شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

 

۱۰

اَعوذُ بِاللهِ مِن الشَّيطان الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم و الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَالَمِين

و صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين و لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
 
 اَعوذُ بِاللهِ مِن الشَّيطانِ الرَّجيم
 
 
 
«يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ و لا تَمُوتُنَّ إِلَّا و أَنتُم مُّسْلِمُون»
 
 
 
مروری بر مباحث گذشته:
 
بحث ما راجع به ملکه قدسیّه تقوی بود و نقش زیربنایی آن نسبت به مقامات معنویّه و ملکات و فضائل نفسانیّه و حتّی اعمال جوارحیّه انسان كه در تمام ابعاد وجودی انسان اثر می­گذارد و همچنين نسبت به نشئات؛ نشئه دنیوی، برزخی و اخروی؛ همه و همه. در جلسات گذشته این بحث را مطرح کردیم که در آیات شریفه قرآن دارد كه حسن عاقبت مستقیماً در ربط با تقوی است. آیات متعدّده داشتیم؛ و از نظر ظهور آیات گفتیم که مراد این است که آنگاه که انسان کوچ می­کند از نشئه دنیا به نشئه دیگر؛ اگر اهل تقوی باشد، حسن عاقبت دارد و - نعوذ بالله - اگر دست خالی باشد از تقوی، سوء عاقبت دارد. بعد هم در ربط با حسن عاقبت و سوء عاقبت مطالبي در حدّ مختصر مطرح؛ و بعد این آیات شریفه «وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين» یا «وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی» را مطرح كردم.
 
 در همین آیه شریفه «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون» عرض کردم مسئله موت و اينكه نمیرید مگر مسلم باشید را مطرح مي كند و حال اینکه قبل آن توصیه به تقوی می­کند. اينها و آن­ آيه اي  كه می­گوید «وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين» را کنار هم گذاشتم و عرض کردم که کانَّه آیه شریفه اینطور می­فرماید «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تمَُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم{مُّتَّقون}» سیاق آیه هم به تعبیر ما طلبه­ها همین اقتضا را می­کند.
 
چرا در این آیه می­فرماید: « وَ لَا تمَوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون»؟
 
 چه شده است که اینجا دارد « وَ لَا تمَُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون»؟ بحث این جلسه این است. باید مقدّماتی عرض کنم؛ در مساله ابعاد وجودی؛ انسان بُعد عقلانی دارد، بُعد قلبی دارد، بُعد نفسانی دارد تا می­رسد به اعضاء و جوارح خارجی. هر کدام از اینها هم کارکردی برای خودشان دارند.
 
استدلالات عقلیّه باید واردات قلبیّه شود
 
 در بعد عقلانی؛ مسئله استدلالات، براهین عقلیّه و امثال اینها. کارکرد عقل هم بیش از این نیست. حداکثر انسان را یک راهنمایی کند. همین. بعد هم این وقتی مفید فایده است که کارکرد او اثر بگذارد روی قلب. اگر روی قلب اثر گذاشت، مفید واقع شده است. اگر روی قلب، روي دل، اثر نگذاشت فایده­ای نداشته است. لذا این تعبیری که اهل آن می­کنند " استدلالات عقلیّه باید واردات قلبیّه شود" مراد آن­ها همین است. اهل معرفت مطرح مي كنند که استدلالات عقلیّه اگر جزء واردات قلبیّه شد، برای انسان مفید فایده است. سعادت می­آورد، انسان را سعادتمند می­کند، فلاح و رستگاری می­آورد.
 
امّا اگر اینطور نبود، این استدلالات به درد نمی­خورد. بلكه کسانی که براهین عقلیّه سرشان می­شود ولی جزء واردات قلبیّه آنها نشده است مثل این است که راه را بلد باشند ولي آن را نروند و بروند به یک راه دیگر. اینها وضعشان بدتر است از کسانی که راه را بلد نبودند و نرفتند. اینها وضعشان بدتر است؛ راه را بلد بود و نرفت. امّا این راه را بلد نبود و نرفت.
 
 لذا می­بینیم آنهایی که در این وادی قرار می­گیرند و در مباحث اخلاقی یا معرفتی وارد می­شوند این حرف، این عقائد و اين حالات را دارند. ما هم در بحث گفتیم که بعد عقلانی كارش بیش از این نیست، ایمان مربوط به قلب است اگر جزء واردات قلبیّه شد، یعنی کارکرد عقل در دل وارد شد، آن می ­شود ایمان؛ آن وقت این ارزشمند است، ایمان ارزش دارد.
 
خواجه نصير الدين و هفتاد سال علوم عقليّه
 
 مرحوم محقّق نراقی - رضوان الله تعالی علیه - قضیه­ای را نقل می­کند از نصیرالدین (او از اعظم متکلمین است). عین عبارت را می­خوانم: «اِنّی تَفَکَّرتُ فِی العُلومِ العَقلیَّه سَبعین سَنَة» می­گوید من هفتاد سال در علوم عقلی فکر کردم « وَ صَنَّفتُ فیها مِنَ الکُتُب ما لا یُحصی» و کتاب­های زیادي هم نوشتم «وَ لَم یَظهَر لی مِنها شَئٌ سِوی اَنَّ لِهذَا المَصنوع صانِعاً» در هفتاد سال فکر در علوم عقلیّه و نوشتن کتاب­های متعدّد بی­شمار، برای من چیزی ظاهر نشد جز این یک چیز كه «اَنَّ لِهذَا المَصنوع صانِعاً» ما فقط به اين رسیدیم که این دستگاه با عظمت که مصنوع است، سازنده­ای دارد. «وَ مَعَ ذلِک عَجائِزُ القَوم فی ذلِکَ اَشَدُّ یَقیناً مِنّی» آن عجوزه­های عوام یقینشان از من هم محکم­تر است. يقين آن پیرزن راجع به این مطلب از من محکم­تراست كه این مصنوع صانعی دارد. می­گوید بعد از هفتاد سال! یعنی بعد از  این همه برهان­ها و این همه استدلالات عقلیّه!
 
راه صواب؛ تقوی و تطهیر باطن
 
 بعد مرحوم نراقی خودش نتیجه­گیری می­کند: درست این است که انسان اصل ایمان را، عقائد را تلقّی کند « مِن صاحِبِ الوَحی مَعَ تَطهیرِ الباطِن عَن خَبائِثِ الاَخلاق وَ الاِشتِغال بِالطّاعات وَ صَوالِحِ الاِعمال» می­خواستم این را بگويم که راه درست این است که انسان این عقائد و ایمان را از صاحب وحی بگیرد. چون آنجا اشتباه­کاری ندارد. اشتباه در وحی راه ندارد، ولی عقل من ممکن است اشتباه کند اما « مَعَ تَطهیِر الباطِن عَن خَبائِثِ الاَخلاق وَ الاِشتِغال بِالطّاعات وَ صَوالِحِ الاَعمال » این­ همان مسئله تقوی است. این تطهیر باطن، همان تقوی است. می­گوید: ملکه قدسیّه تقوی.
 
من مکرّر گفته ام محصول ایمان مستمر و عمل مکرّر می­شود تقوی. که همان تطهیر باطن است. بالاخره سر از اینجا در می­آورد که اگر بخواهیم این اعتقادات در قلب ما رسوخ کند، یعنی واردات قلبیّه شود چه کار باید بکنیم؟ تقوی.
 
 نشأت گرفتن مقامات معنویّه از قلب
 
گام به گام مقدمات را پيش برويم تا برسيم به آیه شریفه؛ عرض کردم تقوي نقش محوری دارد در جمیع ابعاد و آن نقش این است که آنچه کارکرد عقل است، این را وارد قلب مي كند حالا وارد قلب شد می­آییم سراغ مطلب بالاتر؛ تمام مقامات معنویّه از قلب نشأت می­گیرند و ریشه در قلب دارند نه در عقل. مثلاً فرض کنید یکی از مقامات معنویّه "توکّل به خداوند" است به همان معنای ایکال امور به خداوند، خدا را وکیل خودم می­کنم در واگذاری امورم. این كار عقل نیست، دلت باید واگذاری کند. اگر دل واگذار نکرد این توکل نیست؛ اگر زبان-توکلت علی الله- گفت ولی دل نه، آنجا توکّل به خداوند نیست. آنجا توکلت علی الپول، رفیق و... است که کارش را برای او مي کند. دل باید توکل کند، آن بگوید واگذار کردم به خدا.
 
يا مثلاً مقام "رضا" که بالاتر از توکّل است. آن هم مربوط به دل و قلب است؛ رضا به قضاء الهی، آنچه را که او برای من پسندیده است من هم بپسندم. در اینجا رضا، به معنای پسند است. اینکه می­گویند مقام رضا يعني هر چه او برای من پسندید من هم بپسندم. رضا را بعضی­ها خشنودی معنا می­کنند. خشنودی، اثرِ رضا است نه خود رضا. وقتی بپسندم، خوشم مي آيد. نپسندم، خوشم نمی­آید. رضا به معنای پسند است. این پسند و ناپسند مربوط به دل است به عقل نیست­.
 
همین­طور می­رود بالا؛ فرض کنید توکل؛ که مرتبه پایین­تر از رضا است، امرم را واگذار کردم به  خدا، توکل به خدا کردم، او هم این را برای من مقدّر کرد، بعد هم پسندیدیم که مقام تسلیم است. می­گویند بالاترین مقام در مقامات معنویّه، تسلیم است. من به مقداري که مطلب را تا حدودی روشن کرده باشم عرض کردم.
 
تقوا؛ زیربنای مقامات معنویّه و فضائل انسانیّه
 
 در اینجا این مسئله مطرح است که تقوی نقش زیربنایی دارد نسبت به تمام مقامات معنویّه و فضائل انسانیّه و چون تقوی دارای درجات است (اینها را قبلاً بحث کرده ام)‌‌ اگربه درجه اي برسد مقام توکل برای انسان حاصل می­شود، یعنی دل واگذار می­کند به خدا، بعد این تقوي که پیش برود یعنی شدّت پیدا کند (چون تقوی شدّت و ضعف دارد) به حدّی می­رسد که زیربنا می­شود برای مقام رضا. بعد دوباره شدّت پیدا می­کند به حدی می­رسد که زیربنا می­شود برای مقام تسلیم، این مربوط به قلب هم هست.
 
تقوا و تسلیم
 
 در آیه شریفه خطاب به مؤمن است نه به مسلم چون ظهور مسلم می­رود به سمت اسلام ظاهری ولي ایمان" اَمرٌ قلبیٌّ " گفتیم ایمان عبارت است از تعلّقات قلبی انسان که قوّه و نیروی محرّکه است برای انسان. یک دل­بستگی است در قلب.
 
 « يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ » تقوی الهی را پیشه کنید « حَقَّ تُقَاتِهِ » یعنی به مرتبه­ای برسان تقوی را که هنگام مرگ "مسلم" بمیری. چه بسا اشاره به این باشد که به درجه­ای برسید که با مقام تسلیم، با خدا ملاقات کنید. اینکه نگفت « مُتَّقون »؛ « وَ لَا تمَُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم {مُّتَّقون} » چون قبل آن تقوی را گفته است. می­گوید باید به این مرتبه برسانی تقوی را که هنگامی که خواستی عبور کنی از نشئه دنیا به نشئه دیگر، با مقام تسلیم باشید.
 
حالا اینجا نکته­ها است؛ استاد ما - رضوان الله تعالی علیه -  نقل می­فرمود: چه بسا کسی که یک عمر به حسب ظاهر از متوسطین مؤمنین بود، نماز می­خواند و روزه می­گرفت و جهات ظاهری و اعتقاداتش درست بود، هنگام مرگش که رسیده بود مي گفت هیچ کس {نعوذ بالله} به من ظلمی نکرد که خدا دارد الآن به من می­کند که مرا می­خواهد از اینجا ببرد و ازاین زن و بچّه­ام جدا کند....
 
 آنجا معلوم می­شود. پل يقه گیری آنجاست. بالاترین ظلم را خدا - نعوذ بالله - به من کرد که من را دارد از اينها جدا می­کند و اینها تنها می­شوند. آنجا معلوم می­شود « وَ لَا تمَُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون ». می­خواهی عبور کنی، بروی؟ تقوی باید برسد به مرتبه­ای که تو به مقام تسلیم برسی و الاّ مشکل داری در مراحل بعدی.
 
اين كه به تعبير ما چه بسا عدول شده است از "الا المُتَّقوُن" همان حسن عاقبت است که در آیات دیگر هم همین است « وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين»، « وَ الْعاَقِبَةُ لِلتَّقْوَی». اما مطلبي که در این آیه هست می­گوید درجات تقوا را اگر بریزیم در یک کانال معرفتی که بخواهیم همسو کنیم با مقامات معنویّه، چه بسا آنچه مورد نظر بوده، درجه­ای از تقوا است که زیربنا باشد برای تسلیم، « وَ لَا تمَُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون » که من این را بردم در یک کانال معرفتی، و نه اسلام ظاهری که چیزی  نیست. لذا در باب مسئله "تسلیم" حتی راجع به مؤمن حقیقی می­گویند: مؤمن تا به مقام تسلیم نرسیده است آن مؤمن به معنای حقيقي نیست.
 
مؤمن از کجا بفهمد مؤمن است؟
 
 ما داریم در روایات؛ در روایتی است « قیلَ لِاَبی عبدالله (علیه السلام) بِأَیِّ شَئٍ عَلِمَ المُؤمِنُ أَنَّهُ مُؤمِن؟» مؤمن از کجا بفهمد که مؤمن است؟ از کجا بفهمد؟ البته ما زیاد می­شنویم، می­آیند و می­گویند از کجا بفهمیم دعایمان مستجاب شده است؟ دنبال آن هست، امّا دنبال این نیست بفهمد مؤمن هست یا مؤمن نیست؟ دنبال آن است ببیند دعایش مستجاب شده است یا نه؟ گناهانم بخشیده شده است يا نه؟ حالا باز این یک مرتبه بالاتر است. « قال بِالتَّسلیم لِلّه وَ الرِّضا بِما وَرَدَ عَلَیهِ مِن سُرورٍ وَ سَخَط» ببین دلت تسلیم خدا شده است؟ آنچه را که خدا برای تو پسندیده است می­پسندی؟ حالا می­خواهد خوشی باشد یا نا خوشی باشد « مِن سُرورٍ وَ سَخَطٍ» يک وقت ناخوشی است، آنجا گره به ابرویت می­اندازی پس معلوم می­شود مؤمن حقیقی به آن معنا نیستی. این جزء معارف ما است جزء روایات ما. از کجا بشناسم که مؤمنم یا نه؟ می­گوید: ببین این دل تسلیم خدا شد؟ راضی شد به قضای الهی یا نه؟ حالا می­خواهد خوب آن بیاید يا بدش.
 
حسن عاقبت؛ اثر تسليم
 
 آیه شریفه مي گويد باید به این حد برسد. البته اگر به این حد رسيد، آن وقت این دارای آثار بسیاری است. یکی از آثار ـ که البته اثری بالاتر از آن نداریم ـ این است که حین عبور از این نشئه به نشئه دیگر با حسن عاقبت می­رود.
 
 همه این آیات را کنار هم گذاشتم که بگويم متقي با حسن عاقبت می­رود. چه بسا در همین نشئه­ای که هست هنوز به عبور هم نرسیده است. اگر دل یک حالت تسلیمی نسبت به قضای الهی داشته باشد، ما داریم در روایات که خداوند به او عنایات خاصّه­ای می­کند. این را در روايات داریم، این جملات كه در ادعیّه ما هم هست: « وَ اجعَلِ الاِرشادَ فی عَمَلی و َالتَّسلیمَ لِاَمرِک مِهَادِی وَ سَنَدِی» که تقاضایت از خدا در دعاها این باشد، بخواه این را، این "تسلیماً لامرک" را، چه بسا بيانگر این است كه حسن عاقبت خواستن از خداست.
 
روایت از امام صادق (علیه السلام) است ـ روایات متعدّد داریم از حضرت در این رابطه ـ
 
« اِذا قالَ العَبدُ ماشاءالله لا حَول وَ لا قُوَّهَ اِلاَّ بِالله» اگر عبد این را بگوید آنچه كه مشیّت الهی است، همان. « لا حَول و لا قُوَّةَ الا بِالله » هیچ پناهگاهی، هیچ نیرویی جز اینکه مربوط به خدا باشد در عالم وجود نیست. البته همیشه زبان ترجمان قلب است. زبان مترجم باید باشد، به آنچه در دل می­گذرد. « قال الله مَلائکَتی » خدا به فرشتگانش می­فرماید: فرشتگان من « اِستَسلَمَ عَبدی » این دل حالت تسلیم به من پیدا کرد « اَعینُوه اَدرکوُه » کمکش کنید « اُقضُوا حاجَتَهُ» حاجت اورا برآوريد. بعد از اینکه گفت « ماشاءالله لا حَول وَ لا قُوَّهَ اِلاَّ بِالله».
 
جمع بندی
 
 می­خواستم بگویم عمده آثارش این است. من دنبال اين مسئله بودم که چه شده است که سیاق آیه اقتضا می­کند که تعبیر شود به «متقون »؟ چون «يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِه» بعد دارد «ِ وَ لَا تمَُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُون» به ذهن آدم می­آید روند آن، سیاق آن،  ايجاب مي كند «متقون» بيايد ولی عدول کرده است، جهت این است می­خواهد بگوید مرتبه­ای از تقوی برای تو حسن عاقبت می­آورد که موجب شود دل تسلیم خداوند شود.

 

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group