دعا - رمضان ۱۳۹۱ - جلسه ۲۵
غضب الهي در ترك دعا و تحكيم رابطة ربّ و عبد در استمرار دعا / دعا و درخواست از خدا واجب است
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
مروري بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارك رمضان ماه تلاوت آيات الهيّه و ماه دعا است؛ يعني حاجات خود را طلب كردن و درخواست از خداوند و راز و نياز كردن عبد با ربّ خود و دعاي به خير كردن، چه براي خود و چه ديگران، كه يا دنيوي باشد يا اخروي.[2]
جلسة گذشته دو مطلب را عنوان كردم؛ يك: در روايت هم بود كه اگر آثار اجابت را ديدي سپاسگزاري كن و اگر هم در اجابت تأخير بود، باز هم سپاسگزاري كن. بعد در آن دو نكته بود كه عرض كرد اگر در اجابت تأخير شد، مبادا سرخورده بشوي و بعد در پي اين سرخوردگي دعا را ترك كني. اين آخرين مطلبي بود كه جلسة گذشته عرض كردم و در روايات هم بود كه بايد در همين رابطه تذكّراتي بدهم.
مروري بر روايات گذشته
رواياتي كه در آخر جلسة گذشته به آن اشاره كرديم، اينچنين تعبيراتي داشت، «مَا يَمنَعُ أَحَدَكُم إِذَا عَرَفَ الإِجابَة مِن نَفسِهِ فَشَفِىَ مِن مَرَضٍ أَو قَدِمَ مِن سَفَرٍ»، تا آنجا كه ميگويد: «يَقول الْحَمْدُ لِلَّهِ»؛ و در روايت بعدي ميگويد: «وَ مَنْ أَبْطَأَ عَنْهُ مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ»؛ اگر در اجابت تأخير باشد، «فَلْيَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ»؛ آنجا هم مسئلة سپاسگزاري مطرح ميشود. بعد وارد بحث استعجال در دعا شديم، يعني اينكه بخواهي براي اجابت عجله كني. در آنجا روايت بود كه حضرت به ابوبصير فرمودند: «لَا يَزَالُ الْمُؤْمِنُ بِخَيْرٍ وَ رَجَاءٍ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَمْ يَسْتَعْجِلْ فَيَقْنَطَ وَ يَتْرُكَ الدُّعَاءَ»؛[3] يعني استعجال در دعا نهي شده و بعد هم گفتهاند كه اين قنوط و يأس را در پي دارد و بعد هم مسئلة تركِ دعا را مطرح كردهاند.
استعجال، سيري براي ترك دعا
مطلبي را ميخواهم عرض كنم كه در باب سرخوردگي است. يعني شخص در اجابت استعجال دارد و بعد به تأخير ميافتد، در اينجا موجب ميشود كه آن فرد قنوط كند و بعد هم مأيوس شود. مأيوس كه شد، دعا را كنار ميگذارد. در اينجا او دعا كرده، اجابت به تأخير افتاده، بعد يأس ايجاد شده و ترك دعا ميكند. در پايان كار ترك دعا است.
تعبيرات در ترك دعا
ميخواهم در مورد تركِ دعا بگويم كه در معارف ما چگونه است؟ ترك دعا بهطور كلّي، حال چه دعايي باشد كه به اجابت نرسيده و تأخير افتاده و چه دعايي كه اصلاً انجام نشده است. در اينجا ضميمه كردم كه بدانيد عقبات بسيار بدي دارد. به همين خاطر از آن نهي شده و تعبيرات غليظي هم داريم. در روايتي هست از پيغمبراكرم دارد: «مَنْ لَمْ يَدْعُ اللهَ غَضِبَ اللهُ عَلَيْهِ»؛[4] خدا به كسي كه دعا نميكند خشمگين ميشود. حالا اين روايات را تكتك عرض ميكنم. دقّت كنيد! روايت ديگري است باز پيغمبراكرم كه: «قال رسولالله(صلّياللهعليهوآلهوسلّم): قالاللهتعالي: مَنْ لاَ يَدْعُونِي أَغْضَبُ عَلَيْهِ»؛[5] يعني پيغمبر فرمود: «قالَ الله تَعالي» خدا فرموده است: كسي كه از من درخواست، دعا و تقاضا نكند، به او خشمگين ميشوم. خيلي صريح بيان ميكند.
خدا از عبد ميخواهد، امّا عبد نميدهد!
روايت ديگري از پيغمبراكرم است كه: «يَخرُجُ مِنَ النَّارِ رَجُلُ فَيَقُول لَهُ رَبُّهُ تَعالى: ما تُعطيني إِن أَخرَجتُكَ؟»؛ شخصي است كه در روز قيامت سر از آتش جهنّم بيرون ميآورد. خدا به او ميگويد: چه به من ميدهي اگر تو را از اين جهنّم نجات دهم؟ «فَيقُول: يا رَبّ! أُعطيكَ مَا تَسأَلُني»؛ هر چه بخواهي به تو ميدهم، فقط من را از اين آتشها بيرون بياور. «فَيقُول لَهُ: كَذَبتَ»؛ خدا به او ميگويد: دروغ ميگويي! چرا؟ «وَ عِزَّتي قَد سَأَلتُكَ ما هُوَ أَهوَن مِن ذلِك»؛ قسم به عزّتم من از تو يك چيزي را درخواست كردم كه از اين درخواستم خيلي پائينتر و كمتر بود، امّا ندادي، «فلم تعطني»؛ خيلي پائين بود و از تو خواستم امّا به من ندادي. حالا چه چيزي خواسته؟ «سَأَلتُكَ أَن تَسأَلَني فَأُعطِيك»؛ من از تو خواستم كه در دنيا هر چه از من بخواهي به تو بدهم، «وَ تَدعُوني»؛ از من درخواست و دعا كن، «فَأَستَجيبُ لَك وَ تَستَغفِرُني فَأَغفِر لَك»؛[6] از من از گناهاني كه كردي پوزش بطلب، كه من ميخواهم تو را بيامرزم.
عبد به ربّش اعتنا نميكند!
اينها را در دنيا گفتم امّا نكردي، «اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ مگر من اينها را نگفتم؟ ولي اصلاً اعتنا نكردي، امّا حالا اينجا كه آمدي و سر از آتش بيرون آوردي، ميگويم: چه به من ميدهي و تو ميگويي: هر چه بخواهي؟! آنجا كه از تو خواستم و همهاش به نفعت بود، حاضر نشدي.[7]
واجب است كه از من درخواست كنيد
در روايتي از پيغمبراكرم است كه: «قال رسولالله(صلّياللهعليهوآلهوسلّم): تَرْكُ الدُّعَاءِ مَعْصِيَة»؛[8] اگر كسي دعا نكند، يعني بنايش را بر اين بگذارد كه دعا نكند، معصيتكار است. نميخواهم از بحثم منحرف شوم و بحثهاي فقهي بكنم امّا بايد عرض كنم: چه بسا بعضيها اين امري كه در آية «اُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»؛ آمده است را يك امر الزامي گرفته باشند؛ يعني واجب است كه شما درخواست كنيد و البته قهراً با اين روايت همينطور است. ميخواهم عرض كنم: چقدر بر اين تأكيد ميشود كه اگر كسي دعا را ترك كند، خدا به او غضب ميكند و از او خشمگين ميشود. البته نميخواهم بگويم اين معصيت است. بحث اين است و بر اين تأكيد شده كه اگر در اجابت كمي تأخير شده، نبايد سرخورده بشوي و دعا را كنار بگذاري![9]
حقّ مسلّم عبد
ما در معارفمان اين را داريم كه چه بسا عبد مستحق باشد تا از ناحية ربّش، عناياتي بشود و خير كثيري به او رو بياورد، امّا چون دعا و درخواست نميكند، خدا به او نميدهد. از نظر علمي اين بحث مطرح است كه اعطا مشروط به درخواست است. اين بحثي است كه يك وقتي كردهايم و اينجا جايش نيست.
به تو ميدهم، امّا اگر بخواهي!
يك چيزهايي وجود دارد كه اينها براي همة موجودات منضبط است، مثل اينكه روزي او را برساند؛ امّا چيزهاي ديگري وجود دارد كه نه، زيادتي است، زيادتيها مشروط است. مثال ميزنم: كسي را استخدام ميكنم و ميگويم: اين مقدار به تو ميدهم كه برايم كار كني. امّا اگر از من درخواست كني، بيشتر به تو ميدهم. بيدرخواست، مزد اين است؛ يعني اگر درخواست زيادتي كردي، آن وقت به تو ميدهم. مطلب اين را ميگويد: آن شخص مستحق است و اگر درخواست كند به او ميدهم، امّا چون درخواست نكرده به او نميدهم. بنابراين ترك دعا خيلي ضرر دارد.
بخواه تا بدهم
«رُوِيَ عَن رسولالله(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) قال: إِنَّ اللَّهَ لَيُمْسِكُ الْخَيْرَ الْكَثِيرَ عَنْ عَبْدِهِ»؛ خداوند جلوي خير كثير را ميگيرد، كه به بندهاش نرسد، «فَيَقُولُ لَا أُعْطِيهِ حَتَّى يَسْأَلَنِي»؛[10] ميگويد: من اين را به او نميدهم تا اينكه از من درخواست كند و بخواهد.
شرح مسئله: خدا مثل ما نيازمند دعا است؟
در اينجا بايد به نكتهاي اشاره كنم و آن اينكه، «نعوذبالله» مگر خدا مثل ما است كه وقتي كسي به او رو بياندازد، لذّت ببرد و به او بدهد؟ اصلاً و ابداً اينطور نيست. پس چگونه است كه مرتّب ميگويد: بخواهيد تا بدهم، بخواهيد تا بدهم، «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ». اين بحث در قرآن و روايات بسيار مطرح شده و بحث كلّي و ريشهدار و عميقي است. در اينجا خدا را به خودت قياس نكن؛ خدا مثل من و تو نفسِ شهوت و... ندارد كه خوشش بيايد. اين حرفها درست نيست.
بايد پيوند ربّ و عبد محكم شود
اينجا بحث بسيار عميق و لطيفِ معرفتي ميكند. اينكه عبد بايد از خدا درخواست كند، براي «تحكيم رابطة ربوبيّت و عبوديّت» است. اگر بنا بشود كه خدا همة چيزها را درست كند، اصلاً و ابداً خدا يادمان ميرود. از ياد ميبريم كه پروردگار چه كسي است؟[11] و فراموش ميكنيم، كسي كه پرورشمان ميدهد كيست؟ اگر بنا بشود تمام امور بر منوال خودش بچرخد و بحث دعا و تقاضا و... كنار برود، پس خدا هم كنار ميرود. ديگر ربّم را نميشناسم و نميدانم آن كسي كه دارد من را پرورش ميدهد كيست. چون دعا در ارتباط با احتياجات، چه معنوي و چه مادّي است. دعا براي تحكيم رابطة ربوبيّت و عبوديّت عبد است. تحكيم اين رابطه است، كه ميگويد دعا كن و از من بخواه تا به تو بدهم و اينكه بفهميم بر سر سفرة چه كسي نشستهايم؟
خاندان نبوّت در اسارت
خاندان حسين(عليهالسّلام) را از كربلا به كوفه و از كوفه به شام به اسارت بردند. به اين خانواده خيلي سخت گذشت. تنها مسئلة اينكه ايشان خاندان نبوّت هستند نيست بلكه حتّي در بين مردم، اينها شخصيّتهاي بزرگ بودند. بيجهت نيست كه وقتي از زينالعابدين(صلواتاللهعليه) سؤال ميكنند: در كجاي اين سفر به شما خيلي سخت گذشت؟ اين طور كه شنيدهام، حضرت ميفرمايند: «اَلشّام، اَلشّام». در آنجا به آنها خيلي سخت گذشت. حتّي اين را نميدانم صادر شده يا نه؟ «یالَیت اُمِّی لَم تَلِدنِی»؛ كاش مادر مرا نزاده بود تا وضع شام را ببينم.
پايكوبي در عزاي حسين(عليهالسّلام)!
سهلبنسعدساعدي پيرمردي از اصحاب پيغمبر است؛ ميگويد: از بيتالمقدّس وارد شام شدم و ديدم چه غوغايي است. جشن گرفتهاند، آزين بستهاند و پايكوبي ميكنند. ميگويد: من خبر نداشتم. ديدم چند نفر ايستادهاند و با هم حرف ميزدند جلو. رفتم و سؤال كردم و گفتم: شما اهل شام، عيدي داريد كه من آن عيد را نميشناسم؟ چه خبر است؟ رو كردند و گفتند: «يَا شَيْخُ نَرَاكَ أَعْرَابِيّا»؛ اي پيرمرد! انگار تو از عربهاي بياباني هستي و از دنيا بيخبري؟ گفتن: نه؛ من سهلساعدي، از اصحاب پيغمبر هستم و پيغمبر را درك كردم. بعد رو كردند و به من گفتند: «مَا أَعْجَبَكَ السَّمَاءُ لَا تَمْطُرُ دَماً»؛ تو در شگفت نيستي كه چرا آسمان خون نميبارد؟ «وَ الْأَرْضُ لَا تَنْخَسِفُ بِأَهْلِهَا»؛ و چرا زمين اهل خود را فرو نميبرد؟ گفتم: «وَ لِمَ ذَاكَ؟»؛ براي چه؟ گفتند: «هَذَا رَأْسُ الْحُسَيْنِ(عليهالسّلام) عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ(صلّياللهعليهوآلهوسلّم) يُهْدَى مِنْ أَرْضِ الْعِرَاقِ»؛ دارند سر حسين را از عراق ميآورند و مردم شادي ميكنند. گفتم: «وَا عَجَبَاهْ يُهْدَى رَأْسُالْحُسَيْنِ وَ النَّاسُ يَفْرَحُونَ؟». گفتم: از كدام طرف؟ گفتند: «فَأَشَارُوا إِلَى بَابٍ يُقَالُ لَهُ بَابُ سَاعَات»؛ برو آنجا؛ از دروازة ساعات ميآورند. ميگويد: آمدم و رسيدم. يكوقت ديدم سوارها و نيزهدارهايي وارد شدند. ديدم كه اوّلين سوار و نيزهدار سري بر نيزه دارد كه شبيهترين به پيغمبراكرم است و روي مركبي بيبياي سوار است. رفتم جلو و سلام كردم. به او گفتم: « مَنْ أَنْتِ؟»؛ شما چه كسي هستيد؟ گفت: «أَنَا سُكَيْنَةُ بِنْتُ الْحُسَيْنِ». گفتم: من سهلساعدي از اصحاب جدّ شما هستم. اگر كاري با من داريد بفرماييد تا انجام دهم. گفت: اي سعد! به اين نيزهدار پولي بده تا اين نيزهها و سرها را از ما جدا كنند، كه اينقدر مردم به ما نگاه نكنند...
[1]. بحارألانوار، ج91، ص96
[2]. بعد از ايّامي كه ليالي قدر بود، بحث ما تقريباً از مسير خودش منحرف شد. بحث در دعا بود.
[3]. الكافي، ج2، ص490
[4]. كنزالعمال، ج2، ص68
[5]. كنزالعمال، ج2، ص63
[6]. كنزالعمال، ج14، ص542
[7]. به اين تعبيرات دقّت بكنيد! نميخواهم فتواي فقهي بگويم چون بحث، روال مباحث اخلاقي است و فقهي نيست.
[8]. مجموعه ورام، ج2، ص120
[9]. من ديدم بحثم را اينطور ادامه بدهم بهتر است. يعني بعد از شبهاي احيا نياز به اين مطلب احساس ميشود.
[10]. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص175
[11]. ربوبيّت را مطرح ميكنم.