ها بلند بود. این را می گویند غیرت در بعد معرفتی اش؛ این را می گویند به موازات غیرت ظاهریه غیرت باطنیّه عرفانیّه امام حسین علیه السلام.
 
تجلّی اوج غیرت عرفانی در روز عاشورا
 
امشب خیلی قشنگ این را پررنگش می کند، اما فردا... التماس دعا؛ شب عاشورا است، کجا این حرکت معرفتی بُرّایی اش شدید شد؟ یعنی این شدت محبت به الله تعالی و سیر الی الله تعالی امام حسین علیه السلام آن موقعی بود که نوشتند «وَ نَظَرَ یَمیناً وَ شِمالا فَلَم یَرَی مِن اَصحابِه اَحَدا»9 تمام تعلقات دیگر قطع است؛ یک نگاه کرد به سمت راستش، یک نگاه کرد سمت چپش، دیگر کسی باقی نمانده بود، هیچ کسی نیست؛ دیگر تمام شد؛ تک شده است خودش؛ اینجاست که غیرت عرفانی امام حسین علیه السلام گل می کند.
 
وداع امام حسین علیه السلام با حضرت سکینه سلام الله علیها
 
چه کار کرد؟ «فَنادی یا زِینَب یا اُمِّ کُلثوم یا سُکَینِه یا رُباب عَلَیکُنَّ مِنِّی السَّلام»10 خداحافظ، من هم رفتم... می نویسند این زن و بچه از خیمه ریختند بیرون دور امام حسین علیه السلام را گرفتند. معلوم است که چه شده است؛ فقط یکی را عرض می کنم. در این میان نازدانه حضرت سکینه سلام الله علیهاست، دختر امام حسین علیه السلام است که خیلی امام حسین علیه السلام به او علاقه مند بود، می بیند این بچه دختر کوچک همین طور دارد های های گریه می کند؛ به تعبیر من اشک هایش می آید روی چهره اش... رو کرد به دخترش فرمود : «سَیَطولُ بَعدی یا سُکَینَه فَاعلَمی مِنکِ البُکاء اِذِ الحِمام دِهانی لاتُحرِقی قَلبی بِدَمعِکَ حَسرَتا مـا دامَ مِـنِّ الرّوح فـی جـُثـمانـی»11 دخترم صبر کن گریه ها در پیش داری ... اما بعد از آن می دانید چه گفت؟ فرمود: با این اشک هایت دل بابا را آتش نزن تا من زنده هستم این طور گریه نکن دخترم... مهلاً مهلا یابن الزهراء... در بعضی از مقاتل می نویسند امام حسین علیه السلام با آستینش چهره دخترش را پاک می کرد. دختر چه گفت؟ دختر رو کرد به پدر گفت «يَا أَبَتا اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟ فَقَالَ كَيْفَ لَا يَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِينَ فَقَالَتْ يَا أَبَتا رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا»12 بابا دیگر تن به مرگ دادی؟ امام حسین علیه السلام در جواب دختر با کنایه گفت چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و یاوری ندارد؟ «لَو تُرِکَ القِطا لنام» ببینید این گفتگوها چطوری انجام شده بین پدر و دختر؛ حضرت سکینه سلام الله علیها چه گفت، گفت «یا اَبَتا رُدَّنا اِلی حَرَمِ جَدّنا» حالا بابا اگر این است، پس اول ما را ببر مدینه بگذار خودت تنها بیا؛ جواب پدر و آن اینکه راه برگشت برای امام حسین علیه السلام نیست؛ امام حسین علیه السلام -حالا نمی دانم چطور بود- حرکت کرد آمد به سمت میدان جنگ؛ اما دید از عقب یک صدای آشنا دارد می آید؛ خیلی آشناست این صدا؛ گوش کرد دید دارد یکی می گوید «مَهلا مَهلا یا بن الزَّهراء، مَهلاً مَهلا یا بن الزَّهراء»13 ای پسر زهرا آرام برو، من به تو نمی رسم، من پیاده ام تو سواره ای. برگشت امام حسین علیه السلام دید خواهرش حضرت زینب سلام الله علیهاست...
 
الا لعنۀ الله علی القوم الظالمین
 
 
 
1. نهج البلاغة/ امام علی علیه السلام / 180 و من خطبة له ع في ذم العاصين من أصحابه ... ص258
 
2. نهج البلاغة / امام علی علیه السلام / 180 و من خطبة له ع في ذم العاصين من أصحابه ... ص259
 
3. نهج البلاغة/39 و من خطبة له ع خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشير صاحب معاوية لعين التمر، و فيها يبدي عذره، و يستنهض الناس لنصرته ... ص81
 
4. كشف الغمة في معرفة الأئمة علیهم السلام / محدث اربلى/ ج 2/ الثاني عشر في مصرعه و مقتله ع ... ص45
 
5. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام / مجلسی/ ج 44/ باب 37 ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه و لعنة الله على ظالميه و قاتليه و الراضين بقتله و المؤازرين عليه...  ص310
 
6. شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم/ ج 4/ 6395 ... ص39
 
7. مع الركب الحسينى/ عزت الله مولايى/ ج 4 يا دهر أف لك من خليل! ... ص14
 
8. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام / مجلسی/ ج 45/ بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه ... ص1
 
9. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام / مجلسی/ ج 44/ باب 37 ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه و لعنة الله على ظالميه و قاتليه و الراضين بقتله و المؤازرين عليه... ص310
 
10. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام / مجلسی/ ج 45/ بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه ... ص1
 
11. مع الركب الحسينى/عزت الله مولایی/ ج 4 الإمام عليه السلام و ابنته سكينة عليها السلام ... ص 418
 
12. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام / مجلسی/ ج 45/ بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه ... ص1
 
13. فرهنگ عاشورا/ جمعى از نويسندگان/ 3 رجزها و شعارها ... ص15
 
 

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group