موانع حیاء
قال الله تبارک و تعالی: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم: 96)
ایجاد انگیزه
حیاء یک صفت ارزشمند الهی است. حیاء یک زینت، پوشش و نوری است که اگر در زندگی کسی باشد خود به خود تابش میکند و خود به خود انعکاس دارد. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «الْحَيَاءُ نُورٌ» (مستدرک، جلد 8، ص 463؛ بحارالانوار، ج 68، ص 336؛ مصباح الشریعه، ص 189)؛ حیاء نور است، خصوصیت نور هم این است که کسی نمیتواند جلوی تابش و انعکاس آن را بگیرد. خصوصیت نور این است که روشنگری دارد، شفافیت و ظلمتزدایی دارد. به تعبیر بعضی از روایات حیاء فطری انسان است، همراه عقل است؛ حتی ممکن است شخصی ازنظر دین هم ضعیف باشد ولی حیاء داشته باشد، به همین دلیل روایت داریم که پیامبر فرمود: «الْحَيَاءُ خَيْرٌ كُلُّهُ يَعْنِي أَنَّهُ يَكُفُّ ذَا الدِّينِ وَ مَنْ لَا دِينَ لَهُ عَنِ الْقَبِيحِ» (وسائل الشیعه، ج 12، ص 168)؛ حیاء هم انسان بیدین را از کار زشت حفظ میکند و هم انسان متدین را. حیاء تمامش خیر است هم انسان متدین را حفظ میکند و هم انسان بی دین را حفظ میکند «عَنِ الْقَبِيحِ»، لذا کسی که دیندار است و نماز میخواند و بیحیاست، زشت است؛ اما کسی که کافر و بیدین است و نماز نمیخواند ولی حیاء دارد در این مورد هم حیاء یک ارزش است. حیاء فطری و منطبق با فطرت است. خداوند در سورهی حجرات میفرماید: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان» (حجرات: 7)، لذا هیچ کس بیحیاء متولد نمیشود، هیچ کس با محبت عصیان و معصیت به دنیا نمیآید. این پیام قرآن است که میفرماید: ما ایمان را در دلها زینت دادیم و سه چیز را در دلها منفی جلوه دادیم؛ 1- کفر 2- فسق 3- معصیت. فسق یعنی خروج از اطاعت، خروج از بندگی، پس حیاء مطابق با فطرت انسان است. اصلاً حیاء قبل از اینکه علامت دینداری باشد علامت عاقل وخردمندی است. لذا در روایت داریم وقتی خدا آدم ابوالبشر را آفرید جبرئیل آمد و سه چیز را به او پیشنهاد کرد که یکی از این سه را انتخاب کن؛ عقل، دین و حیاء. البته این زبان قال نبوده و زبان حال است؛ یعنی کنایه از این است که میخواهد بگوید حالا که تو یک موجود مختار هستی و قدرت تشخیص داری، میان این سه چیز کدام برتر است، کدام برایت مهمتر است؟ عقل، دین یا حیاء؟ آدم ابوالبشر به جبرئیل فرمود: عقل را انتخاب میکنم. جبرئیل فرمود: دین و حیاء گفتند ما میمانیم چون ما با عقل هستیم و از عقل جدا نمی شویم. (کافی، ج 1، ص 10) بله! حیاء و دین همه جا کنار عقل هستند و دو بال برای عقل هستند. لذا از این روایت که در واقع معصوم خواسته به وسیلهی آن تشبیه و ترسیمی بکند چنین استفاده میشود که حیاء همراه عقل است، حیاء فطری انسان است، حیاء نورانیت دارد و حیاء بیدین را هم نجات میدهد.
متن و محتوا
حیاء حر بن یزید
یکی از دلایلی که باعث نجات حربن یزید ریاحی شد همین حیاء او در مقابل امام حسین (علیهالسلام) بود. وقتی امام میبیند که راه را برای او بستهاند، حر را نفرین میکند: «ثَکِلَتکَ أُمُّک»؛ حر مادرت به عزایت بنشیند. این جملهی معروفی در بین اعراب بود. امیرالمؤمنین نیز آن را به کار برده، افراد زیادی نیز آن را به کار بردهاند نه این که به کار رفتن آن در کلام امام حسین (علیهالسلام) ایرادی داشته باشد، خیر، مثل این است که ما در فارسی میگوییم: «خدا مرگم بدهد»، یا «بمیرم اگر چنین باشم»! در عرب وقتی میخواهند کسی را از کاری باز دارند یا میخواهند کسی را تحریک کنند این اصطلاح را به کار میبرند و میگویند: «ثَکِلَتکَ أُمُّک» این یک اصطلاح معمولی است، نه این که بار منفی چندانی داشته باشد. خیر، امام حسین (علیهالسلام) وقتی این جمله را فرمود حر بالافاصله عرض کرد: آقا! اگر مادر شما فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) نبود، من هم این جمله را میگفتم، ولی من حیاء میکنم ازنام مادرتان صدیقهی طاهره. لذا این جمله را به کار نبرد. چرا؟ به احترام حضرت زهرا (سلاماللهعلیها). امام حسین (علیهالسلام) نماز به پا کرد و حرّ حیاء کرد که یک نماز جماعت دیگر تشکیل بدهد، با این که علیالظاهر دشمن است و خودش جبههی مجزایی دارد اما به امام حسین (علیهالسلام) اقتدا کرد. در روز عاشورا وقتی مقابل امام حسین قرار میگیرد سرش را بالا نمی-گیرد سرش را پایین میاندازد، نیزه و شمشیر را واژگون می-کند. این حیاء او را نجات داد. (بحارالانوار، ج 44، ص 313؛ الامالی للصدوق، ص 135) ولی عمر سعد چوب بیحیاییاش را خورد ما نمونه این حیاء در طول تاریخ فراوان داشتیم. در جنگ بدر پیامبر گرامی اسلام یکی از مشرکین را به اسم «ابوالبَخدَری» نام برد، فرمود: مسلمانان! اگر در جنگ به این فرد دست یافتید با این که او مشرک است و به جنگ ما آمده او را نکشید. چرا؟ چون آدم باحیایی بود، هیچگاه به پیامبر ناسزا نگفت، هیچگاه به حضرت فحش نداد، هیچگاه حضرت را آزار جسمی و زبانی نداد و حیاء در رفتار داشت.
حیاء فضیل بن عیاض
فضیل در ابتدای زندگی خود یکی از راهزنان مشهور بود. او مدتی از عمر خود را به این کار گذرانید و در سرقت شهرت یافت. کم کم در قلبش عشق و محبت دختری پیدا شد، شبی خیال داشت خود را به آن دختر برساند، از دیواری که بین او و معشوقش بود بالا رفت، در این هنگام صدای شخصی را شنید که آیهی مذکور را تلاوت میکرد: هنگام آن نرسیده است که مؤمنان خشوع پیدا کنند و در مقابل ذکر خدا قلب هایشان خاضع شود. فضیل از نیمهی راه فرود آمد و این آیه چنان در قلب او اثر گذاشت که زندگیاش را دگرگون کرد. با کمال اخلاص و صفای دل گفت: پروردگارا! آری نزدیک شده و هنگام خشوع رسیده است. فضیل از صمیم به سوی خدا بازگشت. آن شب به خرابهای پناه برد، در همان خرابه عدهای با هم صحبت میکردند، آنها مسافرانی بودند که در فکر کوچ کردن و حرکت کردن بودند، به یکدیگر میگفتند: چگونه از شر فضیل خلاص شویم؟ قطعاً در این موقع از شب بر سر راه ما کمین کرده تا دستبرد بزند. او از شنیدن گفتوگوی کاروانیان بیشتر متأثر شد که چقدر من بدبختم، پیوسته خانوادهها را به تشویش انداخته و آنها را نگران میکنم. آنگاه خود را به کاروانیان معرفی کرده وگفت: آسوده باشید، دیگر کاروانی از دست من ناراحت نخواهد بود. (هزار و یک حکایت اخلاقی، ص 185). از یک آیهی قرآن حیاء کرد و نجات پیدا کرد. وقتی این آیه را شنید: «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» (حدید: 16). لذا «حیاءُ نورٌ» (مستدرک، ج 8، ص 463؛ بحارالانوار، ج 68، ص 336؛ مصباح الشریعه، ص 189)، «الحَیَاءَ زِینَةُ الاِسلام» (مستدرک، ج 8، ص 463 (قال رسول الله))، «الْحَيَاءُ خَيْرٌ كُلُّهُ» (بحارالانوار، ج 68، ص 335؛ معانی الاخبار، ص 409). اگر ما بتوانیم مقداری در تقویت این صفت در جوانهایمان و سایر افراد جامعه کوشش کنیم خیلی از معضلات و مشکلات حل میشود. خیلی از افعال بر این صفت مترتب میشود مثل حجاب، پوشش، تربیت، برخورد، احترام، بحث روابط خانوادگی و...
آسیب های حیاء
بحث موانع حیاست؛ یعنی چه چیزی حیاء را ازبین میبرد؟ ما اول باید به این بحث بپردازیم که چرا امروز با کاهش حیاء مواجه هستیم؟ چرا با کاهش ادب در برخوردها، روابط و گفتار مواجه هستیم و چه چیزی حیاء را زمین میزند؟ دیگر این که آسیبهای حیاء چیست؟ این موانع در روایات ذکر شده، که باعث می شود حیاء را از بین ببرد. بیان چند مورد از این موانع .
بعضی از آنها به بعضی از شغلها برمیگردد، میگویند بعضی از شغلها حیاء را از بین میبرد. نمیخواهیم وارد این بحث شویم. بعضی از آنها به بعضی از برخوردها، ازدواجها، حضور ها برمی-گردد. به اینها هم نمیپردازیم. چهار عامل کلیدی را مطرح می-کنیم. دقت کنید که چگونه میشود این صفت فطری، عقلی و دینی، این ارزش الهی و این ویژگی که مال خدا، انبیاء و اولیاست در انسانها کاهش پیدا میکند؟
1. فقر
سؤال: چه چیزی حیاء را ازبین میبرد؟ 1- فقر، در روایات داریم فقر و نداری گاهی موجب میشود انسان حیاء را کنار بگذارد و به دیگران رو بیندازد و دست به جنایت بزند. شما در مورد بعضی از جرمهایی که روزنامهها مینویسند؛ سرقتها، دزدیها، آدم کشیها و تجاوزها، وقتی در کنه قضیه وارد میشوی میبینی بخش عمدهای از ریشهی آنها به نداری و فقر برمیگردد. لذا امیرالمؤمنین فرمود هر که مبتلا به فقر شود چهار مصیبت به زندگیاش وارد میشود؛ «مَنِ ابْتُلِيَ بالْفَقْرِ ابْتُلِيَ بِأَرْبَعِ خِصَالٍ بِالضَّعْفِ فِي يَقِينِه» یقینش کم میشود، «وَ النُّقْصَانِ فِي عَقْلِهِ»؛ عقل و خردش کاهش پیدا میکند، اگر انسان نان نداشته باشد که بخورد چگونه فکر کند؟ «وَ الرِّقَّةِ فِي دِينِهِ»؛ دینش هم رقیق می-شود، به او میگویی نماز بخوان، عبادت کن و دختر و پسرش در خانه بیکار است و شغل ندارد، نان شب ندارد، مریض است در بیمارستان بستری است و پول عمل ندارد با کدام توان نماز بخواند؟ چهارم: «وَ قِلَّةِ الْحَيَاءِ» (بحارالانوار، ج 69، ص 47؛ جامع الاخبار، ص 110)؛ بیحیاء هم میشود، باید رو بیندازد، التماس بکند، تکدّی کند. ممکن است دست به خیانت و سرقت هم بزند.
میخواهیم در جامعه حیاء زیاد شود. نمیگوییم فقر علتتامه است، از بین رفتن حیاء علت زیادی دارد، گاهی نیز ثروت بی-حیایی میآورد؛
«كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق: آیات 6 و 7) ولی به طور صریح حدیث داریم که فقر حیاء را میبرد اگر می-خواهیم این عامل در جامعه ریشهکن شود و حیاء فراوان شود باید با فقر مبارزه شود. در مبارزه با فقر وظیفه دولت این است که باید شغل ایجاد کند؛ اما بحث دوم که درباره فقر می-باشد این است که ما در جامعه یک سری مسائل داریم که باعث ایجاد فقر میشود، یکی از آنها عار داشتن از بعضی از کارهاست. الآن جوانهای زیادی داریم که دیپلم، فوق دیپلم، لیسانس یا فوق لیسانس هستند، پدرش مثلاً نانوایی دارد، تعویض روغنی دارد، مغازهی بقالی دارد، سوپری دارد، جوان میگوید من لیسانس دارم در تعویض روغنی نمیایستم، من فوق لیسانس دارم در مغازه نانوایی کار نمیکنم. اینگونه نباید باشد، یکی از عواملی که باعث میشود فقر در جامعه ریشهکن شود عار نداشتن از کار است.
علی (علیه السلام) به دنبال کار
امیرالمؤمنین (علیه السلام) زن و بچهاش گرسنهاند از خانه بیرون آمد و دنبال کار رفت با این که امام و حجت خداست، ظاهراً زمان پیامبر اکرم هم بوده است، به چندتا از نخلستان-های اطراف مدینه سر زد تا ببیند کارگر میخواهند یا نه، کسی کارگر نمیخواست، بازار کساد بود. آقا یک فرسنگ از مدینه بیرون آمد، پنج – شش کیلومتر بیرون آمد، دیدند خانمی کنار باغی ایستاده دائم این طرف و آن طرف را نگاه میکند. پرسیدند: خانم دنبال چه میگردی؟ گفت: کارگر میخواهم، دیوار باغ فروریخته، حیوانات و بچهها میآیند خرماها را میبرند. کارگری میخواهم که تا شب این دیوار را درست کند. حضرت فرمودند: من هستم. وارد باغ شدند و تا آخر شب خودشان از چاه آب کشیدند، گِل درست کردند، خشت زدند و دیوار را کشیدند و تعمیر کردند، آخر وقت همان شخص گفت: آقا! با شما طی نکرده بودم ولی خرما هست، هر چقدر میخواهید خرما بردارید. مقداری خرما به حضرت امیر (علیهالسلام) داد، آن حضرت باخوشحالی خرما را به خانه آورد و با پیغمبر و زن و بچه استفاده کردند. (بحارالانوار، ج 41، ص 33) این امیرالمؤمنین است، با علی علی گفتن پیرو علی نمیشویم. علی با نام در زندگی ما تجسم پیدا نمیکند. اسم را جستی مسمّا را بجوی. این شغل علی (علیهالسلام) است، همهی انبیاء بلااستثناء چوپانی کردهاند. روایت داریم خدا مخصوصاً به انبیاء چوپانی داد تا صبور شوند. چون چوپان خیلی صبور است. باید چند ساعت در بیابان بنشیند که حیوان آهسته آهسته علف بخورد و از آنجا برود. اصلاً چوپانی شغل همهی انبیاء بوده است.
داستان امام صادق (علیهالسلام) و کاسب ورشکسته
یکی از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) به نام عمر بن مسلم مدتی بود خدمت آن حضرت نرسیده بود. عمر ابن مسلم در بازار تاجر بود، او گاهی خدمت امام صادق (علیهالسلام) میآمد و گاهی آن حضرت به مغازهاش میرفت. امام (علیهالسلام) از یکی از اصحابش پرسید: عمر بن مسلم کجاست؟ گفت: آقا، تجارت و کاسبیاش را تعطیل کرده، پولش را نقد کرده و در خانه نشسته و میگوید دیگر بس است، چقدر بدوم؟ تا کی بدوم؟ امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «عَمَلُ الشَّیطَانِ ثَلَاثاً»؛ این عمل شیطانی است. (کافی، ج 5، ص 75، وسائل الشیعه، ج 17، ص 14) و در جای دیگری فرمودند: تعطیل تجارت باعث ضعف عقل است. (وسائل الشیعه، ج 17، ص 17) به تدریج بدخو میشوی حوصلهات سر میرود، بعضی میگویند که من اولاد ندارم، فرزندم را زن دادهام، خودم هستم و خانمم. به خاطر چه سرکار بروم؟ به خاطر ثوابش، به خاطر افزایش عقل و خردت؛ بنابراین یکی از مسائلی که ما الآن در مورد فقر در جامعه داریم یکی عار داشتن از کار است. دومین مشکلی که جامعهی ما در مورد فقر دارد، پرهیز از فرهنگ قناعت و ساده زیستی است، بیست سال پیش این گونه نبود، سی سال پیش این گونه نبود، ازدواجها بیشتر بود، یکی از دلایل آن نداشتن فرهنگ قناعت و ساده زیستن است.
ساده زیستی علی (علیهالسلام)
ابواسحاق میگوید به نماز جمعهی امیرالمؤمنین رفتم، با پدرم نشسته بودیم، آقا خطبه میخواند در حالی که دائم پیراهنش را تکان میداد، من گفتم: بابا مگر هوا گرم است که آقا امیرالمؤمنین دائم پیراهنش را تکان میدهد؟ گفت: نمیدانم. خطبه تمام شد، بعد از نماز جمعه رفتیم خدمت آقا گفتم یابن ابی طالب چرا شما در نماز لباستان را تکان میدادید؟ فرمود: لباسم خیس است، همین یک لباس را بیشتر نداشتم، آن را شستم، دیدم نماز جمعه نیز شروع شد، لباس را پوشیدم و به نماز آمدم. امام مسلمین با یک پیراهن است. نمیگویم امروز باید اینگونه باشد ولی حداقل یک مقداری که باید رعایت شود. در بعضی از عروسیها کت و شلوار آن چنانی، ساعت های آن چنانی خریده میشود. این مخارج هنگفت با قناعت علی (علیهالسلام) مقایسه شود! از تاریخ بیان کنیم تا مطلب بهتر درک شود. شخصی میگوید به مسجد آمدم، دیدم پیرمردی با محاسن سفید در گوشه مسجد نشسته ظاهراً ماه رمضان هم بوده، دیدم بعد از نماز کیسهای را باز کرد و تکه نانی را بیرون آورد، من نیز گرسنه بودم میخاستم روزهام را باز کنم دنبال کسی میگشتم تا مهمانم کند. آقا فرمودند: بیا با من افطار کن. کمی به آن نان نگاه کردم و گفتم: نه آقا! من گرسنه بمانم بهتر از خوردن این نان است. من این نان را نمیتوانم بخورم. بلند شدم و بیرون آمدم، او را نشناختم، آمدم بیرون. دو تا آقازادهها، امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) را در کوچه-های مدینه دیدم، گفتم: آقایان! من گرسنهام، کسی اینجا افطار نمیدهد؟ گفتند: برویم به منزل ما. مرا به منزل آوردند دیدم غذای آنها خوب است، قابل استفاده است، همینطور که مشغول خوردن شدم، گفتم: آقایان پیرمردی در مسجد است من دلم برایش سوخت، می شود مقداری از این غذاها را هم بدهید برای او ببرم. دیدم با یک تکه نان خشک دارد افطار میکند. گفتند آقای عزیز! آن پیرمرد پدر ما امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب است، (شهید عبدالحسین دستغیب، حقائقی از قرآن، ص 404) ما حریف او نمیشویم، او نتوانست با ما سر این سفره غذا بنشیند، غذای او همین است. من نمیگویم آن زهد را داشته باشید، او خودش هم فرمود آن زهد را از شما نمیخواهم؛ اما ساده زیستی و قناعت یکی از عواملی است که فقر را در جامعه از بین میبرد. فقر حیاء را میزداید پس با فقر مبارزه کنیم تا حیاء از بین نرود. خیلی از این رابطههای پنهانی گاهی – همهاش نه، ولی بعضیهایش- به همین وعده وعیدها بر میگردد. میبینید در خانهای که پدر فقیر و بداخلاق است، با وعدهای که به او میدهند مثلاً با تو ازدواج میکنم، یا برایت زندگی فراهم میکنم، بعضی از افراد به روابط نادرست و فیلم گرفتن و عکس گرفتن تن میدهند لذا دختر مردم به خاطر اندکی ارتباط و محبت کردن از دست میرود.
تذکر به صاحبان ثروت
صاحبان ثروت هر چقدر میتوانند انفاق کنند. اسلام انفاق و احسان را وظیفه یک فرد خاص ندانسته برای همهی صاحبان ثروت بازگذاشته است. اسلام میتوانست این امر را دولتی کند ولی انفاق نباید دولتی بشود، کمک به فقرا نباید دولتی بشود، باید عام باشد تا طبیعتا زمینهی حیاء فراهم شود.
2. اصرار برگناه
دومین عاملی که روایت داریم حیاء را از بین میبرد اصرار به گناه است، «اللَّهُم اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ»، «عِصَم» یعنی پردهها، سترها. ستر حیاء، پوشش حیا در اثر گناه زیاد و تکرار گناه از بین میرود. گاهی کسی گناه میکند با یک بار، دوبار، سه بار، پنج بار، بعد استغفار میکند و کنار می-گذارد؛ اما وقتی روی گناه اصرار شود، قبحش میشکند و حیاء آن هم از بین میرود، در این مورد نیز روایت داریم، لذا خود خدا هم در قرآن میفرماید ما کسانی را میآمرزیم که اصرار بر گناه صغیره نکنند. صغیره با کبیره تفاوت دارد، ولی اصرار بر صغیره، صغیره را تبدیل به کبیره میکند و تکرار و فراوانی گناه، قبح گناه را میشکند. ما امروز در جامعه با گناهانی مواجه هستیم که قبحش شکسته، مثلاً ریش تراشی حرام است، اما آنقدر تکرار شده که متدینین ما هم ریشهایشان را میزنند. بعضی از خانمها که به مسجد میآیند جوراب به پا نمی-کنند، فکر میکنند این حرام نیست، در حالی که پیدا بودن روی پا هم حرام است و گناه محسوب میشود. جوان مذهبی ما طلا به دست میکند و میگوید موقع نماز از دستم خارج میکنم، اما طلا چه موقع نماز و چه غیر نماز برای مرد حرام است. یک سری گناهان قبحش در جامعه شکسته، آنقدر تکرار شده که عادی شده مثل ربا، خیلی راحت میگوید پول گذاشتم و در سال اینقدر سود میگیرم، یا در ماه این قدر نزول میگیرم. خود دولتمردها هم امروز به سیستم بانکی اعتراض میکنند میگویند این سیستم دارد با مسئلهی ربا پیش میرود، گرچه به عنوان بانکداری بدون ربا تأسیس شد، اما عملاً نتوانسته آن عمل اولیهاش را پوشش بدهد، نتوانست به آن شکل و قراردادهای اولیهاش پیش برود. ربا قبحش شکسته، ریشتراشی قبحش شکسته، این به دلیل اصرار بر گناه و تکرار گناه است. دیدهاید شخصی میخواهد برای اولین بار جلوی باباش سیگار بکشد، خجالت میکشد، دستش را به گونهای کنار میگیرد که کسی نبیند، اما بعد از یک بار، دو بار، سه بار، پنج بار، ده بار، کم کم عادی میشود، لذا الآن شما میبینید قبح سیگار کشیدن شکسته شده است. قبح رابطهی دختر و پسر شکسته شده است، لذا اصرار بر گناه هم یکی از عواملی است که حیاء را از بین میبرد و باید به آن توجه کرد. نقل گناه بد است، اشاعهی گناه بد است، تعریف کردنش بد است و حیاء را از بین میبرد؛ و عامل زدایش این صفت ارزشمند است.
3. کثرت کلام
عامل سوم که متأسفانه خیلی به آن مبتلا هستیم کثرت کلام و حرف زدن زیادی است. نمیگویم دروغ گفتم و غیبت کردن، خیر، همین حرف زیادی و به تعبیر یکی از بزرگان، بیهوده گویی، حرفهای لغو و حرفهای فراوان. این حدیث از امیرالمؤمنین است، چقدر زیباست! فرمود: «مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ» روایت خیلی کارشناسانه است، هر که زیاد حرف میزند، «كَثُرَ خَطَاؤُهُ»؛ زیاد هم اشتباه میکند «وَ مَنْ كَثُرَ خَطَاؤُهُ»؛ کسی که زیاد خطا میکند «قَلَّ حَيَاؤُهُ»؛ حیایش کم میشود، «وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ»؛ هرکس حیایش کم شود «قَلَّ وَرَعُهُ»؛ تقوایش کم میشود «وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ»؛ هرکس تقوایش کم شد قلبش میمیرد. میگوید: آقا، چرا از نماز لذت نمیبرم؟ چون در شبنشینی زیاد حرفهای بیربط می-زنی، سؤال بیجا میکنی، الفاظ نادرست به کار میبری. من نمی-گویم لغو گویی، عصیان و گناه است، خیر، این مربوط به فرهنگ گفتار است؛ که «وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (مؤمنون: 3) دقت کنید آقا امیرالمؤمنین چقدر زیبا بیان کرده، فرمود: کثرت کلام خطا میآورد، کثرت خطا قلّت حیاء، قلت حیاء قلّت تقوا، قلّت تقوا مرگ قلب و مرگ قلب «وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار» (بحارالانوار، ج 68، ص 286) آدم را جهنمی میکند، دقت بفرمایید که حضرت چقدر ترتیب را زیبا چید. لذا داشتهایم بعضی از بزرگان همهی حرفهایشان را از صبح تا شب مینوشتند - الآن که کار راحت شده ضبطهای کوچک، موبایل و امکانات آمده ولی درگذشته نبود- شب نوشته را جلویشان میگذاشتند و حسابرسی میکردند، انسان یک هفته این کار را بکند، یک ضبط کوچک روشن کند و در جییبش بگذارد که تمام حرفهایش را ضبط کند، بعد ببیند چقدر حرفهای لغو و بیهوده میزند. وجود مقدس امام معصوم، به شخصی فرمود: خداوند دو تا سد برای زبانت گذاشته؛ دندان و لب، چرا دو تا سد گذاشته؟ یعنی بسنج، دقت کن و توجه داشته باش. این هم یکی از عواملی که موجب میشود در جامعه حیاء از بین برود، چون کثرت کلام و بیهوده گویی آدم را سست میکند، سست که کرد تبعاً آن شرم و حیاء و رابطه خدشهدار میشود. اگر یک پدر و پسر یا دو همسر یا یک استاد و شاگرد، خیلی به الفاظ ناپسند بپردازند، خود به خود در رابطهشان به حیاء لطمه میخورد.
تا این جا سه عامل را بیان شد :
فقر، اصرار بر گناه، بیهودهگویی و لغوگویی.
4. جهل و نادانی
عامل چهارم که در روایات داریم جهل و نادانی است. دقت کنید که همه گرفتاریهای ما از جهل شروع میشود. انسان باید بداند که خدا ناظر است، بداند امام معصوم ناظر است، بداند اعمالش ثبت میشود. به امام صادق (علیهالسلام) گفتند: آقا، چرا شما در زندگیات موفق هستی؟ فرمود: به خاطر چند چیز، 1- می-دانستم رزق مرا کس دیگری نمیتواند بخورد، لذا حرص نزدم؛ «عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي» 2- میدانستم که کاری را که گردن من است کس دیگری انجام نمیدهد، لذا خودم کار را انجام دادم، 3- میدانستم مرگ حتمی است، پس خودم را آماده میکردم. 4- میدانستم خدا ناظر است، پس از او حیاء میکردم. (مستدرک، ج 12، ص 172) اگر این میدانستمها و این آگاهی و توجه از بین برود حیاء نیز از بین میرود. انسان باید توجه کند که چه کسی او را میبیند. بعضی از بزرگان و علما و گذشتگان ما در اتاق و منزلشان این آیات را مینوشتند و نصب میکردند: «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» (علق: 14)؛ انسان! خدا تو را میبیند. چه خوب است وقتی انسان قرآن میخواند به پیامش توجه کند. شخصی آیات عذاب را میخواند و اشک میریخت. گفتند: لابد وقتی آیات عذاب قرآن تمام شود و آیات رحمت را بخواند دیگر گریهی او تمام میشود، صبر کنیم تا آیات عذابش تمام شود، «الْقارِعَةُ مَا الْقارِعَةُ»، آیات سورهی واقعه، سورهی الرحمن، خلاصه آیات عذاب تمام شد، گفتند الحمد لله، حتماً قرار است از فردا آیات رحمت را بخواند، لبخند میزند و گریهاش تمام میشود، اتفاقاً اولین آیهی رحمتی که شروع کرد آیهی 21 سورهی حدید بود «سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»؛ مردم بدوید بهشت بزرگ است. سبقت بگیرید بهشت وسیع است، باز هم شروع کرد به گریه کردن، گفتند: عجب! تو آیهی عذاب میخوانی گریه میکنی، آیهی رحمت میخوانی گریه میکنی؟ گفت: میدانید گریهام از چیست؟ گریهام از این است که بهشت با این بزرگی که «عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» و با این عظمت یک جای پا برای من پیدا نشود. مهم این است که انسان آیهی رحمت و عذاب را با این نگاه بخواند، یکی از آثار جهل همین قلّت حیاست.
خلاصه این است عواملی حیاء را از بین می برد؛ مثل فقر و پرگویی و یا در روایت داریم تربیت بد خانوادگی؛ مثل پدری که دروغ میگوید و موازین شرعی را رعایت نمیکند، به نماز اهمیت نمیدهد و بدخلقی میکند، اینها حیاء را از بین میبرد؛ در روایات داریم استفادهی از ابزار نادرست، اینها حیاء را از بین میبرد، مثل پرگویی، بیهودهگویی، در روایات داریم که گناهان جنسی، تجاوز جنسی، شرابخواری حیاء را کاهش میدهد. از امام معصوم سؤال کردند چرا شراب حرام است؟ فرمود: چون عقل را میگیرد و حیاء را کاهش میدهد. موادمخدر هم همینگونه است اینهایی که به این مواد مخدر جدید مبتلا هستند همین وضعیت را دارند. چرا بعضیها اجازه میدهند اینگونه مسائل در خانههایشان راه پیدا کند و حیاء را از آنها بگیرد و گاهی منجر به بعضی از جنایات و حوادثی بشود که انسان شرم دارد آنها را بیان کند. خلاصه این است که حیاء نور است، زینت است، لباس است، پوشش است و مطابق عقل و فطرت است؛
خدایا! به عظمت ائمه معصومین، به عظمت و عصمت آن شخصیتهایی که مظهر حیاء، وفا، تدبیر و خرد بودهاند تو را قسم میدهیم که به زنان ما، مردان ما، جامعهی ما، جوانهای ما و به همهی ما صفت حیاء، تقوا و ایمان عنایت بفرما.
گریز و روضه
بیمارت ای علی جان جز نیمه جان ندارد
میلی به زنده ماندن در این جهان ندارد
غم چون نسیم پاییز برگ و بر مرا ریخت
این لاله بهاران غیر از خزان ندارد
خواهم که اشک غربت ازچهره ات بگیرم
شرمنده ام که دیگردستم توان ندارد.
روزهای آخرعمرکم فاطمه زهراست روزی غمگین و ناراحت با اسما سخن میگفت و فرمود اسما تمام نگرانی من برای لحظه ایست که بدنم هنگام تشیع جنازه ام مشخص می شودواین مسله مرا اندوهگین کرده
اسماعرض کرد خانم جان زمانی که مادرحبشه بودیم چیزی شبیه تابوت درست می کردند و دیگرحجم بدن نمایان نبود تا حضرت این مطلب راشنیدن بعد از مدتها لبخندی زدند. بمیرم خانم نبودید شام که زنان خاندان عصمت وطهارت را وارد مجلس یزید کردند بدون روبند ولی زنان دربار پشت پرده و درخفا ....
وسیعلموا الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
خدایا! به عظمت ائمه معصومین، به عظمت و عصمت آن شخصیتهایی که مظهر حیاء، وفا، تدبیر و خرد بودهاند تو را قسم میدهیم که به زنان ما، مردان ما، جامعهی ما، جوانهای ما و به همهی ما صفت حیاء، تقوا و ایمان عنایت بفرما.