دعا - رمضان ۱۳۹۱ - جلسه ۲۷
حکمت الهی و مصلحتاندیشی عبد
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارك رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. به معناي اينكه انسان، از خداوند چه نسبت به خودش و چه نسبت به ديگران درخواست و دعاي به خير کند؛ حال دنيوي باشد یا اخروي باشد.
بحث ما به اينجا رسيد كه اگر شخصی دعا كرد و بعد در اجابت تأخير شد در اينجا نبايد مأيوس شود و سرخوردگي پيدا كند. تعبير «قنوط» در روايت بود و اينکه موجب بشود تا دعا را ترك كند مورد نهي است. عرض كردم كه نه تنها ترك كردن، بلکه گاهي يك سنخ مطالبي را گفتن شايسته نيست، مثل شكايت كردن. جلسۀ گذشته مطلبي را مطرح كردم و در اين جلسه مقداری به آن میپردازم.
معنای «حکیم بودن خداوند»
عرض كردم که يكي از صفات خداوند «حكيم» است، يعني به مصلحت عمل ميكند به این معنا که خدا مصالح و مفاسد را بهتر از من تشخيص ميدهد؛ در این شکی نیست. حكمت اقتضا ميكند كه خداوند بر طبق مصلحت عمل كند. از اين طرف گفته هر چه از مایحتاجت است بگو و از آن طرف آنچه را كه به نفع من است بايد بدهد، امّا آنچه كه به ضرر من است بر خلاف حكمت است، كه جلسۀ گذشته عرض كردم.
کرم و حکمت خداوند در دعا
در اینجا يكي دو تا روايت است ميخوانم و بعد نكتهاي را عرض میکنم. در روايتي است از علي(عليهالسّلام)، است که حضرت فرمودند: «إِنَّ كَرَمَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لَا يَنْقُضُ حِكْمَتَه»؛ يعني خدا همانطور كه كريم است؛ كرم او اقتضا ميكند كه آنچه از او درخواست شود بدهد و مقتضاي كرم او اعطا است. امّا آيا صفت كرم به صفت حكمت ضربه ميزند؟ «إِنَ كَرَمَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لَا يَنْقُضُ حِكْمَتَه»؛ به حكمتش نقص وارد نميكند. که بعد بخواهد بر خلاف آن عمل كند و معلوم شود که اين كرم نبوده است. چون در نهايت براي من به ضرر تمام میشود. «فَلِذَلِكَ»؛ روي اين جهت است که، «لَا یَقَعُ الْإِجَابَةُ فِي كُلِّ دَعْوَةٍ»؛[2] از اين جهت است كه ميبينيد، در هر دعا اجابت نيست. چرا؟ چون دعا با حكمت موافق نيست.
حکیم به مصلحت عمل میکند
علي(عليهالسّلام) دو صفت خدا را با هم ميآورد و مقایسه میکند و ميگويد: او هم كريم است و هم حكيم است. كرم اقتضاي اعطاء میکند و محلّ اعطا است. امّا در حكمت كه حكيم است ميگويد: وقتی به ضررش باشد و به مصلحتش نيست به او نده. حكيم به مصلحت عمل ميكند نه به مفسده. خیلی زیبا اشاره میکند: اين خدايي كه داري، مجموعۀ صفات جمال و كمال است. او هم كريم است و هم حكيم است و امّا وقتی به هم برخورد ميكنند جريان چه ميشود؟ اینجا حكمت است، چون ضرر وجود دارد.
دعا؛ حکمتش را تغییر نمیدهد
جملهاي از امام زينالعابدين(عليهالسّلام) است که در مناجاتش به خدا خطاب ميكند: «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»؛[3] اي خدايي كه وسائل حكمتِ تو را دگرگون نميكند. حالا هر وسيلهاي، اگر دعا است باشد؛ هرچه میخواهد باشد، لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ؛ الْوَسَائِلُ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ.
مصلحتاندیشی نکنید!
اين مقدّمهای بود براي مطلبی ديگر و البته در معارفمان چنین بحثی را هم داریم و آن اینکه در دعا میگویند: تكرار كنيد، الحاح و اصرار كنيد امّا از آن طرف هم داريم که خدا فرموده است: براي من مصلحتانديشي نكنيد؛ مصلحتانديشي مربوط به حكمت من است.[4] هر چه ميخواهي تكرار كن و ما هم خسته نميشويم. در روايات هم آمده است که: تو هر چه بگويي و زياد هم بگويي من خستگيناپذيرم، امّا خيال نكن که اين اصرارها حکمت من را از بین میبرد و به مصلحتانديشي من ضربه بزند.[5] براي من مصلحتانديشي دعا نكن که من مفاسد و مصالح را از تو بهتر ميفهمم.
اگر مصلحت است به ما بده!
گاهي بنده در اصرارِ خود لحن مصلحتانديشي به کار میبرد و گاهي به خدا جنبههاي تعرّضي پيدا ميكند. عبد چنين حالتي پيدا ميكند و به اصطلاح میگوید:[6] مگر از تو كم ميشود که اين را به ما بدهي؟ اصرار و الحاح باید به اینصورت باشد كه: خدايا اگر مصلحت ما است، اين را به ما بده. هر روز پنج وعده بعد از نماز اين را ميگويد و بسيار كار خوبي هم هست. خدا از این لذّت میبرد و به تعبیر من ميگويد: اين آدم فهميدهاي است و براي من تعيين، تكليف نميكند.
عقوبت مصلحتاندیشی برای خدا!
امّا اگر بخواهي برای خدا تعيين، تكليف بكني، در اینجا حكمت اقتضا ميكند که به او بدهد تا بعداً مفسدهاش را بفهمد. دیگران اصرار ميکنند و دعایشان مستجاب میشود امّا برای شخصی که تعيين تكليف مشخّص میکند حكمت اقتضا ميكند كه حکمتش را نشان بدهد. حكمتش اقتضا ميكند، در اینجا که دعا را به اجابت نرسانده به آن شخص حکمت را بفهماند. اينها با بحثهايي كه كرديم اصلاً و ابداً منافات ندارد، بلکه در موازين کلامی و حکمی، دقيق و حسابشده است.
فهم حکمت الهی در عقوبت مصلحتاندیشی برای خدا
روايت در زبور داوود (عليهالسّلام) دارد: «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى يَا ابْنَ آدَمَ تَسْأَلُنِي وَ أَمْنَعُكَ»؛ درخواست ميكني و من هم به تو نميدهم، چرا؟ «لِعِلْمِي بِمَا يَنْفَعُكَ». خيلي روشن است؛ چون ميدانم چه چیزی به نفعت و چه چیزی به ضررت است، «ثُمَّ تُلِحُّ عَلَيَّ بِالْمَسْأَلَةِ»؛ مرتّب ميآيي براي من تعيين تكليف ميكني و دست هم بر نميداري، «فَأُعْطِيكَ مَا سَأَلْتَ»؛ من در اينجا بايد حكمت ندادن را به تو بفهمانم. یعنی حكمتم اقتضا ميكند كه به تو بفهمانم، «فَأُعْطِيكَ مَا سَأَلْتَ فَتَسْتَعِينُ بِهِ عَلَى مَعْصِيَتِي». پول را به تو دادم امّا غرور پیدا کردی. حالا پولها را كجا خرج ميكني؟ در راه معصيّت من؟ ميدانستم وقتی به تو بدهم، شخصی هستی که نفس چموشی داری و مسئلۀ معنويّت را از یاد میبری و از نعمتي كه به تو دادم كمك ميگيری تا معصیّت مرا بکنی «فَأَهُمُّ بِهَتْكِ سِتْرِكَ»؛ من هم تصميم ميگيرم پردهدري كنم و آبرويت را ببرم. به تعبیر ما، منِ خدا آهنگ آبروريزي تو را ميكنم، «فَتَدْعُونِي فَأَسْتُرُ عَلَيْكَ»؛ امّا تو ميفهمي که آبرویت دارد میرود. ميآيي و ميگويي: خدايا! آبرویم را نریز، «فَتَدْعُونِي فَأَسْتُرُ عَلَيْكَ»؛ و من در اينجا پردهپوشي ميكنم و نمیگذارم آبرويت برود، «فَكَمْ مِنْ جَمِيلٍ أَصْنَعُ مَعَكَ وَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ تَصْنَعُ مَعِي»؛ چه بسيار كارهاي زيبا و رفتار زيبايي است كه من با تو كردم و يكي از آنها همين است. «وَ كَمْ مِنْ قَبِيحٍ تَصْنَعُ مَعِي» و چه بسيار كارهاي زشتي كه تو با من كردي، «يُوشِكُ أَنْ أَغْضَبَ عَلَيْكَ غَضْبَةً لَا أَرْضَى بَعْدَهَا أَبَداً»؛[7] نزديك است چنان از تو خشمگين شوم كه از اين پس هرگز خوشنود نشوم.
تنافی الحاح و تعیین تکلیف کردن برای خدا
اگر بخواهیم تعيين تكليف و اصرار بکنیم، خدا حكمتش را به ما نشان ميدهد، چون حكمت او اقتضا ميكند تا آن را به ما بفهماند و الّا بعداً در مقابل خداوند میایستیم. مسئله اين است. لذا خدا ميگويد: از نظر درخواست از من خسته نشو و مرتّب از من بخواه که خوشم ميآيد. امّا تعيين تكليف نکن. مسأله اين است و الّا تمام مطالبي كه در باب دعا گفتيم، همه هم سو است و با هم هيچ تنافي ندارد.
الحاح در دعا
در روايتي دارد: «لَا تَمَلَ مِنَ الدُّعَاءِ فَإِنِّي لَا أَمَلُّ مِنَ الْإِجَابَةِ»؛[8] تو از دعا خسته نشو، من هيچوقت از اجابت خسته نميشوم. هيچوقت فكر نكني که من خسته ميشوم، چه در تعجيل در اجابت، چه تأخير در اجابت و چه در اصل عدم اجابت؛ و این که امروز خواندیم در اصل عدم اجابت بود. البتّه اين را بگويم که ممكن است شخص در اصلِ مسير زندگيِ خود راه بهتري را برود تا مقداری سر به راهتر بشود، تا مثلاً اگر پول بيشتري به او بدهند در راه رضاي خدا مصرف كند یا انفاق كند.[9] اگر عوض بشوی، اوضاع عوض ميشود، «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ».[10]
گرههای بزرگ، بابالحوائجهای کوچک
شب جمعۀ آخر ماه مبارك رمضان است. به حسب ظاهر ماه رمضان به آخر رسيده و ما نميدانيم كه خداوند آن لطف و عنايتي كه به بندگانش میکند، نسبت به ما كرده است يا نه؟ ما كه چشم اميد به اين الطاف الهي داريم. خدا شاهد است که امشب طبق روايتي كه داریم، به خودم گفتم: خدايا! من يكي از میليونها نفری هستم كه هنگام افطار از آنها گذشتي؛ خدايا! يعني من اينقدر بد هستم كه مشمول عفو تو نميشوم؟ معمول اين است، در اينطور مواقع به باب الحوائجهايي كه از نظر ظاهر كوچك هستند توسّل پيدا ميكنم؛ ولي شنيدهام که از نظر واقع گرههاي بزرگ باز ميكنند.
سر پدر در آغوش دختر
مينويسند كه در دل شب فضا فضاي ساكت و آرامي بود. امّا صداي طفلي اين آهنگ را شكست؛ پشت سر هم ميگويد: «أینَ أبِیَ الحُسَین؟» پدرم حسين كجاست؟ بهانۀ پدر گرفته «رَأیتُه السَّاعَةَ فِی المَنَام» الآن پدرم را در خواب ديدم. بيبيها و اطفال از خواب بيدار شدند. اطراف دختر كوچك حسين را گرفتند؛ صداي ضجّه از خرابه بلند شد. از زينالعابدين (صلواتاللهعليه) نقل شده كه فرمود: ما را در خرابهاي جا دادند. شبها از سرما ناراحت بوديم و روزها از گرماي آفتاب. صداي ضجّه و گريۀ آنها بلند شد. اينجا نزديك مقّر آن خبيث بود؛ پرسيد چه خبر است؟ به او گفتند: حسين(عليهالسّلام) دختر كوچكي دارد که از خواب بيدار شده و بهانۀ پدر گرفته است. آن خبيث دستور داد: سر پدر را برايش ببريد. آمدند و سر را که در ظرفي بود و روی پوششي کشیده بودند وارد خرابه كردند و جلوي اين طفل گذاشتند ، سؤال كرد: اين چيست که براي من آوردهايد؟ گفتند: این سر پدر تو است. پوشش را برداشت؛ چشمش که به سر پدر افتاد: «فَرَفَعَتهُ حَاضِنَةً مِنَ الطّشتِ» سر بابا را بلند كرد و مقيّد است که طوري بلند كند تا به زمين نيافتد، «فَرَفَعَتهُ حَاضِنَةً مِنَ الطّشتِ»؛ شايد به سينهاش چسبانده بود. يا حسين! يا حسين! ماه رمضان دارد تمام ميشود. با اميد وارد اين ماه شديم و نبايد مأيوس بيرون برويم. شروع كرد با پدر صحبت كردن، «یَا أبَتَاهُ مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ» اي بابا! چه كسي رگ گردنت را بريد؟ «یَا أبَتَاهُ مَن ذَا الَّذِی خَضَّبَکَ بِدِمَائِکَ» اي بابا! چه كسي محاسنت را به خون سرت خضاب كرد؟
[1]. بحارالأنوار، ج91، ص96
[2]. غررالحكم و دررالكلم، ص226
[3]. صحیفه سجادیه، دعای13
[4]. اینجا به زبان ساده میگوید: فضولی نکن.
[5]. اين بحثها را مفصّل كردهام و روايات آن را هم خواندهام.
[6]. چون اينها را ميگوييم يك چيزي از خودم در نميآورم، اينها در تمام عرف ما مطرح است،
[7]. بحارالأنوار، ج70، ص365
[8]. بحارالأنوار، ج90، ص373
[9]. اينها بحثهايي كششدار است و نميتوانم در يك جلسه همه را مطرح کنم.
[10]. سوره مبارکه رعد، آیه39