دعا - رمضان ۱۳۹۱ - جلسه ۱۶
شرطیّت ایمان و مانعیّت کفر
أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحيمِ؛
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»[1]
مروری بر مباحث گذشته
گفته شد ماه مبارك رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. دعاي به خير، براي خود و ديگران، چه مادّي و دنيوي باشد و چه اخروي و معنوي. در آثار اسلامي به تلاوت قرآن و دعا در ماه مبارك رمضان زياد ترغيبت و سفارش شده و اینکه انسان حاجات خود را در اين ماه مبارك از پروردگار خود طلب كند.
در اينجا بحث مفصّلی داشتيم، مشرك و كافر را به دو دسته تقسیم کردیم و عرض شد كه برای این دو دعا کردن مجاز نيست، به خصوص نسبت به معاند. امّا راجع به غير معاند كه از نظر فرهنگي و فكري مستضعف است، جز دعا نسبت به مغفرت آنها، هر دعايي بكنند چه دنيوي و چه اخروي، اشكالي ندارد، به خصوص نسبت به هدايت آنها.
دعای کافر در حقّ مسلمان
دعا كردن مسلمان براي كافر و مشرك تفسيري بود كه گفتيم، ولي جلسهي گذشته اين بحث را مطرح كردم که دعا كردن كافر براي مسلمان، هيچ قيدي ندارد و جايز است و چه بسا مستجاب ميشود. كافري در حق مسلماني دعا كند. در آخر جلسهي گذشته روايتی خواندم و بعد عرض کردم که اين بحث، بحث دامنهداري است و مدار وسيعي دارد. در اینجا دو روايت ميخوانم، چون اينها در مباحث دعا مطرح است و جمع كردنشان تا حدودي، براي كسي كه اهل آن نباشد مشكل است.
دعای آنها در حق شما مستجاب میشود
روايتي را بیان کردیم که اگر كافری نصراني یا يهودي، براي مسلمان دعا كند پذيرفته ميشود ولي اگر براي خودش دعا كند پذيرفته نميشود. حضرت فرمود: «قَالَ: لَا تُحَقِّرُوا دَعْوَةَ أَحَدٍ»؛ دعاي هيچكس را كوچك نشماريد، «فَإِنَّهُ يُسْتَجَابُ لِلْيَهُودِيِ وَ النَّصْرَانِيِ فِيكُمْ وَ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ»؛[2] يعني دعاي آنها در حقّ شما مستجاب ميشود امّا دعاي آنها در حق خودشان مستجاب نميشود. اين را آخر جلسه مطرح کردم امّا در اینجا دو روايت ديگر ميخوانم و بعد مطلبي را عنوان ميكنم.
دعای ضعفای امّت
روايت اوّل: روايتي است از پيغمبراكرم که: «قالَ رَسوُلُالله(صَلّیاللهُعَلَيهِوَآلِهِوَسَلَّم): إِغتَنِموُا دُعاءَ ضَعفَۀِ أُمَّتي فَإِنَّهُ يُستَجاب لَهُم فيكُم وَلا يُستَجاب لَهُم في أَنفُسِهِم»؛[3] دعاي ضعيفانِ امّت مرا غنيمت بشماريد، زيرا دعاي آنها در حقّ شما مستجاب ميشود، امّا دعاي ايشان در حقّ خودشان مستجاب نميشود. همان تعبيري كه براي يهودي و نصراني بود، در مورد ضعفاي مسلمان هم مطرح است. روايت دوّم از امام صادق(صلواتاللهعليه) است که: «قال لَا تَسْتَخِفُّوا بِدُعَاءِ الْمَسَاكِينِ»؛ دعاي مستمندان را دست كم نگيريد «لِلْمَرْضَى مِنْكُمْ»؛ براي بيمارانتان، «فَإِنَّهُ يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِيكُمْ»؛ زيرا دعاي آنها دربارهي شما مستجاب ميشود «وَ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ فِي أَنْفُسِهِمْ»؛[4] ولي دربارهي خودشان مستجاب نميشود. مساكين براي مرضا دعا كنند مستجاب ميشود، ولي براي خودشان مستجاب نميشود.
مروری بر موانع استجابت دعا
در اينجا باید مطلبی را عرض کنم، البته اينها جزو مباحث گذشته است. در باب دعا موانعي داريم كه موجب ميشود دعا مستجاب نشود. در گذشته موانع را گفتهام؛ مثل گناه، ظلم، كمك كردن به ظالم، نافرماني از پدر و مادر، قطع رحم، (نعوذبالله!) عمل زنا، شرابخواري، ترك امر به معروف و نهي از منكر و... كه اينها موجب ميشود داعي دعايش مستجاب نشود. امّا در باب يهودي و نصراني، آن چيزي كه مانع است تا دعايش دربارهي خودش مستجاب نشود، كفر او است. اين كفر موجب مي شود دعايش دربارهي خودش مستجاب نشود. در باب عبادات، عبادات كافر پذيرفته نيست.
همه مکلّف به اصول و فروعیم
با اينكه كفّار از نظر تكاليفي كه ما ميگوييم مأمور هستند، يعني اينها مكلّف به اصول دين یعنی توحيد، نبوّت و معاد و به پذيرش آنها و همانطور هم مكلّف به فروع هستند. اين جزو مسلّمات معارف اسلامي ما است و بين كافر و مسلمان فرق نميكند بلکه هر دو به اصول و فروع مكلّف هستند.
شرطیّت ایمان و مانعیّت کفر
فروع چيست؟ روزه، نماز و... حالا كافری ميگويد اگر شما گفتهاید مأمور به اصول و مأمور به فروع هستیم، پس ما اصول را كنار ميگذاريم و سراغ فروع ميآييم. امّا ميگوييم روزه و نمازت باطل است. میگوید: چرا باطل است؟ مگر نگفتید كه مكلّف به فروع هستیم. ما میگوییم: يك شرط اساسي دارد و آن اینکه براي مقبوليّت عبادت ايمان مطرح است لذا آن عبادت قبول نيست يعني كفر مانعيّت دارد. ايمان را ميگوييم «شرطيّت» و كفر را ميگوييم «مانعيّت». اينها اصطلاحهاي علمی است.
در دعا هم همين است. اگر كافر در حقّ خودش دعا كند، در آنجا مقبوليّت دعا مشروط به ايمان او است. كفر مانع است از اينكه دعاي او به استجابت برسد، امّا اگر راجع به مسلمان دعا كند، اين را خدا قبول ميكند و كفر او مانع نميشود از اينكه خدا از آن مسلمان كم بگذارد. گفتهاند: گنه كرد در بلخ آهنگري، امّا معنا ندارد که به شوشتر زدند گردن مسگري. اين تقريباً توضيحي براي جلسهي گذشته بود.
دعای مساکین و مستضعفان
در اینجا مسئلهي مستضعف و مساكين و اينكه دعاي آنها را دست كم نگيريد مطرح میشود. دو روايت گوياي اين مطلب است كه نبايد مسائل معنوي را با مسائل مادّي از نظر ارزشي خلط كنيد. يعني چه؟ يعني تصوّر نكنيد که خدا به داعي از نظر وضع دنيوي او نگاه ميكند. اگر کسی وضع درستی ندارد و در اصطلاح به نان شب خود محتاج است، چگونه به او بگویم که برای من دعا کن؟ اگر دعايش به جايي میرسید براي خودش دعا میکرد؛ كل اگر طبيب بودي، سر خود دوا نمودي
دید کور انسانی در برابر دعای مساکین
مساكين كساني هستند كه در سطح پائيني زندگی میکنند و زمينگير هم هستند و فرق آن با فقیر اين است ،«إِذا اجْتَمَعَا افْتَرَقَا» که در ادبيّات ميگوييم. ديد انساني كه در بستر ماديّت است اينطور است که خيال ميكند در تشكلات معنوي هم از نظر ارزشي همين ديد وجود دارد و حال اينكه اشتباه ميكند. البته اين مستضعف كه مطرح میکند استضعاف فكري و فرهنگي ندارد بلکه اينجا استضعاف مادّي را بیان میکند. اصلاً و ابداً دست كم نگيرید، دعاي او براي مريضهاي شما شفا است. همين کسی که از نظر ماديّت دستتنگي دارد، از او بخواه كه براي مريضت دعا كند. اين به اجابت ميرسد. اين فکر را نکنی که: كل اگر طبيب بودي، سر خود دوا نمودي؛ او اگر ميتوانست، پس دعا ميكرد تا لقمهای نان به دست بیاورد. جواب: نه! ميزان و معيار دارد.
میزان و معیار دعای مسکین
راجع به يهودي و نصراني گفتهام و زمينه براي من باز شد تا توضيح دهم و آن اينكه ما در باب دعا داريم، چه بسا دعايي كه او راجع به خودش نسبت به امور مادّي ميكند مصلحت نباشد تا خدا به او بدهد. اين يكي از اصول در دعاها است: «وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ».[5] من كه در جایگاه خداوند ننشستهام تا ببینم چه خبر است. آن كسي كه حكيم است و با حكمت بالغهاش دستگاه وجود را اداره ميكند، ميداند كه به صلاح هست یا نيست. دو روايت میخوانم.
ای کاش به آن نمیرسیدم!
علي(عليهالسّلام): قال: «رُبَّ أَمْرٍ حَرَصَ الْإِنْسَانُ عَلَيْهِ فَلَمَّا أَدْرَكَهُ وَدَّ أَنْ لَمْ يَكُنْ أَدْرَكَهُ»؛ بسا چيزي كه انسان خواهان آن است ولي وقتي به آن ميرسد آرزو ميكند و ميگويد ای كاش به آن نميرسيدم. مثال فراوان در جامعهمان داريم. در آخرين تشرّفي كه به مشهد مقدّس داشتيم كه در ماه رجب بود، يكي از همراهان به حرم رفته بود. وقتی صحبت ميكرديم، گفت: خانمي را ديدم که به امام هشتم رو كرده و ميگويد: يا امام هشتم! اشتباه کردم كه از شما پول خواستم، بچّه خواستم، ماشین خواستم و... و شروع كرد به گفتن همۀ اینها. گفت: همه را اشتباه کردم و الآن هم آمدهام تا فقط از شما سلامتي و عافيت بخواهم. ميگفت: بعد از سالها، مرتّباً آمدم پول خواستم، بچه خواستم، خانه خواستم و امثال اينها امّا حالا ميفهمم كه اشتباه كردم. غرضم این بود که روايت فهمیده شود.
نعمت در غیر آرزوی انسان!
علي(عليهالسّلام): «رُبَّ أَمْرٍ حَرَصَ الْإِنْسَانُ عَلَيْهِ فَلَمَّا أَدْرَكَهُ وَدَّ أَنْ لَمْ يَكُنْ أَدْرَكَهُ»؛[6] اين را امام ششم(عليهالسّلام) در يك قالب ديگر ميريزد، به اين تعبير: «كَمْ مِنْ نِعْمَةٍ لِلَّهِ عَلَى عَبْدِهِ فِي غَيْرِ أَمَلِهِ وَ كَمْ مِنْ سَاعٍ مِنْ حَتْفِهِ وَ هُوَ مُبْطِئٌ عَنْ حَظِّهِ»؛ چه بسيار نعمتهايي كه خداوند به بندهاش عنايت ميكند امّا در غير آرزوي او. يعني او اصلاً آرزو نكرده بود و به او ميدهد، «وَ كَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ أَمَلًا الْخِيَارُ فِي غَيْرِهِ»؛[7] و چه بسيار كساني كه آرزومندِ آرزويي هستند و خير و مصلحت در غیر او است. در روایت دیگری است از علي(عليهالسّلام) که ميگويد: خدا از فوق عرش خود فریاد میزند: «يَا عِبَادِي أَطِيعُونِي فِيمَا أَمَرْتُكُمْ بِهِ»؛ مرا اطاعت كنيد به آن چيزي كه به شما امر كردم، «وَ لَا تُعَلِّمُونِي بِمَا يُصْلِحُكُمْ»؛ و نميخواهد به من ياد بدهيد که چه چيزي صلاح شما است، «فَإِنِّي أَعْلَمُ بِهِ»؛ من بهتر ميدانم، «وَ لَا أَبْخَلُ عَلَيْكُمْ بِمَصَالِحِكُمْ»؛[8] و من به آن چيزي كه مصلحت شما است که به شما بدهم بخل نميورزم.
دین؛ مجموعهای به هم پیوسته
غرضم اين است که ما نسبت به معارفمان مجموعه داریم و یک چیز واحد نیست. يك اتومبيل كه ميخواهد حرکت کند بيافتد نیاز به چرخ و بدنه و... دارد تا بعد راه بیافتد. قطعۀ تك تك کارآیی ندارد. در اينجا هم مسئله این است که در جایی كفر مانع است و در جایی مصلحت او نيست. اگر شخص اين را برطرف كند، مصيبت پيدا ميكند و بعد به چه کنم، چه کنم میافتد. اینطور نیست که بی حساب باشد.
سخنان سکینه، نازدانۀ حسین(علیهالسّلام)
ميخواهم توسل پيدا كنم. برويم در خانهي حسين(عليهالسّلام). در مقاتل مينويسند: امام حسين(عليهالسّلام) در روز عاشورا وقتي ديد از اصحاب و بنيهاشم كس ديگری باقي نمانده، آمد و طفل شيرخوار را برد و آن جريان پيش آمد. بعد از آن تصميم گرفت كه خودش به ميدان برود. ميگويند: اينجا بود كه با صداي بلند: «نَادَى يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَ مِنِّي السَّلَامُ». ميدانيد که عرب در موقع خداحافظي، سلام ميكند. خداحافظِ شما! من هم رفتم! مينويسند: بيبيها و كودكان از خيمهها بيرون ريختند، اطراف حسين(عليهالسّلام) را گرفتند و هر كدام مطلبي دارد. در اين ميان نازدانه، سكينه، دختر حسين است. امام حسين خيلي علاقمند به اين دختر است. رو كرد به پدر و گفت: «يَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟»؛ اي پدر! تو تن به مرگ دادي؟ جوابي كه امام حسين داد، اين بود؛گفت: دخترم! «كَيْفَ لَا يَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِينَ»؛ چگونه شخص، تن به مرگ ندهد و حال اينكه يار و ياوري ندارد؟ اين دختر تعبيري دارد كه دل آدم را خيلي ميسوزاند، گفت: «يَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا»؛ حالا كه ميخواهي به ميدان بروي اوّل ما را ببر و مدينه بگذار و خودت تنها به ميدان برو. امام حسين شروع كرد به گريه كردن. گفت: دخترم ديگر راه برگشت براي پدرت نيست. اينجا بود كه سكينه هاي هاي شروع كرد به گريه كردن.
در آینده گریهها در پیش داری...
امام حسين سوار بر مركب بود. بنا بر نقلي از مركب پياده شد. دخترش را در آغوش گرفت و در دامن نشاند. گفت:
«سَيَطُولُبَعْدِييَاسُكَيْنَةُفَاعْلَمِي
مِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَـمَامُ دَهَـانِي»
دخترم در آينده گريهها در پيش داري، «لَا تُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً»؛ با اين اشكهايت دل حسين را آتش نزن، «مِنْكِ الْبُكَاءُ إِذَا الْحَـمَامُ دَهَـانِي»؛ شروع كرد اشكهاي دختر را پاك كردن...
[1]. بحارالانوار، ج91، ص96
[2]. وسائل الشيعة، ج7، ص129؛ الكافي، ج4، ص17
[3]. الفردوس بمأثور الخطاب، ج1، ص89
[4]. بحار الأنوار، ج59، ص276
[5]. سوره مبارکه بقره، آیه216
[6]. عدة الداعي و نجاح الساعي، ص22
[7]. بحارالأنوار، ج68، ص152
[8]. عدة الداعي و نجاح الساعي، ص37