دعا - رمضان ۱۳۹۱ - جلسه ۲
اجتناب از لعن و نفرین، سیرۀ معصومین است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ»؛[1]
مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به دعا بود. عرض كردم انسان، در سیر زندگی دنیوی و در سراسر زندگي خود با پرتگاههايي مواجه است. او نسبت به اين پرتگاهها احتياج به پناهگاه دارد، تا از آن مدد بگيرد و سقوط نكند. از اين استمداد جستن، به دعا و درخواست از يك نيروي حاكم بر مادّيّت تعبير ميشود؛ چون نيروهاي مادّي، قابليّت اين را ندارند تا براي انسان نسبت به پرتگاههايي كه در زندگي با آنها مواجه ميشود، اعمّ از پرتگاههای معنوي و مادّي، پناهگاه باشند. لذا بايد به يك نيروي حاكم بر نيروي ماديّت متوسّل شود تا آن نیرو بتواند او را از سقوط نجات دهد.
راه حلّ مشکلات، در زندگی دنیوی
من در اين جلسه مطلبي را براي حلّ مشكلات انسان در زندگي دنيوي، عرض میكنم. ما در باب دعا داريم كه انسان بايد هم براي «دفع ضرر» و هم «جلب منفعت»، چه مادّي و چه معنوي، دعا كند. خيلي هم به آن سفارش شده است. در مقابل، از اينكه انسان در زندگي دنيوي خود »نعوذبالله»! براي «جلب ضرر»، چه نسبت به خود و چه نسبت به ديگران دعا كند، نهي شده است. من براي اينكه بگويم ميشود انسان اين كار را انجام دهد، روايتي به ذهنم آمد که بعد از بيان مطلبم به آن اشاره خواهم كرد.
درخواست ضرر، یا بر اثر غفلت است و یا سرخوردگی!
انسان، در زندگي خود، يا بر اثر «غفلت» و يا بر اثر «سرخوردگي»، درخواست «جلب ضرر» میکند؛ اين دو مطلب است:
درخواست ضرر بر اثر غفلت
یک؛ «غفلت» از اينكه وقتي من با مشكلي برخورد كردم، مشكلگشايي مافوق اين ابزار مادّي وجود دارد كه اگر من دستم را به سوي او دراز كنم، مشكل من را حلّ خواهد كرد؛ اسم این دعا است. به تعبير ديگر؛ وقتي غفلت از دعا و درخواست از خدا در انسان به وجود ميآيد، بر اثر آن ميبيند به بنبست رسيده است، لذا براي خودش آرزوي ضرر و حتّي آرزوي مرگ ميكند.
بدتر از مرگ چیست؟!
در روايتي ديدهام كه از حضرت سؤال ميكنند: آقا! بدتر از مرگ چيست؟ الآن به هر كس بگوييد بدترين چيز چيست؟ ميگويد: مردن و مرگ. اين سؤال را از حضرت ميپرسند كه بدتر از مرگ چيست؟ حضرت ميگويد: بدتر از مرگ، آن چيزي است كه وقتي به سراغت آمد، آرزوي مرگ كني! چقدر زيبا ميفرمايد! يعني آن مسئله آنقدر تلخ است كه مرگ نزد آن، براي تو شيرينتر ميشود. چقدر زيبا! گاهي انسان بر اثر غفلت، براي خودش درخواست ضرر ميكند.
درخواست ضرر بر اثر سرخوردگی
دو؛ «سرخوردگي». از دعا غفلت نكرده، اعتقاد هم دارد، ولي ايمانش ضعيف است؛ مثلاً فرض كنيد مرتّب از خدا درخواست ميكند، بعد ميبيند گرهاش باز نشد، میگوید: اي خدا مرگم بده! من در این مورد، چهارده روايت ديدهام كه اگر فرصت كنم، که به اين چهارده روایت اشاره خواهم كرد.[2] بر اثر سرخوردگي از دعايي كه مستجاب نشده، میگوید: خدا مرگم بده![3] این سرخوردگی، معمولاً و غالباً انسان را به واديای ميكشد كه براي خودش درخواست ضرر ميكند. ولي اينكه انسان، نسبت به خود و نسبت به ديگران تقاضا و درخواست ضرر كند، در معارف ما نهي شده است؛ يعني دعا نبايد عليه كسي باشد حتّي خود انسان! اصطلاحاً به چنين دعايي «نفرین» میگویند.
تا دعا میکنید فرشتگان میگویند: آمّین!
در جلسه گذشته گفتم. «رُوِيَ عن رَسوُلِالله(صلاللهعليهوآلهوسلم) قال: لا تَدعُوا عَلي اَنفُسِكُم اِلّا بِخَير»؛ وقتي براي خودت دعا ميكني، از خدا خير بخواه نه شرّ! نفع بخواه نه ضرر! رفع ضرر بخواه نه جلب ضرر! «لا تَدعُوا عَلي اَنفُسِكُم اِلّا بِخَير»؛ اين تعبير، استثنا از نفي است، يعني بي برو برگرد بايد همين باشد، «فَاِنَّ المَلائِكَه يؤَمِّنون عَلي ما يَقوُلوُن»؛[4] تا دعا ميكنيد، فرشتگان بلافاصله ميگويند: آمّين! فهميدي چهكار كردي؟ آنها ميگويند: آمّين! بعد هم تو پشيمان ميشوي!
حتّی اموالتان را هم نفرین نکنید!
در يك روايت ديگر است از پيغمبراكرم كه درباره درخواست ضرر است هم نسبت به خود و هم ديگران، «رُوِيَ عن رَسوُلِالله(صَلاللهعَليهِوَآلِهِوَسَلَّم) قال: لا تَدعوا عَلي اَنفُسِكُم وَلا تَدعوا عَلي اَولادِكُم»؛ اولاد خود را نفرين نكنيد! «وَلا تَدعُوا عَلي خَدَمِكُم»؛ خدمتگذارانتان را نفرين نكنيد! «وَلا تَدعُوا عَلي اَموالِكُم»؛[5] حتّي اموالتان را هم نفرين نكنيد! عجب! آنها جاندار بودند، اينها بيجان هستند، توجّه كنيد! اينكه بگوييد: اي كاش اين را نداشتم! اين من را بيچاره كرد! اين فلان شد و از اين قبیل حرفها. برويد خودتان را اصلاح كنيد، آنها تقصيري ندارند! من يك وقتي راجع به دنيا بحث كردهام؛ ما خيال ميكنيم دنيا در و ديوار و امثال اينها است، نه! دنيا اينها نيست، دنيا چيز ديگري است. من نميخواهم بحث را منحرف كنم.
درخواست نکنید جوانتان جوانمرگ شود!
مطلبي در روايت مطرح شده كه چه بسا اين مطلب از جهت جنبههاي طبيعي، آن موقع نيز مورد ابتلاء بوده است. پيغمبراكرم در روايتي دارد كه: «قالَ رَسوُلِالله(صَلیاللهعَلَيهوَآلِهوَسَلَّم): لا تَمَنّوا هَلاكَ شِبابِكُم وَ اِن كانَ فيهِم غَرام»؛ از خدا درخواست و تمنّا نکنید تا جوانتان جوانمرگ شود، چون ميبينم در اين شرّ وجود دارد؛ به اصطلاح ضرر دارد، «فَاِنَّهُم عَلي ما كانَ فيهِم عَلي خِلال»؛ يك بحث منطقي است، چون آنها با همان حالي كه دارند از چند حال خارج نيستند، يك: «اِمّا اَن يَتُوبوُا فَيَتوُبُ الله عِلَيهِم»؛ چه بسا اين شخص فردا پشيمان شود و توبه كند، خدا هم توبه او را قبول كند، دو: «وَ اِمّا اَن تُردِيَهُمُ الآفاق»؛ از آن طرف، ممكن است موجب شود اين آسيبهايي كه ميبيني اصلاً از بين برود. اين زمينها همه به طور كلّي از بين برود. به طور كلّي، شرّها از بین برود. ضرري كه از ناحيهي او وجود دارد، همه از بين برود. ميفهمد، توبه ميكند، يا اصلاً ديگر زمينهاش از بين ميرود. اين دو تا هم مربوط به ضرر است. از آن طرف، ممكن است در جادّهاي بيافتد و در آن شروع كند به خدمت كردن. «وَ اِمّا عَدُوّاً يُقاتِلوُه»؛ همين کسی كه تو ميگفتي: خدا مرگش بدهد! ممكن است درگيري و جنگي ايجاد شود؛ ممكن است دشمن كافري به مسلمانها حمله كند و او به جبهه برود و بجنگد، «وَ اِمّا حَريقاً فَيُدفِعوا وَ اِمّا ماءً فَيَصُدّوُا»؛[6] ممكن است حادثهاي پيش بيايد و او جلوي آن را بگيرد و ... حضرت دانه دانه، شروع ميكند به گفتن. همه اينها خدمات است.
مأموریت پیغمبر اکرم جذب است
من اين را عرض ميكنم بعد وارد بحث ميشوم. يكي از اصول معارف مسلّم ما اصل جذب است، نه دفع؛ يعني بهطور مسلّم مأموريّت پيغمبراكرم در اسلام این بوده است که مردم را جذب کند.[7] از اوصاف پيغمبراكرم رحمت للعالمين است. اين يعني چه؟ اين همان اصل جذب است؛ يعني جذب مردم به خود و به اسلام. لذا شما نگاه كنيد عملاً خود پيغمبراكرم هم همينكار را ميكرد.
خدایا قوم من را هدایت کن، اینها نمیفهمند!
بعد از آنكه كفّار آن همه پيغمبراكرم را آزار دادند، اسلام آوردند. در اوّل بعثت، اصحاب به پیغمبر پيشنهادي دادند و گفتند: آقا! مگر حضرت نوح پيغمبر نبود؟ حضرت نوح، امّت خود را نفرين كرد. قريب هزار سال ديد اینها نه هدايت ميخواهند و نه چيز ديگري، به همينخاطر آنها را نفرين كرد و بر اثر نفرين او همه هلاك شدند. تو هم قوم خود را نفرين كن، تا خدا هلاكشان كند و همه از بين بروند.[8] ببينيد حضرت چه جوابي میدهد، گفت: «اَللّهُمَّ أهدِ قَومي فَاِنَّهُم لايَعلَموُن»؛ خدايا! قوم من را هدايت كن، اينها نميفهمند! «وَانصُرني عَلَيهِم اَن تُجيبوُني اِلي طاعَتِك»؛ و من را ياري كن تا بر آنها چيره شوم، بهگونهاي كه در راه طاعت و بندگي تو جوابگوي من باشند. پيغمبر اصلاً سراغ آن حرفها نرفت که بخواهد كسي را نفرین کند.
من برای لعن مبعوث نشدهام!
در يك روايتي داريم كه وقتي دندان پيغمبراكرم را شكستند و ايشان مجروح شد، از صورت ايشان خون ميريخت، آمدند به حضرت گفتند: آقا! مشركين مكّه را نفرين كن! فرمود: «اِنّي لَم اَبعَثُ لَعانا وَلكِنّي بُعِثتُ داعِياً وَ رَحمَه اَللّهُمَّ عَهدِ قَومي فَاِنَّهُم لا يَعلَموُن»؛ نگاه كنيد! شيوة ايشان جذب است، چون اصل در اسلام همين است، اصل در اسلام، مسئلهي جذب است نه دفع. دعا كردن به نفع يا دفع ضرر است، نه «نعوذبالله» نفرين كردن و جلب ضرر، يا لعن كردن كه عبارت است از دفع منفعت. البتّه در لعن نوزده مورد وجود دارد كه استثنا شده است؛[9] آنها اشكالي ندارد.[10]
احدی نمیتواند مانند ائمّه طاهرین(صلواتاللهعلیهم) باشد!
آنها عملاً هم همين كار را ميكردند. شما ائمّه طاهرين(صلواتاللهعليهم) را نگاه كنيد! واقعاً بشر عادّي نميتواند اینگونه باشد، اين را بدانيد، مسلّم نميتواند! احدي صبر و حلم و بردباري و استواري اينها را ندارد. آنها منحصر به فرد هستند. حتّي انبياء عظام هم صفات آنها را نداشتهاند.[11] من نميتوانم وارد اين مسائل شوم!
پس نميتوان به راحتي لعن و نفرين كرد، چون احتمال دارد آن شخص پشيمان شود، توبه كند، يا اين حالت او از بين برود، شايد در راه بيايد و به اسلام خدمت كند و شايد ....
بر خورد امام حسین(علیهالسلام) با عبیدالله بن حر جعفی
همينها موجب شده بود كه حسين(عليهالسّلام) در سفري كه به سمت كربلا ميآمد همين كار را انجام دهد. ما داريم خودش شخصاً به سراغ عبيدالله بن حرّ جعفي رفته است. عبيدالله اصلاً باور نميكرد كه امام حسين خودش آمده باشد. آمد و دعوتش كرد. او در جواب آن حرفها را به حضرت گفت. امام حسین آمد به او گفت: برو! بس است، حال كه نميآيي من را ياري كني از اين بيابان برو! چون اگر صداي استغاثه من را بشنوي و به ياري من نيايي خيلي كارت خراب ميشود. اين را بدانيد و در تاريخ هم نوشتهاند: اوّلين كسي كه آمد به سوي قبر حسين(عليهالسّلام)، همين عبيدالله بود. حسين چه چيزي را دارد ميبيند؟ اوّلين كسي كه مرثيّه گفت براي حسين(عليهالسّلام)، شعر گفت در عزاي حسين، عبيدالله بن حرّ جعفي است. برويد در تاريخ ببينيد. شايد ديديد تا آخر عمر اظهار پشيماني ميكرد. البته اينها چيزهايي در افراد ميبينند كه هر كسي اينها را نميبيند. براي بعضيها دور است و براي بعضي خيلي نزديك. نزديك آن بود كه خودش نرفت، پيغام داد.
ذكر مصيبت
ميگويد: نشسته بوديم داشتيم غذا ميخورديم يك وقت ديديم يك كسي آمد در خيمه، «يا زهير أَجِب اَبا عَبدِالله»؛ ای زهير! بيا حسين تو را كار دارد! اين هم يكي است. اينجا است كه همراه زهير ميگويد: چنان سكوت مجلس را فرا گرفت كه، «كَأَنَّ عَلي رُئوُسنا اَلطَير»؛ گويا پرنده روي سر ما نشسته است. سر نميتوانيم تكان بدهيم. همينطور مانديم كه چه ميشود؟ زهير كسي بود که از امام حسين فرار ميكرد، امّا راجع به عبيدالله اين را نداريم. عبيدالله به امام حسين گفت: من از كوفه بيرون نيامدم مگر اينكه به شما مبتلا نشوم كه از من درخواست كمك كنيد، اين را به امام حسين گفت. ولي اينجا، زهير ديد در بيابان چهكار كند؟ هر جا امام حسين را سراغ ميكرد اين ميرفت، نميايستاد، ولي يك جا ديگر مجبور شد. زنِ زهير بود که سكوت فضا را شكست، رو به او كرد و گفت: سبحانالله! پسر پيغمبر تو را ميخواهد، تو نشستهاي و جواب نميدهي؟ بلند شو برو آنجا، ببين به تو چه ميگويد، حرفهايش را گوش كن، برگرد بيا! ميگويد: زهير حركت كرد رفت به سوي خيمه حسين(عليهالسّلام)، ولي اين آماده بود. دستگيري را ببينيد! اينكه من در تاريخ مقتل ديدم اين بود، نوشتهاند: «فَما لَبِسَ اَن جاءَ مُستَبشِرا قَد اَشرَقَ وَجهه»؛ در خيمه حسين(عليهالسّلام) توقّف زيادي نكرد، ولي وقتي بيرون آمد ديديم اصلاً اين چهره آن چهرهاي نبود كه رفته، چهرهاش يك چهره باز بود، نور از آن ميدرخشيد. پيش اصحاب خود آمد، عدّهاي از سران قبيله همراه او بودند. همسرش بود، بستگانش بودند. همينكه رسيد، گفت: همه برويد! از قطع تعلّق همه كرد. گفت: همهتان برويد! گفتند: زهير چي شده؟ تو كه اوّل نميخواستي بروي. جواب داد: «عَزمتُ عَلي صُحبَة الحُسَين»؛ تصميم گرفتم با حسين باشم. ميخواهم از حسين جدا نشوم. رو كرد به همسرش گفت: تو هم برو، همسرش گفت: من موجب اين سعادت تو شدم، من هم بروم؟ كجا بروم؟ من هم ميخواهم قيامت پيش زهرا(سلاماللهعلیها) سرفرازي كنم. آمدند كربلا. يك جمله بگويم: صحنه تمام شد. همسر زهير با غلامش آمده، يك كفني داد دست غلام، گفت: برو بدن مولايت را كفن كن! غلام رفت و برگشت، بدن مولايش را كفن نكرد، سؤال كرد: چرا كفن نكردي؟ گفت: چگونه بدن مولايم را كفن كنم و حال اينكه بدن پسر پيغمبر عريان روي خاك افتاده است!
[1]. بحارالانوار، ج91، ص96
[2]. البتّه بعيد ميدانم فرصت شود، لذا چون در اين جلسه نميرسم به همه آنها اشاره كنم، بعضي از آنها را در جلسهي بعدي خواهم گفت
[3]. البته این غير از تعارفاتي است كه در بين طايفه نساء وجود دارد، چون به قول ما طلبهها، آنها كه در گفتن اين عبارت ارادهي جدّي ندارند، ارادهي آنها استعمالي است
[4]. كنزالعمّال، ج2، ص93
[5]. كنزالعمّال، ج3، ص614
[6]. حلية الأولياء، ج5، ص119
[7]. اين در مورد پيغمبراكرم، حالا تا برسيم نسبت به انبياي ديگر ببينيم چگونه بوده است
[8]. البتّه من از این بحث نميگذرم، من بحث مفصّلي راجع به حضرت نوح در ذهن دارم كه انشاءلله اگر خدا به من توفيق داد در همين ماه رمضان راجع به آن بحث خواهم كرد
[9]. در اين زمينه ميتوانيد به جلد چهارم كتاب اخلاق الهي (آفات زبان)، بخش لعن مراجعه فرماييد
[10]. چون من در جلسه گذشته راجع به اين مسئله بحث كردهام ،ديگر اينجا به آن اشاره نميكنم
[11]. من نميتوانم وارد اين مسايل شوم