جنگ روانی در عصر علوی (علیه السلام)3
هوشياری در برابر دشمن
حضرت علی(علیه السلام) برای خنثی سازی اثر جنگ روانی دشمن، راهكارهايی اساسی به كار ميبردند و شيوههای مبارزاتی خويش را به فرمانداران خود و ديگران توصيه می نمودند. در اين قسمت، به اين راهكارها اشاره می شود.
حضرت علی (علیه السلام) براي خنثی سازی اثر جنگ روانی دشمن، راهکارهایی اساسی به کار میبردند و شیوههای مبارزاتی خویش را به فرمانداران خود و دیگران توصیه مینمودند. در این قسمت، به این راهکارها اشاره میشود:
الف) هوشیاری در برابر دشمن:
حضرت علی (علیهالسلام) تأكيد داشتند که باید پیوسته دشمن را زیر نظر داشت و در برابر دشمن، هوشیار بود و لحظهای غفلت نورزید و هرگز دشمن را کوچک نشمرد که در این صورت، تلفات و آسیبهای جبرانناپذیری از جانب دشمن وارد خواهد شد. آن حضرت در این رابطه میفرماید: «لَا تَأمَنْ عَدُوَّاً وَ إِنْ شَکَرَ؛[1] از دشمن در امان نباش، هرچند از شما سپاسگزاری کند.»
آن حضرت در جای دیگر میفرماید: «مَنْ نَامَ عَنْ عَدُوِّهِ أنْبَهَتْهُ الْمَکَایِد؛[2] کسی که از دشمن غفلت کند، حیلهها و کیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.»
ب) تبیین و روشنگری:
دومین شیوه برخورد مولای متقیان، علی (علیه السلام) در برابر دشمنان، اتخاذ راههای اصولی، منطقی و شیوه استدلال است.
آن حضرت به استناد کلام الهی که میفرماید: اُدْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَة؛[3] با حکمت، موعظه و برهان قاطع، دشمنان را مهار کرده و از این طریق میآموزد که همواره منطق و استدلال را در مبارزه نباید فراموش کرد. زبیر میپندارد که بیعتش تنها با دست بوده و نه با دل، پس او اقرار به بیعت میکند و بر او لازم است که بر این ادّعا دلیل روشنی بیاورد؛ وگرنه باید به بیعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.
پسازآنکه امام علی (علیه السلام) شريعه فرات را از دست اصحاب معاویه گرفت و به دوست و دشمن اجازه استفاده از آب را داد، تا مدتی آتش جنگ خاموش بود و پیامی بین آن حضرت و معاویه ردّ و بدل نشد. این جریان، سبب شد که بین لشکریان حضرت زمزمه و هیاهو بهپا شود که چرا امام، فرمان جهاد صادر نمیکند؟ ما به اینجا نیامدهایم وطن گزینیم؛ بلکه زنان و فرزندان خود را در کوفه گذارده و آمدهایم که با دشمنان اسلام (سپاه معاویه) مبارزه کنیم. حضرت که متوجه هیاهوی بین لشکر شد، از اصحاب نزدیک خویش پرسید: افراد لشکر چه میگویند؟ آنها پاسخ دادند: برخی معقتدند که شما از ترس کشته شدن، فرمان جنگ صادر نمیکنید! و بعضی هم میگویند شما در مبارزه و جنگ با شامیان تردید دارید.
در این هنگام حضرت، خطاب به لشکر فرمود: «أَمَّا قَوْلُکُمْ کُلَّ ذَلِکَ کَرَاهِیَةَ الْمَوْتِ فَوَ اللَّهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیَّ وَ أَمَّا قَوْلُکُمْ شَکّاً فِی أَهْلِ الشَّامِ فَوَ اللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَی ضَوْئِی وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَی ضلالها وَ إِنْ کَانَتْ تَبُوءُ بِآثَامِهَا؛[4]اما اینکه میگویید آیا این تأخیر به خاطر ترس از مرگ است؛ به خدا سوگند! باک ندارم که من به سوی مرگ روم، یا مرگ به سوی من آید! و امّا اینکه میگویید در مبارزه با شامیان تردید داشته باشم، هرگز چنین نیست. به خدا سوگند، حتی یک روز جنگ را به تأخیر نیانداختم؛ مگر آنکه امیدوار بودم، عدّهای از آنها به ما پیوسته و هدایت شوند و در لابلای تاریکیها پرتوی از نور مرا ببینند و به سوی من آیند. این برای من بهتر از کشتار آنان در راه گمراهی است؛ گرچه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار میشوند.»
ج) گرفتن بهانه از دست دشمن:
دشمنان امام (علیهالسلام) برای منفور جلوه دادن چهره و حکومت آن حضرت در نزد مردم، پیراهن عثمان را علم ساختند و ایشان را قاتل عثمان خطاب کردند.
حضرت علی (علیهالسلام) در خطبههای مختلف به تحلیل این توطئه میپردازد و بدینطریق، مکر و خدعه دشمن را ناکام میگزارد؛ زیرا به درستی میدانست که اگر این بهانه انتشار یابد و دامنگیر جامعه شود، موفقیت بزرگی نصیب دشمن خواهد شد.
د) استفاده از زور:
امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) در آخرین راه مقابله با دشمن، از قوه قدرت و فشار برطرف مقابل بهره میبرد. به اعتقاد آن حضرت، گاهی دشمن از طریق مسالمتآمیز اصلاح نمیشود و وجود آنان باعث ایجاد فساد و ظلم در جامعه میشود که در این صورت، ریشه ظلم باید قطع و نابود گردد. «... فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَیْتُهُمْ حَدَّ السَّیْفِ وَ کَفَی بِهِ شَافِیاً مِنَ الْبَاطِلِ وَ نَاصِراً لِلْحَقِّ؛[5]پس اگر از آن سرباز زنند، لبه تیز شمشیر را در اختیار آنها قرار میدهم و این کار برای درمان باطل و یاری حق کفایت میکند.»
شیوههای تهاجمی در جنگ روانی:
حضرت علی (علیه السلام) نیز در جنگها برای دستیابی به اهداف و آرمانهای الهی خویش از ابزار جنگ نرم استفاده مینمودند؛ ولی هرگز از حدود شرعی و دینی خارج نمیشدند و بسیار هوشیارانه و مدبّرانه عمل میکردند که در ذیل، به چند نمونه از آن، اشاره میشود:
1. شیوه جذب نامهرسان معاویه:
گاه برخی از آنان که در شهرهای دور میزیستند و امام علی (علیه السلام) را ندیده بودند و نمیشناختند، به واسطه حیلههای دشمن فریب خورده و اسیر تبلیغات مسموم و شایعات دروغین میشدند و از حضرت علی (علیه السلام) فراري و گریزان بودند، اما وقتی که به امام (علیهالسلام) نزديك میشدند و اخلاق الهی و پیامبرگونه ایشان را مشاهده میکردند، با شگفتی و حیرت، محو ماه منیر ولایت شده و در صف عاشقان امامت، جاننثار راستین حضرت میشدند.
یکی از اعزامشدگان از سوی معاویه به لشکر امام علی (علیهالسلام) نامه بود از قبیله «بنی عبس» که مردی خشن، بدزبان، بیباک و بسیار شرور بود.
معاویه میخواست ضمن رساندن نامهای تهدیدآمیز توسط آن مرد، به حضرت علی (علیه السلام) در حضور اصحابش اهانت و بیحرمتی کند و سپس بازگردد. لذا، نامه را به او داد و سفارشات لازم را گفت. وقتی نامهرسان معاویه وارد کوفه شد و در جمع اصحاب امام علی (علیه السلام) قرار گرفت، نقشه خود را آغاز کرد و تا جایی که میتوانست به حضرت علي (علیهالسلام) درشتي، بدگویی و بیاحترامی کرد و شایعه قتل خلیفه سوم را به آن حضرت افترا بست و گفت که شامیان از تو انتقام خواهند گرفت.
ناگاه اصحاب به خشم آمدند و خواستند او را ادب کنند؛ ولی با اشاره حضرت سکوت کردند. پسازآن، «صله بن زفر عبسی» از جای برخاست و بر سر او فریاد کشید و گفت: در برابر امیر مؤمنان چه میگویی؟ امّا آن مرد همچنان تندی میکرد و ناسزا میگفت.
حضرت علی (علیه السلام) آزادي بیان او را تأمین کرد و در پاسخ تندیهایش، با او به مهربانی و خوشرویی برخورد کرد. حرفهای او را گوش داد و تا آخر تحمّل نمود. شایعات و تهمتهای شامیان را از زبان او شنید و مستدلّ و گویا پاسخ داد و مانع از تعرّض یاران شد.
مرد عبسی که این چنین رفتار پسندیدهای از امام (علیهالسلام) مشاهده کرد، در برابر حُسن اخلاق وی شرمنده شد. مدتی سکوت نمود و به شایعاتی که درباره حضرت شنیده بود، فکر کرد و متوجه بطلان شایعات و حقّانیّت حضرت شد. بسیار مجذوب و شیفته اخلاق و رفتار آن بزرگوار گشت. از جای برخاست و با شرمندگی گفت: ای امیرمؤمنان! با تهمتها و شایعات فراوانی که علیه شما شنیدم، قلبم از دشمنی و کینهتان مالامال بود؛ امّا امروز که شمارا دیدم و حُسن اخلاقتان را مشاهده کردم، هیچ آفریدهای را چون شما دوست ندارم. من در جمع یاران شما میمانم و هرگز به شام بازنمیگردم تا در رکاب شما شربت شهادت نوشم.
وقتی این خبر به معاویه رسید، غم بزرگی سینهاش را شکافت و با ناراحتی در فکر فرورفت؛ زیرا آن مرد عبسی به اسرار نظامی معاویه کاملاً آگاهی داشت.[6]
2. آزاد گذاشتن آب برای دو لشکر:
پیش از آغاز جنگ صفین، لشکریان معاویه زودتر از سپاه امام (علیهالسلام) وارد صحرای صفین شدند و رودخانه بزرگ فرات را محاصره کردند تا بدین وسیله، حضرت علی (علیهالسلام) و یارانش را در حصر قرار دهند.
برخی از سیاستمداران، معاویه را از محاصره آب نهی کردند و گفتند: علی کسی نیست که تشنه بماند؛ امّا معاویه همچنان بر سر جهل و غرور خود باقی بود.
وقتی سپاه حضرت علی (علیه السلام) وارد صحرای صفین شدند، آن حضرت گروهی را به فرماندهی امام مجتبی (علیهالسلام) آماده نبرد ساخت و به آنان اینگونه خطاب فرمود: «قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ حَیْثُ مَنَعُوکُمُ الْمَاءَ فَأَقِرُّوا عَلَی مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّةِ أَوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِنَ الدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ الْحَیَاةُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِیَةَ قَادَ لُمَةً [لُمَّةً] مِنَ الْغُوَاةِ وَ عَمَّسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ حَتَّی جَعَلَ نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِیَّةِ؛[7] [شامیان] با بستن آب، شما را به پیکار دعوت کردند. اکنون بر سر دوراهی قرار دارید، یا به ذلّت و خواری بر جای خود بنشینید، و یا آنکه شمشیرها را از خون آنها سیراب سازید تا از آب سیراب شوید؛ پس بدانید که مرگ، در زندگی توأم با شکست و زندگی جاویدان، در مرگ پیروزمندانه شما است. آگاه باشید! معاویه گروهی از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان میپوشاند تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر قرار دهند.»[8]
پس از سخنان حضرت، سربازان امام (علیهالسلام) نبرد را آغاز کردند و در نخستین حملات، محاصره آب را شکستند. وقتی فرات از محاصره لشکریان معاویه خارج شد، برخی از یاران حضرت، پیشنهاد دادند که همانند معاویه، آب را بر روی آنان ببندند. حضرت علی (علیهالسلام) پاسخ دادند، نه، ما برای آب نمیجنگیم. آب را آزاد بگذارید تا هر دو سپاه از آن استفاده کنند؛ فقط تیزی شمشیرهای شما برای آنان کافی است.
با این حرکت انسانگونه امام، بسیاری از دشمنان هدایت شدند و از لشکریان معاویه جدا شده و به اردوگاه حضرت پیوستند.[9]
3. ترتیب جلسه پرسش و پاسخ:
پس از جنگ جمل، امام علی (علیه السلام) بر منبر مسجد جامع بصره و بر منبر مسجد شهر کوفه جلوس فرمود و ضمن سخنرانی افشاگرانه، به مخالفان خویش آزادی بیان داد تا اشکالات و اعتراضات خود را اظهار دارند.
آنگاه با نهایت بزرگواری، به حرفهای آنان توجه فرمود و تندیها و بدگوییها را تحمل نمود و سپس تکتک سؤالات، یا تهمتها و شایعات را پاسخ داد، که این حرکت پسندیده حضرت، نقش مؤثری در هدایت دلهای غفلتزده داشت.
یکی از آن غافلان، ابو بردةبن عوف ازدی ـ از دوستان خلیفه سوم ـ بود که در پای منبر حضرت علی (علیه السلام) به ایراد اشکالات و شایعات پرداخت و پس از شنیدن پاسخهای منطقی امام (علیهالسلام)، قلبش متوجه آن حضرت شد و به ایشان گفت: ای امیر مؤمنان! تاکنون دچار شک و تردید بودم، امّا اینک هدایت شدم.»[10]
4. عفو عایشه:
روش برخورد امام علی (علیه السلام) قبل از آغاز نبرد با دشمن، همانند روش پیامبر اسلام-بود. ایشان پس از شروع جنگ، همواره در جهت هدایت دشمنان تلاش مینمود و پس از آغاز تجاوز دشمن، قاطعانه ریشههای فساد را از جا میکند، و بعد از اتمام جنگ و تسلیم شدن دشمن نیز پدرانه و با فروتنی و محبت بسیار، آنان را مورد عفو قرار میداد. بارزترین نمونه عفو و گذشت امام (علیهالسلام)، عفو عایشه در جنگ جمل بود که در ذیل به توضیح آن میپردازیم:
در جنگ جمل، عایشه بسیاری از مردم را فریب داد، شعارهای دروغین فراوانی را مطرح کرد و مردم را بر ضدّ حکومت حضرت علی (علیهالسلام) شوراند و بدین وسیله، فتنهها پدید آمد و خون هزاران بیگناه ریخته شد. امّا هنگامی که امام پیروز شد، کریمانه او را عفو کرد و از زشتیهای او چشم پوشید و سپس دوازده هزار درهم به عایشه عطا فرمود و چهل زن از قبیله «عبد القیس» را فرمان داد تا لباس رزم پوشیده، کلاه بر سر گذارند تا عایشه را به مدینه برسانند؛ لیکن عایشه از جریان، مطّلع نبود و در مسیر راه، ناراحت و نگران بود و با خود میگفت: چون به مدینه برسم، از علی شکایت خواهم کرد.
پس از آنکه آن چهل تن، عایشه را به منزلش، در مدینه رساندند، نقابها و کلاهخودها را از روی و سرشان باز کردند. وقتی عایشه فهمید که همه آن محافظان زن بودهاند، از فکر اشتباه خود بسیار شرمنده شد و از کرامت علی (علیه السلام) در شگفت ماند؛ گرچه هنوز کینههای درونی او درمان نیافته بود.[11]
لذا، از این الگوی رفتاری حضرت، چنین درس میگیریم که:
باید با دشمن شکستخورده، کریمانه رفتار شود و متناسب با شئون و آداب دشمن با او رفتار نمود. و باید دلها را بامحبت آرام کرد، نه با کینهتوزی. و هدف اساسی، هدایت دشمن است، نه خونریزی.
5. برخورد متناسب با شئون اسیران:
در طول تاریخ، فاتحان و لشکریان هر حکومتی، آنگاه که لشکری را شکست میدادند و سرزمینی را فتح میکردند، به ارزش های اخلاقی توجه نداشته و یا کمتر توجهی داشتند و عزیزان و بزرگان را پست و حقیر میشمردند و همگان را به خاک ذلّت مینشاندند. امّا امیر مؤمنان، علی (علیه السلام) در برخورد با اسیران، رفتاری متناسب با آداب، رسوم و شئون ارزشی آنان مینمود و هرگز اجازه نمیداد با شاهزادگان، فرزندان و بزرگان اقوام، به گونهای تحقیرآمیز برخورد شود، که در ذیل به دو مورد اشاره میشود:
الف) وقتی فرزندان، دختران و زنان پادشاهان ایران را پس از فتح ایران به مدینه، نزد خلیفه دوم بردند، او تصمیم گرفت که آنها را چون دیگر اسیران بفروشد، یا به سربازان هدیه کند. هنگامی که حضرت علی (علیه السلام) از این جریان باخبر شد، خطاب به خلیفه دوم فرمود: چنین رفتاری با بزرگان یک قوم، ناپسند است؛ آنها را در ازدواج و انتخاب همسر آزاد بگذارید.
ب) چون خلید ـ یکی از فرماندهان امام علی (علیه السلام) ـ به همراه لشکریانش به استان خراسان رفت، در نیشابور، شاهزادگان فراری ایران با ایشان نبرد کردند و شکست خوردند. خلید دختران و شاهزادگان ایران را به کوفه نزد حضرت علی (علیهالسلام) فرستاد. امام آنان را در ازدواج و انتخاب همسر آزاد گذاشت و به سرپرست ایرانی اسیران «نرسی» دستور خوشرفتاری و مهربانی داد تا مناسب شئوناتشان به آنها لباس، غذا و مسکن دهند.[12]
6. عفو و بخشش دشمن:
روزی ابوهریره ـ آن منافق دنیاپرست که جعل حدیث میکرد تا رضایت خلفا و معاویه را جلب کند ـ خدمت امام علی (علیه السلام) رسيد و با الفاظی توهینآمیز، نسبت به امام جسارت و بیحرمتی کرد. حضرت سکوت نمود و پاسخی نداد. روز دیگر، دوباره ابو هریره خدمت امام رسید و اینبار تقاضای کمک کرد. امیر مؤمنان، علی (علیه السلام) نيازهاي او برآورده ساخت. یکی از یاران امام (علیهالسلام) اعتراض کرد و گفت: ای امیر مؤمنان! این مرد، منافق است و دیروز به شما اهانت کرد؛ چرا به او کمک میکنید؟
حضرت فرمود: من از خدا شرم دارم که نادانی او بر علم و عفو من، و درخواست او بر کرامت من غلبه کند.[13]
پینوشت:
[1]. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ش، ص 483، ح 11136
[2]. غرر الحکم و درر الکلم، ص344، ح 8672.
[3]. نحل / 125. «خلق را با حکمت به راه پروردگارت دعوت کن.»
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1414 ق، ج4، ص12، ح 54.
[5]. نهج البلاغه، سید رضی، ص 64
[6]. ناسخ التواریخ، محمد تقی سپهر، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه عملیه قم، قم، 1385 ش، با اندکی تغییر، ج1، ص249.
[7]. وقعة صفین، نصر بن مزاحم، چاپ سنگی، ایران، ص201 و 205، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص325.
[8]. نهج البلاغه، سید رضی، خ 51.
[9]. وقعة صفین، نصر ابن مزاحم، و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص329.
[10]. وقعة صفین، ص18.
[11]. ناسخ التواریخ، با اندکی تغییر، ج1، ص188 و 189.
[12]. ناسخ التواریخ، ج1، ص221.
[13]. کوکبُ درّی، محمد احمد مدنی، نسیم شمال، گیلان، 1377 ش، ج1، ص13.
منبع: ماهنامه اطلاعرسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 177